سلام دوستان اسمم ایلیاست و الآن 27 سال دارم.در سن 20سالگی ازدواج کردم و زندگی خوشی رو شروع کردم به علت شغلم مجبور بودم بناچار در استانی دیگه زندگی کنم چون قبل از ازدواجم دوسالی میشد اونجا بودم با همسرم اومدیم و زندگیمون رو در غربت و تنهایی شروع کردیم.چند ماهی میگذشت از اومدنمان به این شهر که خانمم گفت دلتنگم بریم ی سر به خانواده و شهرمان بزنیم و هم برامون خسته کننده شده منم قبول کردم و دو هفته ای مرخصی گرفتم و رفتیم شهرمان داستان من تازه از اینجا شروع میشه به زبان ساده و روان براتون تعریف میکنم.
همسرم ی برادری داره که 15سالی ازش بزرگتره که خیلی زود ازدواج کرد و زود هم بچه دار شد که الآن 14 سالشه بنامه پرستو. پرستو خانم اولین نوه است و بسیار زیبا و جذاب و شیرین که خیلی هم توپولو خوشگله با چشمانی سبز و صورتی سفید و ناز.از خوشگلی و نازیش هرچه بگم باز هم کم گفتم اولین دفعه که دیدمش شب خاستگاری ام بود.اونشب چیز خاصی بینمون اتفاق نیفتاد و خیلی عادی سپری شد.شب عروسی هم زیاد رقصید و انصافآ رقص خوبی هم داشت با وجود اینکه سنش کم بود،درسته سنش پایین بود ولی هیکل و اندامش جوری بود که بنظر بیست ساله میاد اولی بود که سینه هاش خودنمایی میکردند و باسنش هم که کاملآ برجسته بود کلآ اندام عالی و پوستی سفید و شیرینی داشت که با اون چشمای سبز و لبای سرخش میشد خوردش شب عروسی بود دیدم نگاهش ازم برداشته نمیشه و همانطور که میرقصه و قر و فر میاد داره نگام میکنه منم که اولآ هنوز بچه بود دومآ هم برادرزاده همسرم بود و سومآ اینکه شب عروسیم بود اصلا توجهی نکردم و حتی یک لحظه هم به ذهنم خطور نکرد که منظور داشته باشه.همش میومد کنارم می نشست و خودشو میچسبوند بهم و دستم رو میگرفت و با شیطنتهاش کم کم گفتم حتمآ خبرهایی هست ولی باز شیطان رو لعنت میکردم و بحساب بچگیش میزاشتم دو سه روزی گذشت و دیگه پرستو رو ندیمش ولی زیاد بهش فکر کردم گفتم 14 سالشه بچه که نیست همه چیز حالیشه و متوجه میشه پیش خودم فکر کردم و گفتم بزار امتحانش کنم برادر خانمم ما رو دعوت کرد خونشون من هم از خدا خواسته قبولیدم و گفتم بهترین موقعه امتحان کردن پرستوست ناگفته نماند که من زیاد قلیون میکشم همسرم هم بخاطر من یه ذره میکشه و خبر داشتم که برادر خانم و همسرو دخترش که پرستو باشه قلیون زیاد میکشند به همین دلیل من هرجا باشم بساط قلیون برپا میشه بعداز شام داشتیم قلیون میکشیدیم که بله دیدم پرستو اومد بین من و خانمم نشست و شروع کرد به قلیون کشیدن من موقع کشیدن قلیون عادت دارم حالا هر چند نفر باشند همه دورهم یه کام یه کام پک بزنیم بعد از کشیدن اولین قلیون همسرم و مامان پرستو کشیدن کنار و من موندم با پرستوی عزیزم داشتیم میکشیدیم که شیلنگ قلیون رو از دستم گرفت و گفت من میگرم و با هم میکشیم موقع کشیدن باز شیطنتش گل کرد و با شیلنگ قلیون داشت اذیتم میکرد بعد دیدم سر شیلنگ رو با دهنش حسابی خیس کرده ک نوبتم شد گذاشتمش تو دهنم پک بزنم وای چه آب دهن شیرین و خوشمزه ای داشت مات و مبهوت نگاش کردم و چند ثانیه ای نگامون بهم گره خورد و من دیگه دیوانه شدم ازش پرسیدم چرا خیسش کردی گفت چطور مگه بدت اومد گفتم نه پرستو انتظارشو نداشتم
ببخشید دوستان امشب خیلی خسته شدم ادامشو فردا شب میزارم نظر یادتون نره
نوشته: ایلیا
حالا كه خسته شدي؛ ميتونم من امشب از خجالت زنت در بيام .آخي . چه بچه جقول كون گشادي داره خاطره نويسي ميكنه .
انشالله همينجور خسته بموني و خسته تر هم بشي گه سگ مرده شور برده كه از بچه آندر ايج هم نمي گذري كس كش . لوليتا بازيت گرفته بود همه كس ديوث؟؟؟؟؟؟
خب كه چي مثلا خواستي دنباله دار باشه ريدي بابا .من كه نميفهمم اينا چجوري به يه. بچه نظر دارن؟
کلا آب قطعه
تو هم که ریدی
کس کش دست چپ و راستتو بلد بودی که زن گرفتی ؟؟؟؟
شب عروسیت گفتی حتمآ خبرهایی هست ولی باز شیطان رو لعنت کردی؟؟؟؟؟
مادرتو سگ بگاد با این افکارت
یعنی دلم میخواد انقدر بهت فحش بدم که ادمین بلاکم کنه مرتیکه حروم زاده
خود عمه ننت بفهم دیگه کجا چه خبره دیوث لاشی
دوستان من میخواستم بگم که… ببخشید خیلی خستم بقیه ی نظرو فردا میگم!
خب قرمساق مگه مجبورت کردن داستان بذاری؟ مطمئنم داستانت (کس شعرت(دور از جون امام زاده بیژن البته!)) اونقدر طولانی نبوده که دوقسمته بشه. هروقت اونم نوشتی ارسال میکردی.
جلقولانه بود، ننویس . . . . . . . . . . . . . . .
ببین بچه جلقو (احتمالا 16 ساله یا کمتر هستی)، وقتی داستان رو میفرستی برای ادمین چند ماه طول میکشه تا بیاد تو سایت. حالا توی این چند ماه نتونستی بقیه داستان رو بنویسی؟ دیگه ادامه نداه و برو با عکسهای سکسی جلق بزن و دیگه هم اینجا نیا. دیگه هم ننویس. شاشیدم تو ذهنیاتت که هنوز شکل نگرفته، دیگه ننویس. شاشیدم تو کاسه سرت که هنوز نرمه و استخونش سفت نشده، دیگه ننویس. کف دستت رو بیار جلو… شاشیدم رو کف دستت، دیگه ننویس.
البته این یه قانون که شب عروسی خیلی از دخترای فامیل از عروس، عروس تر میشن و بیشتر به خودشون میرسن،ولی به بچه 14 ساله نظر داشتن،دلایل روانی داره،،،بعدشم،آدم شب عروسیش که چشم چرونی نمیکنه…
ادامه ى داستانت كه اومد بهت فحش ميدم.ولى فعلا اينو از من واسه همين داستان نصفت داشته باش.كيرم باهمه محتوياتش دهنت.
این چی بود ؟ تبلیغات ؟ یا پیام بازرگانی ؟ :D
ناف گوريل انگوري تو پيشونيش ؟يعني كشتي منو تو. از خنده دل درد گرفتم دمت گرم
خسته نباشی نکه کوه کندی اذیت شدی