زینب شهوتی

1400/11/21

ما تو خانواده خیلی مذهبی زندگی میکردیم جد در جدمون ادم هایی بودن که برای امام حسین مراسم با شکوه میگرفتن داستان بر میگرده به پنج سال پیش یک نو جوون 15 ساله بودم که با سکس اشنا شده بود خواهرم زینب بیست سال سن داشت اون زمان همش درگیری داشت با خانواده چون خیلی محدود کرده بودنش و من طبق روال ازاد تر بودم از زینب چادر زوری داشتن مدام چک کردن اون رفت امدش رو چک کردن و خیلی وقتا برای بیرون رفتن حتما باید منو با خودش میبورد

زینب دختری خیلی درس خون بود یکسال پشت کنکور بود با این که میتونست پرستاری انتخاب کنه ولی هدفش دندون پزشکی بود رتبش باید خیلی بالا میشد برعکس من و از این همه محدودیت که براش گذاتشه بودن سر سختانه میجنگید ولی بازهم خیلی موفق نبود
چشمای زینب سبز موی موشکی بدن سفید باسن بزرگی داشت اون سینه های سایز هفتاد

حامد پسر همسایه طبقه پابینمون بود دوسال از من بزرگتر بود باهم میرفتیم مدرسه باعث شده بود کم کم دوست بشیم پسر قد بلند با تیپ ساده ولی بهش میومد کم حرف بود بهترین دوستش من بودم دبرستانمون کنار هم بود
تو درسا موقع امتحان کمکم میکرد با زینب باهم بهم درس میدادن زینب همیشه پوشیده بود جلوی اون من از حامد هیچ چیز بدی ندیده بودم هیچ وقت ظهرا ها دوساعت باشگاه میرفتم فوتسال بازی میکردم و فرصت خوبی بود که زینب از دست من راحت باشه و تنها بتونه به درسش برسه چون پدر مادرمم نبودن
زمستون بود هوا خیلی سرد بود برف میومد به سالن رسیدیم تمرین شروع کردیم
گرم کردیم برنامه دریپل زدن به مدافع های باشگاه بود موقع دریپل زدن با خطا اون پای بد بد پیچ خورد افتادم مربی اومد دید درد زیادی نداشتم اون موقع چند دیقه نشستم که درد هی شدید تر میشد به مربی گفتم اون گفت باید برم درمانگاه گفتم نمیتونم راه برم درست پدر مادرمم الا سرکارن خواست خودش منو برسونه درمانگاه که گفتم نیازی نیست بزاره منو خونه چون تا یکساعت دیگه برمیگردن خونه اونم قبول کردو منو برگردوند باید از پله میرفتم بالا چون تنها نمیتونستم مربی زیر بغلمو گرفت اروم رفتیم بالا رسیدیم طبقه اول که دلم بد ریخت دمپایی های زینب دم در خونه حامد بود هیچی نگفتم قلبم ضربانش هزار میزد درد پام رو یادم رفته بود اصلا تا منو رسوند خونه گذاشت منو روی مبل رفت با خودم گفتم اگه زینب رفته باشه خونه حامد مامانشو چیکار میکنه اصلا از جفتشون بعیده این کار مامان حامد بیست چهار ساعت خونس تو همین فکرا بودم که زینب درو باز کرد نفس نفس میزد خیلی حول بوذ چادر نداشت با یک مانتو روسری بود با تته پته گفت علی چرا انقدر زود اومدی خونه نمیدونستم چه ری اکشنی نشون بدم
گفتم پام پیچ خورده باید برم دکتر تو کجا بودی گفت من رفتم دم خونه خانم
سرایی اش بگیرم معلوم بود داره از استرس دیونه میشه گفتم پس کو گفت هنوز اماده نبود دلم نمیخواست چیزی درباره این داستان بدونم مگرنه میتونستم همون موقع موچشو بگیرم اومد گفت اجی قربونت بره ببینم پاتو از استرسش پامو فشار داد گفتم چی کار میکنی برو اونطرف.

اونم رفت توی اتاق توی مغزم تحلیل میکردم این اتفاقا رو و اصلا متوجه نشدم کی درمانگاه رفتم کی پامو کج گرفتن کی رپی تخت دراز کشیده بودم عصبانی بودم حامد از پشت بهم چاقو زده بود هی توی ذهنم اونو میکشتم دلم میخواست ببینمش بزنمش اخر شب مامانم گفت نیاز نیست بری مدرسه فردا ولی من امون نیاوردم سر ساعت قرار رفتم پایین ولی حامد نبود زنگ خونشون زدم مامانش گفت زود تر رفته مدرسه گفت تو امروز نمیای اون از کجا میدونست من امروز نمیام معلوم بود زینب بهش پیام داده ؛تاکسی گرفتمو رفتم مدرسه همش منتظر این بودم که زنگ بخوره بتونم برم دم مدرسه حامد یک چوب تو مسیرم پیدا کردمو منتظر زنگشون بودم چون اونا یک رب دیرتر تعطیل میشدن اومد بیرون همون موقع چوبو زدم از پشت به کتفش چوب شکست برگشت منو نگاه کردو با مشت گذاشتم پای چشمش همون موقع همکلاسی هاش ریختن سر منو منو میزدن یه سری جدا میکردن یکسری از دبیرستان خودمون درگیر شدن درگیری خیلی بزرگ شد چون جو پسر ها همینه چند دیقه بعد ماشین پلیس اومد همه از یک طرف فرار کردن من موندم پای لنگمو حامدو چند نفر دیگه مدیرای مدرسه هم اومده بودن با پلیسا حرف زدن اونارو رد کردن رفت گوشمو معاونم گرفت برد مدرسه زنگ زد بابام .
منو چند نفر دیگه یکماه از مدرسه اخراج شدیم تازه با کلی گریه زاری کامل اخراجمون نکردن بعد اون کلی هم فحش تو سری از بابا گرفتم رسیدم خونه خودش رفت سر کار
کلی زخم شده بودم زینب ماجرارو میدونست ولی پیشم نیومد دو روز گذشت با زینب هیچ حرفی نمیزدم که سر میز ناهار گفت علی ببخشید زد زیر گریه
همون موقع دلم نرم شده بود از دست حامد زینب گفت ببخشید من خیلی احساس تنهایی میکنم دلم میخواست فقط با یکی باشمو خودمو خالی کنم
گفتم یعنی تو باید با اشغال اینکارو میکردی از دوتاتون متنفرم گفت چرا چون فقط دلم نمیخواست تنها باشم از فشار درس اینا خسته شده بودم بهش نگاه میکردمو اومد سمتم گفت میشه بغلت کنم دختر احساسی بود بغلش کردم صورتمو بوس کرد تو چشمام نگاه میکرد که لبشو گذاشت روی لبامو بوسیذ هولش دادم اون طرف سوپرایز شدم گفت چی کار میکنی رفتم توی اتاق ناهارم نخوردم یکساعت بعد دیدم زینب در اتاقو زد گفت ببخشید میدونی که من دیونه میشم یهو فراموش کن اینا رو با بغض میگفت گفت اگه باز نکنی منم نمیخورما اروم رفتم طرف درو باز کردم اینباز من ازش لب گرفتم زینب همراهیم میکرد باهم رفتیم توی اتاق من نشستم روی مبل اون لباسشو دراورد نمیدونستم داریم چی کار میکنیم اصلا چشم باز کردم دیدم یک جفت سینه
نوک قهوه ای با کس پشمالو جلومه زانو زد کیرمو دراورد شروع کرد ساک زدن اولین تجربه سکسم بود .

چقدر حرفه ای پر تف میخورد که من یهو ارضا شدم کل ابم تو دهنش خالی شد گفت ایییی علی چرا نمیگی بکش بیرون کلی تف کرد شلوارمو کشیدم بالا رفت روی تختمو پاتو کشیدم سرم بدون هیچ حرفی تو شوک بودم خوابم رفت .
سر میز شام جمع شدیم شامو خوردیم منو زینب رفتیم اتاق بخوابیم تختمون دو طبقه بود منم خوابم نمیرفت دیدم پیام اومد خوشت اومد از زینب بود براش نوشتم چی پیام داد ساک دیگه جوابشو ندادم باز نوشت دوست داشتی بازم امتحان میکنیم که شق کردم ولی گفتم نه دوست ندارم نوشت عه من یعنی بد ساک میزنم خب میتونم از پشتم باهات حال کنم داداشی گوشیمو انداختم کنار که اونم متوجه بشه پیام نده .
تا عصر خوابیده بودمو خوابم نمیبرد به فکر ظهر بودم باعث شد شق کرده باشم گوشیمو برداشتمو رفتم سوپر ببینم دیدم پیام اومد گفت چرا انقدر جق میزنی خب من هستم دیگه براش نوشتم دست از سرم بردار من تا الا حق نزدم گفت ارههه صدای شلپ شلوپت هرشب میاد کلی خجالت کشیدم
دیدم اومد ساعت سه شب بود گفت زیتب برو سر جات ولی اون اومد بغلم کرد گفت دلم میخواد پیش تو بخوابم گفتم نکن مامان بابا میان پشتشو کرد بهم کرد درست کونش جلو کیرم بود هرچی بهش میکفتم بره بیرون گوش نمیداد دیدم گفت وای چه گرمه شلوارشو کشید پایین کون لخت سفیدش جلوی میرم بود بدون شرت داشتم از دستش دیونه میشدم ولی خیلس شهوتیم بودم برگشت سمتم گفت تو گرمت نیست؟

گفتم زینب مامان بابا بیان بد بخت میشیم نکن دیدم دستشو کرد توی شرتم شروع کرد بازی کردن به کیرم منم شل شده بودم چون اون دستای کشیده نرمش دور کیرم بود بعد چند دیقه گفت بکش پایین دیگه اروم شلوارمو دراوردم بهم گفت میدونم زیاد پوزنای ساک زدن میبینی خیلی دوست داری
استرس اینو داشتم مامان بابا بیان کیرم کلفت بود ولی ۱۵ سانت بود کیر حامد ۱۸ میرسید چون سایز بهم گفتیم
زینب خیلی خوب ساک میزد پر تف میدونست چی منو حشیری میکنه یهو متوقف کرد پشتشو کرد بهم گفت بکن توش بلد نبودم درست چند بار تلاش کردم سوراخاشو پیدا نکردم که خود زینب تف زد دستشو برد گذاست دم سوراخش خیلی حس خوبی بود تا ته یهو کردم توش گفت هوی دردم میاد اروم عقب جلو میکردم که ابمو توش خالی کردم برگشت نگاهم کرد گفت باز دوباره گفتم ببخشید که رفت روی تخت خودش خوابید .

نوشته: من


👍 23
👎 28
129601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

858346
2022-02-10 01:39:07 +0330 +0330

چی شد😔

2 ❤️

858354
2022-02-10 01:52:15 +0330 +0330

در اینکه یه مشت جغی تو سایت ریختن شکی نیست
من در عجب ادمین چش شده😐😐

5 ❤️

858360
2022-02-10 01:59:03 +0330 +0330

داستان جالبی بود ولی کاش چند خط آخر رو نمی‌نوشتی.
آخر داستان‌ها گاهی خیلی یهویی پیش می‌ره بدون هیچ حسی. مثل این که طرف خسته می‌شه از نوشتن. اگر خسته می‌شی بهتره اون بخش رو کلا ننویسی! چیزی از داستانت کم نمی‌شه! باور کن!

1 ❤️

858364
2022-02-10 02:07:57 +0330 +0330

توی خانواده های به شدت مذهبی این چیزا خیلی زیاده
یه خانمی بود، ماهی دوبار میومد خونه منو تمیز می‌کرد، حدود چهل سالش بود، اولا اصلا به فکر اینکه باهاش سکس کنم نبودم تا روزی که از خونه ی یکی ازهمین خرمتعصبین تکیه دار
اومده بود خونه من، دیدم تا اومد برخلاف همیشه مانتوش را درآورد و مشغول به کار شد، اولش گفتم خب دیده توی این چند هفته من اصلا نگاهش هم نمیکنم، خیالش راحته
نگو اونجا دیده بود پسر حاج آقا داشته خواهر کوچیکترش و به بهونه ی درس دادن تو اتاق از کون میکرده اینم شهوتی شده بود اومد منو تحریک کرد به مراد کصش هم رسید. بعدها برام تعریف کرد که حتی سکس پدر یه خانواده سوپر مذهبی دیگه و دخترش را هم دیده.

1 ❤️

858382
2022-02-10 03:19:39 +0330 +0330

من نمیدونم چرا هر خانواده ای مذهبیه آخر جنده میشن

0 ❤️

858413
2022-02-10 08:27:43 +0330 +0330

داداش همین فرمون برو جلو بزار یه چندتا نقدت کنم ولی ناراحت نشو کارت خوب بوده
داستانت انسجام نداشت… یعنی قبل از شروع ساک رو بیشتر رو جزییات مانور دادی انگاز از وقتی صحنه های سکسی شروع شد کمتر به جزییات اهمیت دادی ❤️

0 ❤️

858421
2022-02-10 10:27:06 +0330 +0330

خوب شروع شد
کیری تموم شد.

0 ❤️

858429
2022-02-10 11:10:28 +0330 +0330

با اون پای تو گچ رفتی جلو مدرسه دعوا کردی بعدش دوتا بچه مدرسه ای اونقد شدید دعوا کردین که پلیس اومده… بعد خواهرت به عنوان عذرخواهی اومده بهت داده… چی میزنی ناموسا😂

2 ❤️

858442
2022-02-10 13:03:21 +0330 +0330

کسکش مات را چی فرض کردی برو ساقی را عوض کن سواد هم یاد بگیر بیا

0 ❤️

858486
2022-02-10 20:05:54 +0330 +0330

قشنگ معلومه یه دستت کیر بوده یه دستت گوشی!!

اگه میخواید پورن استپ سیستر ببینین نرینید تو حرمتای فامیلی

0 ❤️

858499
2022-02-11 00:03:13 +0330 +0330

یعنی کلا غلط املایی بود یه جاهایی شو درست نوشته بود ، پر از مزخرف و من چسم ، دیوث بی خانواده چرا همه ی تقصیرها رو انداختی گردن خواهرت ، شما جلوی شهوتتون نمیگیرین چرا مذهب و شریعت و میکوبین ،
اخ تازه یادم اومد دریپل ، خخخخ توله سگ بی سواد

0 ❤️

858508
2022-02-11 00:46:08 +0330 +0330

حامد گذاشته به کونت ، تو اومدی اینجا داستان تحریف شده می نویسی ؟

0 ❤️

858567
2022-02-11 02:51:04 +0330 +0330

اصن چی ب چی شد حامد کرده بود ابجیتو یا چی

0 ❤️

858596
2022-02-11 08:57:37 +0330 +0330

میگم بجای اون تو بیشتر استرس داشتی لامصب😅😅😅
خب آروم و درست بنویس ببینم چی میگی خو🤣🤣🤣

0 ❤️

858624
2022-02-11 14:01:44 +0330 +0330

کیر تو این داستان
سر میز شام
شام خوردیم
رفتیم تو اتاق پیام داد خوب ساک زدم
خوابیدم عصر بیدار شدم یاد ظهر افتادم
کیرم تو کونت چاقال

0 ❤️

858984
2022-02-14 00:44:13 +0330 +0330

مسخره می میاد خواهر خودشو به گا به ده 🤯

0 ❤️

860479
2022-02-22 04:25:37 +0330 +0330

خااااااک بر سر خرت بکنن

0 ❤️

958771
2023-11-19 18:24:49 +0330 +0330

کاش کامل تر مینوشتی

0 ❤️