دختر سبزه خوشگل

1392/11/08

سلام دوستان این اولین بارمه که تو یه سایت دارم خاطره مینویسم خلاصه اگه از نظر املاییو نوشتاری بد بود از همین الان از همه تون معذرت میخوام…
اسمم(هادی) ؛ خاطره ای که میخوام واستون تعریف کنم بر میگرده به سال پیش که من 23 سالم بود و 5 سالی میشد که از تنها دوست دخترم(هدا) (((( هدا دختری با قد 165 و وزن55 با سینه سایز 65 و رنگ پوست (سبزه) ))) جدا شده بودم اونم بخاطر ایلنکه ما شهر زندگی مونو عوض کردیم واسه همین نتونستم ببینمش تا اینکه 2 سال پیش بطور اتفاقی توی پاساژی که توش کار میکنم دیدمش بعد از حال و احوال پپرسی تعارفش کردم که ببرمش توی یه کافی شاپی یه چیزی بخوریم و همدیگرو بیشتر ببینیم هدا تو اون زمان ینی 2 سال ترم دوم کاردانی میخوند البته توی یه شهر دیگه واسه خرید لپ تاپ اومده بود توی پاساژ که اتفاقی دیدمش خلاصه بعد از اینکه شماره هامونو رد و بدل کردیم قرار شد فرداش ببرمش توی یه تفرجگاه جنگلی …
ما تا اون موقع از سکس حرفی نزده بودیم با هم ولی وقتی رفتیم پارک جنگلی بعد از یه رب بیست دیقه حرف زدن … ازم پرسید که دوست دختر دارم یا نه ؟؟؟؟ منم چون نمیخوالاستم بهش دروغ بگم بهش گفتم دوست دختر ندارم ولی تا حالا با 3 -4 تا دختر دوستی موقت داشتم که اونم منظورمو فهمید و بهم گفت که قراره با یه پسر 25 ساله اهل تهران ازدواج کنه البته به اصرار خانواده اش میخواست این کارو بکنه… خلاصه بعد از کمی درد و دل ازم پرسید که چرا بعد من رفتی با دخترای دیگه رابطه برقرار کردی مگه قول نداده بودی بهم ؟؟؟؟ منم بهش گفتم بالاخره دوس داشتن جدا احساس جنسی جدا من عاشق هیچکدوم از اونایی که باهاش سکس کردم نبودم ولی هیچ وقت هم نتونستم با کسی که عاشقشم حتی لب بگیرم اونم گفت :: هادی بازم منو دوس داری منم چون نمیتونستم دروغ بگم چیزی نگفتم و لبامو گذاشتم رو لباش که احساس کنه هنوزم دوسش دارم ولی موقع جداشدن لبامون سرشو گذاشت روی شونم که مثلا رول عاشقونه بازی کنه من یه آهی کشیدم روی گردنش که گفت این کارو نکن بدنم مور مور میشه اینو که گفت دیگه ادامه ندادم و سعی کردم همونجا تمومش کنم و همین کارو کردم و رسوندمش خونه دایی اش که 2 تا چهارراه با خونه مجردی من فاصله داشت اون شب موقع جدا شدن ازم پرسید که چرا زود تمومش کردی من نگفتم بدم اومد از اون حرکتت… منظورم این بود که بدنم یه جوری میشه منم چیزی نگفتم و ازش خدافظی کردم ولی بازم اس داد که اگه اجازه بدی فردا بیام خونه ت که تنهای تنها باشیم منم که از خدام بود گفتم موردی نیس میتونی بیایی ولی باید شب تا صبح بمونی اونم قبول کرد…
بالاخره روز موعود فرا رسید و هدا خانم با یه مانتوی مشکی تنگ و کوتاه با یه ساپورت ساده مشکی اومد خونه م ولی اینبار دیگه فرصت ندادم و بغلش کردم هلش دادم روی تخت که با خنده گفت چیه وحشی شدی ؟؟؟ منم که قاطی کرده بودم فقط میخواستم بدن لختشو ببینم… ازش خواستم که راحت باشه ولی چون خجالت کشید خودم اینکارو کردم اون موقع هم چون فصل تابستون بود هدا خانم هیچی از زیر مانتوش نپوشیده بود وقتی مانتوش رو در آوردم دو تا سینه لیمویی سایز65 همرنگ بدنش میدیدم و حدود 1 دیقه فقط نگاشون کردم
— چیه؟ کوچیکه؟؟ خوشت نمیاد؟؟

  • نه بابا این چه حرفیه ؟؟
  • خوب پس بخورش تا بزرگ بشه
    منم شروع کردم که لیس بزنم و همزمان با یه دستم سینه شو میمالوندم با اون یکی دستم آروم آورم رفتم سراغ کسش که از زیر ساپورت مثل پفک بادکرده بود آروم آروم اومدم سراغش کسش البته از روی ساپورت داشتم بازیش میدادم ازم خواست که ساپورت رو در بیارم منم سریع کشیدمش پایین و یه کس کوچولو اندازه انگشت وسطم دیدم که تمیز تمیزش کرده بود واسم آروم شروع کردم به لیس زدن چوچولش که یهو صدای اه و ناله ش بلند تر شد بعد از 5 دیقه خوردن کسش دیدم داره ارضا میشه ولی ادامه ندادم پاشدم که لباسامو در آرم نذاشت گفت خودم میخوام اینکارو بکنم البته خودم تیشرتمو درآوردم اونم با خجالت شلوارمو کشید پایین و دید که هادی کوچولو داره شورتو پاره میکنه شورتمم داد پایین بعد یهو کرد تو دهنش یه ساک ناشیانه زد به این کیر ما ولی من بازم داشتم حال میکردم از ساک زدنش دو دیقه واسم ساک زد ازم خواست براش لاپایی بزنم آخه اون هنوز باکره بود منم یه 30 -40 بار عقب جلو کردم لای پاش دیدم خانم داره حالشو میکنه ولی من بی ثمر ماندم واسه همین ازش خواستم به حالت سگی دولا بشه و منم آاروم بکنم تو کونش ولی ترسید و گفت نه درد میگیره منم با هزار تا قربون صدقه بالاخره تونستم راضیش کنم که بذارم تو کونش اونم قبول کرد یه تف جانانه انداختم در کونش و یکی هم نثار کیرم کردم که راحت تر بره تو ولی هر چقدر سعی کردم فقط سرشو تونستم بکنم تو چون کلفت بود و سوراخشم تنگ بعد بهش گفتم کمی روغن زیتون بریزم اونم قبول کرد … بعله بالاخره روغن این میوه بهشتی یه کمک درست و حسابی بهم کرد من تونستم با کمی فشار همه کیرمو بکنم توو ولی الان دیگه از درد گذشته بود و هدا من داشت حال میکرد بعد از 5 دیقه عقب جلو کردن گفتم داره آبم میاد چیکار کنم تا اون خواست جواب بده من نتونستم خودمو کنترل کنم و همه آبمو ریختم تو کونش و دیدم اونم ارضا شد و بعد تموم شدن کارمون رفتیم حموم و تا صبح 2 بار سکس کردیم ولی خداییش دیگه نمیتونستم بلند شم از خواب پاهام داشت میلرزید…
    اگه سرتونو درد اوردم معذرت میخوام…

نوشته: jooker


👍 0
👎 0
45044 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

411069
2014-01-28 02:36:36 +0330 +0330

تخمی بود، دیگه ننویس . . . . . . . . . . . .
این خاطره جلقی رو از کجات درآوردی؟ دختره داشت ازدواج می‌کرد و اومد به تو کون داد؟ آقا این قدر جلق نزن. ننویس.

0 ❤️

411070
2014-01-28 08:53:21 +0330 +0330

آخه تکاور جان، این چه ایرادیه میگیری آخه؟!! از شما دیگه بعیده! اینکه این داستان ایراد داره درست، اینکه شما خوشت نیومده هم خب جای بحث نداره! منم خوشم نیومده! ولی تو رو خدا ایراد درست بگیرید! یعنی نمیشه آدمِ دمِ ازدواج، با کس دیگه سکس داشته باشه؟ اونم آدمی که گفته بخاطر خونوادش داره ازدواج میکنه و عشقی به طرف مقابلش نداره؟!! اونم در برابر کسی که قبلا دوست پسرش بوده و احتمالا دوستش داشته و بعدها ازش جدا شده؟! اصلا به فرض همه اینها به کنار، مگه همه انسانند که وقتی دارند ازدواج میکنن دیگه به خیانت فکر نکنند؟!

0 ❤️

411071
2014-01-28 11:35:48 +0330 +0330

جناب Rama_P . . . . . . . . . . . . . . . . .
باید بگم که خیر. نمی‌شه که آدم دم ازدواج باشه و در گیر و دار برگذاری مراسمش هم باشه و اونوقت بیاد شب تا صبح خونه یکی بمونه و کون بده. یادتون باشه که خانواده‌ی دختره خیلی زور گو هستن و به زور می‌خواهند شوهرش بدن. چطوری راضی شدن دخترشون شب بیرون بمونه؟ به هر حال این نظر من است و از نظر خودم کاملا دفاع می‌کنم. شما هم نظرتون اینه که دختر دم بخت خیلی هم راحت میتونه به یکی دیگه کون بده و فرداش هم سر سفره عقد بشینه.

0 ❤️

411072
2014-01-28 16:01:42 +0330 +0330

نه، اشتباه نکن. منظور من اصلا محالفت با شما نبود. در حالت معمول حرف شما کاملا متین و درسته. میشه گفت اکثریت اینطورند، ولی نمیشه به عموم تعمیمش داد. حتما هستند کسانی که این شرایط رو رعایت نمیکنن. هستند دختران بی بند و بار و خونواده هایی از اون هم بی بند و بارتر. شرایط خانوادگی در جامعه ما بسیار متنوع هست. مطمئنا در خانواده های معمول و با ریشه چنین چیزی اصلا امکانپذیر نیست. ولی به نظر شما، تمامیه خانواده ها اصیلند و دارای فرهنگ یکسان؟!! اگه اینگونه بود که مطمئنا نه تنها این مورد، بلکه بسیاری از موارد و مشکلات فرهنگی و اجتماعی در کشور ما ریشه کن شده بود و نباید شاهدش می بودیم…

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها