زن عموی زیبا و شیطون بالاخره زنم شد

1401/08/24

سلام رفقا این داستان من واقعی و حقیقیه الکی نیست که بخواید جق بزنید
داستان منو زن عموم برمیگرده به سال ۸۸ وقتی من سرباز بودم اسمم مسعوده و اسم زن عموم لیلا وسط شهر هستیم و محلمون یکم شلوغه داستان از جایی شروع شد که شیرین زبونی های من مسخره بازی های من واسه زن عموم جالب بود و خوشش میومد چون خونه ی ما بزرگه و بابام همش دوست داره خونمون مهمون باشه زن عموم و بچه هاش همیشه خونه ی ما بودن منم که اون موقعه دلقک و مسخره ی عالم ،خلاصه ی روز زن عموم بهم گفت به من میخوره چند سالم باشه منم به شوخی گفتم ۱۸ - ۱۹ خوشش اومد و قند تو دلش آب شد گذشت و ی شب بهم پیام داد و از اونجا دیگه پیام بازی ما شروع شد منم تازه میرفتم خدمت شب و روز با گوشی ساده ای که داشتم باهاش پیام بازی می‌کردم و از جوک معمولی کار رسید به جوک های سکسی ی بار الکی گفتم لیلا شب خوابتو دیدم کنجکاو شد که چ خوابی دیدی منم گفتم از اون خواب ها که صبح پامیشی میبینی شورتت خیس شده ،گفت یعنی تو خواب باهم سکس کردیم منم با خجالت گفتم آره، خوشحال شد و قند تو دلش آب شد گفت مسعود راستش منم چند بار خوابتو دیدم منو بردی خونه ی شمالتون دوتایی بودیم ووو خلاصه کارمون شده بود پیام بازی و چرتو پرت گفتن تااونجا که گفتم لیلا دیگه بسه دوست دارم طعم لباتو بچشم دوست دارم مال من باشی دوست دارم شیره جونمو بدم بهت و کلی حرف که همه ی پسرا میزنن و دخترا و زن ها عاشقشن ،
خلاصه قرار گذاشتیم ی روز که بچه هاش مدرسه بودن و عموم سر کار بود برم پیشش منم روز قبلش صفا دادم تر و تمیز کردم حسابی
رفتم جلوی در خونشون زنگ زدم رفتم بالا اوووووف ی لباس خوشگل پوشیده بود برام که همون لحظه کیرم شق شد ی عطری هم زده بود که سرم گیج میرفت
همون جلوی در بغلش کردم حسابی بوسیدمش
سریع درو بست گفت عجله نکن کار داریم باهم
رفتم نشستم رو مبل چای آماده کرده بود و میوه، منم تپش قلب گرفته بودم اومد نشست کنارم و شروع کردیم به حرف زدن دستام‌میلرزید سرشو گذاشت رو شونم ی نفس عمیق کشید منم شورتم خیس خیس شده بود داشتم میترکیدم دستمو گذاشتم رو شونش یکم نوازشش کردم سرشو بوسیدم دستمو گذاشتم دور کمرش شروع کردم به مالیدن بدنش قربون صدقه اش میرفتم یواش یواش دستمو بردم سمت سینه های گرد و ناز و نرمش یکم مالیدم که ی نفس عمیق کشید اونم دستشو گذاشت رو کیرم ،کیرم داشت پوستو پاره میکرد سرشو آورد بالا ی لبخند و ی نگاه کرد گفت شیطون خیلی بزرگه ها منم گفتم مال خودته من فقط وظیفه حملشو دارم ،
یواش دکمه های شلوارمو باز کرد از کنار شورتم درش آورد شروع کرد به خوردنش منم که آماده ی انفجار گفتم لیلا بسه الان منفجر میشم ،سرشو آورد بالا گفت دوست دارم واسه اولین بار طعمشو بچشم بعدا هرکجا دوست داری بریز آبتو شروع کرد به خوردن که یهو ارضا شدم کل آبمو ریختم تو دهنش ،همون جوری که داشت می‌خورد آبمو یکم تو دهنش نگهداشت بعد قورتش داد ،
دروغ نگم شاید بعد از اون ما ۵۰۰ بار باهم سکس کردیم ولی اون بهترین ارضا شدنم بود
خلاصه یکم به خوردنش ادامه داد منم تو آسمون ها بودم قشنگ کیرمو تمیز تمیز کرد
بعد رفت ی آب میوه آورد گفت بخور جون بگیری حالا باهات کار دارم،منم خودمو آماده کرده بودم واسه این روز ی نیم ساعتی گذشت رفت تو اتاق خواب صدام کرد بیا رفتم دیدم لباس هارو در آورده فقط شورت و سوتین تنشه منم سریع لباس هامو کندم چون وقت نداشتیم رفتم کنارش
من بیشتر از سکس عاشق مراحل قبل از سکس هستم عاشق خوردن گوش و گردن ،سینه و کُسم
شروع کردم به خوردنش که کیرم دوباره بلند شد
ولی قرار نبود سریع بکنمش قشنگ چند دقیقه فقط خوردمش حسابی داغه داغش کردم گوش و گردن و سینه و مخصوصا اون کس نازشو
لیلا ی بدن نازی داری که نگو و نپرس
صورتش مثل ماهه بدن فوق العاده نرم و جذاب سینه ها عالی و خوش فرم
خلاصه بعد از خوردنش شروع کردم به کردن و تلمبه زدن حالا نزن کی بزن، لیلا کاندوم هم خریده بود ی کاندوم تاخیری خوب
بعد از چند دقیقه سکس توپ خالی خالی شدم
کنارش دراز کشیدم یکم قربون صدقه اش رفتم گفتم لیلا از این به بعد تو دوتا شوهر داری من و عمو
گفت عزیزم عموت خیلی وقته دیگه شوهر من نیست منو اون خواهر برادر شدیم از آخرین باری که سکس کردیم حداقل دو سه سال میگذره از این به بعد تو شوهر منی قبول میکنی؟ منم گفتم به دیده منت چرا که نه
خلاصه اینکه ما چند سال یواشکی و دور از چشم فاميل و همسایه و پدر و مادر عمو و بچه هاش سکس می کردیم
و تواین مدت چند نفری فهمیدن مثلا بچه هاش😅
داداشم ،عموم ،مادرم
بگایی زیاد دادیم ولی دیگه کاری که شده بود جفتمون عاشق هم هستیم
و از همه مهمتر اینکه عموم رو بی‌غیرت کردم 🙄😅
چون دیگه میدونست زنشو میکنم چند بارهم قبل از فوتش باهم دعوامون شد کتک هم خوردم ازش ولی می‌ترسید آبروش بره صداشو در نمی‌آورد منم بهترین استفاده رو کردم
بعد از فوت عموم هم که دیگه ی پای ثابت خونشون بودن
ما باهم جریان ها داشتیم
اگر خوشتون اومد بگید چندتا از موارد جالب و باحال رو تعریف کنم

نوشته: مسعود


👍 11
👎 20
79401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

902868
2022-11-15 01:06:02 +0330 +0330

چه خانواده کثیفی 🤮

2 ❤️

902883
2022-11-15 02:24:28 +0330 +0330

تو شاید 500 بار ب عموت دادی اونو گذاشتی روی حساب سکس بازن عموت

6 ❤️

902884
2022-11-15 02:25:39 +0330 +0330

فکرکنم گفتی خب 500 بار عموم منو کرده خب کیرش تو کس زن عموم رفته پس درنتیجه 500 بار با زن عموم سکس کردم

3 ❤️

902894
2022-11-15 04:35:26 +0330 +0330

یک زن عموت گولت زده عموت نمی تونه اون حتما می رفته خونه شما مثل خودت خاله بازی می کرده با مامانت .میگی نه از مامانت بپرس
دوم حتم دارم داشتی به غریبه کون می دادی عموت دیده و یه تیپا در کونت زده که زق زقش بعد مردنشم مانده و تو توهم غیرت بخرج دا دی پاتو از دایره دورت بیرون گذاشتی وتو هپروت زنشو گاییدی.سوم بچه کونی جقی دفعه بعد اینطور چرت و پرت بباقی ننتو چنان می گام به قول بردار افغانی گلای قالی رو پرپر کنه

3 ❤️

902938
2022-11-15 13:06:42 +0330 +0330

عموتو بیعیرت نکردی با کتک یک
شیده جونمو بهت بدم》》》》》》حرفایی که پسرا میزنن و دخترا عاشقشن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
همه خانواده فهمیدن و ادامه دادید و کسی جلوتونو نگرفت؟؟؟

1 ❤️

902959
2022-11-15 18:04:14 +0330 +0330

بدبخت جقی رویاهاتو به ما گفتی کونی…حس میکنم عموت گرفته کردتت براهمین چیزی نگفته

2 ❤️

902970
2022-11-15 20:44:38 +0330 +0330

ای بابا چه عموی لاشی ای داری ۵۰۰ بار گاییدت و آبش و ریخت تو دهنت واقعا ک 😂

1 ❤️

902984
2022-11-15 23:05:14 +0330 +0330

حتی اگه دروغ بود ، بازم دروغ کثیفی بود

1 ❤️

902987
2022-11-15 23:39:18 +0330 +0330

بچه کونی توی پادگان گوشی داشتی و پیامک بازی میکردی باجنده عموت؟

1 ❤️

903030
2022-11-16 06:34:59 +0330 +0330

خوشحال شد. قند تو دلش اب شد🤦‍♂️🤦‍♂️🤦‍♂️.

1 ❤️

903071
2022-11-16 16:08:07 +0330 +0330

چه واقعی باشه چه غیر واقعی ما جق می‌زنیم کوری چشمت حسود پلاستیکی

1 ❤️

903072
2022-11-16 16:16:15 +0330 +0330

کونی کص میگی از خودت کی اهمیت میده بهت که ۵۰۰ بار دادی مهم اینکه کونی هستی

1 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها