رسول خاطره انگیزم

1392/08/25

سلام اسمم خاطره است .دانشجوی سال اخر کارشناسی ارشد. با قد 160 وزن 62 و دور سینه ی 70.قضاوت بر روی چهره ام را میذارم به عهده ی بقیه. من اصلا تو فاز دوستی و دوست پسر و… نبودم شایدم این داستان و نوشته ام خیلی سکسی نباشه ولی خواستم بنویسم تا شما قضاوت کنید .اشنایی من و اولین (یا بهتر بگم حتی اخرین دوست پسرم )برمیگرده به پاییز سال 90.وقتی که برای تهیه ی کتاب به مرکزیترین محل فروش کتاب در مرکز استانمان رفته بودم .خیلی اتفاقی با رسول اشنا شدم.پسره سبزه و با نمکی با قد 168 و26 ساله و با 1نگاه خیلی خیلی مهربون و البته 1 لبخند شیطانی بر روی لب هایش! شماره ام را گرفت و باب دوستی بینمون باز شد .اوایل برایم خیلی خیلی سخت بود حس بدی داشتم ولی کم کم هم چیز رنگ عادت بودن به خودش گرفت.2 هفته بعدش توی دانشگاهی که هر دومون دانشجوی ارشدش بودیم همدیگر را دیدیم و مسافت 8-12 km را با هم پیاده روی کردیم که یکی از لذت بخش ترین پیاده رویهای عمرم بود. . دیدار بعدیمون 1 هفته بعد صورت گرفت .کلاس داشت و ازم خواست که برم سر کلاسش . کلاس امارش را پیچوند و با هم زدیم بیرون .برای اینکه راحت تر صحبت کنیم به خونه ی یکی از دوستاش رفتیم .مثل 1 دختر پسر خوب نشستیم کمی صحبت کردیم در حالیکه سرش رو روی پاهام گذاشته بود و بعد از صحبت 1 کوچولو با هم رقصیدیم و از خونه زدیم بیرون. رسول عاشق باسنم شده بود .همش میخواست از باسنم و فرمش براش تعریف کنم میگفت ارزومه بشینم روی باسن سفید وتپلت.1-2 ماهی با هم بودیم ولی بنا به دلایلی نا خواسته از هم جدا شدیم ولی کم و بیش ودورادور از حال هم با خبر بودیم تا اینکه در اریبهشت 91 بعد از مدت ها همدیگر را دیدیم .همون رسول اروم همیشگی با ان لبخند شیطانیش که من عاشقشم.توی یکی از کلاسای دانشگاه همدیگر را دیدیم با دست گرفتن به سینه هام و باسنم کمی اروم شدیم و به هم حالی دادیم . حس خاصی بهم دست داده بود. اگرچه رسول چند بار تلی و اسی ارضام کرده بود ولی این کاراشم برام هیجان انگیز و لذت بخش تر بود. بی انکه متوجه بشم برای 1 لحظه لب هایش رو روی لب هایم احساس کردم…با گرفتن این بوسه از هم جدا شدیم.من در شرف ازدواجم ازم خواست که بزای دیدن و خداحافظی نهایی 1 بار دیگه همدیگر را ببینیم .خیلی زود موعد دیدارمون رسید شنبه 22 تیر ساعت 3 من توی ماشین کنار رسول نشسته بودم باورم نمیشد این رسول من "اولین دوست پسرم کسی که اولین بار فیلم سکسی بهم داد اولین کسی که من رو بوسید و اولین…باشه.خیلی لاغر شده بود کم مانده بود گریم بگیره.به یاد گذشته های شیرین دستش رو روی باسنم و بین پاهام گذاشت . وقتی به خودم اومدم دیدیم توی ماشین رو پاهای رسولم و او داره با تقلای زیاد کمربند شلوارم رو باز میکنه. دست رسول رو بین و روی کسم احساس کردم خیلی حرفه ای ماساژم میداد .من نیز کیر 18 سانتی رسول را زیر سرم احساس کردم. طولی نکشید که تقریبا ابم اومد و رسول هم راست کرده بود…شاید در برابر داستان های شما اصلا سکسی نباشه ولی اینم برای خودش یه داستان و خاطره ی سکسیه دیگه…! من و رسول برای همیشه از هم جدا شدیم ولی یاد و چهره ی مهربون رسول به عنوان یک دوست خوب همیشه توی ذهن من باقی است. امیدوارم من نیز به عنوان 1 خاطره ی شیرین در ذهن رسولم بمونم.بوس بوس

نوشته: خاطره


👍 0
👎 0
27005 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

404324
2013-11-16 13:14:07 +0330 +0330

خاطره/
از داستانت چیز زیادی دستگیرم نشد/ اون هم بخاطر اینکه جالب ننوشتی!/
میبایست مخاطب رو جذب داستان (خاطره) کنی، طوری که خواننده رو با متن ارسالیت احساس راحتی کنه، یا بتونه خودش رو بعنوان یکی از نقش های داستان تصور کنه/
البته انتظار نمیره که حرفه ای بنویسی! اما ارتباط برقرار کردن با خاطره ات خیلی سخت بود/
بعضی از جاهای مهم رو کلآ حذف کردی یا به عبارتی دیگه اون وقت و حوصله ای که برای نوشتن این خاطره لازم بود رو خرج اون نکردی/
موفق باشی

0 ❤️

404325
2013-11-16 13:43:21 +0330 +0330
NA

تو نیز کیف کردی رسول نیز خرکیف شد ما نیز کفری شدیم !
ادمین این داستانارو از مجله خانواده کپی پیست کردی

0 ❤️

404326
2013-11-16 18:38:56 +0330 +0330

ادمین جون بچه محلاتون هر هفت هشت ده تا داستان تخمی یه داستان ردست و حسابی هم کنارش آپ کن که لااقل دلمون خوش باشه بگیم داستان میخونیم 8|

0 ❤️

404328
2013-11-17 05:39:17 +0330 +0330
NA

ﺍﻭﺍﯾﻞ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺖ
ﺑﻮﺩ ﺣﺲ ﺑﺪﯼ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭﻟﯽ ﮐﻢ ﮐﻢ ﻫﻢ ﭼﯿﺰ ﺭﻧﮓ
ﻋﺎﺩﺕ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﮔﺮﻓﺖ
رنگ عادت؟ همون قرمز منظورته؟
:-D
ی سوال : تو وقتی رو پاهای رسول نشسته بودی
چطوری سرت رو کیرش بود؟ :lol:
خعلی چرت بود
:-D

0 ❤️

404329
2013-11-17 09:24:03 +0330 +0330

عزیزم منظورت دقیقا از… دور سینم هفتاده…چیه…والا ما شنیدیم سایز سینه،،،اونم 70 جوشه،سینه نیست!!!

0 ❤️

404330
2013-11-17 11:21:55 +0330 +0330

توهم بود، ننویس . . . . . . . . . . . . . . . . . .
این چی بود که نوشتی؟

بشاشم دور سینه‌های نازت
که احساست رود در کون بازت
نفهمیدیم چه بوده این اراجیف
زدی ریدی برو با گوز و گازت

0 ❤️

404332
2013-11-18 04:29:20 +0330 +0330
NA

kkk

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها