دعوای من و زنم

1392/03/30

این یک داستان خیالی است!
من رضا هستم، 31 سالمه و اسم زنم مهرنوش است و 30 سالشه، ما هردومون آدمهای سکسی و هاتی هستیم، اما یه مشکلی که من دارم اینه که خیلی تنوع طلبم، با وجود اینکه با زنم هر مدلی که فکر کنید سکس داشتیم اما همیشه دوست داشتم به جزء مدلهای مختلف با آدمهای مختلف هم سکس کنم، انگار یه جورایی معتاد شدم به سکس اما هیچ وقت کسی رو بیشتر از زنم دوست نداشتم، هر رابطه ای هم با هر کسی داشتم صرفاً برای سکس بوده، تو این 6 سال ازدواجم خیلی وقتا شیطنت کردم و زنم هم از موضوع خبر نداشت، گه گاهی عذاب وجدان میگرفتم، اما خوب یه معتاد نمیتونه از اعتیادش دست برداره.
تا چند ماه پیش که زنم به یه سری چیزها شک کرد و مچم رو گرفت، بعد از چند ماه دعوا بهم گفت، باید با 2 تا از دوستام که پایه خانم بازی های من بودن به کل قطع رابطه کنم و موبایلم رو هم عوض کنم یا میره مهریه اش رو میذاره اجرا و درخواست طلاق هم میده، دعوای من و زنم حسابی بالا گرفته بود، دیدم اوضاع خیلی پسه، از یه طرف خیلی دوستش داشتم و از یه طرف هم خودم میدونستم که نمیتونم از کارام دست بردارم، این بود که یه فکری به سرم زد، بهش گفتم یک هفته هم بهم مهلت بده همه چیز رو درست میکنم، با هزار التماس قبول کرد.
1-2 روز که گذشت یک کم آروم تر شده بود، بهش گفتم ببین، من میدونم که کارام خوب نبوده، اما واقعاً سکس با یه نفر دیگه خیلی حال میده، باور کن اگه خودت هم امتحان کنی، به من حق میدی، اینو که گفتم دوباره عصبانی شد، اما گفتم ببین داریم صحبت میکنیم، میخوایم مشکلاتمون رو حل کنیم، خونسرد باش، خلاصه 1 ساعت رو مخش کار کردم تا یک کم پختمش، آخرش بهش گفتم بیا یه بار امتحان که قهر کرد گذاشت رفت تو اتاق، یه ساعت بعد رفتم سراغش بهش گفتم، چرا قهر میکنی؟ بابا یه پیشنهاد بود دیگه، گفت آخه یک کم فکرکن بعد حرف بزن، دیدم انگار بدش نیومده، گفتم بیا یه پیک مشروب بزنیم ریلکس بشیم، خلاصه بعد از 2 پیک مشروب که دیگه رومون باز شده بود، قبول کرد که امتحان کنه، دلیلشم این بود که میخواد دلش خنک بشه از کارای من!
بعد رفتیم سراغ انتخاب نفر مناسب، باید یه کسی میبود که هم قابل اعتماد بود، هم خودشم پایه بود، مهرنوش نخواست یا روش نشد کسی رو بگه، من هم شوهر خواهر کوچیکم رو پیشنهاد کردم (من دو تا خواهر دارم که یکیشون ازم کوچیکتره)، مهرنوش گفت آخه زشته بعدشم طوری بهش بگیم؟ گفتم اولاً زشت نیست، خیلی هم حال میده، ضمناً اون آدم خیلی مطمئنیه و خیالمون ازش راحته،ردیف کردنش هم با من و بعدش بهش نقشه رو گفتم.
فرداش به کوروش (شوهر خواهرم) زنگ زدم گفتم بیاد پیشم، بهش گفتم یه پروژه گرفتم بیا با هم کار کنیم، اون هم از خدا خواسته گفت با سپیده میام (خواهم) که گفتم نه، مهرنوش یک کم ناخوشه خوابیده، خودت بیا که به کارامون برسیم، اونم قبول کرد و اومد، به مهرنوش هم گفتم آماده شو، دیدم استرس داره جفتمون رو اذیت میکنه دو تا پیک ویسکی زدیم و مهرنوش یه تاپ و شلوار صورتی خوشگل پوشید.
کوروش از راه رسید و سلام و علیک کردیم، مهرنوش گفت ببخشید من یک کم کمردرد دارم، میرم دراز میکشم، به من هم سپرد که از کوروش پذیرایی کنم، اونم گفت میبینم که بی من مشروب زدی، منم از خدا خواسته دو لیوان ریختم باهم خوردیم که اون هم آماده بشه برای خوابی که براش دیده بودیم، رفتیم پای کامپیوتر که مثلاً شروع کنیم، یه فایل الکی که از قبل آماده کرده بودم رو باز کردم و دل دل میکردم که مهرنوش کم نیاره که مهرنوش صدام کرد، رضا بیا قبل از اینکه کارتون رو شروع کنید یک کم کمر منو ماساژ بده، کشت منو، به کوروش گفتم تو یه نگاه بنداز ببین از کجا شروع کنیم من الآن میام، رفتم پیش مهرنوش، مهرنوش یواش بهم گفت مطمئنی؟ گفتم 100% اگه یه بار این کار رو بکنیم از این به بعد تو کل زندگی فقط عشق و حال میکنیم، نگام کرد و گفت خیلی دوستت دارم و یه لب اساسی از هم گرفتیم، بعد گفتم کوروش بیا تو بهتر از من بلدی، یک کم کمر مهرنوش رو ماساژ بده، هی به من میگه نمیتونی، کوروش اومد و گفت باشه، نشست لبه تخت و شروع کرد آروم ماساژ دادن، انصافاً خیلی خوب بلد بود، اگه مهرنوش واقعاً کمردرد داشت، حتماً مفید بود براش، یک کم ماساژ داد مهرنوش گفت خیلی خوبه فقط پوستم داره اذیت میشه، کوروش که همش مواظب بود کار خاصی نکنه، از طرفی هم معلوم بود با اثر مشروب و مهرنوش که با اون لباس نیمه سکسی دراز کشیده بود تحریکش میکرد، موند که چی بگه، من گفتم خوب واسه اینکه ماساژ رو باید با روغن انجام داد، تاپت رو در بیار تا روغن بیارم و پریدم روغن بچه ای که از قبل آماده کرده بودم رو دادم دست کوروش، مهرنوش هم نیم خیز شد و تاپش رو درآورد، طفلی کوروش هاج و واج مونده بود که چی کار کنه.
مهرنوش اومد دراز بکشه که گفتم مهرنوش جون این سوتینت روغنی میشه، خراب میشه کوروش که خودیه، اونم در بیار، مهرنوش هم با خجالت و پشت به کوروش سوتینش رو درآورد که اون سینه اش رو نبینه، معلوم بود که کیر کوروش داره راست میشه، روغن رو ریخت رو کمر مهرنوش و ماساژش داد، جو کم کم داشت سکسی میشد و من نمیدونستم خوشحال باشم یا نگران، چند دقیقه که ماساژ داد یک کم پر رو شد، گفت اینحوری سخته و پاشد نشست رو کون مهرنوش و گفت اینجوری اذیت نمیشی، مهرنوش هم گفت نه من راحتم، چند دقیقه بعد گفتم، مهرنوش شلوارکت ممکنه روغنی بشه، پاشو اونم دربیار،کوروش که داره زحمت میکشه پاهات رو هم ماساژ بده، کوروش یه لحظه رنگش پرید، اما رفت کنار و مهرنوش پاشد پشت به کوروش و من که کنارش نشسته بودم شلوارش رو درآورد، دستش رو گذاشت رو سینه اش و چرخید رو به ما گفت، احساس میکنم دارم بهتر میشم، بعد یهو در حالی که شهوت تو صداش موج میزد گفت ای وای تیشرتت روغنی شده کوروش، منم که منتظر فرصت بودم گفتم درش بیار، شلوارتم در بیار خراب نشه، کوروش اولش یک کم شوکه شد، اما خوب خودش رو جمع کرد و فکر کنم بو برده بود یه خبری هست، پاشد لباسهاش رو درآورد و هرچقدر تلاش میکرد نمیتونست راست کردن کیرش رو مخفی کنه، مهرنوش گفت کوروش من میگم شورتت رو هم دربیار که اگه روغنی بشه 2 ساعت باید به سپیده جواب پس بدی، اونم هاج و واج منو نگاه کرد، منم گفتم، راست میگه دیگه خواهر منه اما خیلی خشنه، اونم دیگه معلوم بود حشری پاشد به مهرنوش که هنوز سرپا بود گفت حداقل پشتت رو کن، مهرنوش هم پشتش رو کرد و هردو شورتشون رو درآوردن، منم دیگه حسابی راست کرده بودم و داشتم کیرم رو میمالیدم، مهرنوش همونجوری پشت به کوروش اومد رو تخت دوباره دراز کشید، کوروش هم خیلی حرفه ای تمام بدنش رو روغن ریخت و از بالا تا پایین رو ماساژ میداد، گاهی که پاهاش رو ماساژ میداد دستش رو از داخل پاها بالا میاورد و سر راهش دستش رو به کوس مهرنوش که حتماً خیس شده بود میزد، صحنه جالبی بود، زنم رو یه مرد دیگه داشت میمالید هر دو هم لخت بودن، شهوت جفتشون رو داغ تر کرده بود و راحت تر شده بودن، مهرنوش گفت میشه روی پاهام رو هم ماساژ بدی؟ کوروش هم گفت ای به چشم پس بچرخ، دیگه هم راست شدن کیرش رو مخفی نمیکرد و براش مهم نبود، منم یواش کیرم رو در آورده بودم و داشتم جلق میزدم، یک کم که پاها و شکم مهرنوش رو مالید کوسش رو گرفت تو یه دستش و با دست دیگه اش هم سینه اش رو میمالید، مهرنوش هم حسابی حشری شده بود و آه میکشید، من دیگه حرفی نمیزدم، مهرنوش گفت کوروش کار دیگه ای هم بلدی، اونم با پررویی گفت، ماساژ زبونم بلدم، اونم گفت ای ول من مشتریم، کوروش با نگاهش یه اشاره ای به من کرد که خودم رو به اون راه زده بودم، مهرنوش هم با چشمای خمارش بهش یه چشمکی زد و یواش گفت حله، اونم نامردی نکرد و با سر رفت تو کوس مهرنوش، اونم آهش در اومد و بعدش یک کم جابجا شد و کیر کوروش رو کرد تو دهنش، دیگه رسماً کوروش رفته بود تو کار کردن زن من، چند دقیقه بعد کوروش بلند شد و بدون حرفی کیرش رو رو کوس داغ مهرنوش تنظیم کرد و فرستاد توش، حسابی داشتن حال میکردن و منم با دیدن این صحنه بیشتر از اونی که خودم فکر میکردم داشتم حال میکردم و با خودم گفتم دیگه تموم شد، من آزاد شدم.
بعد چند دقیقه کوروش گفت نوبت رضا است، اما مهرنوش که دیگه حسابی داشت حال میکرد گفت امشب اون تو تحریمه، کارت رو بکن، کوروش گفت پس 4 دست و پا شو، مهرنوش هم اطاعت کرد، بعد چند دقیقه، کوروش درگوش مهرنوش گفت گناه داره، حداقل یک کم براش بخور، مهرنوش هم گفت به خاطر تو باشه، و کیر منو کرد تو دهنش، میدونستم که علی رغم ناز کردنش داره حال میکنه، انصافاً منم خیلی بیتشر از سکس همیشگی با مهرنوش داشتم حال میکردم، یک کم که برام ساک زد، گفتش بذار یه حالی به رضا بدم، گفت بخواب و اومد نشست رو کیرم، کوروش هم رفت پشتش شروع کرد کونش رو لیس زدن، مهرنوش دیگه رو هوا بود، به همه داشت خوش میگذشت، بعد چند دقیقه احساس کردم کوروش انگشتش رو کرده تو کون مهرنوش، چون با کیرم فشارش رو احساس میکردم و از طرفی هم میدیدم که مهرنوش هم بیشتر داره حال میکنه، بعد یک کم تلاش با انگشتاش کیرش رو هم کرد تو کون مهرنوش، باورم نمیشد که موفق شده باشه، اما چون کیرش خیلی بزرگ نبود انگار براش راحت تر بود، حالا من کوس مهرنوش رو میکردم و کوروش هم کونش رو، لذتش غیر قابل وصف بود، بعد چند دقیقه جفتمون آبمون اومد و تو کوس و کونش خالی کردیم، مهرنوش هم که فکر کنم چندباری ارضاء شده بود، بی حال افتاد روم، هی منو میبوسید و میگفت دوستت دارم دوستت دارم، خیلی حال کردم.
کم کم همه پاشدیم و خودمون رو جمع کردیم، کوروش حاضر شد که بره، بهش گفتم لازم نیست بهت بگم که این ماجرا هیچ وقت هیچ جا، حتی در حضور همین سه نفر نباید مطرح بشه مگه من و مهرنوش بخوایم، اونم گفت خیالتون راحت و خوش به حالتون که اینقدر با هم راحتید.
از اون به بعد زندگی ما خیلی گرم و بهتر شده، اگر دوست داشتید براتون بعداً بیشتر میگم.

نوشته: رضا


👍 5
👎 2
206008 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

386671
2013-06-20 04:00:07 +0430 +0430
NA

بابا چقدر شماها روشن فکر و با غیرت هستید
دمتون گرم بابا

0 ❤️

386672
2013-06-20 04:17:27 +0430 +0430
NA

از اینجور آدما متنفرم

0 ❤️

386673
2013-06-20 04:32:33 +0430 +0430

رضا ؟

حالت خوبه قرصهاتو خوردی ؟

پیشنهاد میکنم دکترم عوض کنی ، امیدوارم حالت هر چه زودتر خوب بشه .

جون مادرتون کمتر جلق بزنید .

جلق میزنید ؟ به درک لااقل بعدش به فکر داستان سرایی نباشید .

اه اه اه کیر گاو تبتی تو توهماتت .

0 ❤️

386674
2013-06-20 04:34:03 +0430 +0430
NA

از تو صیفت خوشم اومد. ولی با اصل داستانت مخالفم.

0 ❤️

386675
2013-06-20 04:35:21 +0430 +0430

الان برنامه چیه؟

0 ❤️

386676
2013-06-20 05:01:26 +0430 +0430

بالاخره نفهمیدیم سر کاری بود یا واقعا تپوند؟!!!..

0 ❤️

386678
2013-06-20 05:54:14 +0430 +0430
NA

خوب میگم جا داری واسه یه نفر دیگه تا زنت رو بکنه؟اینجوری بیشتر زندگیت شیرین و گرمتر میشه!

0 ❤️

386681
2013-06-20 06:36:36 +0430 +0430
NA

من اصلا خوشم نمیاد ازاینجور کارا!!!

0 ❤️

386682
2013-06-20 07:12:43 +0430 +0430
NA

منم میخاام یکی اونطوری ماساژم بده:-((

0 ❤️

386683
2013-06-20 07:39:39 +0430 +0430
NA

بگیرم کلتو بکنم اونجایی ک در اومدی تا دیگ جغ نزنی؟

0 ❤️

386684
2013-06-20 07:42:19 +0430 +0430
NA

ﺧﻮﻧﻮﺍﺩﮔﯽ ﻫﻤﺘﻮﻥ …
ﺗﺒﺮﻳﮏ ﻣﻴﮕﻢ ﺑﻬﺘﻮﻥ. :)

0 ❤️

386685
2013-06-20 07:42:20 +0430 +0430
NA

بچه ها چرا عصبی میشید این خودش گفته خیالیه واقعٱ خوب نوشتی دمت گرم
فقط مواظب باش راستیش نکنی

0 ❤️

386686
2013-06-20 07:49:23 +0430 +0430

انقد روشن فكر شديد كه شبا نياز به لامب ندارين
راستى لامب خونه خواهرتو كى روشن ميكنه ؟

0 ❤️

386687
2013-06-20 08:27:51 +0430 +0430
NA

دمت گرم داستان خوبی بود من واقعا راست کردم داستانت حس داشت دمت جییییییییییییز

0 ❤️

386688
2013-06-20 09:21:21 +0430 +0430
NA

داستان که خیالی بود،یا زنتو میکشتی و میرفتی پی عشقو حالت یا یه خونه دیگه کرایه میکردی برا کثافت کاریهات،خیالیه، کیرتو که نمیبرن

0 ❤️

386689
2013-06-20 10:32:31 +0430 +0430
NA

داستان بود خیال بود واقعیت نبود
هرچی بود خوش به خیالمون!

0 ❤️

386691
2013-06-20 12:50:37 +0430 +0430
NA

جلوی اشکامو نمی تونم بگیرم … اوه اوه الان هم باید برم دستشوییه بزرگ دارم . راستی خواهرشو هم می تونست بیاره که ؟؟؟

0 ❤️

386692
2013-06-20 14:24:46 +0430 +0430
NA

ازین به بعد زندگی تون خیلی گرم و بهتر شده ؟؟؟؟…یعنی شما که ازاد شدی …خانم هم …؟چی بگم!

0 ❤️

386693
2013-06-20 15:13:45 +0430 +0430
NA

Jaleb bod
eyval

0 ❤️

386694
2013-06-20 20:20:53 +0430 +0430
NA

Khabe Khobi Didi
Alan Behtare Bidar Shi

0 ❤️

386695
2013-06-21 13:09:17 +0430 +0430
NA

اگه خاستی منم میتونم یه حال اساسی به زنت جلوی خودت بهش بدم

0 ❤️

386696
2013-06-22 05:07:06 +0430 +0430
NA

خوب بود می تونستی یکم بیشتر به اصل داستان بپردازی
ایرادش این بود که زنها تحت هر شرایطی حاضر نمی شن سوتی دست شوهراشون بدن
می تونستی توی داستان بگی که با نقشه و بدون اطلاع خانمت برنامه سکس شون ردیف کردی بعد یهو خودت رسیدی این قابل درک تر بود

0 ❤️

386697
2013-10-31 10:05:17 +0330 +0330
NA

یکی لازم نیس من در خدمدتونم هر جور خواستی ماساژتون بدم

0 ❤️

662127
2017-11-16 14:25:28 +0330 +0330

خوبه گاییده شدن زنتو هم دیدی این حسو دوست
دارم من خودم عاشق گاییدن زن شوهردارم

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها