سلام من ماهانم 20 سالمه ، و از بچگی عاشق پسرا میشدم همش و الان که بزرگتر شدم این حسه هم قوی تر و شدید تر شده ، من ظاهرم خیلی پسرونه نیست ، هیکلم ظریف و بیشتر دخترونه ست قیافه ام هم خیلی خیلی کمتر از سنم نشون میده همیشه، یجورایی قیافه لوس و سوسولی دارم ، خب من از اول راهنمایی با یه نفر همکلاس بودم که خیلی دوسش داشتم و اسمش مهران بود ، 3 سال همینجوری دورادور عاشقش بودم و میترسیدم بهش بگم که انقدر میخوامش ، حتی وقتی میومد پیشم یا کنار هم میشستیم یا حتی وقتی میدیدمش قلبم شروع میکرد به تندتند زدن و بی حس شدن کل بدن من !
تا اینکه بالاخره طی یه دوره ای محدود که مجبور بودیم همش باهم تو کلاس بشینیم و باهم گروهی کار کنیم رابطه مون بیشتر شد و تونستم بهش نزدیک شم ، و انقدر بهش محبت میکردم و خوبی میکردم که خودش هم شیفته همین خوبی هام شده بود ، تا اینکه دوستی مون بیشتر شد و وارد اول دبیرستان شدیم دیگه همیشه با هم میشستیم و باهم بودیم و بهترین دوره زندگیم از وقتی شروع شد که دوتایی باهم چندتا معلم خصوصی گرفتیم که بیان خونمون و تدریس کنن ، یه هفته من میرفتم خونه مهران اینا یه هفته هم اون میومد ، بالاخره بعد کلی رفت و امد تو خونه هم بیشتر صمیمی شدیم و این واسه من خیلی عالی بود ، تا اینکه یه شب قبل جلسه خصوصی من حسابی حشری شده بودم و کلی فیلم نگا کرده بودم و همش هم مهرانو تو ذهنم تجسم میکردم که باهم خوابیدیم :)
تا اینکه فردا اومد خونمون ، 1ساعت زودتر میومد همیشه ، قبل معلممون، و من هم دیگه نمیتونستم خودمو کنترل کنم ، همش میخواستم بغلش کنم و …
نشسته بود رو تخت من ، منم روبه روش رو صندلی میزم نشسته بودم و همینجوری زل زده بودم بهش و نگاش میکردم ، که اونم یکم متوجه نگاهای عجبیب و غریب من شده بود فک کنم ، همش میخواست یه بحثیو پیش بکشه تا شاید زل زدن من تموم شه ، بعدش پاشدم گفتم بیا بریم یکم تو حیاط هوا بخوریم ، رفیتم حیاط هوا هم سرد بود اونروز و من که کنارش بودم دستشو گرفتم تو دستام ، یهو با یه حالت تعجبی برگشت نگام کرد که قلبم یهو ریخت پایین ، ولی جالب بود که اونم دست منو ول نکرد و برعکس یکمم فشرد تو دستش ، بعد همش سعی میکردم خودمو بچسبونم بهش ، اون لحظه نگاهامون خیلی عجیب شده بودن و همش همدیگرو نگا میکردیم ، انگار که با چشامون همو بخوریم ! من عاشق لباش بودم همشم زل میزدم به لباش و بعد تو چشاش ، خودش فهمیده بود حسمو که اونم همینکارارو میکرد ، بعد صدامون زدن رفتیم بالا ، وسط کلاس هواسم همش به مهران بود و اصلا نفهمیدم اون 2 ساعت چی خوندم و استاد چی گفت ، بعد رفتن معلمون رفتیم پایین شام بخوریم ، بعد دوباره برگشتیم بالا تو اتاقم ، با تموم تعجب و حیرتم مهران یهو محکم بغل کرد و همینجوری تو بغلش مات مونده بودم و کل بدنم سست شد یه چند لحظه ، و من داشتم از بوی عطرش و بدنش دیوونه میشدم ، منم محکم دستامو بردم دور کمرش و سفت بغلش کردم ، بعد کلی بغل باز زل زدیم بهم و مهران بهم گفت که خیلی دوست دارم ، و من اون لحظه چشام هیچی و نمیدید دیگه ! :))) منو کشوند به طرف تخت و هلم داد رو تخت و خودشم افتاد رومن و همونجوری شروع کرد به بوسیدن لبام و مصورتم و گردنم و گوشام ، منم داشتم دیوونه میشدم زیر سنگینی وزنش و نفس های گرمش ، بعد 10 مین پاشد که شلوارشو باز کنه ولی یه صدا از پله ها اومد فهمیدیم یکی داره میاد بالا ، بعد مامانم اومد تو گفت خب دیگه مهران جان مامانت زنگ زد گفت به مهران بگو بیاد خونه که بریم خونه عمو ، و مامان منم داشت حاضر میشد که بره سر شیفت خودش تو بیمارستان ، بعدش مهران رفت و مامانم هم بعد اون رفت بیمارستان ، بعد 1 ربع دوباره زنگ درو شنیدم دیدم مهرانه ، اومد بالا گفت خونمونو پیچوندم و نرفتم ، الانم تو کوچه منتظر بودم مامانت بره باز بیام پیشت ، رفتیم تو اتاقم ایندفعه دیگه خشن ترو وحشی تر شده بود ، زیپ شلوارشو باز کرد گفت ساک بزنم یکم براش ، منم شروع کردم به خوردن و داشتم حال میکردم و صدای آه آه مردونه مهران هم دیوونه ترم میکرد ، بعد 5 دیقه یه حالت عجیبی داشت مهران ، همش عضله های شکمش تکون میخورد و خودش هم همش میلولید جلو روم :))) بعد کلی آاااه و اوه بلند آبش اومد ریخت رو صورتم و لبام و کمی هن تو دهنم ، وااااای خیلی عاااالی بود ، گرمی آبش و بو و مزه اش هنوزم یادمه ،
بعد 20 دیقه تو بغل هم دراز کشیدیم که گفت بیا بازم سکس کنیم اینبار از عقب ،اما من همش میگفتم نه که منصرف نشد ، اینار کلا لخت شدیم ، بدن لخت مهرانو که میدیدم دیووونه تر میشدم ، بعد کلی تف کاری کونم و انگشتش ، کم کم کیرشو میکرد تو ، من تو فضا بودم هیچی نمیدونستم ، بجز یه درد خاصی تو کناره های کونم که انگار داشتن کشیده میشدن و کم مونده بود پاره شن ، داغی سوراخمو حس میکردم خودم ، بالاخره شروع کرد به کردن و تندتر و تندتر میزد ، من رو تخت داگی بودم اونم رو زمین وایساده بودو میزد که سرعتش رو برد بالا و من دیوونه شدم ، دردی نبود فقط یه حسی صدبرار بیشتر و باحال تر از این بود که انگار جیش شدید داشته باشی دیگه نتونستم خودمو نگه دارم و بی ارداه و ناخوآگاه جیشم فواره کرد رو تخت :]]] پاهام داشت میلرزید نمیتونستم خودمو نگه دارم ، افتادم رو تخت مهرانم ول کن نبود ، بعد اینبار پاهامو باز کرد و برگردوند به طرف خودم ، با هم فیس تو فیس موندیم ، 5 مین هم تو اون پوزیشن کرد منو و اینار با دستش کیرمو که یکم تکون داد آبم اومد و بعدش اونم تند تند کرد و کرد آبش اومد ، افتاد روم ، همونجوری دراز کشیدیم ، بعد نیم ساعت رفتیم حموم و یبارم تو حموم ساک زدم براش ، بعدش لباساشو پوشید رفت بیرون ، اون شب دیگه نمیتونستم رو پاهام وایستم ، یجوری بی حس شده بودن تنگار ، بعد اون روز هم چندبار به زور مهران سکس داشتیم تو مدرسه و خونشون ولی بعد اینکه فهمیدم به چندتا از دوستاش تعریف کرده ماجرارو باهم دعوا کردیم و قهر کردم باهاش ولی همچنان اون دوس داشتن من سرجاش بود ، هنوزم خیلی دوسش دارم ، ولی از دوم دبیرستان از هم جدا شدیم و الانم دیگه خبری ندارم ازش :]
نوشته: mahangay77
۹۰درصد داستانای گی
سلام من کونیم اوب دارم از بچگی میخاریدم یه بکن در رو اومد کرد رفت منو با یه دل شکسته و یه کون پاره تنها گذاشت
به گی های واقعی توهین نشه ولیاین موارد واقعا اعصاب خرد کنن
خیلی ناراحت شدم این میتونست یه رابطه خیلی قشنگ بین دو تا گی باشه ولی متاسفانه اون یارو نخواسته فک کنم اصلا گی هم نبوده