سلام
اسم ها واقعی نیستن،ولی داستان واقعیه،و این یه داستان سکسی که باش حال کنید نیست
من سامانم ،یه جوان معمولی که متاهلم و دوستی داشتم به نام محمد که اونم متاهله،
محمد هم مثل من معمولی و عادیه نه خیلی خوشکل و نه خیلی زشت و بی ریخت،
ولی زنش انقدر خوشگل و خوش اندام هست که پیر و جوان تو محله دنبالش بودن و هستن.
زنش که تو داستان بهش میگم فاطی بسیار هات و سکسیه،
مرتب پیش زنم از سکسها و کاراشون موقع سکس تعریف می‌کرد و زنم بعد میومد و کمو بیش به من میگفت، مثلا جریان قرص شق کننده و تاخیری و غیره رو کامل برامن تعریف کرد،ولی نمی‌دونست که قرصها رو من به محمد داده بودم.
فاطی در طول چند سال خیلی با من گرم شده بود و با من راحت بود
مثلا فحش یا متلک می‌پروند و پیراهن یقه باز تنش میکرد ،برعکس زن من که با وجود صمیمیت بین ما اصلا همچین کارهایی انجام نمی‌داد.
فاطی پوست خوب و روشن،سینه ها درشت و بدن تپل ولی خیلی قشنگی داشت.
همیشه تو واتساپ بام حرف می‌زد و بعضی وقتی از حد میگذروند و شروع به لاس زدن میکرد،منم خودمو کنترل میکردم و به خاطر محمد باش وارد رابطه نمی‌شدم.
چندین بار به عناوین مختلف و بهانه های مختلف منو تنها گیر مینداخت و منم نهایت با لب گرفتن و یا کمی ماساژ دادن ازش دوری میکردم،.
نمیگم که سکس با فاطی رو نمیخواستم،چون هر آدم عاقلی اونو میدید براش شق میکرد، من فقط از محمد خجالت میکشیدم و دوست نداشتم به محمد ظلم بشه.
فاطی میگفت محمد ۵ دقیقه میکنه و میدونم تو حداقل ۲۰ دقیقه میکنی،
کمکم من داشتم خام فاطی میشدم که باش سکس کنم،
فاطی حرفهایی میزد که منو گیج میکرد،مثلا میگفت من اگه باتو سکس کنم جنده میشم ،میگفت احساس خوبی در مورد خودش نداره
من اصلا متوجه نمی شدم،پیش خودم میگفتم اگه یکبار به من بده که جنده نمیشه،فاطی همیشه از خوشگلی پسر خاله اش و خوش اندامی پسر عموش تعریف میکرد.میگفت میره شهرشون و با اونا میره بیرون،شب میره به بهانه دختر عمو و دختر خاله می‌خوابه خونشون،
منم برام مهم نبود چی میگه و دقتی رو حرفاش نداشتم.
تا اینکه یک روز محمد زنگ زد و هرچی فحش بود به من داد
گفت الان میام خونتون ،کمی بعد با فاطی اومد و داد فریاد که تو با فاطی سکس کردی و اونو بی عفت کردی فاطی خودش میگه.
من متوجه نمی‌شدم که جریان چیه،هرچی قسم وآیه که این دروغ میگه و من نکردمش باورش نمیشد.
میگفت اگه نکردی حداقل باید به من میگفتی که بهت پیشنهاد داده
من گفتم این حرفت درسته،ولی چطور بهت بگم محمد جان زنت میخواد به من بده!!!؟؟؟
اون شب حال من خراب شد،زنم و خودم تا صبح مردیم و زنده شدیم
خیلی شب بدی بود.
یک هفته گذشت و محمد باز با فاطی اومدن خونمون
این بار یکم آروم تر بود محمد
مشخص شد که فاطی با پسر عمو و پسر خاله خیلی سکس داشته. و میخواسته منو هم وارد این جریان کنه که تو شهر خودمون هم بکن داشته باشه .
محمد از خرید بیش از حد شارژ و زیاد چت کردن فاطی بهش شک کرده بود
میره و پیج اینستا فاطی که با خط و ایمیل محمد بوده ،رو گوشی خودش نصب میکنه و از پیام‌ها و فیلم‌هایی که بین اون ۳نفر تبادل شده بودن ،مچ فاطی رو گرفته بود.جالب که اون دونفر هم خبر نداشتن که فاطی باکی در رابطه است
دوران خیلی بدی بود برا من.آش نخورده و دهن سوخته
بعد اون روز محمد هیچ وقت با من حرف نزد،الان دوسال گذشته
فاطی مهریه خودشو بخشید و اختیار طلاق رو به محمد داد
و بخاطر بچه های کوچکشان دارن باهم زندگی میکنن،یه زندگی خیلی بد و ناراحت کننده
این خاطره رو نوشتم که بار سنگین این موضوع از رو دوشم کم بشه
ببخشید که وقتتون رو گرفتم

نوشته: رهگذر