خدا کمکم کرد

1392/01/08

سلام دوستان عزیز من آرام 22ساله هستم از تهران خاطره ای که براتون به تصویر میکشم مربوط به 1سال پیشه یادمه اونشب سرد زمستونی فقط من و مامانم خونه بودیم سر یه چیز بیخود با مامانم بحثم شد و اونم یه سیلی به گوش من نواخت منم دختر بسیار مغروریم اونشبم بخاطر جریحه دار شدن غرورم واسه اولین بار و آخرینبار ساعت 1شب از خونه زدم بیرون تا به خونه ی پدربزرگم برم از خونه ی ما تا خونه ی پدربزرگ پیاده نیم ساعت راهه

انقد عصبی بودم که وقتی به خودم اومدم دیدم کوچه پدربزرگ و رد کردم و دو کوچه اونورترم قصد داشتم تغییر مسیر بدم و برگردم که یهو متوجه یه موتور سوار و یه پژو پرشیا شدم که با دیدنم شروع به پچ پچ کردن منم که متوجه نیت شومشون شده بودم قدمهامو تند تر کردم و تقریبا دویدم اوناهم افتادن دنبالم منم از ترس وارد اولین کوچه شدم و بدون توجه به ساعت زنگ یکی از خونه هارو به صدا دراوردم پژو پرشیا به آرومی از کنارم رد شد و لاک پشت وار به آخر کوچه نزدیک میشد انقد سرعتش پایین بود که راه رفتن آروم من بصورت معمول از ماشینه تندتر بود مطمءن بودم آروم میرن تا مطمءن شن من ساکن اون خونه هستم از یه طرفم صدای یه پسر جوون پشت آیفون که میپرسید کیه کیه من و به شک انداخته بود که ازش کمک بخوام یا اینکه نه میترسیدم اونم یه بلایی سرم بیاره وقتی منو بی پناه تو اون سیاهیه شب ببینه آخه اگه تعریف از خود نباشه من دختر زیبا و خوش استیلیم هستم که خیلی پسرا و مردا با دیدنم تو خیابون رد میشن و کارای زننده ای میکنن و …تا از اصل ماجرا دور نشدیم بذارید ادامه ی این داستان حقیقی و بگم همونطور که دودل بودم از پسر پشت آیفون کمک بخوام یا نه با نگاهی به ته کوچه و با توجه به فاصله ی ماشین تا من تصمیم گرفتم با سرعت هرچه تمامتر خودمو به کوچه ی بعدی که کوچه ی پدربزرگ بود برسونم قلبم از ترس مثل یه گنجیشک میزد خیلی ترسیده بودم و همش از خدا کمک میخواستم مطمءن بودم اگه گیر پسرای تو ماشین که 5نفر بودن بیفتم فاتحم خوندست و مرگ واسم بهتر از اون ذلت بود تا دیدن از کوچه زدم بیرون فوری دور زدن و با سرعت هرچه تمامتر اومدن دنبالم من و میگی گریم گرفته بود تنها شانسی که اوردم این بود که کوچه پدر بزرگ بن بست بود و این دفعه ترسیدن با ماشین بیان تو کوچه با گریه و ترس شروع کردم محکم در خونه رو کوبیدن هرچی زنگ میزدم نمیشنیدن ظاهرا از بخت برگشته ی من زنگشون خراب بود نفهمید کی اینا اومدن تو کوچه هر 5تا پسر دورمو گرفتن بقدر بهم نزدیک بدن که با کوچکترین تکون با بدنشون در تماس بودم خیلی ناامید شده بودم با نا امیدی جیغ زدم و داییمو صدا زدم یادمه گریه میکردم و میگفتم گم شید اینجا خونه ی پدربزرگمه ولم کنید یکیشون که سمت چپم وایساده بود با خونسردی لبخندی تحویل داد و گفت دروغ نگو خوشگل خانم اون بارم الکی رفتی دم خونه ی مردم با زبون خوش با ما بیا وگرنه…یهو زیباترین صدای زندگیمو شنیدم صدای داییم بود که میپرسید کیه با شنیدن این صدا اونا پا به فرار گذاشتن

تا داییم درو باز کرد اونا کوچه و ترک گفته بودن داییم تا من و اونوقت شب اونم تنها با رنگ پریده و چشمای گریون دید شوکه شد و به داخل دعوتم کرد من همونجا تو حیات رو یه سکو نشستم زبونم بند اومده بوده و نمیتونستم حتی یه لحظه ی دیگه رو پاهام بایستم دایی که کمی از شوک دراومده بود پرسید آرام چت شده چرا رنگت پریده اینوقت شب اونم تنها اینجا چیکار میکنی همینجا بود که صدای گاز ماشینی آشنارو شنیدم که دقیقا دم خونه ی پدر بزرگ چندی توقف کرد وای هنوز نرفته بودن میخواستن مطمءن شن که اینبار مثل دفعه ی قبل برای پیچوندنشون یا در واقع بهتر بگم ترسوندنشون زنگ یه خونه و نزده باشم شنیدم که ماشین دور زدن و با سرعت از کوچه زد بیرون کم کم زبونم باز شدو داستان و واسه دایی تعریف کردم اونم فوری رفت تو کوچه تا اگه هنوزم بودن حسابشونو برسه آخه دایی سالها ورزشکاره خدارو شکر رفته بودن و درگیری پیش نیومد منم تنها راه نجاتمو بخشش و رحمت خدا میدونم چه بسا به قول بی افم بعد از اینکه حسابی ترتیبمو میدادن واسه اینکه شناسایی نشن میکشتنمو و جسدمو یه جا زیر پلی جایی مینداختن و میشدم تیتر حوادث روزنامه هدفم از نوشتن این خاطره این بود که ما جوونا هرچقدر که مغروریم مخصوصا ما دخترا که آسیب پذیر تریم نباید بخاطر یه کشیده یا سرزنش پدر مادرمون خونه و به هر دلیلی ترک کنیم چون مطمئنا اون بیرون پر از گرگاییه که منتظر یه اشتباه از طرف ما هستن تا با دیدن بی پناهینون مخصوصا تو دل سیاهی شب و خلوت بودن خیابونا بهمون حمله کنن و پاکدامنیمونو یا حتی جون و آبرومونو ازمون بگیرن.یا علی.

نوشته:‌ آرام.ر


👍 1
👎 1
38575 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

370470
2013-03-28 05:19:01 +0430 +0430
NA

هههههههههههه.خوبه

0 ❤️

370471
2013-03-28 06:33:12 +0430 +0430
NA

این داستان یه بار برا منم پیش اومد یه بعدظهری یه دختر در خونمون و زد گفت 2 ، 3 تا پسر دارن مزاحمش میشن و کمک خواست منم اوردمش توی خونه زبک زدم 110 اومدن اون بدبختا رو به فاک عظما دادن
خوب مگه مجبورت کردن وفتی میخوای بیای بیرون اینقد آرایش کنی دخنر…؟؟؟؟؟؟

0 ❤️

370472
2013-03-28 07:27:23 +0430 +0430
NA

اينجا جاش نبود ، كيرم خوابيد بيشعووور

0 ❤️

370473
2013-03-28 07:29:58 +0430 +0430
NA

كير اون 5تا جوان شب زنده دار تو ناف مامانيت.

0 ❤️

370474
2013-03-28 07:31:08 +0430 +0430
NA

خدا؟؟؟توکه انقدر با خدایی تو این سایت چه کونی میدی اخه؟برو بهمون خدات بگو شرمنده من اومدم تو سایته شهوانی از رحمته مسخرت بگم…کسخله مشنگ.به بی افش دادنی حلاله ولی یجور دیگش پاک دامنیش بگا میره…

0 ❤️

370475
2013-03-28 07:32:38 +0430 +0430
hjh

پس ادم باش وبه بي افت خيانت نكن بيشعور

0 ❤️

370476
2013-03-28 08:36:00 +0430 +0430
NA

₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪
هہ هہ هہ واقعا هیچے ندارم بگم

0 ❤️

370477
2013-03-28 12:23:19 +0430 +0430
NA

دیگه با مامان قهر نکنی بیرون جیزه

0 ❤️

370478
2013-03-28 13:07:19 +0430 +0430
NA

ارام خانم برو خدا رو شکر کن این یه حقیقتیه که هر از چند گاهی تیتر حوادت میشه ولی تو که این قدر پاکدامنی چرا اینجا
اینجا محل حضور تو وامثال تو نیست

0 ❤️

370479
2013-03-28 13:19:31 +0430 +0430
NA

الان ملت از بس بیجنبه شدن به خواهر و مادر خودشون رحم نمیکنن چه برسه به یه دختر تنها شانس اوردی نجات پیدا کردی

0 ❤️

370480
2013-03-28 14:35:47 +0430 +0430
NA

من واقعا متحول شدم اخه دختر خوب ساعت يک نصف شب مجبوري بري خيابون؟تازه اينجا چرا اومدي داستانت به درد اي بچه ها نميخوره معلومه از اينجا بدت نمياد که سرچ کردي

0 ❤️

370482
2013-03-28 15:42:12 +0430 +0430
NA

جنده خانوم اینم داستان سکسی تونوشتی کونی می خوای خاطرات دوران بچگیات که جی جی میخوردیو بگو اونا سکسی تره اره والا

0 ❤️

370483
2013-03-28 15:48:45 +0430 +0430
NA

مریم مقدس تو سایت نداشتیم که اونم اضافه شد

0 ❤️

370484
2013-03-28 18:21:46 +0430 +0430
NA

ای جانم. ارام جان خیلی خاطره ی قشنگو تاسف باری بود امیدوارم روزی برسه که هممون بدون خطرو دلهره زندگی بکنیم.
ولی کارت خیلی اشتباه بود که بخاطر یه سیلی از خونه زدی بیرون خوشحالم که الان اینو فهمیدیو دیگه تکرارش نمیکنی.
در اخر واس نوشتن خاطرت خسته نباشی

0 ❤️

370485
2013-03-28 18:42:36 +0430 +0430

سکسی نبود !!! مهم نیست
مهم این بود یه چیزی به خواننده ها یاد دادی
مرسی

0 ❤️

370486
2013-03-28 19:48:05 +0430 +0430
NA

خانم پاکدامن حالا اومدی توسایت کاملا سکسی واسه چی نگو نصیحت که الان کون خودم پاره میکنم…برو گمشو پاکدامننننننن

0 ❤️

370487
2013-03-28 19:54:08 +0430 +0430
NA

اولش میزدید این یه نصیحت خواهرانه به بقیه هم جنس هاتون هست
ما هم تشویقتون میکردیم
در هر حال اینجا جاش نیست ، البته بازم خوبه که جق نوشته های یه مشت دیوانه نبود

0 ❤️

370488
2013-03-28 22:51:59 +0430 +0430

بس که پرروان این دخترا من که پسرم وجود نمیکنم 2شب برم بیرون میترسم بی عفت بشم وای بحال دخترا

0 ❤️

370489
2013-03-28 23:40:59 +0430 +0430
NA

وای ننه این داستان توی لوتی و حال و هولم ثبت شده
بابا بیخیال
اونا با پرشیا دوتا کوچه دنبالت اومدن نگرفتنت؟
دوستان برای این مواقع جت کرایه کنید

0 ❤️

370491
2013-03-29 18:25:54 +0430 +0430
NA

شااااانس اوردی 5 کیرت نکردن ابجیییییییییییی

0 ❤️

524556
2015-12-04 21:41:31 +0330 +0330

درسته شانس داری؛ ولی مغز نداری با این داستان کیریت
گم شو

0 ❤️