ـ بدم ؟
همزمان اينکه دارم رفتن بابا رو به اتاق خوابش تماشا ميکنم شروع به ورق زدن دفتر زندگيم ميکنم
طبق معمول بيتا اولين چيزي هستش که به فکرم مياد دختري با چشمهاي قهوه اي, قدي متوسط و موهاي لخت که نميگم هر جنبنده اي, اما من رو حسابي توي افق محو ميکنه يا حداقل قبلا ميتونست بکنه …
ولي ديگه از چشمم افتاده بود با اونکارش, با وارد کردن امير به زندگيش, با خيانتي که بهم کرده بود اما هنوز جاي خاليش رو احساس ميکردم…
يه پُک ديگه از قليون ميگيرم اما نه قليون کارساز نيست, يکي از سيگار هاي بابا رو بر ميدارم و با ذغال قليون روشن ميکنم و پک اول رو عميق ميگيرم. همیشه پِن میکشید یکی از عادتاش بود, قديما يادمه با ريه هام سره جنگ داشت اما الان شده بودن بهترين رفيقاي همديگه …
به خاطره هايي که با هم ساخته بوديم داشتم فکر ميکردم, يادمه تولدش توي يه روز برفي بود و بعد از جشن تولدش با ماشين رفتم دنبالش که تولدشو دوباره 2 نفري جشن بگيريم,بعد از کلي دور دور و برف بازي به پيشنهاد اون رفتيم شهربازي, بعد از کلي مسخره بازيو جيغو داد تصميم گرفتيم ديگه برگرديم خونه که باز پيله کرد نخير ماشين نه من ميخوام تا خونه رو پياده برم …
خلاصه چون تولدش بود نميخواستم ضد حال بخوره و خودمم همچين بدم نميومد قبول کردم که اول تا خونه اون پياده بريم بعد من ماشين بگيرم و برگردم جاي ماشين و سوار ماشين بشم …
دسته همو گرفتيمو شروع کرديم به قدم زدن دستاش از دستاي من گرمتر بود هميشه همينطوري بود از من سرما و از اون گرما, با اومدنش باعث گرمي و روشنايي قلبم شده بود. همينطور که راه ميرفتيم صحبت هم ميکرديم
ـ رامتين خيلييييييي عاشقتم
صداش مثل زنگ خطر شروع کرد به پيچيدن توي سرم و پُک دوم رو به قدري عميق گرفتم که شروع کردم به سرفه کردن
وسایل رو جمع و جور کردم, روی مبل دراز کشیدم و شاهد سیاه شدن محیط اطرافم شدم …
I’m calling You
With all my goals, my very soul
Ain’t falling through
I’m in need of You
The trust in my faith
My tears and my ways is drowning so
I cannot always show it
But don’t doubt my love
با زنگ گوشی از خواب بیدار شدم سهیل بود …
یادمه کلی بچه ها برا پیدا کردن یا گرفتن این اهنگ ازم, کلی سروکله میشکوندن و هی از اونا اصرار و از من انکار …
البته این ماله اون زمانا بود, با پخش شدن سریال عاشقانه و اهنگ زنگ پیمان دیگه کسی ازم این اهنگو نمیخواست ( اهنگ Outlandish – I’m calling you )
بعد از تماس بابا هم از حموم اومد بیرون لباس و حوله برداشتم و بعد از سلام و صبح بخیر روانه ی حموم شدم …
توی حموم همش فکرم پیش سارا بود که چطوری مخشو بزنم اصلا ازم خوشش میاد ؟ معلومه که میاد اگه نمیومد تو پارک بهم لبخند نمیزد
از حموم اومدم بیرون, بابا مشغوله خوردن صبحونه بود بهش ملحق شدم, امروز نوبت من بود غذا درست کنم, این چند سالی که مامان نبود تبدیل شده بودم به یه اشپز خوب …
ماکارونی درست کرده بودم ناهار رو خوردیم و وارد شهوانی شدم داستانهای جدید و کامنتهای پایینشونو میخوندم و کلی میخندیدم
نوبت به تاپیک ها میرسه واقعا تاپیک های جالبی توی شهوانی زده میشه بحث های علمی ـ فان و …
همینطور مشغول بودم که ساعتو نگاه کردم, ساعت 4 شده بود باید میرفتم باشگاه زمان چقدر زود گذشت …
1 سالی میشد که کیک بوکسینگ کار میکردم …
تقریبا 1 سال و چند ماه پیش بود سره یه موضوعه مسخره توی مدرسه با یه نفر دعوام شد …
زیاد اهل دعوا نبودم مگه اینکه کنترلم رو از دست میدادم …
تازه رفته بودم به اون مدرسه و زیاد کسی رو نمیشناختم و گزینه خوبی برای پر کردن لاتیشون بودم …
توی دعوا اول خواستم بزنمش زمین اما نمیشد, همقدم بود تقریبا فقط 3ـ4 سانتی ازم بلندتر بود …
من هم ناخودآگاه شروع کردم به مشت زدن توی صورتش که شوکه شد و بهم فرصت داد مشت های بعدی رو هم بزنم از همون روز فهمیدم عشق باطنیم رو پیدا کردم …
از باشگاه اومدم بیرون ساعت : 7:42
زنگ زدم به سهیل …
ـ سلام چیشده رامتین ؟
رفتم سوار ماشین شدم اومد پایین و سوار شد و راه افتادیم …
ـ سلام خوبی
ادامه دارد…
نوشته: لوسیفر
لوسیفر عزیز داستانت و قلمت رو دوست دارم لایک سوم از طرف من امشب همه رفقا داستان داشتن ایول عزیز هم یکی بده بیرون رسما میشه فستیوال کن !!!
ضمن تبریک تولد به خودم ( امروز تولدمه ? ) از ادمین عزیز بابت انتشار این داستان تشکر میکنم ?
به این دقت کردید که این داستانم اوله لیسته اون یکی اون اخر ؟
خب راستش این داستانو من 1-2 روز بعد از اون داستانم نوشتم.
شادو راحت باش برادر :)
سودابه عزیز خوشحالم که از دومی خوشتون اومد ممنون از لایکتون ?
هر کَس سلیقه ای داره دیگه زئوس جان :)
شاه ایکس گلم ایم سو هپی ابات دت, از قدیم هم گفتن دل به دل داره داره دلم برا نوشته هات تنگ شده خبره خوشی در راه نیست ؟?
شاهزاده گرامی خوشحالم از دومی خوشتون اومد, سعیمو میکنم از سومی بیشتر خوشتون بیاد و هیجانشو بیشتر کنم ?
لوسیفر عزیز اولا تولدت مبارک دوما نه دیروز ازمایش دادم خبری نبود اما ظاهرا زئوس خبر خوش داره فقط هنوز معلوم نیست دختره یا پسر ? ? ?
تفلد تفلد تفلدت مبالک!^-^
سلام رفیق لوسی!
اول خواستم نخونده بخونم و برم،چون میدونستم قسمت دومت خیلی بهتر میشه،پس چون اونم لایک کردم اینم باس لایک کنم…ولی خوندم داستانو…عالی بود!البته برای یه تازه کار!^-^…در کل دوست دارم سبک نوشتنت رو،روون و جذابه…
ضمنا،در مورد سوال اخرت…باس بجنگی!من از اینجور جنگا دوست دارم!
مهدی :-*
نظرات تازه رو دیدم یه نفر نوشته بود تفل تفلد گفتم 90% ماله داستانه منه بعد از اونم سریع اسمت اومد توی مخم فهمیدم خودتی :)
اره دیه تازه کارم بهم رحم کنید ?
مگه دسته خودتو که نخونده لایک کنیو بری ؟ باید تموم قسمتاشو بخونی فقط امیدوارم لایک زیاد بخوره که بعدی رو تا اپ کردم بیاد وگرنه باز باید یه مدت صبر کنم…
خیالت راحت ایندفعه قراره بجنگم اونم چه جنگی !
چون گریز رو یکبار توی قسمت اول انتخاب کردم دیگه نمیشه ازش استفاده کرد یکی دیگه از دلایل کوتاه بودن قسمت اول هم همین بود که میخواستم توش پشیمونی بعد از فرار رو نشون بدم …
Unknown king جان گرامی عرضم به خدمتتون که دختر و پسر بودنش مهم نیس هر چی باشه فقط خوشگل باشه راستی بنظرم یه احساسی بنویس بذار تو پروفت کلاس داره ?
مرسی سودابه جان شما هم همینطور ?
مرسی لوسیفر جان, کاملتر و قشنگتر از قبلی بود.
رابطه ت با پدرتو دوست دارم (inlove) امیدوارم سالها درکنار هم شاد و سالم بمونید.
قشنگ و روون مینویسی عزیز ? لایک9 از من!
تولدت هم مبارک (inlove)
هاله خانوم بله درسته خیلی اهنگ زیبا و خاطره برانگیزی هستش , من خودم هم باهاش خاطره زیاد دارم …
اعترافی که باید بکنم من خودم هم قسمت اولش رو بیشتر دوست داشتم اون حس ناامیدی و تاریکی رو …
اما خب نمیشه همشو تاریک نوشت و باید تنوع هم بکار برد …
ممنون بابت تبریک تولدتون سارینا خانوم ?
حدیث عزیز خوشحالم خوشتون اومده و ممنون بابت لایک و تبریکتون 🍺
روح جونی بوسو بده بیاد ?
زیاد صمیمی شدم نه ؟ خوشحالم خوشت اومده
اره دیه روان نویسم ?
ah_art خوب بود و من دوس داشتم جوّشو …
maaraazzzi خوشحالم تونستم رضایت خوانندمو جلب کنم :)
خوب هورنی خانوم :)
در مورد قسمت اول درسته گنگ بود اینکه مخاطب بتونه بفهمه که تا کدوم قسمت از خوابم قبلا اتفاق افتاده و کدوم قسمت ساخته ی ارزوهامه ?
قلیون میوه ای طعم های مختلفی داره مثل دوسیب - هندونه - ادامس هندونه - ادامس کوهی و …
که من اینجا ادامس هندونه رو انتخاب کردم بخاطر سبُک بودن و همفاز بودنش با بازیه منو پدرم …
سهیل خان منو پسر خودش خطاب کرد توی اون لحظه, زیاد اتفاق میفته بین ما پسرا
اونم که گفتم تو عمت رو نگاه کن جوابه سوال بود که پرسید سلامت کو ?
بله درسته 2 قسمت اول صرفا جهت اشنایی بودن و هیجانات اصلی از قسمت سوم به بعد شروع میشه
البته این داستان سبکش یکم تین ایجریه چون داستان در این باره کمتر پیدا میشه ولی خب من خودم یه طرفدار سرسخت برای اینجور داستانم …
در مورد ه اضافه هم درسته باید " اِ " بکار میبردم
بله حتما روی دیالوگ ها هم بیشتر کار میکنم ?
داستانت شروع فوق العاده ای داشت واقعا هم نشینی با پدر بقدری خوب نوشته شد که آدم حس میکنه کنارتون نشسته و تا اونجایی که محیط اطرافت سیاه شده و شاید استعاره خوابت بود عالی نوشتی
از اونجایی که وارد فضای پسری میشی داستانت نه بخاطر محتوا که بخاطر دیالوگای ضعیف تر و فضاسازی شتابزده افت میکنه
در کل پیشرفتت خوب بود آفرین
لایک
داستان قبلیت که ریدیم زیرش رفت :( بجاش اینجا سکوت اختیار میکنم ;)