زن داداش فرشته

1402/11/10

سلام .با یه تغییرات جزئی مینویسم اسم و محل زندگی در همین حد
اسم خودم فرید یه گل پسر 25ساله با قد 179و وزن هفتاد و پنج و بدن سفید و ساکن اصفهون هستیم و مشغول کار داخل کافی نت خودمم و برادرم فرشید هم 36ساله و یکم چاق با شکم بزرگ که حسابدار یه شرکت وخانومش هم از فرشته هم زیبا تره28سالش قدش یکم از خودم کوتاه تره و بوره و اصن برق میزنه بدنش و موهاش تقریبا خرمایی و بین 65تا هفتاد کیلو هم وزنش هست و تپل وهمه جوره خدا بهش لطف کرده الا این آخریش که فرشید بوده و انداخته تو زندگی فرشته تو این دوسال ازدواج هم بچه ای ندارن و گمونم اشکال از فرشید باشه و وقتی میومد خونه مامانم قربون صدقش میرفت و میگفت حیفه عروس ب این خشگلی تنها باشه و یجورایی برا بچه خودش و آجیم گوشه و کنایه میزدن بهش و فرشته هم به خاطر پول و منال بابام خدا بیامرز زنش شده بود و فکرش امروزی بود و منطقی جوابشون میاد و همیشه این بحثا رو میکردن در غیاب فرشید و ما خونمون سه طبقه که ما طبقه همکف و فرشید و فرشته طبقه دوم و طبقه سوم هم یه زن و شوهر همکار فرشید هستند و یکروز صبح تو اتاقم خواب بودم و قرر بود ساعت نه برم کافی نت که فرشته اومد پایین و مامان بازم شروع کرد روضه خوندن تو گوش فرشته و رو مخش رفت یهو با صدا نسبتا بلند گف خیلی هنر دارید واسه فرید یه زن بگیرید و مامان گفت خودش راغب نیس و…از فرشید بخاری بلند نمیشه و مامانم گف علم و دکترای امروزی همه دردا رو درمان میدن عروس قشنگم و یهو گفت هم قد خودش کوتاهه هم…. و زد زیر خنده بلند و مامان گف یواش فرید خوابیده و نفهمیدم چی گفتن دیگه و من چند دیقه بعد پا شدم و رفتم حموم و صبحونه خوردم و دیدم فرشته گفت شادوماد تا لنگه ظهر میخوابیااا و با اون چهره قشنگش و اون دست و پاهاش که برق میزد و گفتم شما دوتا نمیزارید من با جوونییم زندگی کنم و به طعنه گفتم ببین طفلی فرشید خواب و خوراک نداره از دست این فرشتش و سریع حرفم قطع کرد و گف هیچ وقت به تظاهر قضاوت نکن و من جوونییم رو گذاشتم ب پای فرشید و گفتم الان پیر مرد شدی مگه و یه سیب انداخت سمتم و مامانم گفت کافیه دیگه فرید احتراام نگهدار و از این حرفا و دوتایی اومدن رو میز صبحونه و فرشته اینبار بعد این همه مدت نشست کنارم و چند بار صدام کرد و جوابش ندادم و با رون نرمش زد به پام و گفتم مامان نمیدونم پنبه یا دمبه گوسفنده اینقد نرمه و یه آن فرشته سرخ شد و مامان گفت مغزت همش پی گرفته که مجردی هنوز و زدن زیر خنده و دوباره فرشته یه بار دیگه زد به پااام و محلش ندادم و رفتم سر کارم و همش یه فکرم پیش خودم بود و دو فکرم به نرمی بدن فرشته و ولی لباس گشاد و بلند میپوشید همش و منم تو نخش نبودم اصن مگه اینکه خودش پیش قدم بشه و تا چند روز نبودش صبحا و صحبی پاشدم و مسواک زدم و اومد بیرون که چشمم به فرشته خورد و صبح بخیر گفتیم و بی مقدمه گفتم پارسال یه صحبتایی تو این خونه بود در مورد مجرداااا و دوتایی زدن زیر خنده و ماما گفت پسرم خودت میدونی از مال و منال چیزی کم ندارین و همه راغبن داماد مث شما داشته باشن کافیه معرفی کنین و گفتم یه دختر میخوام فرشته باشه و یهو با یه نگاه تعجب نگام کردن و ادامه دادم البته نه مثل این یکی فرشتت انگار پیرزن شصت سالشه با این لباساش و …و مامان گف این فرشته رو ول کن گناه داره و فرشته خودت کجاست و گفتم آسمون دوم و فرشته سرخ شد و مامان گفت هنوز بزرگ نشدی و خدا ب داد شریک زندگیت و زدم زیر خنده و گفتم ولم کنین گیرو دال زن و زندگی کم دارم و فرشته حرفی نمیزد و گفتم فعلا قصد ادامه تحصیل دارم و سه تایی خندیدیم و رفتم سر کارم و فرشید سر زده اومد با اخمای تو هم و گفتم چیزی شده و تو دلم گفتم بازم کارمون با وکیل به بیراهه رفته و سری تکون داد و گفت چی بگم و یکم نشست و گفتم مگه کار نبودی و گفت امروز نرفتم و رفتم دنبال اسناد و فلان ارگان و …و گفتم بزار منم بیام و تو راه گفت واسه وجهه ما خوب نیس عمرت تو کافی نت سپری بشه و همون اپراتور بگیر واسش و کمکم ب فکر برهه زمانی جدیدت باااش و از این کوسشعرااا خلاصه سرتون درد نیارم و تا رسیدیم خونه و ناهار خوردیم با مامان و چند روز تو فکر که عرض کنم تو کف فرشته بودم که گمونم دوشنبه بود و دیدم سر صب بشاش و صدا خندش میااد و تا چشمم خورد بهش یهو جا خوردممم یه دامن جذب پاش بود یه پیراهن چار خونه و نشستم رو میز صبخونه و گفتم خانومای حلال کار جوووناخوبن و یکم تعارف بار هم کردیم و صبحونه خوردیم ومنتظر بودم فرشته از جاش بلند بشه و دیدش بزنم یکم معلوم بود رفته حموم و مامان رفت پا ماهواره و فرشته گفت راسی گوشیم این پیغام میده و گفتم مشکل حادی نیس و مال حساب کاربری و اپل آیدی واسه خودمم اومده و یکم با سیتینگش ور رفتم و ایمیلشو برداشتم و گفتم ب همه پیج های اینستا سر نزن و ادد نزن و از این چرندیاات و پاشد رفت بره پیش مامان و اوووف شاه کون بود زن داداش حتی با اینکه بلوزش رو کونش بود و اوووف تکون که خورد تو این چند قدم دل منم میلرزید و تا حالا با این وجهه نیومده بود تو خونه جلو من و خدافظی کردم و موقع دست دادن یکم دستم نگه داشت و حتما چک کن واسم و خودمم یاد آوریت میکنم و خدافظی کردم و گفتمم ایول به خودم و خلاصه تو مسند کارم یه فکرم پیش فرشته بود و زنگم زد و یاد آوری کرد و موقع ظهر زدم و اومدم خونه و تا دیدمش گفتم مگه خودت خونه زندگی نداریییی و برگشت رو ب ماما و گفففف ببینش چقد روانییه و اووووف تازه متوجه شدم چاک دامنش سفیدی پاهاش تا زیر زانوش معلوم و مشخص ساپورتش در آورده و یکی دوباری که پشت به من بود کپلای برجسته کونش تکون داد و رفت داخل آشپزخونه و منم لباسام عوض کردم و کیرمم نیمه شق بود و اومدم بیرون و مامان گفت عزیزم خسته شدی بفرما بشین و مشغول خوردن بودیم که فرشته بازم اومد و گففف چیههه هااااا هر موقع دلم بخواد میاااام و میییرممم و با یه لحن خاصی گفت و منم یکم زل زدم به سینه هاش و نشست کنارم و گفت پیگیری کردی واسه گوشیم و نتیجش چی شد و یکم مکث کردم و زد با زانو ب رونم و گفتم بله بله و یکم باهاش حرف زدم و صندلی خودم یکم بردم عقب و یواش ساق پا سفیدش دید میزدم و یه آن متوجه من شد و یه خنده ریزی کرد و بلند شد مثلا چیزی تو گوشی مامانم بگه و وااای کونش داد سمتم و سعی کردم عادی برخورد کنم ولیبی قشنگ خط شرتش مشخص بود و میخواستم لمسش کنم ولی اصلا ریسکش بالا بود و گفتم هر چی گفت واسه منم ترجمه کن مامااو اوووف حرارت باسنش حس میکردم اصن و تو دلم گفتم عرضه نداره این فرشته های عقب بکنه لااقل و یه خنده زد و لمبرای کونش لرزید و از اون بیشتر قلب من و بیشر کیرمم راست شد و جرات نداشتم دس به باسنش بزنم و یوااش با انگشت شصت پاام نک دامنش کشیدم و اینقد سفید بود که رگهای ساق پاش مشخص بود نفهمیدم چجوری غذا میخوردم که دوباره برگشت نشست و گفت غذامون سرد شد و البته معذرت میخوام پشتم ب شما بود و غذا خوردیم و گفتم واریس هم یه درد بدیه که امروز یه خانوم اومد گفت و پاهاش درد میگرفت و طفلی مسن سال بود و رگهای پاهاش برجسته بود و هی مینالید و میگفت رگها فشرده میشن و فرشته حرفم قطع کرد و گف بعضیا ارثی دارن و مامانم داشت و رشته کلام به دست گرفت و با دست چپش غذا میخورد یواش و دس راسش گذاشت رون پاش و یواش فشار میداد و رو ب مامان باهاش حرف میزد و یه لحظه دامنش یوااش داد بالا و وااای چشمم خورد به برق پاهااش و گفتم شما هم میراث گرانبها ب ارث نبرین و دوباره رفت در گوش ماما حرف بزنه و یوااش با دس چپش کنار رون پاش میخارید و منم زووم بودم رو کونش ولی نمیشد ریکس کرد و یوااش با پام زدم به مچ پاش و سریع برگشت و نشست و نفهمیدم چجوری ناهار خوردمو فرشته هم هر جوری میشد عشوه میریخت خیلی محسوس و مامانم گفت این واریس چیبود گفتی پاهای منم درد گرفت و خندیدم و گفتم پاهات بزار رو میز عسلی با روغن چربشون کن و رفتم روغن آوردم و گذاشتم دس فرشته و گفتم با اشاره گفتم انجامش بده و مامان یکم بهونه آورد و بلاخره راضی شد و گفتم راسی مامان ببر رو تختش پس و با هم رفتن و یکی دو دقیقه بعد دیدم رفتم و داشت روغن میزد به پاهاش الکی چند تا ایراد گرفتم و مامان تو گوشی داشت سرچ میکرد و قربون صدقه فرشته میرفت و دیدم اینجوری فایده نداره و مامان حواسش هست و گفتم به شکم بخواب و پشت پاهاتم ماساژ بده و گف کار عروس خشگلم نیس و ماساژور میگیرم و چرخید و فرشته پشت پاهاش ماساژ میداد و همزمان من نزدیکش شدم و دسم گذاشتم رو شونش و ماما رو شکم بود و سرش تو گوشی و گفتم ماساژ بده و چنگ نزن و شونش فشار دادم و یه نگاه متعجب بهم کرد و دوباره گفتم راحت بشین رو تخت ک مسلط تر باشی و دوباره رفت در گوش ماما چیزی بگه و مامان لپش بوسید و نشست لبه تخت و پی چپش گذاشت پایین و دامنش رفت بالا و دوباره چشمم خورد ب پاهااش و سینه هاااش و داغ کردمم و گفتمم خودشم میخاااد ولی روش نمیشه و موهای لختش هی میومد تو صورتش وسکسی تر میشد و نشستم کنارش و گوشی نشونش دادم و گفتم از اینجا مشکل بود و سعی کردم خودم بچسبونم بهش و هیچ عکس العملی نکرد و تو قسمت پیام هام نوشتم بو عرق میدیااا و با مشت زد رو شونم و پشتش کرد بهم و مشغول ماساژ پاها شد و گفت تموک نشد عروس گلم و نگاه کرد به من و چهرش مثل چی بگم و با ابرو گفتم نه و با صدا ناز و لرزونش گف ن هنوز و دلم میخواست بدن لختش لمس کنم و یهو دسم گذاشتم رون پاش و یه لحظه مکث کرد و خیلی راحت گفتم راحت باش و با یه تم تعجب نگام کرد و من پرو تر شدم وااای اینبار که یکم چنگ زدم انگار گوشت بی استخون بود و یه نفس عمیق کشیید و کارام دست خودم نبود و اینقد دامنش جذب روناش شده بود انگار پوست بدن خودشه و کج شدم جوری که قشنگ روبه روم بود و دس گذاشتم رو زانوش و برگشت زل زد تو چشمام و با نگاهش اشاره کرد ب مامان و منم حشری شده بودم و کارام دس خودم نبود و یهو مامان برگشت و رو به فرشته شد وگف بزار ادمشو فرید انجام بده و یکم قربون صدقش رفت و و گفت نه راحت باشین منم راحتممم و تا سرش برگشت داد ماما سریع دست چپمو بردم رو رون پاااش و چند باری فشار دادم و دستشو آورد دستمو برداشت و دوباره دستمو گذاشتم رو رون پاااش و با این کارش بیشتر حشری میشدم و با صدای لرزون گفت آخرش فرید از زن گرفتن طفره میره و یهو مامان برگشت سمتش و گف سریع بر نگردین رگ گردنتون میگیره و مامان گف اتفاقا کاش گردنم ماساژ میدادی و گفت چشم و کم کم میام بالا و قربون صدقش رفت و دسم بردم زیر زانوش و یکم فشار دادم روبه بالا و چند بار که تکرار کردم گوش کرد و پاش یکم آورد بالا و میخواستم دامنش بیا بالا که متوجه نشد و با نوک انگشتم دامنش کشیدم بالا و چند بار ول کردم و گمونم فهمید و پاهاش دراز کرد و یواااش دامنش کشیدم بالا تا چاکش افتاد کنار رونش و یه جووون یواش گفتم و یه نفس عمیق از بینی کشید و باورم نمیشد یباره تا اینجا پیش رفته بشم و و مامان خواست برگرده وسریع خم شد پشت سرش و اوووف چشمم به باسنش خورد دوباره و با یه دسش بلوزش کشید پایین که مثلامن نبینم و دوباره برگشت و اینبار یدفعه دستم از چاکش کامل به زور کردم و دس گذاشت رو دسمو یواااش چنگش زدممم و انگااار دنبه گوسفند بود و نرم و بدون مو و شروع کردم ب مالیدن و دس راستمم گذاشتم رو پهلوش و برگشت دسم نگاه کرد و برگشت دوباره و منم با دست راستمم پهلوهای نرمش میمالیدم یه یه دقیقه و بلوزش رفته بود زیر باسنش و نشسته بود روش و خواستم بکشمش بالا ولی نمیشد و با انگشت چند بار ضربه زدم به پهلو نرمش و و اصن اجازه نمیداد بکشمش بالاو یه لحظه پا شدم و بدون صدا رفتم بیروون و کیرمم شق شق بود ودوتا زیر سری آوردم و گذاشتم رو هم سمت راست فرشته و اصلا نگام نکرد و یکم رفت جلو تا چسبید به زیر سریا ایندفعه دستم بردم سمت داخل و یکم هل دادم سمت کونش و گفت ای بابا و ماما گف چیشده عزیزممم و گف شما راحت باشین با فرشید بودم از دس کاراش و گف چیشده و گف شکم در آورده و دیسک کمر میگیره چند وقت دیگه و مامان گف خدا نکنه و دوباره دسم بردم به زور جلو تر و با دست چپم بلوزش کشیدم سمت بالا و گفت فهمیدم و یکم بلند کرد باسنش و لبه بلوزش گرفتم و از دو طرف کشیدمش بالا و دس چپم تو رونش بود و میمالیدم و مامان گفت اذیتت میشه گف نه یخورده دامنم دست و پا گیره و راحت نیسم و گف قربونت برم برو شلوار راحتی بپوش و رفت و به یه شلوارک برگشت و مامان گف عزیزم راحت باش و و فرید و خودش فهمید و گفت من راحتم مشکلی نیس و و دسم بردم و گذاشتم وسط دوتا رونش و با این دسم هم پهلوش ماساژ میدادم و گرمای بدنش داشت دیوونم میکرد و لی زیاد نمیشد پیش رفت و دسم کردم زیر بلوزش و یه تاپ بنفش تنش بود و کشیدمش بالا و و چشمم ب سفیدی کمرش و دسم نرمی پهلوش رو حس کرد ضربان قلبم دو برابر شد و و داشتم سمت شکمش و انگشتم کردم سوراخ نافش و انگااار سوراخ کون بود از بس که نرم بود و گفتم فاییده نداره و باید سریعتر عمل کنم و دستم بردم سمت کششلوارک و یکم کشیدم عقب خط شرت بنفشش و چاک زیبا کونش انگشتم رفت و دس زدم نوک انگشتم کشیدم به روغن پا ماما و نوک انگشتم چرب کردم و اینبار نزاشت انگشت بفرستم داخل و رفت جلو و اعتنا نکردم به زووور انگشت بزرگ وسطم فرستادم تا رفت پایین انگااار کوره بود و نوک انگشتم داغ شد و گرم بود و خیس عرق و برگشت و با علامت صورت گف چته و چیکار میکنی و یه اخم سنگین کرد و و برگشت و دوباره دستم بردم سمت کمرش و برگشت اخماش تو هم و فقط زل زدم تو چشاش و حشرو میشد دید و برگشت و اینبااار کامل دست راستم کردم تو شرتش و با انگشت بزرگم شیارش میکشیدم و یکم بیشتر بردم پایین یه نرمی و داغی زیاد داشت و ناخوداگاه باسنش بلند کرد و منم دستم تا مچ کردم داخل و اوووف قلمبگی کصش گرفتم و هی مالش دادم و انگشتم شصتم میمالیدم به سوراخ کونش و و با دست چپم که داخل شرتم بود کیرممم میمالیدم و باورم نمیشد این فرشته و این منم و مامان اینجاست و این شد اولین چراغ سبز فرشته خانووم و به سکساس مکرر کشید و مایل بودین مینویسم…نوشته فرید

نوشته: فرید


👍 18
👎 31
68501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

968932
2024-01-30 23:47:18 +0330 +0330

واقعا خودت فهمیدی چی نوشتی!؟صد رحمت به کلاس اولی…جملات بی سروته و خسته کننده…حیف ازوقتی که برای این اراجیف گذاشته بشه


968937
2024-01-31 00:23:38 +0330 +0330

لز بود؟ چی شد آخرش؟

1 ❤️

968942
2024-01-31 00:58:21 +0330 +0330

نه مایل نیستیم

تو رو جون مادرت دیگه ننویس

ککه


968943
2024-01-31 01:05:31 +0330 +0330

فکر کنم زن داداشت با مالیدن مامانت حشری شد نه با لگد مالی تو،دهن سرویس زن داداشت به همان عدس شوهرش قانع شد با این حال کردن تو

4 ❤️

968953
2024-01-31 02:09:37 +0330 +0330

ناموس کونی
همش که قربون صدقه شد

0 ❤️

968955
2024-01-31 03:07:52 +0330 +0330

مطمئنی اصفهونی هستی ؟به زبون افغانی هم نیست بگیم افغانی هستی .اها فکر کنم‌از اصطبل اسبای مغولستان هستی .دیوث زاده معلوم نیست چی زر زده

2 ❤️

968964
2024-01-31 05:06:39 +0330 +0330

انصافا حتی نتونستم بخونم تا بگم که راسته یا دروغ از بس غلط املایی و اشتباهات انشایی داشت،کاش قبل از اینکه داستانتو آپلود کنی،قبلش یکی دوبار خودت میخوندی،درکل امیدوارم بارهای بعدی بهتر بنویسی

2 ❤️

968966
2024-01-31 05:38:13 +0330 +0330

خودت فهمیدی چی نوشتی بی‌سواد؟ اصلا اول و آخر جمله‌ت معلومه؟ فک کنم با نقطه و علامت سوال و ویرگول قهری!
برداشتی مث خر از اول تا آخر همه رو چسبوندی پشت سر هم ، نه نقطه‌ای ، نه معلوم هست جریان چیه!
بخاطر مال و منال همه از خداشونه شما دامادشون بشی؟!
مامانت به تو میگه شما .!😂😂

3 ❤️

968968
2024-01-31 07:11:15 +0330 +0330

دیس از پهنا تو کون خودت و زن دادشت مادر قهبه چی نوشتی سرو ته نداره

2 ❤️

968977
2024-01-31 08:39:59 +0330 +0330

کی بخاطر پول بابات زنش شد از اینجا به بعد مشخص شد کلا چزت

0 ❤️

968979
2024-01-31 08:41:31 +0330 +0330

انقدر نگارشت مزخرف و کیری بود که تا نصفه بیشتر حوصله نکردم بخونم. شما که وضع مالیت خوبه کاش یکم روی انشات هم کار میکردی.

0 ❤️

968981
2024-01-31 08:43:14 +0330 +0330

کوس مشنگ خودت بخون اول ببین سر در میاری چی نوشتی. به جملات و طریقه نوشتنت میخوره حداکثر15ساله باشی و تازه جق زدنو یاد گرفتی و بخاطر همین ذوق داری کوس شعرای مغزتو بنویسی. بهت حق میدم

0 ❤️

968987
2024-01-31 09:37:18 +0330 +0330

دیوس خودت قهمیدی چی نوشتی

0 ❤️

968997
2024-01-31 12:45:13 +0330 +0330

یکمی از اون مال و اموال زیادتون رو خرج سوادت بکن توهمی

1 ❤️

969004
2024-01-31 14:41:17 +0330 +0330

آخرش نفهمیدیم دودولت روممانت بلند شد یا زن داداش؟!
تورو باید با هفتاد روش نامنظم گایید وبعد کشتار گاه

0 ❤️

969019
2024-01-31 17:44:34 +0330 +0330

مایل نیستیم ننویس اصفهونی کونی

1 ❤️

969025
2024-01-31 20:20:24 +0330 +0330

مایل به تمایل؟

0 ❤️

969027
2024-01-31 20:54:24 +0330 +0330

در گوش مادرت نگفت مادرتو .‌.؟

0 ❤️

969166
2024-02-01 20:31:58 +0330 +0330

خيلى خوب و با حوصلة نوشتى
ادامش رو هم همينجور بنويس

0 ❤️

969206
2024-02-02 02:26:00 +0330 +0330

قشنگ بود… بنویس

0 ❤️

969368
2024-02-03 06:25:02 +0330 +0330

داداش همین کلمات تو کصمادرت

0 ❤️

971153
2024-02-15 16:00:24 +0330 +0330

و باز هم حماسه ادبی دیگری خلق گردید. کل جمله فقط یک نقطه پایان جمله داشت. اونم بعد از سلام اول. دیگه یه نقطه هم نداشت. تسمه تایم پاره کردم اینو خوندم.

0 ❤️