زبون سارا

1390/04/20

سلام
اسم من حسام هست.به کوریه چشم بعضی ها 17 سالمه.
داستانی که براتون میگم ماله خرداد 90 هست،من بچه باحالیم،کل دوستام از من حساب میبرن.یه روز تو پارک نشسته بودی با بچه های دلقک روزگار که یهو دیدم دوستم میلاد ترکید از خنده،گفتم بهش:بلند بگوز ما هم بخندیم،ج داد:این مرتیکه پوست موز هم سکس کرد،(دوستمون رو میگفت که بچه خوشگل جمع بود اما از زمان حال حاضر پرت بود)منم اقاجون،بهش گفتم از فردا اینجا نبینمت،گفت:چرا؟گفتم مرز رفاقت ما چی بود؟گفت:سیگار،مشروب،ذنا،زیر ابرو.گفتم بهش:ذنا کردی نبینمت تا 4 روز.گفت باشه و رفت.میلاد که خودش ریده بود اومد درستش کنه،تو روش خندیدم گفتم:خایم تو ابروت.گفت:کس خل،این مردک اناناس رفته اونو کرده،چرا تو نمیکنی؟مگه کلفت نیستی؟گفتم:کلفت دیشب درت نبود؟گفت:به کیرم.نشستیم کس گفتن که میلاد صدام کرد،حسام ساعت 12 رو نگاه کن(منظورش رو به روم بود)نگاه کردم حالم به حولم گفت کس نگو،یه دختر درشت هیکل که کون متولد شده بود و دست و پا در اورده بود جولوم بود،اما هیچکی بی نقس نیست،این دختر فیس نداشت،دماقش شکسته بود،دندوناش بد در اومده بود که این 2تا زیباییش رو از بین برده بودن،گفتم به میلاد خوب انیه،گفت این همون دخترست که اون ان کله کرده.شب شد و پاتوقو ول کردیم رفتیم خونه.
خصوصیات من اینه:هیکل 4شونه،قد متوسط،یکم اضافه وزن و اینه … پرزور.
خصوصیات کیرمم اینه:15 سانت مفید،با قطر 6 سانت. بریم سر داستان.
شب همون روز با خودم گفتم برم تو کارش؟نرم؟،اگه میرفتم اون میلاد دلقک آبه رومو میبرد.خلاصه دلو زدم به دریا و به میلاد گفتم شمارشو جور کن.با خنده گفت:دارم.بعد از یه سری تهدید شماره رو ازش گرفتم و بهش زنگ زدم.

من:سلام سارا خانوم؟
سارا:بله شما؟
من:حسام هستم
سارا:منم که میشناسی.
من:بله اما کمی.
سارا:شمارمو از کی گرفتی؟
من:میلاد.
سارا:میلاد …(فامیلیش)
من:بله.
سارا:چیکار داری؟
من:میلاد بهم گفته دوست پسر نداری،منم دوست دختر ندارم برای همین گفتم یه قرار بزاریم همو ببینیم.
سارا:کجا؟
من:بیا پارک نرگس(پاتوق)
سارا:بچه همین محلی؟
من:اره
سارا:باشه،جه موقعی؟
من:فردا عصر خوبه؟
سارا:اره
من:فردا ساعت 7.30 دمه کلبه نگهبانی منتظرتم.
سارا:باشه
فرداش کتونی زرنگی ها رو پا کردم.موهامو مدل هیپی یا فر کردم.یه تیشرت زرد پوشیدم رفتم سر قرار.وایساده بودم که دیدم شقایق داره منو از پشت بوته ها دید میزنه،منم کم نزاشتم و یه ادامس انداختم دهنم و به ساعت مبایلم نگاه کردم.
سارا رفت و از ورودیه پارک اومد.منم وایسادم نگاه کردن فیس زشتش.
وقتی رسید،سلام کردم.انم سلام کرد و گفت:اقا حسام؟
منم پشتمو نگاه کردم اینه اوسگلا گفتم:منو میگین؟
خندید و گفت مگه کسه دیگه ای هم هست؟
گفتم:داشتم همینو چک میکردم.
گفتم بهش:بریم یه جا بشینیم؟
گفت:باشه،معلوم بود از درشتیه هیکلم خوشش اومده بود.
رفتیم یه گوشه پارک رو صندلی نشستیم.شروع کردم حرف زدن:
من حسامم،17 سالمه،کلاس سوم دبیرستان رشته انسانیم و از اینجور چیزا.
اونم گفت:منم میشناسی،کلاس سوم راهنمایم و از اینجور چیزا.وسط حرفاش تو دلم گفتم:بابا حسام،بچه هست این و زشته و اینا،3تا فوشم به اون مرتیکه پوست موز دادم که بچه کرده.
گفتمش ببخشید:معدل دومت چند شده؟
گفت:19.34
گفتم:به ما نمیخوری؟
تعجب کرد و گفت:چی؟مگه تو چند شدی؟
گفتم:19.95
خندید و گفت:غلط کردی.
گفتم:میارم برات.
گفت اگه اوردی یه چیز من بهت میدم.اگه نیاوردی 2 تا چیز تو به من میدی.
گفتم:باشه.
من اطلاعات wordکارنامه ها و سطون بندیه کار نامه رو داشتم و یه فیک برا خودم و میلاد ساخته بودم.
گفتم:کی بیارم برات؟
گفت:فردا همین جا.
گفتم بهش پس فردا امتحان ورزش دارم.نمیتونم بیام اینجا،
خندید و گفت:برا ورزش هم درس میخونی؟
گفتم بهش:19.95
گفت:باشه پس برا پس فردا.پ
که بهش گفتم:پس فردا هم استخرم.
گفت:لقوش کن بینم.
گفتم:چشم و خندیدم.
گفت:اصلا فردایک ساعت قبل درس خوندنت بیا دنبالم بریم پارک.
گفتم:باشه،برق تو چشام معلوم بود.
بعد از یه ساعت حرف زدن راجع به دوست های قدیمیمون،خدافظی کردیم و رفتیم.
شب بهش پیام دادم:راستی شغل بابات چیه؟
گفت:بابام مرده.
منم گفتم:متاسفم،شغل مامان چیه؟
گفت:شیفت صبح بیمارستان بقیه الله است.
منم تو کونم عروسی شد.2 زنگ اخر مدرسه رو با همکاریه ناظممون پیچوندم و رفتم دمه در خونشون.
زنگ زدم مبایلش گفتم:در رو باز کن،گفت:اینجایی؟گفتم نه پس اونجام.گفت: کجا؟منم گفتم:همون جا.(گیر ندین،راهنمایی ها زود تر از ما دبیرستانیا تعطیل میشن).
در رو باز کرد.میدونستم میکنمش پس کم نیاوردم،رفتم بالا سلام کردم و نشستم رو مبلشون،گفت:خوب راحتی ها.
گفتم:نیست شما نیستی.
تازه یادش افتاد پوشش خوب تنش نیست.گفت:ای وای!!حالا دیگه همه چیز رو دیدی ارزشی نداره بپوشونمش.
حالا چی تنش بود:یه تیشرت جذب به اندام.که خوب بدنه خوشگلشو نشون میداد.
یه شلوار برمودای سفید.که کونش تابلو بود توش.
اومد با اب یخ نشست کنارم گفت:ببینم کارنامتو.
گفتم:اگه نیاورده باشم.اون 2 تا چیز که از من میخواستی چیا بود؟
گفت:فعلا که اوردی.
کارنامه رو برداشت،خودم دیدم که لبشو گاز کرفت و بعد از دید زدن نمره ها به لبای من نگاه میکرد.
گفت:اورین.حالا چی میخوای؟
منم نه گذاشتم نه برداشتم گفتم:بوس از رو گونم بکنی.
گفت:باشه.لباشو قنچه کرد،اومد بیاد برسه به گونم که من زرنگی کردم و لبشو بوسیدم.
پرید عقب،گفتمش:کلک خوردیا،خندید و گفت:اره اما چه لبای خشکی داری.
گفتم:میخوام تر شه اما نمیدونم اون یارو راضی هست یا نه.
گفت:کودوم یارو.
با ابرو به خودش اشاره کردم.
گفت:منم دوست دارم،
شروع کرد بوسیدن لبام.زبون کشید روشون و به من نگاه کرد که اگه بدم اومده باشه تکرار نکنه.
منم یه چشمک بهش زدم و زبونمو دوره زبونش و زیر زبونش میچرخوندم.دستشو کشید رو بازو هام وگردنم،کشیدمش عقب گفتمش:صبر کن،تو چشاش نگاه کردم،نیاز رو از تو چشاش میخوندم.گفتمش:چشاتو ببند.بست و بوسیدمشون که گریه کرد.اشکاشو از رو گونش کشیدم به لبش وبعدش دوباره بوسیدمش.وسطای کار گفتم:میخوای پیش بریم؟با حرکت سر گفت:اره.
منم لباشو ول کردم و با دست راستم سمت چپ کمرشو گرفتم و با دست چپم کشیدمش تو بغلم.بگزریم که کسش رو کیرم بود،تیشرتشو در اوردم.کرستشم باز کردم،با دست چپم با سر سینهی راستش بازی میکردم و با لبام با اون یکی سینش،اینه بچه ها متعجب منو نگاه میکرد،با موهام بازی میکرد و لذت میبرد.بهد از خوردن سینه هاش،پام خواب رفت.بهش گفتم و گذاشتمش رو مبل و نشستم وسط پاش،گفت:نخور بدم میاد.گفتم:هیچکی بدش نمیاد.کس خیلی خشگل و مطبوع نیست،اما من ازش خوشم میاد چون تو بازی باهاش ماهرم.
گفتمش:پرده داری؟
گفت:نه.
یه خورده نگاهش کردم که چرا؟
بعدش رفتم وسط پاش.تف رو زدم به دستم و شروع کردم به مالیدن رو کسش بعد از اون شروع کردم به لیش زدن کسش،خسته شده بودم انگشتا رو تفی کردم و داخل کسش به سمت بالا زیر نافش(نقطه ی جی)تکون دادم اه کشید و شل شد.
کیرمو در اوردم 16 سانت شده بود.
گفتم:اجازه؟
گفت:مجازه.
گذاشتم دمه کسش و فشار دادم تو.رفت داخلش که کاملا خیس بود،اروم شروع کردم به تلنبه زدن که دیدم اینه خیالش نیست.گفتمش:تخت داری؟
گفت:اره.
رفتیم رو تختش.حالت سکی بشوندمش و شروع کردم سریع تلمبه زدن،کمرش داشت تا میشداز فشار وزن و تلمبه های من.
اون حالت بودیم که بعد از 4 دقیقه اورگاسم شد.بردمش نشستم رو صندلی و نشوندمش رو پاهام،جولوی هیکلش تو بغلم بود که تلنبه زدنا شروع شد اولش داشتیم لب میگرفتیم اما بعدش چونشو گذاشت رو شونم و شروع به جیغ زدن کرد.اخراش داشتم کر می شدم. تو بغلم بود که وایسادم کیرم از کسش در اومد و ناگهان ستون فقراتم تهی شد کف اتاق.با هم دیگه افتادیم رو تخت، کیر من لا پا هاش بود و اونو سرش زیر گردن من.هیچ وقت اون لحظه رو که سرشو اورد بالا و ازم لب گرفت رو فراموش نخواهم کرد.
بهم گفت:تا حالا چند نفر رو کردی؟
گفتم:0
گفت:از دستت نمیدم،به هیچ وجه.برش داشتم بردمش حموم خونشون.بزرک و مکعب 3در3 بود.
دوش رو باز کردم و اب رو تنظیم کردم،با هم رفتیم زیر دوش.مارک شیر دوشون قهرمان بود،خوب اب رو پخش میکرد.
اونجا کیرم 2باره راست شد و حوس کس کرد،از زیر دوش بردمش کنار و پاشو انداختم رو شونم و شرو کردم به تلنبه زدن،5 دقیقه که اونجوری بودیم 2باره ارگاسم شد.
از سینه چسبوندمش به دیوار حموم و گفتمش قنبی کن.به سختی قنبل کرد.کردمش وکردکش که یهو دیدم در هموم رو دارن میکوبن.نگو کاره ما 2ساعت تا 12 ظهر طول کشیده،مادرش بود شاکی میکوبید به در و میگفت سارا باز کن.
ما 2تا خشکمون زد.بهش گفتم بدبخت شدیم.گفت باید بکنیش،گفتم باشه.کیرم خوابیده بود.سارا رفت در رو باز کرد مامانش اومد تو منو دید با دمپاییه حموم من رو نزد،کرد.بد شروع کرد سارا رو زدن.سارا رو کشید بیرون منو گذاشت اون تو گفت زنگ میزنم اگاهی بیان پارت کنن.(الان که یاد اون موقع میفتم دستم میلرزه).
صدای سارا رو میشنیدم که میگفت مامان اون اونتو گیره،بشین ببین بهت چی میگم.این از دوست پسرت بهتر کارش رو بلده.مامانه گفت:خاک بر اون احسان که تورم کرده.مگه نگفتی دیگه هرزگی نمیکنی؟
گفت:مامان این دوست پسرمه.اما به عمرم تاحالا چنین کار درستی ندیده بودم.
من چسبیده بودم به در تا بشنوم چی میگن.مامانه گفت:باشه.{به خدا غصم گفت باشه.ان تو کونم الاسکا شد،اصلا باورم نمیشد بگه باشه}.
رفتم چسبیدم یه گوشه که دیدم سارا لخت اومد تو گفت مامانم کارت داره.
منم گفتم یه چی بده بپوشم،گفت:اره؟
گفتم:انه؟لخت برم جولوش.
گفت:اره.
گفتم:نمیشه ناموسا
مامانش صدامون کرد.
لخت دست به کیر رفتم جولوش.گفت:بشین
نشستم رو زمین.گفت:چرا رو مبل نمیشینی؟
گفتم:مبل کثیف میشه،تنم خیسه.
گفت:عیبی نداره.
گفتم:به خدا این کاری که کردیم نیاز هر بنی بشریه.ادم نمیتونه ازش فرار کنه.سارا کس کش اومد لخت وایساد رو اپن اشپز خونه با کسش ور میرفت که من راست کنم.
راستم کردم.مادرش تا کیر قرمز منو دید خندید گفت:کم هم نمیاری دیگه.
گفتم نه خدا رو شکر(خودم به خودم میگفتم:خفه شو حسام بگیرنت میری کانون،کونت میزارن)دستمو گذاشتم رو صورتم،اینه این مجرمایه ننه مرده پرسیدم:چیکار کنم.ننش گفت:منم بکن.گفتم:چشم،اما دخترتون خشکونده سماور ما رو.گفت:پرش میکنم.بلندم کرد نشوند رو مبل وهمونجا لباساشو در اورد و لخت شد.

غلط های املایی رو هم ببخشید(به کیرتون)

اگه میخواین داستان سکس سه نفری ما رو بخونین 1 نفر تو اون همه فوشی که به همه ی داستان نویسا میدین بگه که ادامه بده.

نوشته: حسام


👍 0
👎 0
33558 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

289794
2011-07-11 20:12:42 +0430 +0430
NA

بابا کار درست

0 ❤️

289795
2011-07-11 20:26:20 +0430 +0430
NA

من بچه های کونی ی مثل تورو پشت بوته های شمشاد پارکمون میکنم…تو از سکس 3 نفره داستان مینویسی واسه من؟؟؟

0 ❤️

289796
2011-07-11 20:38:39 +0430 +0430
NA

هی بد نبود باقیش رو بذار

0 ❤️

289797
2011-07-11 21:01:31 +0430 +0430
NA

حسام جان شما پسری هستی که علی رغم هیکل درشتت از دوران طفولیت تا به حال همه خلق کونت گذاشتن و عقده گنده لات بودن درونت نهفته است/ اینقدر عذاب وجدان نداشته باش برو با خیال راحت کونتو بده ما هم به همه میگیم کردی /

0 ❤️

289798
2011-07-11 22:27:00 +0430 +0430
NA

phoneix_62

دهنت سرویس بشر !! من چقدر باید بخندم ؟!!

0 ❤️

289799
2011-07-12 00:31:35 +0430 +0430
NA

ماحراهای حسام و …
سام علییک دااااااااااش من حسامم کونده لات محل ، اشتب لپی شد گونده لات محل من کمتر خلافم قتله عرق خوریم با سطله…
اصغر پلنگ: حسام کون یه دقه دمر کن بمالم جیگر
حسام: اصغر الان نه آخه میخام یه داستان بنویسم
اصغر : دمر شو ناز نکن با دستات که کاری ندارم.
داشتم میگفتم تو پارک نشسته بودین که یه بچه خوشگل دور برم می پلکید گفتم بزن بچاک نسناس…
اصغر: حسام جون یه ذره شل کن این چاکت وا شه جیگر یه ذره خیسش کنم!
حسام : اصغر جون الان نه ول کن تو رو خدا
اصغر: نازتو برم تو کارتو بکن فدات شم منم کار خودمو راحت باش ناناز من
آها داشتم میگفتم به پسره نسناس گفتم ضنا لواط یعنی چی؟ گفت یعنی نباس جلو رو سرورم که حسام خان باشه آفتابی شم گفتم هررررری نسناس
یهو یه کون دیدم که بهش دستو پا وصل بود جون شوما کر خودم بود گفتم وملیکم
گفت : شوما؟ گفتم سرورت حسام
اصغر: حسام جون یه ذره شل کن به خوردش بره این تف من مگه میخوای خشک خشک بذارم اه…
حسام: بذار بنویسم اصغر ول کن ای بابا…
مخلص کلوم مخشو سیم ثانیه تیلیت کردم فک کرده بود چون گونده لاتم درس نمیخونم اما حاجیت اند درس و مشق بود کلی واسه همین قضیه گنده لاتای دیگه طلبه رفاقتمن
اضغر: حسام دمت گرم داداش امروز خوب تقلب رسوندی یادم رفت ازت تشکر کنم عوضش الان از خجالتت در میام فدای این چاقالت بشم من
ناظم مدرسه رو پیچوندیمو رفتیم سراغ زیدمون
اصغر: حسام جون ناظم سراغتو میگرفت گفت بهت بگم مدرسه تعطیل شد همه رفتن بمونی کارت داره ملتفطی که؟ نمره انطباط میخواد بهت بیست بده داداش…جون آماده ای آها…
حسام: یواش اصغر … تمرکزم بهم خورد…
اصغر: تو کاریت نباشه بنویس جووون کون نگو طلا بگو تنبل تنبلا بگو…
آخخخخخخخخ که چه هیکلی داشت این زید معامله رو گذاشتم درش فشاری دادم که رستم به افراسیاب نداده بود
اصغر: صدا میاد انگار کسی اومده خونه
حسام: گفتم الان وقتش نیست گیر دادی دیگه جمع و جور کن خودتو اومدن
اصغر: باشه بابا
دیدم ننش اومده سرتونو درد نیارم ننشم بهمون داد.
اصغر: الان چیکار کنم شق درد گرفتم دادا
حسام :ای…
یه ماجرا سه نفره هم هست که سر فرصت براتون مینویسم…
حسام: اصغر ول کن بابا
اصغر: رفتن بیرون کسی نیست که بخواب تازه عباس هم داره میاد بشیم سه نفری چه شود…
حسام: ای …

حسام:

0 ❤️

289800
2011-07-12 01:18:27 +0430 +0430
NA

فری 151
مرسی عالی بود تو کلا واقعیت نویس داستانایی یا چشم سوم:D
حسام میمون
همینو می خواستی؟ خوبت شد

0 ❤️

289801
2011-07-12 05:24:31 +0430 +0430
NA

گه ترین داستان زندگیمو خوندم. این داستان رو یه بچه جلقی اوبنه ای نوشته که در زندگی فقط کونش گذاشتن.

اینجا رو دقت کنید:

“فرداش کتونی زرنگی ها رو پا کردم.موهامو مدل هیپی یا فر کردم.یه تیشرت زرد پوشیدم رفتم سر قرار.وایساده بودم که دیدم شقایق داره منو از پشت بوته ها دید میزنه،منم کم نزاشتم و یه ادامس انداختم دهنم و به ساعت مبایلم نگاه کردم”

کار به جایی رسیده که دیگه ادامس رو واسه کم نیاوردن میندازن بالا…

اخه پدرسگ حرومی تو چکارت به سکس. برو کونتو بده و دروغ کمتر بنویس

0 ❤️

289802
2011-07-12 05:48:27 +0430 +0430
NA

میگم بعضیا اینقدر ازاین سایتای پورنو میرن خودآزاری پیدا میکنن دوست دارن تحقیر بشن فحش بخورن یا اینکه دوست دارن به همه نخ بدن …که بله …

0 ❤️

289803
2011-07-12 07:20:05 +0430 +0430
NA

خوبه خودت میدونسی که فحش میخوری …
دیگه ما هیچی نمیگیم

0 ❤️

289804
2011-07-12 07:51:54 +0430 +0430
NA

منم سکوت میکنم بچها از خجالتت درومدن
اخه تو…

0 ❤️

289805
2011-07-12 09:59:43 +0430 +0430
NA

خواب زیاد میبینی
خوش باشی

0 ❤️

289806
2011-07-12 10:25:13 +0430 +0430
NA

والا چی بگم اه اب چاقی تورو چه به گنده لات بازی اصلا داستان سکسی رو چه به ای من زورم زیاده و از این حرفا کلا برو همون کونتو بده ننه دختره بیوه لنگه کیره تو یه الف بچه بود خواهشن ادامه نده

0 ❤️

289807
2011-07-12 14:32:22 +0430 +0430
NA

سلام
من نویسنده ی داستانم.

این داستان سرفا یه خاطره است با کمی اقراق برای زیبا تر شدن اون.

خوشهالم که کسی مشکلی از داستانم نگرفت بجز چیزای فرمالیته(کس شر).

چنتا اشتباه اسمی داشتم،که ایشالاه با تمرین این اشتباه ها هم حل میشه.

شما هم برین داستان بنویسین ببینین بقیه چجوری میرینن به خودتون.

0 ❤️

289808
2011-07-12 16:24:21 +0430 +0430
NA

خدا شفاش بده

0 ❤️

289809
2011-07-13 01:15:06 +0430 +0430
NA

حسام عزیز سلام. دستخوش داری و از صمیم قلب بهت تبریک میگم با کامنتی که اینجا گذاشتی نشون دادی که بسیار پر ظرفیت هستی.
از اینجا دست و روی ماهه تو عزیز رو میبوسم و امیدوارم ناراحت نشده باشی حس طنزت قابل ستایشه و البته برخورد منطقیت بسیار با ارزش.
هر جا هستی تنت سالم دلت خوش

0 ❤️

289810
2011-07-13 02:27:53 +0430 +0430
NA

داش فری دمت گرم از خنده مردم =)) =))

0 ❤️

289811
2011-07-13 02:30:18 +0430 +0430

بابا بيخيال گنده لات

0 ❤️

289812
2011-07-13 04:11:11 +0430 +0430
NA

ادامه نده تا همينجا كه نوشتى بسه!

0 ❤️

289813
2011-07-13 05:56:08 +0430 +0430
NA

آخه بچه کونی مگه کوری نوشته زیر 18 ممنوعه؟
واسه همینم داستانتو نخوندم برو جلقتو بزن.

0 ❤️

289814
2011-07-13 13:06:56 +0430 +0430
NA

nanewis

0 ❤️

289815
2011-07-13 17:56:22 +0430 +0430
NA

به کوری چشم بعضیا میحوام فش بارونت کنم،خاک برسر نادانت کنم جقی

0 ❤️

289816
2011-07-14 19:31:50 +0430 +0430
NA

سلام.
ممنونم داش علی،دمتگرم،فک نمی کردم عضو باشی،ایشالله داستان بعدی.

0 ❤️

289817
2011-07-17 19:18:42 +0430 +0430
NA

ببین پسرم…
چشم ما که کور نمیشه ولی 17سال یکم کمه خب!!!
تازه دخترکم کوچولو بوده خب!
ببین فحش نمیدم چه مهربونم…
ما منتظر میمونیم بزرگ شدی داستاناتو بخونیم!
بابا سکسم خز(خذ خض خظ و سایر موارد) کردید رفت…
شده مثل بستنی خوردن!
7 تا 70 سال میرن سراغش…
ای بابا

0 ❤️

289818
2011-07-19 14:12:01 +0430 +0430
NA

ادامه بده ناف این کسخلهارو با فحش بریدن
توش از تیکه های متداولتون بیشتر بگو . جالبه . از همه داستانهایی که تو این سایت خوندم بهتر بود دمت گرم .
اینم واسه فحشکاریها
(کسکشها میتونین خلاقانه بنویسین . نمیتونین خفه بخونین تا یاد بگیرین )

0 ❤️

289819
2011-07-28 09:53:02 +0430 +0430
NA

کیرم تو شونه هات عمو تو برو کونتو بده

تورو چه به کردن؟؟!!!

گنده لات محل!!! پس کیر تو اون محل که یه کونی جلقو لاتشه

عقدهی بزرگ بودن و کردن را داری؟؟؟

خواهرکسده عقده ی احترام هم داره کیر تو کتفت

0 ❤️

289820
2013-02-15 04:41:12 +0330 +0330
NA

منم با ساسان موافقم

کیرم تو این داستان تخمیت.حیف این وقتی که برا خوندنش صرف کردیم

0 ❤️