خونه خالی و سکس گروهی

1393/08/25

در ابتدا باید عرض کنم که اگر مشکل نگارشی یا غلط املایی دیدین به بزرگی خودتون ببخشید این داستانی که می خوام براتون تعریف کنم بر می گرده به 3 سال پیش یه زمانی برا خودم خیلی برو بیا داشتم اهل عشق وحال بودم اون زمان با یکی از دوستانم خیلی صمیمی بودم اسمش سامان بود مثل خودم اهل حال و البته باید بگم که تخصص خیلی خوبی تو مخ زدن داشت من از یه خانواده ی مرفه بودم خانواده سامان هم تقریبا مثل خانواده من تو یه رنج بودن . خانواده ما در کل دو تا ماشین داشتن که یکیش برا پدرم بود و یه ماشین دیگه هم پدرم برای مادرم خریده بود البته فقط به نیت مادرم خریده بود و 24 ساعته دست من بود و با سامان کلی باهاش می رفتیم عشق و حال و کلی باهاش کس بلند می کردیم یادش بخیر با اون ماشین چه کارا که نکردیم یادمه اگه وقت گیر می اوردیم به بهانه های مختلف خونواده هامونو می پیچوندیم و می رفتیم شمال سامان تو شمال یه خونه ویلایی داشت که برا خالش بود که هر وقت می خواستیم بریم شمال سامان کلید اونجارو می گرفت ماشینو پر از خرت و پرت می کردیم از جمله مشروبات الکی و چند بسته سیگار با مارک های مختلف و راهی شمال می شدیم و کلی حال و صفا می کردیم

صمیمیت من و سامان هر روز بیش تر و بیش تر می شد به طوری که اگه یه روز همدیگرو نمی دیدیم حالمون خیلی گرفته می شد سامان یه پسر تقریبا خوشتیپ و خوشقیافه با روابط عمومی خیلی خیلی بالا بود به قول خودمون از اون ادمای سر زبون دار بود و کلی هم دوس دختر داشت دیگه خودتون تصور کنید هر یه ساعتی که من باهاش بودم شاید یه 30 یا 40 تا براش اس می یومد و سامان به هیچ کودمشون جواب نمی داد و من ازش می پرسیدم چرا جواب نمی دی در پاسخ می گفت گور باباشون بزا انقدر اس بدن تا تو از کونشون قارچ دراد البته بگم سامان منو بی نصیب نمی زاشت و کلی بهم شماره دختر می داد و ما هم تو یه بازه ی زمانی تعداد دوست دخترامون از تعداد انگشتای دست و پا بیش تر شده بود که البته به دلایلی مجبور شدم با همشون کات کنم چون دیگه داشتن دوست دختر برام جذابیتی نداشت و از طرفی هم حوصله حرف زدن باهاشون و جواب دادن به اس هاشون رو نداشتم

ماجرای سکسی من و سامان از اونجایی شروع می شه که مادر بزرگم فوت کرد پدر من برای مادربزرگم یه خونه نقلی و نسبتا خوشگلی خریده بود تا مادر بزرگم به همراه عمو کوچیکم که مجردم بود توش زندگی کنه بعد از فوت مادر بزرگم اون خونه خالی شد حتی عموم هم از اون جا رفت از یه طرف برا فوت مادر بزرگم ناراحت بودم و از طرف دیگه هم خوش حال چون مطمئنا می تونستم با دوز و کلک و بهانه های مختلف کلید اون خونرو از پدرم بگیرم و با سامان بریم توش عشق و حال البته بگم پدرم قصد فروش اون خونه رو داشت که با اصرار زیاد من منصرف شد بعد از این که پدرم از فروختن خونه منصرف شد من به سامان زنگ زدم و این خبرو بهش دادم خوش حالی سامان از این خبر غیر قابل تصور برا من بود انگار دنیارو بهش دادن وقتی من این خبرو به سامان دادم بعد از اون ماجرا وقتش رسیده بود که از اون خونه خالی استفاده کنیم من و سامان اون موقع دانشجو بودیم به بهانه درس خوندن کلید خونرو از پدرم گرفتم پدرم ادم حساسی نبود و با توجه به شناختی که من ازش داشتم اهل شک کردن هم نبود در کل ادم ریلکسی بود

خلاصه کلیدو گرفتم و با ماشین رفتم دنبال سامان یه چرخی با ماشین تو خیابونا زدیم بعد سامان گفت برو به این ادرسی که بهت می گم گفت برا چی به این ادرس؟ گفت امشب باید کلی خوش بگذرونیم با یه تیکه خوب برا امشب قرار گذاشتم من با این حرف سامان برق سه فاز از سرم پرید هم متعجب بودم هم خوش حال و با خودم گفتم این سامان دیگه چه قرمساقیه از قبل هم برنامه ریزی کرده بوده بعد به سامان گفتم حالا این تیکرو من می شناسم؟با یه لبخند به من گفت اره فکر کنم باید دیده باشیش یادته 4 ماه پیش با یکی از دوست دخترمام رفتیم کوه ؟یه خورده به ذهنم فشار اوردم بعد متوجه شدم که ستارو می گه بهش گفتم اون دختره ستاره رو می گی که یه بارم باهش رفتیم رستوران ؟گفت اره خودشه لامصب خیلی کسه برا امشب بهترین گزینه بود البته خیلی طول کشید تا مخشو بزنما کلی زبون ریختم تا برا امشب راضی بشه …بعد من با یه لبخند رو به سامان کردم و گفتم بابا تو دیگه کی هستی دسته شیطونو بستی …به محل قرار رسیدیم بعد سامان به ستاره زنگ زد که بیاد سر قرار …بعد از چند دقیقه انتظار در داخل ماشین ستاره خانوم ما هم پیداش شد یه شال تیره سرش بود و یه مانتو کوتاه صورمه ای پوشیده بود بعد از این که نزدیک ماشین شد از ماشین پیاده شدیم تا یه خوش و بشی باهش داشته باشیم …ستاره یه دختر خیلی مهربونی بود اندام بیستی داشت و انصافا قیافشم خوب بود بعد از سلام و احوال پرشی باهش ستاره روبه من کرد و گفت من تعریف شمارو از اقا سامان خیلی شنیدما منم گفتم حالا کجاشو دیدی بعد از سلام و احوال پرسی سوار ماشین شدیم و به سمت مقصد که خونه خالی باشه حرکت کردیم ستاره یه دختر مهربون بود و خیلی زود خودمونی شد با ما انصافا این سامان مکار خوب گزینه ای رو انتخاب کرده بود تو راه خونه بودیم که ستاره گفت برا امشب کاندوم دارید که من خیلی تعجب کردم از حرفش گویا سامان مستقیم از قبل بهش گفته بود که امشب برا سکس داریم می ریم خونه خالی پس از این که ستاره این حرفو زد سامان با یه خنده بلند گفت ای وای راست می گیا داشت مهم ترین چیزو یادمون می رفت بعد ستاره گفت خوب اره خیلی مهمه سامان رو به من کرد گفت اولین داروخانه نگه دار تو خیابون بالایی یه داروخونه بود که من جلوش نگه داشتم بعد سامان گفت خوب بچه ها چه طعمی بگیرم من گفتم مگه میخا اب میوه بگیری یه چی بگیر که کارمونو راه بندازه سامان با یه لبخند از ماشین پیاده شد و به سمت داروخونه رفت … در همین حین ستاره روبه من کرد و گفت امیدوارم امشب بهمون خوش بگذره منم بهش گفتم مطمئنا خوش می گذره …بعد از چند دقیقه سامان دست پر اومد و به سمت خونه حرکت کردیم بالاخره به خونه خالیمون رسیدیم اون خونه یه خونه کوچیک یک طبقه حیاط دار بود که از هر لحاظی خوب بود حتی پدرم اسباب اثاثیه هارو هم جمع نکرده بود و همه چی سر جاش بود وقتی سه نفری داخل خونه شدیم سامان رو به ستاره کرد و گفت اینم کلبه کوچک و فقیرانه ما درسته کوچکه ولی برای برگزاری یه سکس سه نفره عالیه از قرار معلوم ستاره که یه دختر حدودا 24 یا 25 ساله بود ید طولانیه در سکس داشت و به نظر می رسید که قبلا هم سکس داشته و اصلا براش مهم نبود که از جلو باهاش سکس داشته باشیم حدود ساعت هشت نیم شب بود که منو ستاره و سامان رو کاناپه نشسته بودیم ستاره با یه تاپ صورتی رنگ بین من و سامان نشسته بود و مشغول خوردن چیپس و پفک و تماشای ماهواره بودیم کلی گپ زدیمو خندیدیم انصافا ستاره یه دختر خیلی مهربون و خوش زبونی بود و هیچ وقت خنده از لباش جدا نمیشد موهای بلند و خرمایی رنگی داشت پوستش نسبتا سفید بود و اندام خیلی خوب و مناسبی داشت به خصوص باسنش که در زیر شلوار تنگش خودنمایی می کرد خلاصه همه چی تموم بود از هر لحاظ حدود یه رب بیست دقیقه مشغول خوردن تنقلات و سیگار دود کردن بودیم تا این که ساسان استارت سکسو زد و شروع کرد به مالیدن سینه های ستاره البته از روی تاپ و ستاره هم کم نیورد و از رو شلوار کیر ساسانو می مالوند منم که این صحنرو دیدم ناخوداگاه کنترلمو از دست دادم و منم شروع کردم به ور رفتن با سینه های ستاره اونم شروع کرد به مالیدن کیرم البته از روی شلوار حالا هر دو دست ستاره مشغول بود با دست چپ داشت کیر سامانو می مالید و دست راست هم کیر منو و منو سامان هم مشغول مالوندن سینه های ستاره پستونای خوبی داشت نه زیاد بزرگ بود نه زیاد کوچیک و خیلی هم نرم بود من صورتمو نزدیک کردم به گونه ستاره بوی عطر ادکلونش حسابی ادمو منگ می کرد یه بوس از صورتش گرفتم که خیلی احساس خوبی هم داشت در همین حین سامان تاپ ستاررو پایین کشید و جمال ما به پستونای ستاره خانوم روشن شد انصافا مرواریدایی بودن برای خودشون سامان شروع کرد به خوردن پستونای ستاره و من هم از رو کاناپه بلند شدم و شلوار و شورتمو در اوردم کیرم به طور کامل سیخ شده بود وقتی چشمای ستاره به کیرم افتاد با خنده که چاشنی تعجب هم توش بود رو به سامان کرد و گفت وای رفیقت چه موز گنده ای داره و سامان هم با خنده گفت تازه کجاشو دیدی وایستا منم شلوارمو در ارم تا با موز منم اشنا شی سامان هم از رو کاناپه بلند شد و شلوارشو در اورد کیرش مثل من به طور کامل سیخ شده بود ستاره با دیدن کیر سامان با خنده گفت حالا دو تا موزا تکمیل شدن حالا من و سامان به طور کامل از پائین تنه لخت بودیم فقط یه تی شرت تنمون بود در همین حین من با خنده گفتم دوست داری طعم موزای مارو بچشی و ستاره با خنده گفت چرا که نه من و سامان ایستاده در مقابل ستاره بودیم و اون روی کاناپه نشسته بود و شروع کرد به ساک زدن کیرامون خیلی حرفه ای و خوب ساک می زد هر کی ندونه فکر می کرد بیست ساله پورن استاره حتی نزدیک بود در حین ساک زدن ابم بیاد ولی خودمو هر جور که بود کنترل کردم انقدر خوب و حرفه ای ساک می زد که اه و اوه من و سامان بلند شده بود بعد از پنج دقیقه ساک زدن سامان پاهای ستاررو بلند کرد و ستاررو خوابوند رو کاناپه و شلوارشو در اورد یه شورت سفید پوشیده بود اینجا بود که پاهای سفید ستاره معلوم شد و همچنین رون هاش که دهن هر کسیو اب مینداخت سامان که حسابی حشری شده بود بلافاصله شورته ستاررو در اورد و شروع کرد به خوردن کس ستاره و با ولع تمام می خورد و لیس می زد اه و اوه ستاره حسابی بلند شده بود و گویا داشت حسابی لذت می برد بعد از سه چهار دقیقه سامان دست از خوردن کشید و دستشو گذاشت رو کیرش تا بزاره تو کس ستاره وقتی سر کیرش به کس ستاره برخورد کرد ستاره گفت از کاندوم استفاده کن اینجوری امنیتش بیش تره می ترسم یه وقت ازت بچه دار بشم سامان رو به من کرد و گفت اون کاندومارو کجا گذاشتی برو یه دونه بیار منم رفتم بسته کاندومو به سامان دادم اونم یه دونه برداشت بازش کرد و به کیرش زد و رو به ستاره کرد وگفت این هم پوست موز دیگه چی می خا سامان شروع کرد به تلمبه زدن البته من هم بیکار نبودم تو دهنی به ستاره می زدم بعد از چند دقیقه سامان رو به من کرد و گفت اشکال نداره بریم تو اون اتاق که تخت دو نفره داره اونجا فضاش بیش تره منم گفتم چه اشکالی داره بریم خلاصه سه نفره راهیه اتاق خواب شدیم سامان رو تخت دراز کشید و ستاره هم برای سامان ساک می زد به صورت چهار دست و پا تا فضا برا من ایجاد شه تا از پشت بتونم ترتیبه ستاررو بدم رفتم سراغ بسته کاندوما و یه دونه برداشتم و بازش کردش و به کیرم زدم و رفتم به پشت ستاره و بهش گفتم اشکال نداره موزمو بزارم تو کونت و ستاره هم با یه لبخند گفت فقط اروم بزار منم گفتم چشم کیرمو به سوراخش نزدیک کردم و با یه فشار که البته زیادم نبود تا سر فرستادم تو و کم کم بهش سرعت دادم گویا ستاره قبلا هم کون داده بود چون با یه فشار نه چندان زیاد تا ته رفت… خلاصه بعد از اتمام ساک زدن ستاره سامان از جلو و من از پشت داشتیم ترتیب ستاررو می دادیم و اه و ناله ستاره هم بلند و بلند تر می شد بعد از چند دقیقه من جامو با سامان عوض کردم تا اون هم طعم کون ستاررو بچشه بعد از سه چهار دقیقه من دیگه نتونستم جلو خودمو بگیرم و ابم اومد و ریخت تو کاندوم حسابی بیحال شدم دو سه دقیقه بعد هم اب سامان اومد هر سه تاییمون حسابی از حال رفته بودیم و مثل سه تا جنازه رو تخت دراز کشیده بودیم در همین حین سامان رو به ستاره کرد و گفت چه طور بود سکسمون ستاره هم با یه نیش خند گفت خیلی خوب بود بعد سامان رو به من کرد و گفت خودت برا ما برکت نداشتی که بالاخره مرگ ننه بزرگت یه برکتی برا ما داشت و منم با یه لبخند بهش گفتم خفشه بابا گوساله بعد از این که حالمون سر جاش اومد لباسارو پوشیدیم و یه سیگار کشیدیم بعد ستاره از ما خواست تا دیرش نشده برسونیمش در خونشون اون شب با تمام لذتاش تموم شد اون شب یکی از بهترین شبای زندگی من بود گرچه بعد از اون شب دو بار دیگه هم سکس داشتم ولی به پای اون شب نرسید در حال حاضر با سامان رفیق هستم و یکی از بهترین دوستان منه .

نوشته: ؟


👍 3
👎 1
117928 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

444097
2014-11-16 07:06:52 +0330 +0330
NA

هی بدک نبود خوب بود…

0 ❤️

444099
2014-11-16 09:36:02 +0330 +0330
NA

خدا ازین‌دوستا نصیب ماهم بکنه

0 ❤️

444100
2014-11-16 12:41:38 +0330 +0330
NA

خوب بود
sorry2

0 ❤️

444101
2014-11-16 14:37:37 +0330 +0330

من تا اونجا خوندم که گفت ماشین رو پر مشروبات الکلی میکنیم و میریم شمال. آخه اوسکول کی با خودش مشروب میبره؟ کسی که اینکاره باشه خصوصا تو شمال سه سوت مشروب پیدا میکنه.
برو ما رو رنگ نکن

0 ❤️

444102
2014-11-16 15:19:44 +0330 +0330
NA

kore khar.

0 ❤️

444103
2014-11-16 21:39:18 +0330 +0330
NA

همچنین رون هاش که دهن هر کسیو اب مینداخت dash1

0 ❤️

444104
2014-11-17 04:59:49 +0330 +0330
NA

من از همه شهوانی ها به خصوص دوستانی که زحمت زیادی برای تهیه و تایپ داستان ها متحمل میشن به خصوص اون دسته که با استفاده از قوه تخیل داستانی رو خلق میکنن خواهش میکنم :
به کامنت ها اصلا توجهی نداشته باشن !! چون پرواضحه که کامنت گذارها یه عده ساندیس خور سایبری ، چند تا خایه مال ، صد پدر و ننه صیغه داده کس کشن !! که مادرقحبه ها همدیگرو هم خیلی خوب میشناسن !!! بخصوص اون دسته حرومزاده ها که تو سایت سکسی ! دنبال اخلاقیات و اهداف استکبار و صهیونیست و رد پای جورج بوشن !!!
لطفاً به تعداد خوانندگان توجه کنید و تعدادی که رای مثبت به داستان شما میدن !! اگر نه این حروم لقمه ها یه مملکت ریدن حالا اینجا نشین شاشنوش مینوسن شعار میدن !!!
دقت کنید که طرفداران داستان شما که به اون رای مثبت میدن هرگز در بین کامنت گذارهای جقی پرور و همیشه در صفحه حضور ندارن !!

2 ❤️

444105
2014-11-17 09:25:40 +0330 +0330
NA

کس عمه ت با این داستان کیریت

0 ❤️

444106
2014-11-17 12:06:28 +0330 +0330
NA

عزیزان حالا شما هی گیر بدین به اون ماهواره
بابا بنده خدا گفت که عمو کوچیکشم همراه مادربزرگش زندگی
میکرده لطفا با دقت بخونید داستان رو.
بعدشم اینهمه داستانشو جالب نوشته بود دقیق و بدون غلط قولوت
نمیدونم چه انتظاری دارن مردم که کامنت فحش میزارن؟
نکنه فکر میکنید ژولورنی کسی باید باشی تا داستان بنوسی؟
واسه سرگرمی خوبن دیییییگه حالا شوما خودشو ناراحت نکون

0 ❤️

444107
2015-01-11 03:12:57 +0330 +0330

داستانت خوب بود اما من نغهمیدم
اخر ساسان بود اسم دوستت یا سامان
به این قسمت توجه کن
“تا این که ساسان استارت سکسو زد و شروع کرد به مالیدن سینه های ستاره البته از روی تاپ و ستاره هم کم نیورد و از رو شلوار کیر ساسانو می مالوند منم که این صحنرو دیدم ناخوداگاه کنترلمو از دست دادم و منم شروع کردم به ور رفتن با سینه های ستاره اونم شروع کرد به مالیدن کیرم البته از روی شلوار حالا هر دو دست ستاره مشغول بود با دست چپ داشت کیر سامانو می مالید”

1 ❤️