زن داغ و حشری تازه وارد

1401/02/14

قبل از هر چیز من یه توضیحاتی بدم و خاطره از جایی که *** میذارم شروع میشه .
جالبه تا اینجا هر چی نوشتم عین واقعیت بوده اما یه عده معیار هاشون یه ایرادات ریز و بی ارزشیه که اگر نویسنده های این سایت جزو نویسندگان بزرگ و به نام دنیا بودن شاید این ایرادات رو میشد بهشون گرفت. خاطره زن همسایه که هنوز هم در همسایگی ما زندگی میکنن کاملا واقعی بود. جز اون قسمتش که گفتم تو اولین خطا با یه زنی خوابیده بودم که از شوهرش هنوز طلاق نگرفته بود. چون دفعه اولم نبود.
اون حسی که اونجا تعریف کرده بودم رو از این خاطره به اون اضافه کرده بودم، که در ادامه اگر دوست داشتید بخونید.

یکی از خواننده ها ایراد گرفته بود که مگه براش نخوردی چرا موقعی که از دادن امتنا کرد با سر تو سوالا ازش پرسیدی مگه پریودی. رفیق من میدونستم پریود نیست. اما وقتی ازش پرسیدم کنایه بود. چند تا سوال ازش پرسیدم که بدونم چه مرگشه نمیده. فکر این نبودم که چی دارم میپرسم. در حال سکس تو خونه ای بودیم که دقیقا پشت دیوار خونه ما خونه خودشون بود و ننش بیدار. تو خونه خودم داشتم آروم حرف میزدم ( در اصل ناز کرد که یهو و بی مدقدمه خودشو وا نداده باشه و فقط یه نه هم اون وسط مسطا انداخته باشه ، اینو تو سکسای بعدی ازش فهمیدم. هیچ زنی آب منو نخورده بود، اما این از رو شکمش با ناخن بر میداشت و مزه مزه میکرد. خییییلییییییی هات بود و هست هنوز هم )
اما در نهایت اگر هر کدوم از این خاطره ها رو باور نکردید هم اهمیت نداره. خیلی راحت به تخمم. من کردم و خاطره رو برای شما تعریف کردم. دوست ندارید نخونید.
اون دوستانی هم که نظرات نژادپرستانه داده بودن قشنگ تابلو بود خودشون کُرد بودن. حالا مگه یه زن کُرد سکس داشته باشه ایرادی داره؟ خدا شاهده خاطره واقعی بود و این همسایه ما کرد کرمانشاه هم هست. و تنها سکس دنباله دار من بوده. ما بقی به این تعداد نبودن و گذرا بودن. کل خطاهایی که من تا حالا کردم با تعداد افراد محدودی بوده. اما با این زن که در همسایگی ما هم هست چون موقعیت خیلی مناسب بود و راحت خیلی تکرار شد این موضوع.

**** خاطره از اینجا شروع میشه ****
از الان بگم من واقعا 13 14 سال سابقه کار کامپیوتر و شبکه دارم و الان هم مدیر آی تی هستم.

بریم سراغ خاطره اولین سکس من با یه زن مطلقه. اولین سکس خارج از عرف من که بعد از اون من به کلی تغییرات زیادی داشتم. مدتی بعد ازدواج مجبور به تغییر محل زندگیم شدم و توی محله جدید برای اینکه فعلا گلیم خودمو از آب بیرون بکشم یه مغازه خدمات کامپیوتری راه انداختم. ( چه کار مزخرفیه، هر روز احساس میکردم دارم زندگیم رو با کارای بی ارزش برای پول هدر میدم) خب من مستاجر بودم و نیاز داشتم که خرج زن و بچه و اجاره خونه و هزار کوفت و زهرمار دیگه رو از هر راهی به دست بیارم. تو این کار که باشی میدونی خیلیا هستن که برای کارای خیلی ساده آمارای در حد تیم ملی میدن. اما من چون تو این محل جدید به بستگان زنم نزدیک تر بود برای اینکه تو محل دهن به دهن نچرخه که شوهر فلانی هیزه و هرز میچرخه و… اگر قبلا تو مشاغلی که بودم با زن ها بگو بخند هم میداشتم توی این محل و این مغازه دیگه به کل خیلی جدی و سنگین برخورد میکردم و این خودش مزید بر علت شده بود تا خیلیا که تو محل من رو یه فرد جدید میدیدن و نمیدونستن فامیل کی هستم هر روز بیشتر آمار بدن. ( کلا شاید جالب باشه بگم که من هرگز تا قبل از این ماجرا هیچ رابطه جنسی به جز با همسر خودم نداشتم ) حالا به دلایل مختلف ( یکی طرز فکر اون موقع خودم ، یکی اینکه اهل دختربازی و … نبودم ، البته نه به دلایل مذهبی فقط به خاطر این که میگفتم باید حتما به حدی از رفاه برسم که بتونم برای خودم و دوست دخترم خیلی لارژ خرج کنم، و چون من از 12 سالگی وارد بازار کار شده بودم و خرج خودمو خودم میدادم، خیلی دشوار بود) بگذریم.
حالا من با همچین تفکری و همچین زندگی در چهارچوبی شروع کردم تو محل جدید به کار توی شغلی که بهش اشراف داشتم اما چون خیلی لول کار پایین بود و از روی ناچاری انجام میدادم برام عین عذاب بود. حتی گوشی اندروید هم تعمیر میکردم در حد تعویض تاچ و …

مدتی بود با زنم دعوا داشتیم ( این خیلی پیش میاد متاسفانه) و من تو مغازه مشغول فکر میکنم فلش کردن یه گوشی بودم. فکر میکنم اواخر پاییز یا اوایل زمستون بود. اونقدر اعصابم خورد بود که دیدم گوشیه داره اذیت میکنه. رو میز رهاش کردم و رفتم پشت کامپیوتر مغازه تا موسیقی بذارم گوش کنم و یه کم با دوستا چت کنم.(اون سال های لاین و وایبرو بود. به خدا میخواستم بگم حدودا فلان سالبود، اما گفتم الان باز میان میگن اون سال که لاین بورس نبود فلان برنامه بورس بود) خلاصه در حال چت بودم دیدم یه زن حدودا 40 و اندی ساله اومد تو مغازه اووووووووووووووووووووووووفففففففففففف چه عطری چه قیافه ای چه لباسی چه اندامی. اصلا قلمبه ثلمبه سینه و کونش تو چشم بود. عوضی چه تیپی زده بود ، چه رژی چه خط چشمی. فقط تنها ایراد این بود که از روی چروک صورت معلوم بود سن و سال داره. اومد و سلام و احوال پرسی و من اصلا یهو تو دلم گفتم عجب کصیه ( از زنم هم عصبانی بودم و دل چرکی و خیلی دلم پر بود) بر خلاف همیشه با لبخند و روی باز باهاش برخورد کردم. آدم جدیدی بود تا قبل اون ندیده بودمش. اومد و یه چند تا سوال در مورد گوشیش پرسید و رفت.
بعد این موضوع رفت تو مخم. دوباره روز های بعد هم به بهانه های مختلف میومد مغازه یه بار رمش رو آهنگ بریزم ، یه بار فلان نرم افزار و میخواست یه بار جیمیل میخواست. در حدی که من راحت میفهمیدم داره نخ میده. تو این مدت هم زمانی که درخواست هاش رو انجام میدادم شروع میکردم تعریف از این که تازه طلاق گرفته و شوهرش یه شرکت داشته و با یه دختر جوون رو هم ریخته و … منم هی ادای دلسوزا رو در میووردم که آخیییییی … دیگه از فکرم در نمیومد. تا یه روز گفت شما کامپیوتر در محل هم تعمیر میکنید؟ منم سریع گفتم بله. مشکلش چیه؟ گفت کامپیوتر پسرمه خراب شده گفتم شما پسر هم دارید؟ گفت بله 3 تا منم تو دلم گفتم ای کیرم تو این شانس سه تا کیر خر نگهبان هم داره. گفت مثل اینکه ویروسی شده لطف میکنید امروز تعمیرش کنید؟ منم راستش از گفتن بله پشیمون شده بودم. اصلا انگار کیرفنی خورده بودم. گفتم خب بیارید اینجا درستش میکنم. گفت: نه سنگینه و جابجاییش سخته. خلاصه با اکراه سر ساعت 7 قرار گذاشتم برم به آدرسی که گفته بود. عه چه جالب تو یه کوچه هم بودیم.
سر ساعت 7 رفتم در زدم و درو باز کرد و رفتم تو . دیدم موهاش بازه . آروم گفت کفشاتونم بیارید تو. منم تعجب کردم اوردم تو و گفتم چرا؟ در و بست و گفت صاحبخانه گیر میده. دیدم طفلک یه خونه کوچیک اجاره کرده یه اتاق و یه آشپزخونه. صابخونه از این خسیسا بود یه خونه رو آلونک آلونک کرده بود و به چند نفر اجاره میداد. خلاصه دلم خیلی سوخت. پرسیدم سیستم کجاست؟ گفت اینجا رفتم تو تک اتاق خونه و شروع کردم به چک کردن سیستم و خودش رفت سمت زیر پله ای که مثلا آشپزخونه بود. دیدم چیزیش نیست. گفتم پسرتون کی میان ازشون بپرسم که دقیقا سیستم چشه؟ گفت نمیاد. سیستم مال پسرم بوده اما با من زندگی نمیکنه. فوری حشرم از صفر مطلق به نقطه جوش رسید . تو دلم گفتم ای جنده خانوم پس میخواری منو کشوندی خونت. وقتی برگشت دیدم یه تاپ توری پوشیده. آرایش کرده. شلوار تنگ مشکی و … اومد نشست کنارم و یه سینی اورد که توش نسکافه بود چایی بود و… با دو تا لیوان آب جوش. گفت چی میخوری؟ گفتم هر چی باشه تفاوتی نداره. واقعا اون لحظه اونقدر حشرم بالا بود که یادم نیست چه مکالمه ای رد و بدل شد. همه چی رو کیرم دستور میداد نه مغزم. اما در واقع یه سری کصشعر گفتیم و صورت تو صورت من بود. بحث به اینجا رسید که من باید عده نگه دارم در اصل اما خیالت راحت چون من بیشتر از یه ساله با شوهرم نخوابیدم ، هرچند 40 روز نیست طلاق گرفتم. خلاصه داشتیم تو صورت هم با نفس های گرم چرت و پرت میگفتیم. هر دو میخواستیم بشه . که گفتم پس شروع کنم گفت بله که چسبوندم به لبش و د لب بگیر. همینکه لب میگرفتم ازش خودشو شل کرد و نفس نفس میزد و اروم خوابیدنمش رو زمین. تاپ و در اوردم و رفتم سراغ سوتین، اما وقتی سوتین رو در اوردم خورد تو ذوقم . سینه هاش خیلی کوچیک بودن به اون هیکل این سینه نمیومد. راحت 3 برابر باید میبود. دیگه دیدم همینه که هست شروع کردم به لیسیدن نو سینه و با زبون دورش دایره زدن. اون یکی رو هم با دست میمالیدم اما تو دستم خیلی کوچیک میومدن. خلاصه در همین حین که آروم آروم مشغول لیسیدن و بازی با سینه هاش بودم شلوارشم در اوردم و یه نگاه کردم دیدم که برعکس سینه کون و کص داره عااااااااااح تووووووووووپ . چرخیدم و کیرم و گذاشتم دم دهنش و گفتم بخور. اون میخورد اما من با دست به چوچولش ور رفتم تا کامل خیس کنه. دیگه خودش گفت بکن اما تا اومدم فرو کنم گفت یواش تازه عمل کردم ( فکر کنم گفت افتادگی رحم داشتم) فکر میکنم والا یادم نیست. اصلا مغزم خاموش بود. دیدم راست میگه کص رو دکتر دوخته بود تنننننننننننگااااااااااا مجبور شدم آروم آروم فرو کنم اما هر چی میرفت تو احساس حرارت بیشتری میکردم لامصب کوره عین کوره آهنگری و خیلی تنگ . من نه خیلی کمر شلم نه خیلی پهلوون و دیر انزال اما تا اونجا که یادمه اونقدر داغ بود کصش که وقتی فرو کردم تو احساس کردم میخواد آبم بیاد. ( مدتی بود با زنم هم دعوا داشتم و با هم رابطه هم نداشتیم) خلاصه اولش صبر کردم . گفت چرا نمیکنی گفتم خیلی داغه عوضی، خییییییییلییییییی. طفلک سعی میکرد سر و صدای زیادی نکنه به من هم اشاره میکرد یواش . گفتم چرا گفت صابخونه خیلی فضوله حتی یادمه موقع سکس در اتاق و بست یا چراغ و خاموش کرد، خلاصه یه کاری کرد که من اولش تعجب کردم. بگذریم چند تا تلمبه زدم و هی صبر میکردم. باور نکردنی داغ بود. هی تلمبه میزدم هی میدیدم میخواد صبر میکردم . نمیشد از توش در بیارم دوباره فرو کردنش مکافات بود. زیر 5 قیقه دیدم داره آبم میاد گفتم داره میاد گفت بریز توش گفتم نه مگه خرم گفت لوله هامو بستم . بعد زایمان سوم لوله هام رو بستم. گفتم واقعا؟گفت آره تو مکالمه بودیم که آبم اومد و ریختم توش. و افتادم روش.
وای وای وای. تموم که شد و از توش در اوردم . بهم گفت دستمال کاغذی رو از اونطرف بده. بهش که دادم و داشت خودشو پاک میکرد. یه لحظه انگار تازه مغزم کار کرد و وجدانم با تمام قدرت ریخت رو من. نمیدونید چه عذاب وجدانی داشتم. اونقدر حالم بد شد اونقدر حالم بد شد که گفتن نداره. کمتر از ده دقیقه حال کردیم اما وجدان درد 10 ها سال ریخت رو من. اونقدر که خودمو داشتم تمیز میکردم اونم فهمید. عین جن زده ها ، عین مبهوتا بودم. درست یادم نیست شایدم زنم بهم زنگ زد که کجایی و بیا کارت دارم. اما یادمه وجدان درد با تمام قوا حمله ور شده بود به من. اونم داشت با افسوس نگام میکرد. بلند شدم و لباس پوشیدم و وسایلم و جمع کردم و گفتم من برم دیگه. گفت چاییتو بخور. گفتم نه دیر میشه . اونم فهمید و چیزی نگفت و من سریع از خونه زدم بیرون. و برگشتم مغازه ( اینو مطمئنم خونه نرفتم) چون اگر میرفتم زنم میفهم اونقدر که پریشون بودم. جدا میگم یادم نیست اما تا اونجایی که به ذهنم میرسه رفتم و چیزایی که زنه خواسته بود رو خریدم و رفتم در خونه گذاشتم رو پله ها و صدا کردم بیا بردار من کار دارم دیر میام و رفتم و در و بستم که منو نبینه. احساس خجالت داشتم. رفتم تو مغازه و تا حدود 11 موندم و خودمو با کار و ور رفتن مشغول کردم و برگشتم خونه به بهانه دعوایی که داشتیم به زنه حرف چندانی نزدم. بعد شام هم رفتم دوش گرفتم . اونقدر حالم بد بود میخواستم برم همه چی رو بهش بگم.
چند روز بعد زنه خودش اومد مغازه و گفت چطوری گفتم بهتر شدم ولی اون شب عذاب وجدان گایید منو. گفت آره فهمیدم. خودمم ناراحت شدم برات. ببخشید. گفتم مهم نیست دیگه شده.
خلاصه دو سه بار دیگه هم به بهانه های مختلف این خانوم رو گاییدم. و با هم سکس داشتیم. اما دیگه عذاب وجدانی در کار نبود تا اینکه یه جریانی برای یکی از آشنا ها پیش اومد که شوهره خیانت کرده بود. من حال زنه رو دیدم حالم دوباره گرفته شد. اتفاقا همون روز زنه باز منو دعوت کرد. اما وقتی رفتم خونش فقط سیستمش رو درست کردم و وقتی دید اعصابم خورده اومد نوازشم کنه تا حالم خوب بشه من خودمو عقب کشیدم. اونم گفت خب … چته؟ نترس نمیخورمت.
از خونش که اومدم بیرون تا چند ماه خبری ازش نشد. تا اینکه یه روز با یه ظاهر جدید اومد و حال احوال .و… گفتم خبری ازت نبود . گفت خودکشی کرده بودم و بعد مکالمه اون روز هم دیگه ندیدمش .
تا چند سال بعد که دیدم با پسرش و عروسش و … داره زندگی میکنه و همونجوری خوش تیپ و خوش لباس یه فرمی شبیه مامان سفید برفی شده بود.
و از کنار هم رد شدیم انگار نه انگار که من گاییدمش و اون هم چند بار با کص داغ پذیرای من بود و منی که بیش از 20 و چند سال سالم زندگی کرده بودم وارد عرصه جدیدی کرد.

نوشته: دکتر مهدی


👍 11
👎 14
114801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

872047
2022-05-04 02:14:25 +0430 +0430

اولا ک اسمت خیلی بهت میاد دکتر!!!
دوما ایل و تبارتو وسط همون پرانتز ها گاییدم ک مغزمونو گایید
سوما اسیر وجدان دردت شدم که بعدش دوباره رفتی کردی

2 ❤️

872052
2022-05-04 02:32:59 +0430 +0430

یعنی کیر رهبر طالبان تو مغز مجلوقت با اون وجدان جندت… کسمغز …هم عذاب وجدان شدید گرفتی هم هی زار و زورت رفتی گاییدیش؟. کون پشم؟

2 ❤️

872063
2022-05-04 03:17:39 +0430 +0430

جالبه…بری طرف رو بکنی و بعد از سکس عذاب وجدان بگیری و از طرف طلبکار بشی،اینم یجورشه دیگه.

1 ❤️

872195
2022-05-05 00:04:21 +0430 +0430

خیلی کص گفتی داداش
به شخمم که داستانت واقعیه یا ساخته ذهن شخمیت
تو داستانتو بنویس و برو این همه مقدمه کصشر چیه مغزمونو گاییدی
فکر کردی داستانت یادمون میمونه یا برامون مهمه؟ اگه در لحظه ازش خوشمون اومد لایک میکنیم اگه نیومد خو دیس‌لایک میدیم نهایتش عمه‌تم مورد لطف قرار بگیره بیشتر از اینه؟

4 ❤️

872706
2022-05-07 10:40:44 +0430 +0430

در پاسخ به yaghiman:
سلام
بله هم عذاب وجدان گرفتم بعد از اولین رابطه،
هم آتیش هوس در من بدجور زبونه کشید و از سری دوم به بعد دستورات رو مغز من نمیداد و همه از خود کیر راسا صادر میشد. تجربه شو نداشتی؟

0 ❤️

872707
2022-05-07 10:43:11 +0430 +0430

در پاسخ به ایستاده در مشت:
داداش بعد از اون آخرین سری که دلایلشم در داستان گفتم، من دیگه باهاش کات کردم و اون هم بعد از مدت خودکشی کرده بوده و بعد از مدتی خودش بهم گفت. دیگه رابطه نداشتیم تا چند ماه پیش که تو محل دیدم سر و سامون گرفته بود حالا یا با جندگی یا هر روش دیگه ای. اما من که یکی دوبار دیدمش با پسرش اینطرف و اونطرف میرفت.

0 ❤️

872708
2022-05-07 10:46:42 +0430 +0430

در پاسخ به pepsi1975 :
داداچ این چه طرز فکره؟ عزیز دل حرف شما نصفش درسته و نصفش غلط
اگر رابطه من با همسرم خوب بود هرگز رابطه دیگه ای اتفاق نمی افتاد. دقت کنید من پیش از همسرم رابطه ای با کسی نداشتم. پس مرد خانواده دوستی هستم. اما اینکه شما بگی عقده ای شده و افتادی دنبال تلافی و جر دادن مردم. نه اینطور نبوده. روابطی پیش اومدن که تا تنور دو طرف داغ بوده چسبیده و تموم شده. روابط من دنباله دار نبودن معمولا زیر ده رابطه بوده . بجز یکی که ادامه داره .چون فعلا راه کات شدنش رو پیدا نکردم.

0 ❤️

872709
2022-05-07 10:50:49 +0430 +0430

در پاسخ azad2052 :
من کی گفتم ازش طلبکار شدم؟ من اصلا بهش اعتراضی نکردم. نمیدونم این طلبکار شدن رو از کجای داستان شما فهمیدی که من خودم نفهمیدم. اما نه همچین خبری نبود.
در اصل این خاطره برای اونایی نوشته شد که تو فکر روابط خارج از عرف هستند. خواستم بهشون بگم که چه بلایی سر آدم میاد. خواستم از پیش گفته باشم که این خط قرمز رو وقتی ازش رد بشی دیگه احتمال بازگشت خیلی کم و راه برگشت خیلی دشواره. و عذاب وجدان واقعا مییییییییییییییییییگاد.

0 ❤️

872710
2022-05-07 10:55:30 +0430 +0430

در پاسخ به Ahmad913 :
خود دانی داداچ
من خاطره واقعی خودمو براتون تعریف کردم. باور ندارید؟ به…
اتفاقا تو این خاطره من تماما به شعور مخاطب و خواننده احترام گذاشتم و تا تونستم هر اتفاقی که به خاطرم اومده رو با جزئیات سعی کردم شرح بدم. اما دقت به این موارد الزامیه.
اول اینکه این خاطره مال تقریبا 7 8 سال پیشه.
دوم اینکه من اگر داستان نویس بودم قسمت های سکس رو زیاد میکردم و با جزئیات شرح میدادم و بهش بال و پر میدادم و کاری میکردم که با ذهن و احساسات شما بازی کنه داستان
اما چون خاطره واقعیه قسمت های سکسیش کمتره و توضیحاتش بیشتر.

0 ❤️

872712
2022-05-07 11:00:48 +0430 +0430

در پاسخ به RezaGhanbari :
من اول داستان برای افرادی مثل شما نوشتم که خاطره از قسمتی که ستاره گذاشتم شروع میشه
و دقیقا 2 پاراگراف پایین تر نوشتم خاطره از اینجا شروع میشه.
خب رفیق شما مقدمه رو نخون برو سر اصل خاطره.

0 ❤️