ویس ضبط شده از سکسم با عماد رو که برای پروانه فرستادم یکطرفه پاک کردم.
ممکن بود برای داوود ارسالش کنه و همه چیز به ضررم بشه و باید حضوری براش پلی میکردم تا بشنوه.
دو شب بعدش باز راهی خونه پروانه شدم؛هر چقد در زدم کسی در رو باز نکرد.
اومدم برگردم که کمی اونطرف تر چشمم به ماشین عماد خورد پارک شده بود؛دیگه مطمئن شدم که خونه هستن و شاید عمدا در رو باز نمیکنن.
در همین حین یه نفر در رو باز کرد و اومد که بره من هم جلو رفتم؛
+ببخشید اقا در رو نبندید
_شما؟
+خواهر خانوم آقا عماد هستم طبقه دوم
_چرا خودشون در رو باز نکردن؟
+دستشون بند بود؛اگر باور نمیکنید تماس بگیرین باهاش اصلا ازش بپرسین
_نه مشکلی نیست بفرمایید
داخل رفتم و در رو بستم و منتظر اومدن آسانسور هم نشدم و از پله ها بالا رفتم و جلوی در ورودی رسیدم.
سرشب بود و نمیشد گفت خوابن!
اومدم در بزنم که در باز شد و یک زن و مرد غریبه با بدرقه عماد و پروانه خواستن که برن.
عماد و پروانه با دیدن من جا خوردن؛سلامی کردم و زن و مرد غریبه که مشکوک میزدن هم دستپاچه شدن و رفتن.
بدون تعارف و دعوت؛داخل رفتم
خونه بهم ریخته بود و عماد و پروانه هم که اصلا انتظار دیدن من رو تو اون لحظه نداشتن حرفی نمیزدن و سعی میکردن همه چیز رو عادی جلوه بدن.
بالاخره خودمو سکوت رو شکستم:
+ظاهرا اینجا خبرایی بوده
پروانه:مهمون داشتیم که یه مهمون ناخونده اومد و اونا مجبور شدن برن
+من بیرونشون که نکردم و برای مهمونی هم نیومدم و اومدم دور هم یه چیزی رو گوش کنیم و زود رفع زحمت کنم
عماد و پروانه دوتاشون اومدن نشستن و عماد که رنگش مثل گچ شده بود به من زل زده بود.
گوشیم رو درآوردم و ویس رو پلی کردم؛هر ثانیه که جلوتر میرفت قیافه عماد بهم ریخته تر و پروانه عصبی تر میشد
بعد از دو سه دقیقه قطعش کردم و حرفامو ادامه دادم:
+آره خواهر من؛آره من خطا کردم من قدم تو راه اشتباه گذاشتم؛آره من آدم بدی ام ولی تو این راه تنها نبودم و صرفا خواستم بدونی شوهرت که خودش رو مظلوم جلوه داد تو این ماجرا هم به اندازه من خطاکاره
پروانه پوزخندی زد و گفت:حالا که چی؟یه طرف ماجرا خواهرمه و یه طرفش شوهرم و داد بزنم چی بگم؟بگم مردم خواهرم خوابیده زیر شوهرم؟حرفی هم دارم که بزنم؟من میدونستم یه چیز بین شماس و ولی آبروریزی هیچ نفعی برای من نداشت و پدر مادر بدبخت من تنها چیزی که تو فامیل دارن یه جو آبروعه که اونم فدای هوسبازی تو و شوهرم کنم؟من چشممو رو همه چی بستم رو همه چی و تنها دلیلش این بود که نخواستم آبروی خانوادم بره و نخواستم یه مادر رو واسه بچش تبدیل به یه چیز بی ارزش کنم.
اشکام سرازیر شده بود و بلند شدم که برم و پروانه جلو اومد و یه دستمال کاغذی بهم داد و بغلم کرد.
از خودم بدم میومد؛نمیتونستم دیگه تا ابد تو چشم پروانه و عماد و حتی شوهر و بچه خودم نگاه کنم.
پروانه به آشپزخونه رفت و با لیوانی آب برگشت و گفت:بخور
لیوان آب رو برداشتم و کمی ازش خوردم؛
پروانه رو به عماد کرد و گفت:وقتش رسیده همه چی رو بهش بگیم
عماد هم با خنده ای تایید کرد.
من متوجه نشدم و گفتم:چی رو بگین؟
پروانه:ببین پری اینا همش یه بازی بود؛از اولش من میدونستم تو با عماد تو رابطه ای چون خودم فرستادمش سمتت؛تو شمال خودم شاهد بودم چطوری تورو گایید یا اون شب تو خونه خودمون؛من میدونستم تو و داوود رابطتون شکرآبه و من دوست داشتم گاییده شدنتو توسط شوهرم ببینم؛این مدت هم فیلم بازی کردیم من و عماد تا ببینم تو چیکار میکنی و که دیدم آدم نترس و شجاعی هستی.
هاج و واج به جفتشون نگاه میکردم و حس میکردم خوابم؛یعنی از اول من تو بازی اونا بودم و داشتن باهام بازی میکردن.
با صدای بریده بریده گفتم:پس چرا به پریسا گفتی؟اگه بازی بوده چرا به اون گفتی؟
پروانه:پریسا خودش یه چیزایی بو برده بود و اومده به تو یه دستی زده وگرنه من حرفی بهش نزدم.
انقدر شوکه بودم که حرفی برای گفتن تو ذهنم نمیومد؛هم خوشحال بودم هم ناراحت.
تازه فهمیدم که یک عمر خواهر خودمو نمیشناختم و زمین تا آسمون با تفکرات و شناختی که ازش دارم متفاوته
دوست داشتم قدرت غلبه بر احساسمو داشتم و پا میشدم میرفتم و این بازی مسخره رو تموم میکردم اما شهوت لعنتی خیلی زود منو سست میکرد و باعث میشد یه مرحله دیگه جلو برم.
پروانه شلوار عماد رو پایین کشید و کیر عماد رو تو دهنش کرد و شروع به ساک زدن کرد؛هنوز هم باورم نمیشد که بیدارم!
پروانه کیر و خایه عماد رو تو دهنش میکرد و میگفت:جوون امشب ببینم من بهتر کص میدم بهت یا پری
من هنوز سرجام نشسته بودم و انگار روح از بدنم خارج شده بود و قدرت حرکت نداشتم.
عماد و پروانه سمت من اومدن و پروانه شالم رو از سرم برداشت؛سکوت من گواه بر شوکه شدنم بود؛با انگشت صورتمو نوازش میکرد پروانه و میگفت:چرا ساکتی آبجی سکسی من؟
عماد کیرشو جلوی دهنم گرفته بود؛آب دهن پروانه هم رو کیرش بود.
بالاخره دهنمو باز کردم و عماد نصف کیرشو تو دهنم جا داد؛سعی میکرد به زور بیشتر کیرشو تو دهنم بکنه و منم ساک میزدم و تخماشو میمالیدم با دست و پروانه هم سرپا مونده بود و با عماد لبهای همو میخوردن.
کمی که ساک زدم عماد کیرشو بیرون کشید و گفت لخت بشیم و پروانه که تونیک شلواری به تنش بود زود لباسهاشو درآورد؛بدن سفید و بلورین و هیکل ترکه ای داشت پروانه و میتونست نظر هر مردی رو جلب کنه.
کصش هم یه کص شیو شده و قهوه ای با لبه های نسبتا بزرگ بود.
من هم مانتو شلوار و تاپ زیر مانتوم رو درآوردم و شورت و سوتینمم پروانه درآورد و گفت:آخ آبجی واقعا کص خوبی داری و عماد حق داره همش تعریف کصتو میکنه و من رو داگی انداخت و زبونشو روی کصم میکشید؛با دست لای کصمو باز کرده بود و کصمو لیس میزد و من هم از جلو کیر عماد رو تو دهنم کرده بودم.
دو سه دقیقه گذشت که جاشونو عوض کردن و عماد اومد و کمی کیرشو لای کصم مالید و بعد آروم وارد کصم کرد و پروانه هم کصشو جلوی دهنم آورد و گفت:بخور کصمو لیس بزن کص خوشمزه آبجی کوچیکتو
پروانه به قدری هات شده بود که میشد از چشماش خوند این موضوع رو.
عماد کیرشو تا ته جا داد توی کص من و من آه بلندی کشیدم و پروانه گفت:جوون؛عماد آبجیمو خوب بکن حالش جا بیاد
زبونمو درآوردم و رو کص خیس پروانه کشیدم؛طعمش یا واقعا خوب بود یا تو اون لحظه برای من جالب بود.
زبونمو رو به چوچوله کص پروانه میمالوندم و لای کصش میکشیدم درحالی که عماد کیرشو تا خایه تو کصم چسبونده بود و محکم تلمبه میزد و ضمن لیسیدن کص پروانه آه های پر از شهوت هم میکشیدم.
کمی سرعت تلمبه های عماد کمتر شد و اسپنک هاش یکی یکی فرود میومد روی کونم صدای خوبی میداد.
کیرشو بیرون کشید و من بلند شدم و پروانه جای من رو گرفت و داگی شد و عماد کیرشو اینبار تا ته تو کص پروانه جا داد و پروانه هم آه و ناله اش شروع شد و میگفت:
جوونم عشقم قربون کیر کلفتت بکن منو و آبجیمو
من هم بیکار نموندم و سینه های پروانه رو میمالیدم و لبهامو رو لبای عماد گذاشته بودم و پروانه با داد و فریاد از عماد میخواست محکمتر بگادش.
این سکس به جرات میگم از دفعات قبلی سکس با عماد برام جذابتر بود و حس و حال بهتری داشت.
عماد کیرشو از کص پروانه بیرون کشید و گفت:پری جون دمر شو رو کاناپه
من هم بلافاصله اینکارو کردم و عماد هم کیرشو از پشت تو کصم کرد و پروانه هم با دست کصشو میمالید و طولی نکشید که جیغش دراومد و رعشه ای کرد و ارضا شد اما باز عطش کیر داشت.
من هم آه میکشیدم و از عماد میخواستم محکمتر تلمبه بزنه ولی عماد خیلی آروم کیرشو تو کصم میکرد.
یهو کیرشو بیرون کشید و آبشو لای کون من خالی کرد؛تعجب کردم که عماد زود ارضا شد.
پروانه زود اومد آبش رو از لای کص و کون من لیس زد ولی هم من هم پروانه کیر میخواستیم و عماد گفت یکم استراحت کنیم و شام بخوریم راند بعدی رو شروع میکنیم.
شام خوردیم و یکساعت بعدش رو کاناپه نشست و کمی روغن رو کیرش ریخت و پروانه هم سوار کیرش شد؛من هم منظره سکسشون رو نگاه میکردم و کصمو میمالیدم؛با هر بار ورود کیرش پروانه یه آه بلند میکشید و میگفت:جوون آره آره بازم میخوام آره
بعد از چند دقیقه از رو کیر عماد بلند شد و من رفتم جاشو پر کردم.
چون کیرش با روغن و ترشحات کص پروانه خیس و چرب شده بود به خوبی تا ته توی کصم رفت و با گوشت و خون حسش کردم؛صدای ناله های من رو بالا برد با تلمبه های محکمش و پروانه هم سینه هامو میمالید و من آه میکشیدم.
همین روند ادامه پیدا کرد تا من هم ارضا شدم و از رو کیر عماد بلندشدم.
پروانه دوباره داگی استایل شد و عماد کیرشو چندبار رو کونش کوبید و تا ته جا داد تو کصش و پروانه بلند گفت:واای
رفتم کونمو سمت دهن پروانه گرفتم و پروانه هم کصمو لیس میزد.
پنج شیش دقیقه ای که داگی پروانه رو گایید گفتم:نوبت منه بسه دیگه الان آبت میاد
پروانه در حالی که آه میکشید گفت:فقط یکم دیگه آبجی یکم
عماد کیرشو بیرون کشید و گفت:نخیر بسه
زود داگی شدم و کون گندم رو به طرف کیر عماد گرفتم و اون هم خیلی زود تا ته جا داد تو کصم
پروانه هم گفت میره دوش بگیره.
عماد محکم تو کصم تلمبه میزد و منم آه و ناله ام یکسره شده بود.
روغن رو برداشت کمی رو کیر خودش و کص من ریخت و دوباره تا ته کیرشو تو کصم کرد؛عماد ثابت موند و من کونمو رو کیرش حرکت میدادم.
ده دقیقه ای فکر کنم شد که عماد تو حالت داگی من رو گایید و کیرشو بیرون کشید و اینبار هم آبش با فشار روی باسنم پاشیده شد و از شدت هات بودن با انگشت چند قطرشو جمع کردم و مزه کردم.
عماد هم بیهوش روی زمین دراز کشید.
آخر شب من رو رسوندن و من هم فرداش بلیط گرفتم و به شهرم برگشتم.
پرونده داماد ته تغاری هم با مهاجرت عماد و پروانه به ترکیه بسته شد!
نوشته: ابرو زخمی
خبلی کُس شعر تمام شد. این داستان ثابت کرد شما نویسنده نخواهی شد. تجربه بدی هم نیست، اینکه آدم متوجه بشه، همه کار را همه کس نمی تونند انجام بدهند.
به نظرم یکم وقت بیشتری روی شخصیت پردازی و فضا سازی کنی بهتر جواب میگیری
مهاجرت عماد و پروانه به ترکیه
یاد سریال پایتخت افتادم قسمت 6 در ترکیه اتفاق افتاد پتانسل ادامه رو داشت…خب شد تمومش کردی.
ولی داستان شهوت، ترس، سرقت شروع نوشتن شماست.
این دستگرمی رو به فال نیک میگیریم.
خیلی خوب و روون مینویسی و خیلی ممنون که زود به زود قسمت های جدید رو میذاری. این داستانت هم 4 قسمت اولش خیلی خوب و هیجان انگیز بود ولی این چرخش غافلگیر کننده تو قسمت اخر خیلی عجیب و غریب بود. تا اونجایی که من یادمه تو قسمت های قبل هیچ نشونه ای از اینکه پروانه و عماد با هم این نقشه رو کشیدن وجود نداشت و اینکه یه دفعه یه شخصیت فرعی داستان اینجوری وارد ماجرا شه و همه چی رو عوض کنه قطعا خواننده رو سورپرایز می کنه ولی خوب کیفیت داستان رو کم کنه. نمیدونم از اول میخواستی اینجوری تموم کنی و یا با توجه به کامنت ها و … تصمیم گرفتی که اینجوری تموم شه ولی کلن اینجور مواقع بد نیس اشاره های خیلی ضمنی تو داستان اضافه کنی
قسمت آخر بسیار ضعیف بود و سیر اتفاقات بسیار غیر منطقی بود اصلاً حضور اون دوتا مهمون بی دلیل بود بعد شوکه شدن عماد و زنش از دیدن طرف بی منطق بود شروع بازی کاملاً بی دلیل و بی منطق بود در کل قسمت آخر خیلی سرهمی و ضعیف بود
فکر میکنم دلیل اینکه قسمت آخر اینقد ضعیف و غیرواقعی بود همین محدودیت قانونی سایت شهوانی برای به اتمام رسوندن داستان در پنج قسمته، تعجیل نویسنده برای رسوندن داستان به انتها تو قسمت اخر کاملا مشهوده و متاسفانه کیفیت کار بهشدت افت کرده
پنج تا قسمت داستان رو خوندم قسمت یک با دو خیلی خوب بود ولی تو اون دوتا داستان میشد حدس آخرش میشه تریسام ای کاش جنایش میکردی یا حتی دارک
خوب بود ولی هنوز خیلی راه داری
من احساس کردم وقتی داستان رو شروع کردی این پایان رو براش درنظر نگرفته بودی و بعداز قسمت چهارم تصمیم گرفتی اینطور تمومش کنی
اونجا که نوشتی رنگ عماد مثل گچ شده بود درست نبود چون عماد کاری غیر از نظر پروانه نکرده بود که بخواد بترسه باید مینوشتی با اینکه انتظار داشتم ترس رو تو وجود عماد ببینم ولی اون هیچ نگرانی توی چهرش دیده نمیشد و همین منو بیشتر نگران میکرد از اینکه مبادا دوباره منو تو دام نقشه هاش انداخته باشه
ای کاش من جای این عماد دیوث بودم
از اول داستان کص کرده این لاشی
متن داستان تا قسمت 4 خوب و به واقعیت نزدیک بود اما تو قسمت 5 کلا پرت و پلا شد. با اینکه فکر میکنم رو خودت و داستانات کراش پیدا کردم(😂) اما قسمت آخر خیلی بد و غیر واقعی تموم شد، یجورایی شد مثل داستان هایی که جقی های سایت می نویسند(😅)
بیشتر کار کنی و ترشیجات هم نخوری، قطعا یک دانیل استیل ازت در میاد. ادامه بده😁😉
قسمتهای قبلی به واقعیت بیشتر شبیه بود اما این قسمت نه
البته با عرض معذرت نظر شخصی منه
عماد جون وقت نکردی تو توهو ماتت ضربدریتونو با اون مهموناتون جا بدی خاک تو سرت که هلاک کردی خودتو تا مثلا تو توهوماتت خواهر زنتو بکنی 😂😂😂یحتمل داستان بعدیتو با ضربدری با اون زوج بلغور میکنی متوهم 😂😂😂
خیلی عالی بود.دمت گرم.چقدر منتظرمون گذاشتی ولی قشنگ تمومش کردی.نوش جون جفتتون
بازم میگم جمع بندی و پایان کارات ضعیفه. شدی اصغر فرهادی
او داستان اولی خوب بود ولی بقیشو ریدی بدم ریدی
یعنی بعد خوندن این ۵ داستان مسخره شکم به یقین تبدیل شد که این افکار یه مریض جقی بوده التماس کیر برادر
آروتیک داستانهات عالیه