سکس عاشقانه ام با استاد موسیقی

1390/12/27

سلام به همه دوستای عزیزم.من طنازبیست ودوساله دختری ذاتا مهربون و جذاب.می خوام بدونین خدا تو افرینش من هیچی کم نذاشته تعریف نباشه میخوام بتونین چهره منو تصور کنین.دختری با چشمهای گرد عسلی و پوست گندمگون.قدی بلندوکشیده با موهای خرمایی. توزندگیم همیشه سعی کردم مواظب باشم خطا نکنم.ازون دخترا هم هستم که به هر کسی پا نمیدم.این داستان هم که مینویسم چون واقعا سکس عاشقانه ای داشتم ومال وقتیه که تنها زندگی میکردم.چون پدرومادرم شهر دیگه ای بودن و من به خاطردانشگاهم شیراز بودم.میدونین من خیلی از سکس خوشم میاد.کلا دختر سکسی هستم اما سکسو با عشق دوست دارم.جریان از اونجا شروع شد که دوستم بهم گفت:طناز جون تو که اینقدر علاقه به موسیقی داری بیا بریم کلاسشو ثبت نام کن.گفتم باشه. یه روز با هم رفتیم یه اموزشگاه نزدیک خونمون.خلاصه اسم نوشتمو کلاسام شروع شد.هنوز استادو ندیده بودم.سرگرم اشنایی با هنرجوها بودم که یه اقا پسر جذاب و بسیار خوش هیکل و خوشتیپ تو مایه های مهند عشق ممنوع وارد شد.به جرات میتونم بگم همون لحظه دل منو برد.شروع کرد به معرفی کردن خودش واشنایی های اولیه.حرف که میزد من فقط لبای خوشگلشو میدیدم که تکون میخورد.خیلی خوشم اومده بود ازش.فقط فهمیدم اسمش مهرانه. کلاس ما اموزش سه تاربود.بعدگفت خودتون رو معرفی کنین.
به من که رسید بزورودست وپاشکسته گفتم طنازم استاد.عاشق سازو اواز.خیلی بیتفاوت رفت سراغ نفر بعد.کلاس اونروز با اموزشهای اولیه و توضیحات تموم شد.استاد مهران رفت و دل منو با خودش برد.هفته ای دوبار کلاس داشتیم.لحظه شماری میکردم واسه دوباره دیدنش.جلسه بعد حسابی به خودم رسیدم.ارایش قشنگ که جذابترم میکرد موهامو یه ورریختم که میدونستم دل هر پسری رو میبره ویه مانتو خوش فرمو کوتاه پوشیدم. البته بایدبگم متانت خودمو حفظ میکردم.وقتی میخواست وارد بشه احساس کردم الان صدای تپش قلبم رسوام میکنه.دوستش داشتم.می خواستمش .خیلی خواستنی بود.چشمای مشکی درشتش با ادم حرف میزد. اموزش رو شروع کرد .ولی فکر کنم فهمید من اصلا حواسم نیست.قرارشد یه سری مطلب یادداشت کنیم .من که همش تو فکرلباش بودم هی عقب میافتادم.گفت طنازخانم حواستون به کلاس نیست؟گفتم چرا هست ببخشید استاد.چندجلسه ای به همین منوال گذشت.ساز که میزد دیوونه میکرد ادمو.گاهی وقتا هم یه چند خطی میخوند.صداش یه غمی داشت. خیلی قشنگ میخوند.دیگه داشتم کلافه میشدم.باید یه کاری میکردم.بعضی وقتا احساس میکردم سرکلاس اونم نگاه طولانی بهم میکنه ولی میترسیدم خیالات باشه.خلاصه یه روز یه فکری به ذهنم رسید.وقتی کلاس تموم شد رفتم بهش گفتم استاد یه ساعت کلاس خصوصی میخوام.با تعجب گفت شما که داری از همه بهتر پیش میری.گفتم خواهش میکنم.بااصرار قبول کرد.گفت فردا ساعت شش همینجا.ویه نگاهی بهم کرد که شاید باورتون نشه احساس کردم اتیش گرفتم.یه نگاه لذت بخش همراه با اون غروری که میمردم براش.باورم نمی شد من و استاد عزیزم منو عشقم تنها.وای دیوونه میشم.میخواستم باهاش باشم. با تمام وجود.گفتم بالاخره یه جور میارمش تو حس. میدونستم میتونم.فردارسید در حالیکه شبشو تا صبح بیدار بودم.سرمست از قبول کردنش خودمو واسه کلاس خصوصی اماده میکردم .که موبایلم زنگ خورد.دیدم از اموزشگاهه.جواب دادم.استاد بود.گفت طناز خانم برق اینجا قطع شده هوا هم داره تاریک میشه اگه احساس میکنین حتما باید کلاس برگزار بشه بیاین به یه ادرسی که میگم.منم بین دوراهی گیرکرده بودم. ازطرفی هوس میگفت برودختر تو که داری از شهوت با اون بودن میترکی تومنتظر این فرصت بودی برو حال کن. از طرفی هم عقلم نمیذاشت برم.توفاصله ای که دنبال خودکاربودم وبین دوراهی تصمیم گرفتم برم.گفتم:الو…استاد ادرسو میگیدگفت:بله بنویسید .نوشتم.گفت ساعت شش (عصر)اونجا باشید. یه لحظه با خودم گفتم این که ادرسه خونشه…وای…یعنی اونم اره؟؟… فکر میکردم ادرس یه اموزشگاه دیگه که امارشو داشتم اونجا هم تدریس داره رو بهم میده…جا خورده بودم.خبر داشتم که خونه مجردی داره میدونستم تنها زندگی میکنه.هر شب تو خیالم میرفتم پیشش.ولی این واقعیت بود. این اشی بود که خودم پخته بودم واسه خودم.راهی نداشتم.باید میرفتم.اماده شده بودم .من ازون بدنای کم مو دارم.صاف و نرم.هیکلم هم لاغر نیست توپرم.گفتم نکنه بخواد یه کاری کنه… یه کم میترسیدم.ولی گفتم بی خیال میرم .اینو هم بگم که من پرده بکارتم توکلاس ژیمناستیک وقتی هفده سالم بود پاره شد.حسابی به خودم رسیدم.میرفتم عشقمو ببینم.یه ست شرت و سوتین سکسی قرمز که جدید خریده بودمو پوشیدم.بدنم که برق میزد از تمیزی.عطر زدم. یه تاپ چسبون مشکی توری پوشیدم با شلوارجین تنگ ابی که حسابی میچسبید به کونم و کون خوشفرممو بیشترنشون میداد. مانتو چسبون کوتاه کوتاهمو پوشیدم و یه شال نازک انداختم رو سرم با اون رژلبمو تیپم هر دیواری از غرور اوار میشد.زنگ درو زدم عجب خونه ای بود.یادمه اواخر شهریور بود.باغ کوچک قشنگی داشت. دلم ضعف رفت که یه روز خانم اون خونه باشم.اون جایی که عشقم تو هواش نفس میکشید.تو این فکرها بودم که استاد مهران پیداش شد و منو به داخل دعوت کرد. یه لیوان شربت اورد.یه کم مهربون تر شده بود.اخه تو کلاس خیلی خشک و سرد بود.گفت:طناز خانم گفتم شاید قبول نکنین بیاین اینجا.منم با عشوه خاصی که تو وجودم بود گفتم:اخه بهتون اعتماد داشتم.باورتون نمیشه بزورلیوان شربتو نگه داشته بودم.ااز شدت هیجان تمام بدنم میلرزید.گفت :میشه یکم مشروب بخورم.امروز سرحال نیستم.واسه شما هم بیارم؟گفتم …نمیدونم زیاد اهلش نیستم…ولی با شما خوردن خوب حالی به ادم میده…وای چی گفتم…یه جوری نگام کردکه اگه شرم مانع نمیشد میپریدم لباشو میمکیدم.رفت یه کم مشروب ملایم اورد واسه من یه قوی واسه خودش.به سلامتی هم داشتیم میخوردیم.نگام میکرد.خجالت میکشیدم.خیلی دوستش داشتم.واسم غنیمتی بود.احساس قشنگی داشتم.خواستم بهش بگم به قول یه بنده خدا:احتیاج به مستی نیست.یک استکان چای هم دیوانه ام میکند وقتی میزبان چشمهای تو باشد.یه کم اروم شده بودم تو چشمای هم زل زده بودیم گفت :طنازخانم چشمات مثل الماس شفافه.خیلی زیبا یی.همین جمله کافی بود که دیوونه تر بشم.هیچی نمی تونستم بگم.با تمام وجودم میپرستیدمش.چند تا پیک خورد. اروم نمیگرفت.گفتم نمیخواین شروع کنین؟سازو اوردم. گفت بزار بیام کنارت بهتر یادت بدم منم از خدا خواسته یکم کشیدم کنار نه زیاد.که میشینه بهم بچسبه.اومد نشست. اولین بار بود اینقد بهم نزدیک بود.مستی شراب بود یا عشقش نمی دونم.احساس میکردم حالم دست خودم نیست.اون بدتر از من بود.چشمای خمارش دلمو ضعف میبرد.دیگه نتونستیم جلو خودمونو بگیریم.بدارین واستون بگم.اول اون لبای خوشگلشو باز کردو گفت:طناز…گفتم:جونم استاد.گفت:بگو مهران نگو استاد من که دیگه عقلم سرجاش نبود گفتم :میگم جونم میگم عشقم میگم مهران عزیزم. گفت:خیلی وقته میخوام باهات تنها باشم و بوسه بارونت کنم.منو میگین داشتم میمردم.باورم نمیشد اینارو بگه.البته فقط گوش میدادم.بغض شیرینی گلومو گرفته بود.گفت دارم از عشقت میسوزم طناز بزار بغلت کنم بزار حست کنم تو که منو کشتی دختر .دیگه وقتش بود .چسبیده بودیم بهم.لباشوگذاشت روی لبام از شوق فقط گریه میکردم. فهمیدم اونم دوستم داشته.گفتم مهران تو مستی.نمیفهمی چی میگی.گفت:طناز ازقدیم گفتن مستی و راستی. بذار بگم عاشقتم از همون موقع که گفتی طنازم استاد عاشق ساز و اواز …هرروز به عشقت میومدم سر کلاس.گفتم تو خیلی مغروری بهم نگفتی…یکم ازین حرفا زدیم گفت می خوام پیشم باشی میخوام عشقم باشی بیا بریم اتاقی که هر شبو به یادت صبح میکنم بهت نشون بدم.وای… چی میدیدم. درو که باز کرد یه تابلو خوشگل از چهره ام اونجا بود .خیلی خوشگل و حرفه ای کشیده شده بود. زبونم بند اومده بود.چسبیده بودم بهش لباش تو لبام بود. گفت اینو از عشق تو کشیدم.میدونستم نقاشی هم میکنه ولی نمیدونستم تا این حد حرفه ایه.دخترای اموزشگاه همیشه درموردش حرف میزدند.اون تابلو از من زیباتر بود.گفتم مهران…گفت جونم بذار باهات باشم عزیزم بذار لمست کنم طناز.منو اروم خوابوند روی تخت.همه حرکاتش عاشقانه بود. منم مثل اهویی مظلوم اطاعت میکردم.سکس اونم با عشقم حتی تو رویام نمی گنجید.حرارت تنش اتیشم میزد. عطرش مستترم کرده بود.میخواستم منوبکنه.شال که از سرم افتاده بود.مانتومو در اورد.دیدن بدنم دیوونش کرد.دیگه اون مهران نبود.تاپمو میخورد.وحشی شده بود.تاپو سوتینمو کند. سینه هامو جوری مک میزد که احساس میکردم الان خون میزنه از نوکش بیرون .دیگه کامل لختم کرد خودشم لخت شد.همه اینارو تو حال مستی بود که انجام میداد ولی بازم خواستنی بود.خیلی هیکل جذاب وزیبایی داشت ازونا که هرزنی رو میکشه.دیگه لخت بهم چسبیده بودیم.منو لیس میزد.گفتم عشق من میذاری کیرتو بخورم این ارزومه.یه چشمک دیوونه کننده زد و کیرشو گذاشت تو دهنم.خوشمزه بود یه طعم باور نکردنی.واسش سیر خوردم .ابش میخواست بیاد.از دهنم کشیدش بیرون .سینه هامو میمالیدومیمکید.گفت عزیزم تو عشقمی می خوام بکنمت ولی میترسم منم گفتم جریان پردمو. احساس کردم دنیارو بهش دادن.گفت حالا که اینطور شد میکنمت با تمام وجودم.خوابیدم اونجا که عزیزتزینم هرشب میخوابه روبالشش…افتادروم. کیرشو گذاشت تو کسم.کسی که از لذت دریاچه شده بود. وای… یکم خیلی کم درد گرفت. فشار نمیداد میترسید دردم بگیره.اروم گذاشت توش وقتی بالا و پایینش میکرد لذتش اندازه تمام خوشیهای دنیا بود.اونم لذت میبرد و مدام قربون صدقه ام میرفت منو میلیسید.منم کمرشو محکم گرفته بودمو اونو به خودم فشار میدادم .میکنمت عزیز چشم عسلی من…میکنمت عشق من…میخوامت عزیزم…عاشقتم طنازم…منم که غرق شهوت و لذت بودم میگفتم:بکن عزیزم بکن …عشق من نوش جونت…منم میخوامت…واقعا لذت بخش بود.داشتم ارضا میشدم.هم روحی هم جسمی…اه میکشیدم و لذت میبردم …مهران…عزیزم…به اورگاسم رسیدم.اونم دیگه داشت ابش میومد.چندبار دیگه بالا پایینش کرد.ابش اومد سریع کشیدش بیرون.ریخت روی نافم.نذاشتم تمیزش کنه. واسم کثیف نبود.بادستم مالیدمش به همه بدنم.منو یه بوس محکم کردو افتادکنارم.سبک شده بودم میخواستم پرواز کنم.هردومون خیلی انرژی از دست داده بودیم.هونجا خوابمون برد.اینم خاطره من.ممنونم که خوندین. و امیدوارم نظرتونو بهم بگید.اگه دوست دارین بگید تا واستون بنویسم بعدش چطورشد…دوستتون دارم.

نوشته: طناز خانم


👍 0
👎 0
102079 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

314066
2012-03-18 01:44:02 +0330 +0330
NA

من خط اول که خوندم فهمیدم دچار خودشیفتگی هستی ادامه ندادم.

1 ❤️

314067
2012-03-18 01:59:01 +0330 +0330
NA

داستان خوبی بود ولی توام مثل بقیه چندتا موضوع کلیشه ای که همیشه تو داستانا بوده انجام دادی
اولین نکته اینکه مهران رو با مهند مقایسه کردی از دید من چهره مهند کاملا شیربرنجیه و اصلا جذاب نیست (البته هرکی یه نظری داره )بهتر بود اجازه میدادی خودمون تصورش کنیم
نکته بعدی پردت که تو کلاس ژیمیناستیک پاره شده یه مدت اینقدر به داستان نویسا گیر دادیم دیگه از این موضوع استفاده نمیکردن ولی الان فکر کنم یادشون افتاد و باز از فردا قراره بی پرده بودن به خاطر کلاس ژیمیناستیک شروع بشه

نکته بعدی شربتی بود که وقت ورودت آورد اینم جزء کلیشه هاس ولی تحملش راحت تره چونکه اکثرا این حالت پیش میاد

گفتی یه تابلو ازت کشیده بوده که خیلی خوشگل بوده این موضوع یه خرده زیادی داستانو مثل فیلما کرد که زیاد جذاب نبود
یه خرده زیادی هم خود شیفته بودی که بیشتر آدمو تو صحنه رمانای ایرانی میبرد و دختر و پسر همه چیز تمومن
در کل خوب بود مرسی

0 ❤️

314068
2012-03-18 02:05:22 +0330 +0330
NA

سکس با کسی که با تمام وجود دوستش داری بسیار لذت بخش هستش اما اگه این لذت گناه نباشه بی نهایت لذت بخش میشه.منظورم اینه اگه با کسی که دوستش داریم ازدواج کنیم و بعد با اون سکس عاشقانه انجام بدیم.در مورد داستان هم نظر خواصی ندارم اما راست و دروغش پای نویسنده داستان.من اصلا اهل فحش دادن نیستم.امیدوارم اگه داستانت واقعی باشه بفهمی که خیلی راحت پاکدامنی خودتو از دست دادی و اگه داستانت دروغ باشه که همه ما رو علاف خودت کردی.به امید روزی که همه بدونن لذت در سکس نیست در اینه که در کنار عشقمون تا آخر عمر باشیم.

0 ❤️

314069
2012-03-18 02:14:12 +0330 +0330
NA

تخیلاتی کج و معوج.
نمیدونم چرا توی این داستانها ، در و دیوار و همه چی جور میشه که …؟؟؟

0 ❤️

314070
2012-03-18 02:22:01 +0330 +0330
NA

nakhondam aval

0 ❤️

314072
2012-03-18 02:42:11 +0330 +0330

تصویری که از چهره ات ترسیم کردی … آدمو یاد دخترهای کارتن های ژاپنی میندازه …

0 ❤️

314073
2012-03-18 02:47:30 +0330 +0330

راست یا دروغ داستانت با خودت یعنی به من ربط نداره چون برام اهمیتی هم نداره
ولی از نوشتنت و قلمت خوشم اومد
با نظر محمد هم موافقم
سکس آدم باید با عشقش باشه اونم از نوع پاکش
نه اینکه با هر ننه قمری سکس کنی
چشم ما بازیچه ی هر روی آتشناک نیست
دیگ دریا را مگر خورشید در جوش آورد

0 ❤️

314075
2012-03-18 03:18:33 +0330 +0330
NA

داستان قشنگی بود ادامشو خصوصی واسم بفرست تا بخونم
حال کنم

0 ❤️

314076
2012-03-18 03:19:36 +0330 +0330
NA

بعضی وقتا بعضی از داستانارو میخونم بعد پشت سرش نظراتو میخونم که ببینم در موردش چی میگن. این داستان شما رو هم خوندم نمیدونم چرا ولی خوشم اومد شاید بخاطر این بود که چاشنی عشقو بهش قاطی کرده بودین. واقعا سکس با کسی که دوسش دارین به ادم خیلی میچسبه. از داستانتون ممنونم خیلی خوب بود لطفا بازم ادامه بدین البته با یه اسم دایمی که بشه پیداش کرد. قربون شما

0 ❤️

314077
2012-03-18 03:35:34 +0330 +0330
NA

نميدونم چرادخترا توخيلي ازموارد باهم اشتراک دارند 1.اکثرا پرده هاشون بخاطرانجام ورزش هاي سنگين ازجمله ژيمناستيک پاره شده است 2.اکثرا بااستاد هاي موسيقي ميسکسن حالافرق نميکنه که استادکدوم يک ازآلات موسيقي باشه مثلا گيتار پيانو …3.اکثرا دچارخودشيفتگي محض هستند وپيش خودشون فکرميکنن خوشگلترين دختررو زمينند.

0 ❤️

314078
2012-03-18 03:47:36 +0330 +0330
NA

خود شيفتگي و اين كه شرايط خود به خود جور ميشه و بقيه موارد تعجبي نداره. وقتي اسم شيراز بياد اين مسايل هم دنبالش هست. در هر صورت بهتر از خيلي از داستان هاي ديگه بود.

0 ❤️

314079
2012-03-18 04:16:36 +0330 +0330
NA

سلام طناز جون احساستو ستایش می کنم و باور دارم به اینکه عشق حدومرزی نداره، ولی اینو بگم اینجور عشقبازی بنا به تجربۀ شخصی پایان خوشی نداره و خیلی در روحیۀ آدم تأثیر می ذاره وگاهاً زندگی آدمو تا مرز نابودی می کشونه پس عاقل باش!!!

0 ❤️

314080
2012-03-18 04:45:23 +0330 +0330

موضوع بدی رو واسه داستان انتخاب نکردی اما مشکل کارت اینجا بود که با کامل جلوه دادن خودت و طرف مقابل به شدت غیر قابل باورش کردی
یه موضوع عاشقانه میتونه به شدت دلچسب خواننده باشه با این شرط که همه چیز توی داستان کامل و بی نقص نباشه هم تو خوشگل هم اون جذاب !پرده هم که خدا رو شکر دم عیدی داده بودی بشورنش نبود چاشنی موسیقی هم همراهش و و و
تمرین کنی و انقدر خودشیفته نباشی میتونی داستانهای بهتری بنویسی
راستی با اون خودشیفته ی داستانهای قبلی نسبتی نداری؟تشخیصش با مکسماهونیه

0 ❤️

314082
2012-03-18 04:47:42 +0330 +0330
NA

tanaz joon
shoma be dastanet kheili takhayol ezafe kardi…
mokhatabe in neveshteha faghat dost daran
on chizi ro ke etefagh oftade bekhonan na
takhayol haye shoma ro
OK

0 ❤️

314083
2012-03-18 05:27:27 +0330 +0330
NA

اينجوري توازطرف تعريف كردي آدم فكرميكنه خداست

0 ❤️

314084
2012-03-18 06:29:46 +0330 +0330
NA

بدنبود بازهم بنويس

0 ❤️

314085
2012-03-18 07:01:42 +0330 +0330
NA

بدبخت آرزو داشته كه سازي بنوازه ولي از بخت بدش اين طور نشده_كفته بيام تو تخيلم از يه استاد موسيقي ياد بكيرم حالا كه داستان سكسي هم ميخونم يه سكسي هم تو تخيل باهاش داشته باشم_معمولا كسايي كه ساز ميزنن ميكن اسم سازشونو ولي اين از نوع ساز اصلا حرف نزده كه از يه نوازنده بعيده كه اينو نكه_بد بخت كس مغز

0 ❤️

314086
2012-03-18 07:37:41 +0330 +0330
NA

از آدم های از خود راضی متنفرم.
آخه چرا انقدر از خودت تعریف میکنی؟
اصلا تو آنجلینا جولی
اصلا تو جسیکا آلبا
اصلا تو مهتاب کرامتی
اصلا تو ثریا قاسمی.

0 ❤️

314087
2012-03-18 08:05:12 +0330 +0330
NA

ok edame dastaneto benevis vali be sharti ke nagi alan darim ba ham zendegi mikonim

0 ❤️

314092
2012-03-18 09:12:42 +0330 +0330
NA

دل غشه گرفتم بسکه ازخودت تعریف کردی و از رویاهات گفتی اینا رو تو خوابتم نمیبینی کس شعر بافتن همینه دیگه یکی از رو ، یکی از زیر،یکی از رو ، یکی از زیر،یکی از رو ، یکی از زیر

0 ❤️

314093
2012-03-18 09:21:20 +0330 +0330
NA

نقس های داستانت:
1:زیاد از خودت تعریف کردی
2:ازپسره زیاد تعریف کردی
3:یکم داستانی بود
4:ننوشتی پسره یا همون مهران ولت کرد؟

0 ❤️

314095
2012-03-18 09:23:43 +0330 +0330
NA

نقصو اشتباه نوشتم ببخشید

0 ❤️

314096
2012-03-18 10:07:18 +0330 +0330
NA

نمیدونم چرا با خودتون رو راست نیستید ؟؟
داستان ازلحاظ محتوایی و موضوع قابل قبول بود،ولی این نکته که اصرار داشتی که نشون بدی دختری در صورتی که خیلی تابلوئه پسری و اینکه گفتی خاطرست ، اینم دیگه مثله روز روشن بود که داستانه .
در کل بد نبود .

0 ❤️

314097
2012-03-18 11:19:57 +0330 +0330
NA

خوب نبود!
نظرات دوستان اکثرا بجا بود کاملا کلیشه ای وتکراری!
وچیزی که اصلا توی این داستان پیدا نمیشه عشقه !! اونچه که شما توصیف کردی هوس بازی و هوسرانی بود
اگه شما با یک نگاه از کسی خوشتون بیاد اون حس رو با عشق عوضی نگیرید
عشق فقط به مرور زمان و با ارتباط طولانی بوجود میاد.
آقای نویسنده زیاد به جزئیاتی که از آن اطلاع نداری وارد نشو (بخصوص صفات خانمها و طرز آرایش وپوشش آنها )
همچنین در مورد موضوعی که سوژه میکنی کمی اطلاعات بگیر جای دوری نمیره ( موسیقی و ساز ها و نقاشی )
و در پایان…
زود لنگهای شخصیت اول داستانت رو هوا نده!

0 ❤️

314098
2012-03-18 19:01:02 +0330 +0330

من عشق واقعی رو زمانی تجربه کردم که وقتی توی آغوش عشقم بودم به سکس یا اون کار کثیفی که بهمش میگن نزدیکی حتی فکر نمیکردم با وجود اینکه لخت پیش هم خوابیده بودیم.من فقط از وجودش سرمست بودم نه یه حس زود گذر.

0 ❤️

314099
2012-03-18 20:27:14 +0330 +0330
NA

fek konam ziadi romano dastan mikhoni

0 ❤️

314100
2012-03-18 22:29:48 +0330 +0330
NA

نظرات دیگه رو نخوندم فقط میخواستم بگم بزن به چاک ضعیفه ببخشید بانو

0 ❤️

314103
2012-03-18 22:56:05 +0330 +0330
NA

اخه اگه نویسنده پسر بود اینجوری کس لیسی میکردید… اخه این دانستان نه راسته و نه همچین چیزی پیش میاد.اکثر دخترایی که شکل و شمایل انچنانی دارند از سکس فراریند. این شاه کس داستان اولش بکسی پا نمیده ولی نه پرده داره و عاشق سکسه. تازه انتهی داستانو ننوشت آخه روش نشد. مهران رفت آشپزخونه و یک بشقاب گه با یه لیوان که توش ریده بود برای شام اماده کرد اصلا برام نه کثیف بود نه بد بو.آخه مال عشقم بود واقعا از تموم وجود میخوردم. اخه دختر کس مغز عوضی؛ من خودم اخر مخ زدن دخترای انتیک و بیستم ؛ هم هیکل و هم خوشکلیشو دارم. ولی اینو بفهم گاگول هرچی دختر نازتر و خوشکلتر به سکس حساستر و فیسو افاده ای تر میشه. به قول یکیشون وقتی تو سکس اذیت بشن زود پف یعنی قعر میکنند. فهمیدی گاگول … من نظر نمیدم ولی این داستان واقعا چرت بود. خواهشا داداشای گلم اینقدر کس لیسی این بی جنبه هارو نکنین.اینا عقده ایندو از خود راضی. ولی یک چیز دیگه اسم باحالی انتخاب کرده بود.طناز!!! چشماش که عسلیو شاسی بلندو کلا اخره هیکل !!! به هیچکس پا نمیده ولی تا دلتون بخواد کس میده. در مورد اینکه دوباره بنویسی لازم نکرده بهتره به پا ندادن و کس دادنت برسی. گه زیادی نخور رودل میکنی

0 ❤️

314104
2012-03-19 06:08:22 +0330 +0330
NA

سعى كن كمتر جق بزنى چون جق=هذيون.
در كل خوب بود ادامه بده
در ضمن مهند كجاش خشگله نديد بديد؟!!

0 ❤️

314105
2012-03-19 08:35:49 +0330 +0330
NA

عزیزم صبر داشته باش حتما برات خواستگار میاد لازم نیست اینقدر خیال بافی کنی و کس شعر بگی
تو فکرش نباش

0 ❤️

314107
2012-03-19 09:33:17 +0330 +0330
NA

Rasi ye chizi classaye moosighi oosoolan 1 rooztoo hafte bargozar misham Baadam jedan pa nemidi baad seri aval bahash khabida? Heh

0 ❤️

314108
2012-03-20 07:53:40 +0330 +0330
NA

کاملا احساستو درک کردم و اشک تو چشمام حلقه زد آخه این اتفاق برای منم افتاد و تونستم با عشق زندگیم باشم هرچند الان از دستش دادم اما سکس همراه با عشق نعمتیه که نصیب هرکس نمیشه :) واسه همینم هست که بعضیا اینجا دری وری گفتن!

0 ❤️

314110
2012-03-20 08:35:29 +0330 +0330
NA

hot sexi boyپسر جان انقدر حرف مفت نزن! اگه تا حالا دختر 20 به تو پا نداده حتما علتش این بوده که تو مالی نبودی یا دختره فهمیده تو چه عوضی هستی و فقط دنبال کونشی و بهت بیلاخ داده! و الا دختر خوشگل هم عین بقیه آدما احساس داره و نیاز جنسی! در ضمن منم وقتی داشتم کیر عشقمو میخوردم حس میکردم دارم میوه بهشتی میخورم و از هیچیم بدم نمیومد حتی از لیس زدن عرق کف پاش! پس لطفا عقده های درونی خودتو از نرسیدن به دخترای آس با این کس شعر گفتنا نشون نده!

0 ❤️

314111
2012-03-20 09:00:23 +0330 +0330
NA

برو بابا مگه میشه بی مقدمه و از نگاه استاد به خودش اجازه بده بگه بیا خونه مگر اینکه اون دکتر روانشناس باشه و تو مریضش اونم بخاطره توهم.خودشیفتگی.خود بزرگ بینی و ار این جور حرف ها میرفتی پیشش و دمش گرم اخره دکتره اخه خوب تشخیص داده که جنده ای راستی واسه پرده بکارتت فکر کنم اونم استاد ژیمناستیکت زده چون از همون بچه گی استعدادت تو دادن خوب بوده

0 ❤️

314112
2012-03-20 12:53:27 +0330 +0330
NA

رمان ایرونی زیاد میخونی انگار!!! خب بگو از استاد موسیقیت خوشت میومد بهش دادی، اینکه دیگه اینهمه طول تفسیر نداره. فقط یه چیزی بگم این استادای جوون تو مؤسسات آموزشی یه پدرسگایین از بس دخترا بهشون گیر میدن!
ببین کار ندارم واقعاً خوشگلی یا نه اما اعتماد بنفست تو فضاست، کی گفته هر دختری که موهاشو کج ریخت پسرا واسش راست میکنن؟!!!
این داستان کلاس ژیمناستیکم مثه داستان حموم عمومیه دیگه!!!
درضمن تـُف بقبر مهند با اون قیافه ی ضایعش ، آبروی پسر شیرازیا رو چرا میبری؟؟؟

0 ❤️

314113
2012-03-22 03:21:16 +0430 +0430
NA

یاد تایتانیک افتادم بیشتر !!!

احتمالا توهمات بعد از دیدن فیلم تایتانیکه !!!

0 ❤️

314114
2012-03-24 23:08:24 +0430 +0430
NA

سلام، من یه داستان پست کردم. هر چی می گردم، نمیتونم پیداش کنم. چطور بفهمم با موفقیت ارسال شده یا نه؟

0 ❤️

314115
2012-03-25 23:28:47 +0430 +0430

خیلی تخماتیک بود. ظهر بهت زنگ زد گفت شب قراره برق نباشه؟ دیگه کیری تر از این نمیشد. هر جاشو خوندم یک اشکالی داشت. هم ترسیدی که بذاره تو کوست و هم شورت و سوتین ست پوشیدی؟ آخه پسر جان مگه مجبوری داستان دخترونه بنویسی؟ از کون دادنت برای بچه های شهوانی بنویس شاید کسی بیاد بکنت.

0 ❤️

314116
2012-04-02 14:16:23 +0430 +0430
NA

با داستانت حال نکردم.خام بود

0 ❤️

314118
2012-09-03 02:18:17 +0430 +0430
NA

خیلی نایسه
منم سکس با عشقو دوست دارم
ولی تا حالا همش دخترا رو از رو شهوت کردم
اون چیزی که میخوامو تو اهواز پیدا نکردم

0 ❤️

314119
2014-11-25 22:13:54 +0330 +0330

بیایم اسم باشکوه عشق رو کمتر به لجن جهش های هورمونی خودمون آلوده کنیم .چقدر عشق تو ادبیات رختخوابی ما دم دستی وسطحی شدهواز همه مهمتر این روابط سطحی معمولا چه پا اندازه والا مقامی داره یعنی اوج شگفتی در اینه که که سه تار مظلوم یا هر نوع سازه دیگه ای شدند مسول روابط عمومیه پایین تنه خلایق .ویکی هم نیست بمن بگه لفظ جنده کجا کارایی داره واصلا به کی میشه این مقام روداد

0 ❤️

314120
2015-02-02 15:48:05 +0330 +0330

طنازجون اینوبدون که همیشه ، همیشه دردناکترین لحظه هارو تو زندگی کسی واسه آدم بوجودمیاره که روزی زیباترین وقشنگترین لحظه هاروباهاش تجربه کردی هواست باشه گلم

0 ❤️