سعید نامرد

1395/09/17

سلام عرض میکنم خدمت شما.داستانی که براتون تعریف میکنم واقعی هست.امیدوارم خوشتون بیاد.در ضمن گی هست.
من حسام و دوستم سعید از بچگی با هم بزرگ شدیم.چون تو یه محله بودیم دوران ابتدایی تا دبیرستان رو هم تو یه کلاس گذروندیم و خیلی از حرفا و رازهامون رو به هم میگفتیم. تو دوران راهنمایی که بحران بلوغ شروع شد و غریزه و این چیزا بود که ما دوتا با خود ارضایی آشنا شدیم و جق میزدیم.چون باهم خیلی راحت بودیم این مسائل رو به هم میگفتیم و البته اون روزا از ضرراش بی اطلاع بودیم و فقط از ارضا شدن لذت میبردیم.
سال سوم راهنمایی یه روز تو مدرسه سعید بهم گفت که بیا بریم خونمون تا درس فردا رو با هم کار کنیم.چون فرداش امتحان ریاضی داشتیم و سعید تو این درس ضعیف بود.منم از خونه اجازه گرفتم و بعد از ظهر راه افتادم طرف خونه سعید.دم در که رسیدم دیدم پدر و مادر و خواهرش میخوان برن بیرون.بهشون سلام کردم و اونا هم گفتن که ما داریم میریم خرید،شما هم بمونید خونه و درس بخونید.رفتم بالا سعید هم توی اتاقش بود.نشستیم با هم شروع کردیم به درس خوندن،بعد از نیم ساعتی که خسته شدیم سعید رفت میوه بیاره.اومد و مشغول شدیم به خوردن که سر صحبت باز شد و رفت سر همین مسائل جق و اینا.جفتمون اون لحظه حشری شده بودیم و منم تا اون موقع از این کارا نکرده بودم.راستش من از همون دوران سعید دوست داشتم و یه جورایی بهش جذب میشدم ولی خوب روم نمیشد بهش بگم.نمیدونم چی شد که بلند شد و گفت بیا بریم سر تخت.منم خیلی حشری بودیم رفتم طرفش و هلش دادم رو تخت و روش دراز کشیدم.بعد شلوارشو از پاش درآوردم و کیرشو با دست نوازش دادم.خیلی حال میکرد.بهم گفت که کیرشو بکنم تو دهنم،ولی بدم میومد .اون خواهش کرد و گفت بعدش هم من کیرت رو میخورم.کیرش ۱۰ ۱۲ سانت بود.منم کردمش تو دهنم و براش لیس همینطور که داشتم براش میخوردم یهو گفت آبم داره میاد سریع کیرشو از دهنم کشید بیرون و کیرشو گرفت تو دستش و آبش خالی کرد تو دستش یه مقدارش هم ریخت رو خودش.دیدم بلند شد رفت تو دستشویی خودشو تمیز کرد اوم شلوارشو پوشید.بهش گفتم پس قرارمون چی شد؟گفت برو بابا حوصله ندارم.خلاصه از من اصرار و از اون انکار تا کارمون به فحش و دعوا کشید منم از خونشون زدم بیرون.خیلی اعصابم خورد شده بود و از اون روز به بعد با سعید قهر کردم.البته چند بار اومد ازم معذرت خواهی کنه ولی خوب دیگه نمیتونستم ببخشمش و هنوزم ازش متنفرم.
نوشته: حسام۷۵


👍 1
👎 5
13690 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

567826
2016-12-08 05:55:43 +0330 +0330

نمیدونم چرا بعضی ها روی واژه “این داستان واقعی میباشد” اینقدر تاکیید دارن,بابا مگه کلید اسراره ?

0 ❤️

567844
2016-12-08 09:22:32 +0330 +0330

رفتی ساک مفتی زدی الان اومد افتخار میکنی؟

0 ❤️

567887
2016-12-08 15:30:41 +0330 +0330

داداچ شانست از منم کیری تره ک

0 ❤️