سلام داستانی ک میخوام براتون بگم برام چند سال پیش افتاده
از خودم بگم براتون ۳۰سالمه و قدم ۱۹۰وزنم هم ۸۵ اسمم علی هستش
و خانم دوستم ک اسمش یاسمن هستش سنش ۲۵سالشه چ قدش۱۷۰وزنش هم۶۵
داستان ما از جایی شروع شدش ک خیلی سال بود ازشون خبری نداشتم و ی شب خونه یکی از دوستان مشترک بودیم و بر حسب اتفاق یاسمن اینا هم آمدن و این رفت و آمد و شب نشینی چند شبی ادامه داشت وچون خونه ما نزدیک هم بودش رفت و آمد بیشتر شدش و یاسمن میخواست لباسشویی نصب کنه و چون من وارد کار بودم با شماره خودش بهم زنگ زدش ک برم براش نصب کنم رفتم دیدم و رفتم وسایل رو خریدم و آمدم نصب کردم و بعدش هی باهم شوخی میکردیم هم تو جمع هم تو چت و خیلی باهم راحت شده بودیم(ببخشید ک از بدنش تعریف نمیکنم چون خوشم نمیاد از بدن کسی ک دوسش دارم تعریف کنم) ی روز بارانی بودش و نم نم بارون میزد منم اتاقم تنها بودم و همینطور ک داشتم چت میکردیم گفت کجایی گفتم دم در خونه شما بیا در رو باز کن ی چند دقیقه پ نداد و فکر کردم ناراحت شدش بعد چند دقیقه پ داد ک بیشعور مریضی دروغ میگی کلی ب خودم رسیدم و آمدم دم در نبودی گفتم خب حالا ک زحمت کشیدی نمیزارم زحمتت ب باد بره منتظر باش الان میام بلند شدم کافشنم رو گرفتم و رفتم و در زدم درو باز کرد رفت تو و برام ی چایی آورد خوردم و شروع کردیم ب صحبت؛
یاسمن ؛علی چرا آمدی ؟نگفتی یکی ببینه داستان بشه؟اش نخورده و دهن سوخته
من؛گفتم خب آش رو پیش پیش میخوریم تا الکی دهنمون نسوزه
یاسمن؛خخخخخ دیوونه
من؛خب چرا هنوز وایستادن ای بیا بشین
میخواست روبروم بشینه ک گفتم بیا پیشم بشین من رو مبل سه نفرشان نشسته بودم یاسمن هم گوش داد و آمد کنارم نشست منم دست انداختم دور گردنش و سرم رو بهش نزدیک کردم و پیشونیشو بوسیدم یاسمن چیزی نگفت من فهمیدم اونم اوکی هستش شروع کردم ب خوردن گردنش و همزمان دستم رو سینه هاش بود و باهاشون بازی میکردم دیگه دیوونه شده بود و من خواستم دستم رو ببرم تو شلوار و شورتش پاهاش رو جمع کرد گفتم چیه
یاسمن؛یکی میاد داستان میشه دیونه
من؛در بسته کسی نمیاد و لذت ببرم
یاسمن؛دلم میخواد ولی استرس دارم
بهش گفتم پاهاتو باز کن و اونم گوش داد و پاهاش رو باز کرد و من همینطور ک داشتم گردن و لبش رو میخوردم دستم تو شورتش بود و با کوسش بازی میکرد یاسمن دیگه داغ کرده بودش و کوسش حسابی خیس شده بود خودم شلوار و شورتش رو در آوردم و بهش گفتم قمبول کنه اونم گوش داد و شروع کردم ب خوردن کسش یاسمن دیگه داشت التماس میکرد تمام کنم و بزارم تو کسش منم ک دیگه تحمل تمام شده بوده کی م رو در آوردم و ی توف روش انداختم و گذاشتم لب کوسش و فرو کردم تو کوسش فکر میکردم چون سکس داره باید کوسش گشاد بشه ولی تا کی م رفت تو جیغ زد و شروع کرد بهم فروش دادن ک آروم و چ خبرته گذاشتم تو کوسش باشه تا جا باز کنه و عادی بشه براش دقت ک کردم دیدم واقعا تنگ بودش بعد ی چند دقیقه شروع کردم ب تلمبه زدن تو کوسش و تو اولین رابطه تونستم سه چهار بار یاسمن رو ارضا کنم ی ده دقیقه ک تلمبه زدم ابم داشت میآمد و سرعت رو زیاد کردم ک داشت ابم میآمد کشیدم بیرون و دستم ک کنار مبل بود رو گرفتم و خالی کردم تو دستمال و با یاسمن ولو شدیم رو مبل بعد ی خورده استراحت بلند شدیم خودمون رو جمع کردیم و من زدم بیرون از خونشون و بعدش ک رفتم خونه بهش پ دادم عشقم چطور بود ک گفت عالی بود
من؛پس خودت رو برای فردا آماده کن
یاسمن؛نه این کار درست نیست و …
من؛فردا همین ساعت دم درم میتونی باز نکن
یاسمن؛دیوونه ای تو بیا من ک در رو باز نمیکنم و گذشت و تا فردا شدش و کل ۲۴ساعت رو لحظه شماری کردم تا سر ساعت بشه و دوباره برم پیش یاسمن و بلاخره شدش زمان ک باید میرفتم پیشش و راه افتادم و رسیدم دم درشون و در رو زدم و در رو باز کرد گفت دیوونه باز آمدی توووو
من؛گفتم ک میام
ی؛خلی
م؛تو ک نمیخواستم در رو باز کنی
ی؛دیوونه باز نمیکردم اینطوری ک تو در میزدی کل همسایه ها رو خبر دار میکردی و نمیگفتن اینجا چیکار میکنی
من؛ببخیال بیا بریم سر کار مهم خودمون
یاسمن خندید و رفتیم تو خونه و آمد تو بغل و شروع کردم ب بوسیدنش و لب گرفتن و کل داستان های پیروز تکرار شدش و ی سکس توپ داشتیم و رفتم و بعد اون روز دیگه ی روز در میان یا هر روز یاسمن خودش زنگ میزد ک ساعت فلان بیا و خیلی کنار هم خوش میگذروندیم تا این ک از همسایگی مارفتن ولی رابطه ما همچنان ادامه داشت و تو قسمت های بعد اگه دوست داشتین براتون مینویسم ببخشید اگه بعد نوشتم چون بار اولم بود
نوشته: علی
زنی ک انقدر میترسید و استرس داشت چطور هر روز تورو میبرده خونه ک جق بزنی ، عه ببخشید ک بکنیش
کس نگو بیا پائین سرمون درددگرفت
غیرتت نذاشت از هیکل کسی کدوست داری بگی😂😂 باد داستان سکشو گفتی 😂😂😂😂
کس کش خان از بدنش نمیگی از دادنش میگی کاففففففشن پوش مجلوق
داستان از اونجایی شروع شد که این کونی تو کف زن دوستش بود که لو میره و از اون به بعد علی دوستش آتو میگیره و هرروز تو کونش میذاره همین
تجربه به من میگه داستان نوشتنت از اینه که خودت یا خواهرت یا زنت رو گاییدن داری عقده خودت رو خالی میکنی
رفتی چایی اورد صحبت کردید بعد گفت بیا بشین چرا وایستادی
ملجوق
گذاشتی تو کوسش بمونه جا باز کنه؟یه چیزایی توی سایت خوندی تکرارش میکنی ولی باید بدونی اون کونه میزارن توش بمونه جا باز کنه کوس خودش خیس باشه لیز و جاداره فقط نباید اول کار مث حیوون یه ضرب و تا ته بزنی توش
تو فیلمهای برازرز هم به این سرعت نمیتونن مخ زن دوستشون رو بزنن!
کافشنم.اومدش.رفتش.هستش.
داستان چرت و پرت ش
و نویسنده کوسخل ش
از کُس و کونش با رسم شکل تعریف میکنی، اما از بدنش چیزی نمیگی چونکه دوستش داری.
شهید غیرت و تعصبت هستم
ریدی.اقلا فارسی رو پاس بدار.کونی کلاس چندمی بااین سوادت.؟؟؟تازه آبتم میاد؟؟بچه دارنشی!شکمت بزرگ نشه!!!
از اندام کسی که دوسش داری چیزی نمیگی ولی میای از چجوری گاییدن و تنگی و گشادی کوس و کونش میگی اونم با توضیحات کامل؟؟؟؟؟؟
نمردیم معنی غیرتی شدنم فهمیدیم کوس عقل کوس مغز
اصلا ارزش بد و بیاره گفتن هم نداره ، مردک با عصا جق میزنه ، بدرد نخور
میدونم دوست داری یه همچین حسی رو تجربه کنی ولی نکن یه نصیحت دوستانه ینی اصلا ارزش نداره
اندامش روتوصیف نمیکنی چون دوستش داری،اما خیلی واضح میگی کیرت روتوکوسش کردی؟؟؟؟؟؟؟؟
نکته بعد استفاده بیش از حد از کلمه اونم گوش داد هستش
و غلط املایی ها،
اینجا اومدیم داستان بخونیم واقعی و غیر واقعی بودنش به کنار،حپاقل یکبار مرور کنین بعد ارسال ،نود درصد اشکالای نگارشی از بین میره و مخاطب خیلی ملایم تر برخورد میکنه،
هر چند داستانت کس شر و الکیه ولی کس کش حروم زاده دنبال زن شوهردار نباش زندگی بقیه رو خراب نکن اون شوهر بدبختش چه گناهی کرده ک مخ زن جنده ش رو زدی کونی لاشی و ریدی به زندگیشون
خوبع دوسش داری از بدنش واسمون حرف نزدی اوسمنگولی…خخخ
چییییشد ؟ کافشن دیگه چیه ؟ کی م؟ جون هرچی جقیه دیگه ننویس افرین گل پسر
کافشنم ،حالا این بماند شوهر اسکلش هم نبود ،بدجور تو کف زن دوستت هستی ولی نکن برادر عاقبت نداره.