من و نوید رابطه مان هر روز بهتر و بهتر میشد و دیکه ازش خجالت نمیکشیدم یک بار خواهرم مریض شد و سنگ صفرا داشت دکتر اورژانسی عملش کردن و من رفتم بالای سر خواهرم تو بیمارستان نوید هم توی محوطه بیمارستان میموند شب دوم بعد عمل بود و نوید برای من غذا و چای اورده بود و رفتم توی پارکینگ تا غذا و چای و ازش بگیرم وقتی به ماشینش نزدیک شدم به صندلی تکه داده بود و داشت کیرش رو مالش میداد چند لحظه ای نگاهش میکردم که یهو منو دید و دستش و برداشت منم خندم گرفته بود و به زور تونستم جلو خودم بگیرم وسایل و گرفتم و وقتی دور میشدم دستم و جلو دهنم گرفتم تا خندم نبینه پیش خواهرم رفتم و شام خوردم ولی همه فکرم پیش کار نوید بود و خندم میگرفت خواهرم خوابش برد و نوید بهم پیام داد و جویای حال خواهرم شد گفتم خوبه و خوابیده بهم گفت به چی میخندیدی گفتم هیچی ولی فهمید و گفت به کار من میخندیدی گفتم راستش آره و شروع کرد به حرف زدن و چت کردن سکسی احساس گرمی بین پام کردم و مور مور تمام بدنم و گرفت کلی چت سکسی کردیم و آخرش گفت میتونی بیای کارت دارم من که میدونستم چکار داره گفتم خواهرم چی گفت اگه خوابه بیا و زود برگرد رفتم توی پارکینگ هنوز داخل ماشین بود شیشه رو پایین داد و گفت بیا داخل رفتم و داخل ماشین نشستم دست گزاشت روی رونم و مالش میداد و با هر مالش گرم تر میشدم انگشتش رو به کصم رسوند و بین کصم حرکت میداد و گاهی چنگ میزد بین پاهام احساس خیسی و لیزی میکردم کل بدنم مور مور میکرد دست دیگش و به طرف سینهام آورد و مالش میداد یک دکمه مانتو رو باز کرد و دستش و کرد داخل و سوتین و کنار زد و شروع کرد نوک سینم و مالش دادن به شدت سفت شده بود سینم بهش گفتم اینجا زشته یکی میبینه نکن بزار برای یک روز دیگه گفت طاقت ندارم پیاده شد و رفت اطراف و نگاه کرد و اومد گفت بهتره بریم توی محوطه روی چمن ها چادر بزنیم شب هست و پشت شمشادها چادر میزنیم چادر و زیر انداز برداشت و رفتیم یک گوشه ای چادر زد و رفتیم داخل در چادر و بست و پیرهنش رو در آورد و من بغل کرد و خوابوند روی زمین و خودش افتاد روم من تقریبا نصف اون وزن داشتم و سنگینی بدنش روی من حس خوبی بهم میداد لبهام و میخورد و با دستش مالش میداد بدنم و سینه هام و با دستهای استخوانی و انگشت های بلندش کونم و چنگ میزد من و به شکم خوابوند و افتاد روی کمرم و کیرش و روی لمبه های کونم میکشید یکی یکی دکمه های مانتو رو باز کرد و لختم کرد و خودش شلوارش و در آورد همین طور که دراز کشیده بود روم دکمه شلوارم و باز کرد و تا زانو پاین کشید و کیرش رو جلو سوراخ کونم گزاشت و گوشم و میخورد و گردنم گاز میگرفت و کیرش رو به سوراخم فشار میداد اما داخل نمیکرد و فقط بازی میکرد این کارش بیشتر حشریم میکرد و بیشتر دوست داشتم کیرش بره داخل و هر بار که فشار میداد با خودم میگفتم این بار میکنه داخل اما نمیکرد و من بیشتر حشری میشدم کیرش رو بین پاهام کرد و بین کصم میکشید و حرکت کیرش روی چوچوله کصم خیلی لدت بخش بود صدای نفس هاش روی گوشم گرمی زبانش روی گردنم و جای دندانهاش روی لپم رو دوست داشتم و بیشتر از همه دلم میخواست اون چیز لعنتیشو بکنه داخل و کمتر عذابم بده اما نمیکرد طاقتم تمام شد و آروم گفتم بکن داخل گفت چی گفتی یه بار دیگه بگو چی گفتی گفتم بکن گفتی بکنم این حرف مثل روشن شدن فتیله بمب روش اثر کرد و مثل وحشی ها افتاد به جونم بکنم الان میکنمت جرت میدم جنده کوچولوی من این حرفها رو میزد و حرکاتش تند تر شده بود با ولع بیشتری گوشم و میخورد و گازهای روی لپم محکمتر شده بود اما نه آنقدر که دردم بگیرد و فقط لذت داشت و لذت از روی من بلند شد لپ کونم رو باز کرد و آب دهانش رو ریخت روی سوراخم و با انگشتش پخش کرد و کیرش رو گرفت و جلو سوراخم گداشت و فشار داد داخل سر چیزش که داخل شد احساسی مثل آمپول زدن داشتم دردی شبیه درد اول سوزن چشمهام و بستم و دردش که کم شد چشمام و باز کردم کمی بیشتر کرد داخل و شروع کرد عقب و جلو کردن کم کم با هر حرکت بیشتر داخل میکرد و تندتر میکرد لپ هام و بین دندونش گرفته بود و تند تند میکرد که گرمی و فشار منی اش را داخل حس کردم بی حرکت روم دراز کشیده بود چند لحضه بعد بلند شد و من برگشتم به کمر دراز کشیدم کنارم دراز کشید و بادستش نوک سینم رو میمالید من هم دستم را روی کصم میکشیدم که گفت الان ارصات میکنم و به حالت 69روم افتاد اما دوتا پاش کنار یک طرف سرم بود و فقط اون داشت کص من میخورد و نمیزاشت من چیزش و بخوردم با زبون روی کل کصم لیس میزد و گاهی چوچولم و گاز میگرفت دستم و تو موهاش کردم و گفتم بسه ولی گفت وقتی بس میکنم که مزه کصت به خاطر ارضا شدن و آب کصت عوص بشه و با حرص شروع کرد خوردن آنقدر خورد تا من ارضا شدم بلند شدیم و وسایل و جمع کردیم نوید رفت خونه و من بر گشتم توی بیمارستان و اول رفتم توالت خودم و تمیز کردم و بعد رفتم پیش خواهرم خواب بود من هم کنارش روی صندلی نشستم و سرم و گذاشتم کنارش روی تخت و به کاری که با نوید کردم و لذتی که بردم فکر میکردم که خوابم برد فردا صب نوید زنگ زد و گفت برات صبحانه آوردم رفتم صبحونه رو بگیرم که خندید و گفت دیشب راحت خوابیدم و ممنونم امیدوارم بتونم جبران کنم
نوشته: رعنا
اخه نوید کس کش خواهرزنت دختره یک اندر دو زیرت خوابیده زنت با باز بودن پلمپش یکار می کنه لابد کل شهرتون رو اباده کرده دیوث یکم قابل باور می نوشتی
عمل یرداشتن کیسه صفرا سرپایی انجام میشه یعنی صبح عمل بشه شب میره خونه و یا نهایت 1 شب بیمارستانه. سری بعد یه بیماری قوی تری پیدا کن
این جور داستانا موقعی پیش میاد که شما دسترسی به فیلم سوپر نداری ، تو کف خواهر زنتم هستی و شروع میکنی به تخیل ، بعدش چی میشه یه کسدان مینویسی به خورد ماها بدی
خواهر کسه و کسکش بیناموس خواهرزن مثل خواهر آدمه ،
خواهرزنت پرده نداشت همینجوری کردی تو ، زنت بالا به پرستارا میداد خواهرش به تو ، صفرا چیه که باز عملش باشه ، باز شب نگهتم دارن
جنده هستی و خودت خبر نداری ، بیمارستانها هم شدن مکان و ما خبر نداریم راحت چادر بزنی و کوس بکنی !!!
رضای متغلب همون از زبون خودت درست و بدون غلط می نوشتی این رعنای خواهر جنده بدجور رومخی نوشته بود
والا من اینهمه به شوهرم از کون میدم تابحال دردی شبیه آمپول حس نکردم .
مگه درد کون دادن اصلا قابل قیاس با آمپوله 😐
والا من اینهمه به شوهرم از کون میدم تابحال دردی شبیه آمپول حس نکردم .
مگه درد کون دادن اصلا قابل قیاس با آمپوله 😐
چقد کص گفتی اول اینکه کرد تو کونت بعد تو حس آمول زدن بهت دست داد من زیدمو از کون میکردم جیغش تا هفتا خدنه اونور تر میرفت خارکصه
بعد داشت ۶۹ برات میخورد تو دست کردی لا نوهاش گفتی بسه؟؟؟ میشه بگی چطوری دسست رسید؟؟
کم کص بگو مادر قهوه
عالی بود خیلی دوست دارم باهات همچین تجربه ای رو امتحان کنم میشه ؟
رعنا جون منم زنم بیمارستانه میای باهم مراقبش باشیم😁