حموم با مامان (۵ و پایانی)

1401/09/16

...قسمت قبل

سرشب بود هنوز شام نخورده بودیم بعد از کلی خوندن واسه امتحان پسفردا گشنم شد گفتم برم ببینم ی چیز گیر میاد بخورم از اتاق اومدم بیرون مامان تو حال نبود باباهم بیرون بود، دم اتاق مامانیا گفتم: مامان شااا عه بد موقع اومدم؟
مامان: نه بیا چیزی نیست
من: شام کی آماده میشه دارم میمیرم
مامان: بابات بیاد میخوریم هنوز که خیلی زوده برو ی کیک بردار
من: توام میخوری؟
مامان: ی دونه بیار
اون لحظه که رسیدم دم در داشت شلوارک میپوشید ظاهرا نو بود اینو تاحالا ندیده بودم ی پاشو پوشیده بود ی پاش لخت بود با ی شرت هفتی قرمز لحظه ای که گفت بابات بیاد میخوریم شلوارک کامل تنش شد، خلاصه رفتم سه تا کیک برداشتم یکیشو دادم مامان
مامان: مررسی
من: تازه خریدی؟
مامان: شلوارکو؟ اره چطوره؟
ی چرخ زد ی شلوارک چسبون سفید با ی لباس که تا نزدیک نافش بود تنش بود
من: اره خوبه خوشگله ولی ی ایراد داره
مامان: چی؟
من: هیچی ولش کن
مامان: مرض بگو دیگه
من: چیزه شورتت
مامان: از رو شلوارک پیداس یعنی؟
من: نه باید بالاتر باشه
با تعجب گفت شورتم بالاتر باشه! یعنی چی؟
من: از پشت باید یکی دو سانت بیرون تر از شلوارک باشه
مامان: وا مد جدیده؟
من: دقیقا مده
شورت قرمزشو از پشت گرفت کشید بالا و گفت خوبه؟
من: یکم دیگه
یکم دیگه کشید و لباسایی که در اورده بود ریخته بود رو تخت جمع کرد
به نظرم الان قشنگ شده بود در حالی که از اتاق می اومدم بیرون گفتم الان عالی شد با همه لباسات این کارو انجام بده، انصافا هم اکثر مواقع انجام میده منکه دوست دارم شمارو نمیدونم، بگذریم
سر شام مامان با بابا در مورد لیزر و اینا صحبت میکرد قرار شد فردا باهم بریم مامان پیاده بشه من با ماشین برگردم خونه، چون قرار بود بعد از اونجا با خاله نسترن برن خونشون.

فرداش طبق تصمیم دیشب باهم رفتیم مامان پیاده شد منم داشتم برمیگشتم که گوشیم زنگ خورد، مامان بود، ظاهرا میلاد نمیدونم چه مرگش بوده داشته میزاییده خاله نسترن نتونسته بوده بیاد، گفت که کارش نیم ساعت تا ی ساعت بیشتر طول نمیکشه و خودم باید برم دنبالش که منم قبول کردم
(ی پرانتز باز کنم خاله نسترن دوست مامانمه میلادم پسر خرسشه که هم سال خودمه)
خلاصه کار مامانم تموم شد زنگ زد سریع خودمو رسوندم سوار شد تا برگردیم خونه
تو مسیر ازش پرسیدم کجارو لیزر کردی میشه ببینم؟
مامان: نه جایی نیست که قابل دیدن باشه
من: زیربغل؟
مامان: نه بیکینی
من: پس باید ببینم
چشاش گرد شد نگاهم کرد و گفت خجالت بکش بچه
من: تو که از منو دیدی مگه خجالت کشیدی؟
مامان: اون فرق داشت
شروع کردم باخنده به استدلال و منطق فلسفه علم و هنر و نجوم به اثبات اینکه منم باید ببینم
که عصبانی گفت من مامانتم اشکال نداشت که ببینم
من: خب منم پسرتم چه اشکالی داره
یکم دیگه گفتیم خندیدیم که گفت وااای سرمو بردی بزن بغل ببین
خوشحال ی جای مناسب زدم کنار گفتم خب
مانتوشو زد کنار دستشو گرفت به شلوارش با ی حالت مظلومانه نگاه کرد تو چشام گفت پوریا سه ثانیه بیشتر اجازه نداریا
گفتم باشه، ی شلوار کتان کش طوسی تنش بود بازش کرد کشیدش جلو، وای که چقدر خوشگل بود ی چیز برآمده ی پرفکت که در جا فیوزمو پروند ولی هنوز دو ثانیه نشده بود که دستشو ول کرد که داد من دراومد
من: به خدا تو مسلموووون نیستی مامان نشد سه ثانیهههه
داشتم میزدم تو سر کله خودم که بلند گفت باشه باشه آبرو ریزی نکن بیا
باز شلوارشو کشید جلو ولی اینبار ول نکرد بیست سی ثانیه ای نگاه کردم از دورن داشتم ذوب میشدم خوشگل ترین کوبص دنیا بود، از طرفی مال هر کسی هم نبود مال مامان خودم بود هر چی از وصف اون لحظه بگم کم گفتم.
من: میشه بهش دست بزنم؟
دستشو ول کرد شلوارو بست همینطور که مانتوش درست میکرد گفت نه دیگه فقط قرار بود ببینی پرو نشو خودمم نباید تا چند روز زیاد دست بزنم که ملتهب نشه
با خنده گفتم یعنی اگه لیزر نکرده بودی میشد دست بزنم؟
مامان خندید و گفت بیشعور اشغال نه کلا نمیشه
تو مسیر همش به این فکر میکردم باید ی روز این کوبص نازو بخورم باید مال من باشههه تا برسیم خونه هم کیرم شق مونده بود
بالاخره رسیدیم خونه …
تا رسیدیم خونه سریع رفتم تو دستشویی واقعا باید ی جق میزدم مشغول زدن بودم که پشت در مامانم گفت چیکار میکنی دو ساعته زود باش من میخوام برم به هر حال ماموریت با موفقیت انجام شد و اومدم بیرون
بعد از اینکه لباسامون عوض کردیم و ی قهوه خوردیم و یکم زمان گذشت دیدم مامان حرکات غیر عادی داره
من: اذیتی؟
مامان: نه واسه چی؟
من: نمیدونم بعد از لیزر و اینا
با خنده و خجالت گفت که یکم میسوزه
من: خب کسی که خونه نیست لباستو دربیار هوای آزاد فکر کنم بهتر باشه واسه این موقعیت
مامان: پس توی نرخر چی هستی!؟
من: نه منظورم اینه بابا که نیست که نتونی
زد زیر خنده گفت اها تو محرمی بابات نامحرمه؟
من: نه اگه به محرم نامحرمی باشه که دوتامون محرمیم منظورم اینه منو بابا که همزمان خونه نیستیم که ناجور باشه منم قول میدم نگاه نکنم
بیشتر خندید و گفت پاشو، پاشو گمشو برو درستو بخون این امتحان آخریتم بده
من: بخدا واسه خودت میگم
مامان: میگم برو بخون بچه من راحتم
خلاصه کیرم به سنگ خورد قبول نکرد و منم رفتم که بخونم اونشب گذشت فردا هم رفتم امتحان دادم نزدیکای ظهر بود که شاد خرم برگشتم خونه، درو که باز کردم رفتم تو بابا رو کاناپه نشسته بود چای میخورد مامانم تو اشپزخونه غذا درست میکرد
بابا: پهلون امتحانا تموم شد؟
من: اره بالاخره، پاره شدم امسال، جایزه چی میگیری واسم؟
بابا: خرس گنده مرد شدی دیگه
من: اگه وقت نداری بزن به کارتم خودم میخرم
داشتم میرفتم سمت آشپزخونه که بابا گفت مامانت خونه رو با سواحل آنتالیا اشتباه گرفته رفتم تو اشپزخونه اوه مای گاش ی لباس بلند تنش بود ولی از وسطای رون به پایین هیچی تنش نبود، منکه میدونستم شورتم پاش نیست بخاطره بعد از لیزر ولی به خودم گفتم ریلکس چیلکس هیچی نیست
(اون حس لختکی مامان درحضور منو بابا واسم جدید بود) بگذریم
بلند گفتم هوا گرمه دیگه چه اشکال داره؟
من: چطوری مام خوبی؟
رفتم سمت یخچال یکم آب بخورم
مامان: خوبم عزیزم امتحان چطور بود؟
من: ای بدک نبود خوب بود مهم اینه تموم شد
بابا پاشد گفت اینم از گل پسرت ناهار آماده س مینا خانوم؟
مامان: آره ده دقیقه دیگه میکشم
بابا رفت سمت دستشویی منم خواستم برم لباسامو عوض کنم بیام که مامان خواست ی چیز از کابینت بالایی برداره که پیرهنش رفت بالا
دیدن از پشت نصف باسنش فکرمو برد به اونشب که تو بغلم بود میبوسیدمش اون نرمی و حرارتش با این تفاوت که الان لخت داشتم میدیدمش
همینجوری که لبمو گاز گرفته بودم هنگ کرده بودم
که ظرف گذاشت اونور اول ی نگاه کرد سرجام بودم فک کنم خودشم متوجه نشده بود چه صحنه ای رو دیدم چند ثانیه ای گذشت باز نگام کرد گفت چرا خشکت زده؟
به خودم اومدم دیدم دارم میرم سمت مامان کنارش که رسیدم ی نگاه به پشت انداختم هنوز بابا بیرون نیومده بود، لبمو گذاشتم رو لبش دفعه اولی نبود که لباشو میبوسیدم اوومممم محکم بغلش کردم
لباش همون طعم دلنشینو داشت نرم داغ، نرمی ممه هاش که از پشت لباس چسبیده بود به سینه م رد داده بودم کلا، البته کلا چهار پنج ثانیه بیشتر طول نکشید هولم داد عقب منم میدونستم اوضاع الان خوب نیست اومدم عقب
مامان یواش گفت دیوووونه شدی الان بابات میاد
برو لباستو عوض کن ی آبم به صورتت بزن
لباسمو عوض کردم آبم به صورتم زدم ولی فایده نداشت همونجا تو دستشویی ی جق عجله ای زدم هر چند نیاز به عجله هم نبود دو دقیقه قبلش اوج هیجان بودم زود اومد
اون یکی دو روز به همون منوال گذشت انگار واسه هممون یکم عادی تر شده بود تا اینکه صبح با صدای مامان از خواب پریدم، رفته بود حموم، رفتم دم در حموم که گفت شامپو تموم شده ی شامپو بیار، رفتم اوردم دادم بهش بابا اون روز صبح زود رفته بود سرکار موقع بیرون اومدن از رختکن حموم چشمم خورد به حوله و لباسای مامان، شت ی شلوارم آویز کرده بود امروز که بابا نبود میخواست با شلوار باشه گفتم اگه الان شلوارو برندارم بیاد بیرون دیگه زورم نمیرسه، شلوارشو برداشتم بردم تو اتاقشون سرجاش گذاشتم
داشتم صبحونه میخوردم که مامان باز داشت صدام میزد
مامان: پوریااااا پوریاااا
رفتم دم رختکن و گفتم بله
مامان: شلوارم کو؟
تو این گرما شلوار میخوای چیکار فکر کردم اشتباهی طبق معمول همیشه اوردی بردم گذاشتم سرجاش
مامان: نه برو بیارش
بلند گفتم عمرا بیارم و اومدم بیرون چند دقیقه بعد حوله رو پیچیده بود دورش اومد بیرون ی تاپ سفیدم تنش بود
مامان: توله سگ لباس بلند نبردم تاپم کوتاهه واسه چی شلوار برداشتی بردی؟
دیدم داره میره سمت اتاقش که گفتم نه نه مامان بخدا اگه شلوار بپوشیا …
مامان: میگم تاپم کوتاه کل زندگیم پیدااااس!
من: باشه ی لحظه وایسا مشکل تاپو حل میکم ی لحظه
بدو بدو رفتم تو اتاقم ی لباس مردونه از خودم چارخونه راه راه بود برداشتم اومدم بیرون گفتم بیا اینو بپوش
مامان: این چرا؟
من: میخوام ببینم با لباس مردونه چه شکلی میشی ترو خدا
ی نگاه کرد انگار حوصله بحث کردن نداشت لباسو از دستم گرفت و رفت تو اتاق و گفت نیای تو
منم برگشتم تو اشپزخونه دل تو دلم نبود الان لباسی که دادمو میپوشه یا شلوار ای خدا
بعد از چند دقیقه اومد بیرون ایول همون لباس من تنش بود شلوارم پاش نکرده بود موهاشم مثل هندیا با حوله بسته بود زدم زیر خنده
مامان: ای مرض زندگی ندارم از دستت
من: ولی واقعا بهت میاد خیلی باحال شدی از این به بعد پیراهنای منو شریکی میپوشیم
ی نگاه چپ چپ بهم کرد سرشو به نشونه تاسف تکون داد و رفت واسه خودش ی چای ریخت
میدونستم مامان از هول بازی به شدت بدش میاد و از ترس اینکه بره شلوار بپوشه تمام تلاشمو میکردم کاملا به پاهاش بی توجه باشم و البته جوابم داد به جاش تو موقعیت های دیگه دید میزدم مثلا بعدظهر که رو کاناپه خواب بود لباسش رفته بود بالا کوبصش کاملا پیدا بود فول اچ دی منم با رعایت جوانب احتیاط ی دل سیر از نزدیک نگاهش کردم، ولی در کل محیط خونه خیلی باحال تر شده بود صحبتی از لیزر نبود دیگه ولی هچنان مامان سکسی تو خونه میگشت منم لذت میبردم از دیدن اون صحنه ها تا جایی که رو مبل یا تخت یا هر جایی متوجه هم میشد کوبص یا باستنش پیداس بی توجه بود منم همینطور اصلا به روی خودم نمی اوردم هر چند گاییده شدم از بس قایمکی جق زدم، البته وقتی منو بابا همزمان پیشش بودیم بیشتر رعایت میکرد
خلاصه گذشت تا ی روز که تو اتاقش رو تخت نشسته بود منم رفتم نشستم لب تخت گفتم در چه حالی مام؟
ی کرم دستش بود گفت هیچ تو چطوری؟
من: اون چیه؟
مامان: چیزی نیست
من: واسه کجا؟
چشاش گرد شد نگاهم کردو ی ریز به پاهاش اشاره کرد و گفت واسه پام به تو چه اخه فوضول خان
من: اها اوکی فقط کنجکاوی بود
درشو باز کرد یکم ریخت رو انگشتش
که گفتم میشه من بزنم
بدون اینکه حرفی بزنه هنگ کرد نگاهم کرد
دوتا کف دستمو چسبونم بهم و گفتم خواهش، لطفا
یکم مکث کرد و انگشت کرمیشو دراز کرد گفت دستتو بیار جلو
رفتم جلوتر دستم بردم جلو که دستشو برد عقب خیلی جدی گفت پرو بازی در نمیاریا فقط ی چرب کردن سادس
من: اوکی
انگشت کرمیشو کشید رو دستم و دستشو با ساق پاش پاک کردو تکیه داد به پشتی تخت
یکم خودمو کشیدم جلوتر و کرمی که رو دستم مالیده بود کشیدم رو ساق پاش، پاش نرم و داغ بود، قلبم تلپ تلپ تند تند میزد، بالاخره داشتم به پاهای لختش دست میزدم، کرم بیشتری مالیدم رو ساق پاش شروع کردم ماساژ دادن اونم گوشیش برداشت و هیچی نمیگفت یکم که ساق پاهاشو ماساژ دادم گفتم دراز میکشی؟ رو تخت دراز کشید همچنان سرش تو گوشیش بود موقعی که سر خورد پایین لباسشم رفت بالاتر از زاویه ای که من میدیم کامل کوبصش پیدا بود، کرمو برداشتم یکم بیشتر ریختم و رفتم رو زانو و هی میرفتم بالاتر دیگه رو رون پاهاش بودم اونم با گوشی کار میکرد و هیچی نمیگفت چه رونای تر تمیز سفید و نرمی بود آب دهنمو قورت میدادم و رونای پاشو کامل چرب کردم، پهلو های باسنشو چرب کردم یکم لباسو دادم بالاتر رسما کوبصش چند سانتی صورتم بود بالای کوبصش که دست کشیدم ی نفس ی کوچولو عمیق لرزانی کشید و گفت چیکار میکنی؟
من: ریلکس فقط ی ماساژش سادس
یکم بعد دستم کشیدم بغلای کوبصش بعد دستمو کشیدم رو خود کوبصش ی نفس عمیق کشید و گفت هوووف همچنان ساکت بود مخالفتی نمیکرد منم با دل و جرات بیشتر چوچولشو ماساژ میدادم یکم که گذشت نفساش تغییر کرد گوششو انداخت رو تخت اروم گفت کافیه دیگه
من: ریلکس مامان، به هیچی فکر نکن
مامان: میخوای چیکار کنی؟
من: مطمئن باش کار اشتباهی نمیکنم ماساژ فراتر نمیرم
اینو که گفتم باز ساکت شد منم ترکیبی یبار سرعتو بیشتر میکردم یبار آروم و کوبصشو میمالیدم، خودمم از شدت حشر داشتم میمیردم ولی همینم موفقیت بزرگی بود راضی بودم
کم کم هی تکون میخورد و رو تختی رو چنگ میزد
ی لرزش باحال که از دیدنش خودمم تو شورت آبم اومد
مامان: وای الان تخت کثیف میشه
من: ریلکس مامان دستم گرفتم زیرش اصلا نگران نباش
ی دستم زیر بود ی دستم رو کوبصش و میمالیدم که ارضا شد، پاشدم سریع دستمال اوردم دستمو پاک کردم کوبصشم دستمال کشیدم لباسشو کشیدم پایین تر خودمم خوابیدم کنارش کشیدمش سمت خودم بغلش کردم
مامان: هووووف مرسی
موهاشو بوسیدم و محکم تر به خودم فشارش دادم، چند دقیقه بعدم دوتایی از اتاق اومدیم بیرون.

نوشته: پوریا


👍 94
👎 18
275001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

905722
2022-12-07 01:33:25 +0330 +0330

داستان ت عالی و قشنگ بود زودتر بقیه ش بنویس


905725
2022-12-07 01:41:46 +0330 +0330

کوبص دقیقا کجاست؟!


905740
2022-12-07 02:58:07 +0330 +0330

عالی بود ادامه بده تمومش نکن

2 ❤️

905749
2022-12-07 05:24:42 +0330 +0330

کی بکنی تو کوص نازش

2 ❤️

905754
2022-12-07 06:56:48 +0330 +0330

خوب بود ولی کوبص؟؟؟؟؟ خیلی این لفظ رو مخ بود آقا کس خیلی سکسی تره

1 ❤️

905764
2022-12-07 09:12:58 +0330 +0330

احسنت به شما که تمام جوانب کار رو در نظر میگیری نسبت به عقاید دیگران
تا لب مرز خط قرمز داستان رو میبری اما جایی که احساس کردی شاید باعث ایجاد تنش و نظرات منفی باشه تمومش کردی 👏

4 ❤️

905766
2022-12-07 09:43:06 +0330 +0330

عالی بود داستانت . نویسنده خوبی هستی

2 ❤️

905775
2022-12-07 11:27:29 +0330 +0330

چرا گفتی پایانی…! ادامه بده لطفا

4 ❤️

905780
2022-12-07 12:22:05 +0330 +0330

👎اینجور تاییپ کردن خوشم نمیاد

0 ❤️

905786
2022-12-07 13:34:55 +0330 +0330

ادامه هم بنویس.

2 ❤️

905791
2022-12-07 13:52:56 +0330 +0330

این کوبص ک میگی جدید اومده؟

1 ❤️

905806
2022-12-07 15:29:15 +0330 +0330

پنج قسمت دروغ

1 ❤️

905807
2022-12-07 15:33:11 +0330 +0330

مرسی خوب بود

3 ❤️

905836
2022-12-07 23:31:59 +0330 +0330

آغاااااااااااااااااااااااااااااااااااا من هنوز تو کف قسمت اولم کیرم دهنتتتتتتتتتتتتتتتتت

1 ❤️

905838
2022-12-07 23:58:13 +0330 +0330

عالی بود ادامه بده

1 ❤️

905866
2022-12-08 02:39:47 +0330 +0330

خیلی عالی بود پوریا 🙂 ولی کاش ادامه بدی

1 ❤️

905916
2022-12-08 10:52:55 +0330 +0330

خیلی عالی بود و حیف که بد تمامش کردی کاش میشد ادامه اش رو مینوشتی

1 ❤️

906016
2022-12-09 02:59:47 +0330 +0330

عالی بود کاش ادامه بدی
ادامشو کجا منتشر میکنی

0 ❤️

906189
2022-12-10 16:14:31 +0330 +0330

سلام داداش داستانت فوق العاده عالی بود فقط با کیر شق شده میخوندم آخر سر هم حود ارضایی به یاد ماندنی داشتم
خواهشا و لطفا فصل 2 روهم بنویس که شامل سکس کامل با مامی و همچنین سکس مامی با یه غریبه باشه که ناگهانی میبینی ( خودت گسترش بده دیگه)
مرسی

1 ❤️

906721
2022-12-14 23:22:19 +0330 +0330

لطفا لطفا ادمه بده🌺🌺🌺🌺

0 ❤️

906832
2022-12-15 18:24:47 +0330 +0330

خوب فقط کوبصش هم نشون من بده یا بگو به چی میکن کوبصش

0 ❤️

907550
2022-12-21 04:29:16 +0330 +0330

حاجی دسخوش

0 ❤️

907838
2022-12-23 09:11:26 +0330 +0330

چه قدر خندیدم من پوریا

0 ❤️

911106
2023-01-17 13:41:34 +0330 +0330

خسته نباشی

0 ❤️