بهرام و خواهرزاده تپل

1393/05/07

اسم من بهرامه 28 سالمه مجرد هستم وبا مادرم زندگی می کنم هیکل متوسط و ورزشی دارم . شغل آزاد دارم تو یک بنگاه خریدو فروش اتومبیل تو تهران کار می کنم. گاهی مشتریها ماشینشونو میارند بنگاه وما براشون می فروشیم ودر کنار این کار گاهی ماشین های ارزون گیرمون بیاد خودمون می خریم.
این داستان که میگم مال سال گذشته است و بجز اسامی همه موارد حقیقیه.
یک خواهر دارم حدود ده سال از من بزرگتره که همسرش کارمند یک شرکت مهندسی و دوساله که برای کار رفته خارج ازکشور و هر چند ماه یکبار چند روزی میاد ایران وضعشون خوبه وخونشون تو غرب تهرانه. من بیشتر اوقات که با رفقا نیستم میرم خونه خواهرم. خواهرم یک پسر داره به اسم امید ، بیست ودوسه سالشه دانشجوست ویک دختر داره که هفده سالشه ودبیرستان درس می خونه به اسم آرزو . در هفته چند بار میرم خونشون وگاهی وقتها هم شبها خونشون میخوابم.
سال گذشته بهار، یکی از مشتریها، یک بی ام وشاسی بلند ایکس سیکس سفید رنگ برای فروش آورد بنگاه ما. ماشین شیک وتمیزی بود قرار شد براش بفروشم . ماشین خوشگلی بود. ساعت سه وچهار بعد از ظهر برای کارواش وتمیز کردنش سوارش شدم آوردمش بیرون. سر راه یک سری رفتم خونه خواهرم . ماشینو تو خیابون پارک کردم و زنگ زدم .خواهرم درو باز کرد ورفتم بالا. بعد از سلام واحوالپرسی سوال کرد نهار خوردی گفتم آره اومدم یه سر بزنم و برم. امید که رشته مهندسی میخونه خونه نبود گفت با دوستاش رفتن کویر دوسه روز دیگه میاد. آرزو که نسبتاً هیکل تپل وسفیدی داره در حال درس خوندن بود. اومد جلو واحوالپرسی کرد . قبلاً چند مورد سکس داشتم ویکی دوتا دوست دختر هم دارم اما تا بحال به خواهر زادهام به چشم سکس نگاه نکرده بودم .خواهرم چای ریخت و گفت شب بیا خونه برات شام خوبی درست کردم. گفتم باشه. یه ماشین خوب گیرم اومده میخوام ببرمش کارواش. آرزو سوال کرد ماشین چیه؟ گفتم بی ام و.گفت کو کجاست؟ گفتم از پنجره نگاه کن می بینی. رفت واز پشت پنجره یک نگاهی کرد وآب از لب ولوچه اش سرازیر شد. و گفت: دایی من خسته شدم میخوام یه هوا عوض کنم ، منو ببر سوار کن ببینم بی ام و چطوره. اولش مامانش مخالفت کرد وگفت دایی کار داره تو هم بشین سر درس وکتابت . من گفتم اشکالی نداره آماده شو ببرمت یه دور بزنیم. آرزو سریع تا من چایی رو خوردم آماده شد وگفت بریم.
اومدیم پایین وسوار ماشین شدیم و انداختم تو انتهای اتوبان همت که خلوت بود. یه خورده ویراژ دادم و صدای نوارو زیاد کردم که آرزو گفت : دایی میشه من باهاش رانندگی کنم ؟ اولش گفتم: نه. و اون اسرار کرد. گفتم: باشه ولی رانندگیت خوب نیست، بیا بغل من بشین من خودم حواسم به رانندگیت باشه . زدم کنار وصندلی رو یه خورده دادم عقب پاهامو باز کردم اومد تو بغلم نشست و یواش یواش حرکت کردیم. رانندگیش خوب نبود . خودم بهش رانندگی یاد داده بودم و چند بار پشت ماشین نشسته بود. اما برای احتیاط سعی داشتم کنترلش کنم. دستم به کمرش بود وگاهی فرمونو کنترل می کردم . هیجان زده بود وهی بالاو پایین می شد. لباس ساده تنش بود زیر مانتو یه پیراهن و یک شلوارساپورت تنش بود وقتی هم که اومد بغلم نشست مانتوشو کشید با لا و باسنش کاملاً وسط پاهام قرار گرفت. تا اون موقع هیچ وقت به اندامش توجه نداشتم اما اون روز اینقدر بالا وپائئین شد تا ناخواسته کیرم بلند شده بود. یک بار متوجه شدم که عجب کون گرمی تو بغلمه ودست انداختم دور کمرش وفشارش دادم به خودم و تو همین وضعیت سینه هاش کاملاً تو بغلم بود نرمی وگرمی سینه هاشو احساس کردم واینبار کیرم بیشتر سیخ شده بود.
همون طور که داشتیم رانندگی می کردیم ومن داشتم بیشتر متوجه اندام آرزو مخصوصاً برجستگی کونش می شدم نا گهان اون بدون توجه وانگار که یه چیزی پشتشو اذیت می کنه دستشو آورد عقب ودنبال چیزی می گشت که به کونش میخوره ببینه چیه که سفتی کیرمو از رو شلوار حس کرد ودستشو زد به کیرم و محکم گرفت تو مشتش متوجه شد اون چیزی که به پشتش میخوره کیرمه سریع ولش کرد ودستشو گذاشت رو فرمون. از تو آیینه احساس کردم که سرخ شد ومن هم خودمو بیشتر بهش چسبوندم وبا دستام دور شکمش که بیشتر متمایل به بالا بود اونو به سمت خودم می کشیدم واز بنا گوشش بوسش می کردم. چند لحظه ای ساکت وآروم بود ولی بعد از چند دقیقه اون هم بیشتر خودشو به من چسبوند .برای اینکه مطمعن بشم واکنش منفی نداره همون طور که دستم دور کمرش بود گفتم: ناراحت نیستی؟ گفت نه برای چی؟ گفتم از اینکه اینجوری رانندگی میکنی خوشت میاد؟ تو همین صحبت ها یه خورده دستامو بردم نزدیک سینه هاش واز زیر سینه هاشو فشار دادم. گفت: نه ناراحت نیستم خیلی خوبه خوشم میاد. فهمیدم که اون هم بدش نیومده .
دست انداختم کامل سینه هاشو تو مشتم وفشار دادم از پشت گردنش زیر گوششاشو می بوسیدم اون هم داشت آروم آروم رانندگی می کرد وهیچ واکنشی نشون نمی داد. یه خورده که رانندگی کرد گفت : بسته بریم خونه. گفتم اینجوری بهتره دارم حال میکنم. گفت بریم خونه بقیه اش باشه برای توی خونه!
خیلی حال کردم وزدم کنار. در حالی که داشت می رفت صندلی بغل، صورتشو برگردوندم ولب حسابی ازش گرفتم وسینه هاشو چسبوندم به خودم واون هم یواشکی یه دستی از روی شلوار به کیرم کشید. سریع گازشو گرفتم رفتم سمت خونه …داشت ازماشین پیاده می شد بهش گفتم میرم کارواش شب برای شام میام خونه یه چشمک بهش زدم گفتم بقیه اش یادت نره! اون هم گفت: باشه همش مال تو.
رفتم کارامو انجام دادم ساعت نه ده شب بود رفتم خونه خواهرم. وقتی رفتم تو اتاق دیدم آرزو یک تی شرت آستین کوتاه صورتی با یک دامت کرم که تا بالای زانوش لخته وبدون جوراب داره میز شامو آماده میکنه. در حال شام خوردن صندلی من کنار آرزو بود. چند بار نگاهم به نگاه آرزو افتاد از رو صورتش معلوم بود که از این اتفاق خوشحاله وخوشش اومده وبا اون لباس پوشیدنش میخواد ماجرا ادامه پیدا کنه. من هم اولش با ترس ولرز چند بار دستمو از زیر میز کشیدم لای پاش ولی بعدا از چند بار یک مرحله اینقدر دستمو کسیدم بالا که کاملاً گرمای کوسشو از روی شورتش حس کردم. بعد از خوردن شام آروم بهش گفتم موقع خواب بیا پیشم.
شامو خوردیم وچند دقیه تو حال نشستم تلویزیون تماشا کردیم و رفتم طبقه بالا تو اتاق امید بخوابم . لباسامو در آورده بودم با یک زیر پیرهنی وشورتک با کامپیوتر امید کار می کردم که دیدم آرزو پشت در گفت: میشه بیام تو؟ گفتم :بفرمائید در بازه. اومد تو ولب تخت نشست. یک دست لباس خواب راحتی تنش بود گفت: مزاحم نیستم. گفتم: خوب شد اومدی مامان چیکار میکنه؟ گفت: خسته بود بعد از اینکه ظرف هاروشست رفت تو اتاقش بخوابه. من هم از پشت کامپیوتر بلند شدم رفتم لب تخت کنارش نشستم ودست انداختم دور کمرش وچسبوندم به خودم اون هم دستشو گرفت دور کمرم . یک دستمو گذاشتم لای پاش ورونشو نوازش کردم وبا دست دیگه دور کمرش. شروع کردم می بوسیدم و لبشو می خوردم که یواش یواش خوابوندمش رو تخت وافتادم روش واز زیر بلوزش، دستمو کردم تو سوتینش وسینه هاشو می مالوندم اون هم چشماشو بسته بود وداشت منو می بوسید. همین تور که کیرم سیخ شده بود از روی شلوار گذاشته بودم لای پاش و اون هم از روی شلوار گه گاهی دستشو می کشید رو کیرم که حالا کاملاً سیخ شده بود.
یه خورده که گذشت گفتم: میشه بر گردی به پشت؟ از خدا خواسته سریع بر گشت ومن هم آروم بلوزشو از تنش درآوردم ودکمه سوتینشو باز کردم وافتادم روش واز زیر سینه هاشو می مالوندم. در حین همین کار یواش یواش شلوارشو کشیدم پایین. اوخخخ چه کونی! سفید تپل و یه شورت سفید هم تنش بود که اونو هم کشیدم پایین وتا زانو که خودش از تنش درآورد. دست انداختم زیر شیکمش یه خورده آوردمش بالا بصورت سجده شد. کاملاً چاک وسوراخ کونش پیدا بود. بلند شدم ورفتم درب اتاقو از تو قفل کردم وبر گشتم نشستم پشتش. شلوارمو درآوردم و با دستم در سوراخشو خیس کردم وسر کیرمو گذاشتم لای شیار کونش چند بار با دستم سر کیرمو رو چاک کونش بالا و پایین کشیدم وآرزم هم چیزی نمی گفت وفقط نفس نفس میزد که یواش سرشو کردم توکونش. یه خورده جلو رفت ویه آخ کوچیک گفت که معطل نکردم وتا نسفه فشار دادم توش که آروم جیغ کشید و گفت سوختم. گفتم الان آروم میشه نگران نباش. چند لحظه تکون ندادم وبعدش یواش یواش تا همون نصفه عقب جلو کردم. معلوم بود دردش کمتر شده وداره خوشش میاد که شروع کردم به تلمبه زدن ودستمو از زیرشکمش گذاشته بودم رو کوسش وفشارش می دادم . هر بارکه عقب جلو می کردم کیرمو بیشتر می کردم توش. تا جایی که تمام کیرم تو کونش جا گرفته بود، خایه هام می خورد به کوشس . چند دقیقه که تلمبه زدم آبم اومد ومن هم تحمل نکردم ونتونستم خودمو بکشم عقب همشو ریختم تو کونش. و از بی حسی افتادم روشو اون هم همون طور دراز کشیده بود زیرمن. چند دقیقه بعد بلند شدم واون هم بلند شد یه نگاهی به کیرم انداخت که حالا کوچیک شده بود گفت: این یه زره پدرمو درآورد چقدر درد داشت. لباسشو پوشید ویه بوس ازم گرفت و گفت خیلی چسبید باز هم از این کارا باشه، واز اتاق رفت بیرون. الآن چند مدته که هر وقت میرم خونشون همین برنامه ردیفه و خیلی هم وارد شده و اولش برام ساک میزنه وحسابی با هم حال می کنیم.

نوشته: بهرام


👍 1
👎 2
128883 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

429067
2014-07-29 17:20:39 +0430 +0430
NA

Mer30 khub bood

0 ❤️

429068
2014-07-29 17:24:54 +0430 +0430
NA

كدوم كسكشى ماشين ٦٠٠مليونى دست تو داده و كدوم احمقى اين ماشين امانتى رو به خواهرزاده اش ميده كسكش چرا دروغ ميگى از كى تا حالا سوتيين دكمه دار شده كونى خر جدوابادته

0 ❤️

429069
2014-07-29 17:52:31 +0430 +0430
NA

خاک بر سره تو که از جق بیاد خواهر زادتم نگذشتی گوزو :|
برو بمیر

0 ❤️

429070
2014-07-29 18:51:22 +0430 +0430

تو اگه رو ببینی فردا میگی خواهرم اومد رو کار ما رو گرفت اونم مجبور شدم بکنم در همون حال دامادمون هم اومد دیگه اونم کردم و الی آخر.برو با صابونت خلوت کن گوزو

0 ❤️

429072
2014-07-30 02:16:03 +0430 +0430
NA

کیرمو تو کس خاهر زاده ات.
راه داره؟

1 ❤️

429073
2014-07-30 07:54:06 +0430 +0430
NA

من فقط موندم چطوری دونفره رانندگی کردین و هیچکس بهتون گیر نداد!!!؟؟؟
فکرمیکنم توهم بود تا واقعیت …

0 ❤️

429074
2014-07-30 09:50:15 +0430 +0430
NA

خاک تو سرت که تو خونه خواهرت به دخترش چشم داری
شیر خوک خوردی تو
تف تو غیرتت
با فکر خواهر زادت جق میزنی شاشو

ببین دیگه دهنم باز شد هی میگم فوش ندم

0 ❤️

429075
2014-07-30 11:24:36 +0430 +0430
NA

با این داستانش باز امتیاز بالا اورده کس مغز جقی جقول برو بمیر

0 ❤️

429076
2014-07-30 11:30:59 +0430 +0430
NA

ديوث از كي تاحالا واس آموزش رانندگي ميان لاپا طرف ميشينن؟ موتوره مگه؟ ميگي توپول مپل بود چطو جا شد؟ كسي بهتون گير نداد مثن؟
ي ساعت كيرت تو كونش بود فك كرده مثن صندلي ميخ داره ك نفهميد كيره؟
انقد راحت بهت داد؟

اجرت با عربا اون دنيا×_×

1 ❤️

429078
2014-07-30 18:25:27 +0430 +0430
NA

کيرهمه بچه هاى شهوانى تو کونت…خواهرکسته دروغگوى اشغال کٽيف…اگرانسان يه ذره شرف داشته باشه.حداقل.به اندازه حيوونها خوانواده بشناسه. بازم باخواهرخودش نميتونه سکس کنه…اصلا از نظرمن انسان نسبت به محارمش حسى که به شهوت منجربشه نميتونه داشته باشه.پس تو از حيوونم کمترى.

0 ❤️

429080
2014-07-30 21:04:31 +0430 +0430
NA

نخوندم ولی کسشر جالبی بود

0 ❤️

535475
2016-03-31 20:41:34 +0430 +0430

انصافا خعلی باحال بود خعلی باحال بود آورین اوریم بازم بنویس

1 ❤️

640499
2017-07-18 12:11:07 +0430 +0430

خيلي دوس داشتمممممممم

0 ❤️

691071
2018-05-31 11:10:23 +0430 +0430

امثال توزیاد،براشون فرق نمیکنه طرف کی هست فقط ارضاشون بکنه هرکی میخوادباشه

0 ❤️