شراب عشق

1397/09/24

هشدار!خاطره دارای سکانس های سکسی و گی میباشد.اگر تمایلی ندارید وقت ارزشمند خود را صرف خواندن این خاطره نکنید.
دوستانی که تازه این خاطره ازمن میخونن و اشنایی ندارن ،برای فهم کامل داستان های سری داستانهای قبلی رو بخونن.
گی نیستم اما عاشقشم و یک فرشته از جنس مرد که اخر این نوشته لینک میزارم.
ممنونم از همه دوستانی که به من لطف دارن و درخواست داستان جدید کردن.ممنون از این انرژی مثبت و حمایت شما.


کاش میشد اکسیر جوانی داشت، سرش رو سینمه دستمو تو موهاش میچرخونم دونه مو سفید بین موهای نرم مشکیش اعصابمو ریخته بهم یعنی داره پیر میشه یا داریم پیرمیشیم!
همیشه بعد سکس اونیه که میخام؛آروم و مهربون.دیگه پوزیشنامون حفظ شدیم نقاط تحریک همو بلدیم؛و حتی تایم ارضا شدنمون.
+سعید؟
-جونم؟
+دوتا موی سفیده؛بکنم؟
-دردم میاداا
+اعصاب منو خورد میکنه
-چرا؟
+حس میکنم داریم پیر میشیم
سرشو از رو سینم برمیداره که با سرمای هوای اتاق جای گرم سرش سرد میشه و به چشمام خیره میشه و بینیشو به بینیم میزنه.
-فکر بهش نکن دیووونه؛پیر هم بشیم مال همیم جایی نمیریم که.
لبامو غنچه میکنم چشامو میبندم فقط تمرکز میکنم رو طعم و گرمای لباش .حرفاش همیشه آب رو آتیشه.
امروز جمعه س من بیخیال درس و اون بیخیال کار.لیوان نسکافه و خامه عسل برام میاره روتخت،کلا میدونه که بعد سکس پاهام جون راه رفتن نداره،واسه همین خیلی بهم رسیدگی میکنه.
-سعید؟امروز ناهار بریم بیرون؟
قبل جواب سعید صدای غرش ابر و برخورد بارون با برگهای درخت تو حیاط شروع شد.
+سرما نمیخوری من حرفی ندارم
-بریم تو بارون راه بریم؟
+قبلش صبحونه کامل میخوری؟
-هرچی تو بگی
میخنده و به لیوان نسکافه دستش نگاه میکنه.پاهام جون میگیره و منم واسه این که امروز و از دست ندم سریع از تخت پایین میام،حوله ام برمیدارم
قبل خروج از اتاق لپشو میبوسم.
-یادت نره از دل امیر در بیاری،فکر کنم بدجوری دلخور شده باشه.
+اخ اخ طفلک دوهفتس میخواد شب بیاد بمونه داریم میپیچونیمش،از وقتی هم که مدرسش شرو شده فقط داره میخونه حقش نیست.عب نداره اون بامن
زیر دوش همش فکرم این بود چی بگم گندی که زدم دیشب،گفت امشب میام خونتون گفتم نیستیم باغ یکی از بچه های باشگاه دور همیه خیلی اصرار کردیم که نریم ولی ناراحت میشه.اصلا معلومه دروغ میگم
بلند شد و لپمو بوسید و قبل رفتن گفت واسه پیچوندنم حداقل با سعید هماهنگ کن،خدافظ
دنبالش تا دم دفتر رفتم اما واینستاد.
اخه کنترل شده همیشه پنجشنبه شبا سکس میکنم .پنجشبه و جمعه هم تایمیه که اقا امیر درس نداره.سکس شب و بعدش خوابیدن تا لنگ ظهر تو بغل حال میده اخه.
بیرون میام از حموم خونه حسابی گرمه میز صبحونه هم آمادس،باولع صبحونه میخورم فقط بهم نگاه میکنه.
+حس میکنم ی چیزی میخوای بهم بگی!
-صبحونتو بخور لباس کامل بپوش انقدم عجله نکن
+نمیشوریاااا،میشورم خودم
-بچه پرو من جمع هم نمیکنم
راست میگفت خیلی پرو شدم از وقتی دانشگاه قبول شدم زدم در گشادی خیلی کم به کارای خونه میرسم خخخ
لباس گرم زیر، کاپشن مشکی ،شلور لی مشکی نیم بوت مشکی با شلوار زیر حسابی شلوار لی بهم چسبیده.کلا ادم سرمایی هستم.
ولی سرما رو دونفره دوست دارم
حتی از عمد دمای اتاق خواب و کم میکنم که موقع خواب بهش بچسبم.میدونم شاید فکر کنید مریضم ولی نه من اسیرم اسیری که در بندشم از همه آزادم.
بارون دیگه از حالت نم نم در اومد بود برگ های روی زمین حیاط زیرپام جیغ میکشیدن و تو باغچه دیگ داشت دپو میشد،ی روزافتابی نهایتا یه کلاس نمیرم و حیاط و تمیز میکنم .
کوچه نم گرفته و بوی نم بارون صدای آب راهه نازکی که از لوله ناودون به زمین میخوره
-خدا کنه بارون شدید تر نشه
+شتر سواری دولا دولا نمیشه گل پسر
-نه اخه اونجوری مجبوریم بدوییم گرم شیم
داشتم با بخار دهنم بازی میکردم یاد بچگیام که تو مدرسه ادای دود سیگارو در میاوردیم.
مسیر کوچه هارو طی میکنیم و میرسیم به خیابون.
مثل بچه کوچولوها از عمد میپریدم رو برگا که خش صدا بده ولی نم گرفته بودن .
درسته جمعه اس اما با این بارون خیابون خلوت تر از همیشه .همینم خیلی عالیه .
بدون حرف کنار هم مسیرو طی میکنیم مقصد مهم نبود فقط همین که تو این هوا باهمیم.
خیلی کم پیش میومد که من همچین چیزایی از سعید بخوام و اون قبول نکنه یا حوصله نداشته باشه مگه واقعا کار یا برنامه ای داشته باشه،کلا حوصله ندارم و خسته ام و الان نمیشه و الان وقتش نیست و ازین بهونه ها تو برنامه نویسیش نیست .حتی اگه هم کاری داشت بعدش تلافی میکرد.
همیشه به خودم گوش زد میکردم که،درسته خوبی سعید بیش از حده،اما تو نادان نباش (خوبی از حد بگذرد نادان خیال بد کند) یا خوبیهاش حس نسبت به تو وظیفه اش نیست.(بیش از حد خوب باشی ظیفه میدونن نه لطف)
میدونم مقصد اول کجاست؛کافیشاپ اقا حسن.
+قهوه مهمون
-نگاه از گوشه چشمش بهم میکنه لباشو صاف میکنه
+حالا که فکر میکنم کیف پولمو جا گذاشتم خخخخ
عاشق نیشخنداشم
وارد کافیشاپ میشیم هوای گرم کافیشاپ و گرم تر از اون استقبال گرم اقا حسن حسابی کیفمون و کامل کرد.
هیچکی جز ما نبود صندلی جلو بار نشستیم و سعید با اقا حسن خوش وبش میکنه اخه دوستی نزدیکی دارن .اقا حسن ب نظر من
ی بارستای کامله .هم اخلاق هم مکان هم سلیقه هم تبحر به کار
منم با دقت به موزیک گوش میدم:

Your browser does not support the audio element.

چقدر به این مکان و این حال و هوا میومد.شاید صدبار این اهنگ به گوشم خورده اما تاحالا دقت بهش نکردم.
دستاش روی رونش بود منم دست کردم زیر دستاش و محکم فشار دادمشون اونم متقابلا فشار داد،دیگ داشت دردم میومد از حد تحملم که شل کرد.
با دستای خوش فرم مردونش میتونست انگشتهای ظریفمو خورد کنه.اما دردش لذت بخشه،احساس زنده بودن بهم میده.
اقا حسن قهوه مون میده و فوم روی قهوه شکل دوتا قلب شده.بارون به شدت میبارید پس تا بند اومدنش باید میموندیم
حسن و سعید کلام همو خیلی خوب میفهمن منم سیع میکنم حرفی نزنم .دستای گرم و محیط گرم و قهوه گرم و هوای سرد عجب میکس قشنگی.
-اقا حسن میشه این موزیکو دوباره پخش کنی ؟
+چرا نشه،ری پلی میزارم واست
من خوشبخت ترین ادم رو زمینم؛چند ماه پیش که توبغلش راست میکردم خیلی خودم رو سرکوب میکردم.خیلی دوست داشتم سکس داشته باشیم،اما ترسم ازین بود نکنه رابطمون خراب شه.
فکر میکنم اواخر اردیبهشت بود،سال چهارم بعد عید مدرسه نداشتم خوشبختانه ولی بدبختانه ی بند با برنامه خاص واسه کنکور میخوندم و خونه بودم ؛ سعید نمیذاشت کار کنم.قول داده بودم رتبه خوبی بیارم و گاهی که تنها میشدم با دسمالی ارضا میکردم.
اما دلم نوازشهای سعید میخواست دلم میخواست سر انگشتاشو بکشه رو پشتم و گردنمو بخوره .هه با تصورش هم حتی ارضا میشدم.
اما دیگه بس بود خیال پردازی.گوشیمو برداشتم و تموم حرفامو تلگرام ی جا تایپ کردم …
+ببین سعید نمیدونم تو رو من چه حسی داری اما من حسم اون جوری که میدونم فراتر ازین حرفاست.تو نیاز داری منم نیاز دارم.خودت نمیگی که ما مال همیم ؟خب چرا انجامش ندیم ؟لعنتی من میخوامت .جز تو هیچی تو ذهن و دلم نمیشینه.
اگه موافقی برای امشب بوس بفرست.اگه هم نیستی هیچ جوابی نده و انگار شتر دیدی ندیدی خواهش میکنم.
ده بار خوندم و صد بار دلهره داشتم و نتیجه send
-ببین رهام من فکر میکنم اگه اینکارو کنیم منم میشم یکی مث بقیه". هیچوقت هیچ حس جنسی روت نداشتم.مگه شوخی باشه.
اما اگه تو میخوای چشم عزیزم.
بقیه منظور از بقیه سلمان لعنتی بود،خاطره ایکه شاید خیلی سخت فراموش بشه ؛اما با کمک سعید تونستم بپذیرم و دیگه عذاب روزهام و کابوس شب هام نباشه.
واااای انگار دنیارو بهم دادن.خب باید شیو میکردم .سعید دوشب پیش شیوکرده،هرچند فقط پایین تنه ام مو داره اما خیلی کم؛به هرحال باید برای اولین بار قشنگترین حالت ممکن باشم.
شلوارکم و کندم و شلوار اسپورت پوشیدم و کارتمو برداشتنم رفتم هایپر سرخیابون .سه تا کرم موبر ی شامپو بدن دوتا قوطی آبجور؛ نگرانن نباشید اسلامی بودن خدارو شکر خخخ.
تا شب وقت داشت که به خورم برسم ،رفتم حموم همه جامو شیو کردم.از هموم در اومدم و کل بدنمو کرم زدم رفتم جلو اینه خودمو برانداز میکردم . شده بودم عین خانومای قبل عروسی.موهاموسشوار گرفتم حالت دادم قوطی آبجومو باز کردم و گوشیمو برداشتم.
تلگرام یک پیام از اقای خونه
-رهام پوزت چیه؟
+هرچی که تو دوست داری
-تو بگووووووو
این که بخوام انال بدم بد بود چون خاطره ی زجرآوری داشتم.
+میشه سافت ورس باشیم

  • اوهوم نظر منم رو همینه
    +عالی عزیزم میشه امشب و زود بیای؟
    +میشه از انبار ی قوطی برای امشب بزارم یخچال؟
    -اره بردار کلید انبار بالای یخچاله .فکر میکنم امشب برنامه داریاااا پس شام از بیرون میگیرم
    +خخخخخخ برنامه که امشب شب ازدواجمونه خیر سر جفتمون
    -رهاام؟
    +جون رهام؟
    -عاشقتم
    از خوشحالی بغض کردم و قطره اشکی از گوشه چشمام سرازیر شد
    -دییووونتم سعیدم
    -شب منتظرم عشقم
    +چشم دلم زود میام
    چت کردنمون ی رنگ دیگه گرفت از خوشحالی دلم میخواست داااد بزنم،شاید خدا خیلی چیزهارو ازم گرفته اما سعید و بهم داده.
    بگذریم…کلیدو برداشتم ورفتم انبار سراغ کابینت ی بطری ازپارسالی ها ،شراب خونی که ساخته دست جفتمون بود.
    شستم و گذاشتم یخچال.
    برنامه این بود شام و شراب و تخت
    اما اینکه چطور باید شرو میکردم مهم بود،باید متفاوت میبودم.شلوارک و تاپ چریکی پوشیدم نشستم یله گردی تو اینستا.
    ساعت هشت صدای بسته شدن در حیاط اومد و من با شوق و استرس رفتم جلو در وقتی دید ی خنده از شیطنت کردم سد راهششدم و فقط به صورتش نگاه میکردم
    با خنده گفت
    -رمز شب میخوای؟!
    با لبخند سرمو تکون دادم تایید کردم
    -اخ رمز و تو ماشین جا گذاشتم ،وایستا الان میارمش
    داشت برمیگشت که دستشو کشیدم و بی معطلی لبمو چسبوندم به لباش طعمش داشت مسخم میکرد .
    لبامونو جداکردیم و چشمامو باز کردم و به چشماش خیره شدم چشام اشک جمع شده بود؛من زنده ام؟! یا دارم خواب میبینم؟
    لبخند سعید منو به خودم اورد ،از جلو راه کنار رفتم و با دست اشاره کردم بفرمایین.
    مشغول خوردن شام بودیم من همش نگاهش میکردم
    -چرا حرف نمیزنی
    +دوست دارم نگات کنم
    -رهام؟
    +جانم
    -از زندگیت بامن راضی ای؟
    +چرا نباید باشم؟
    -پشیمون نمیشی ازین که قراره با من ازدواج کنی؟
    +هیچوقت.چون دیگه به همه ارزوهام رسیدم ،ادما وقتی پشیمونن که به چیزی که ارزوشو دارن نرسن
    خوشحال بودم ازاین که حرف ازدواج رو اورد دلم محکمترشد.
    +توچی ؟
    -من چی؟
    +پشیمون نمیشی یا این که من اونی هستم که باید باشم برات ؟
    لقمه شو قورت داد و به میز خیره شد ،قاشق شو گذاشت و دستاشو توهم حلقه کرد گذاشت رو میز معلوم بود سیر شده.
    به چشام نگاه نمیکرد منم از خوردن دست کشیدم و گفت:
  • تو این مدت هیچی قد تو برام مهم نبوده .قبل تو هیچی مهم نبود اهمیت نداشت اصلا زندگی نمیکردم .
    از این حرفاش داشتم دیوونه میشدم ،سکوت بینمون حرف ها داشت.
    طاقت این سکوت و نداشتم بلند شدم و میزو دور زدم و رفتم پشت سرش،دستمو دورش حلقه زدم ی بوس زیر گوشش یکی روی خط ته ریش رمز باز شد و لبامون قفل هم شد.
    و بعد ی ساعت سعید رفت تا دوش بگیره.
    منم میز عسلی رو گذاشتم جلوی مبل و شراب و توی جار ریختم، دوتا جام مسی هم کنارش گذاشتم ی ماگ بزرگ آب پرتقال برای مزه خودم .
    منتظر شدم تا بیاد؛اصلا نمیتونستم شراب و بدون چیزی بخورم اما سعید مثل آب میخورد.
    صدای دوش آب قطع شد،یعنی نوبت حوله اس.
    همیشه موقع گرفتن حوله پشت در حموم قایم میشد و فقط دستش رو بیرون میاورد؛خجالت نمیکشید؛این کار حیا شو نشون میداد.
    اما اینبار درو هول دادم مقاومتی نکرد .لبخند زد –چته دیوونه؟! منم چند قدم عقب رفتم و به دیوار تکیه دادم منتظر شدم بیرون بیاد .
    قبلا هم دیده بودم این صحنه رو ، بیدار که میشد قد قریب به هفده یا هجده سانت داشت ،قد سعید کوچولو رو میگم!.بدن ورزیده و نسبتا کات شده و قوی.
    من ؟! چهارده سانت به زور تازه هم بدنم به اجبار سعید از حالت خامی بهتره بگم بچه گونه در اومده بود .
    شبی سی تا شنا و بارفیکس قبل خواب اجباری بود.جدای از تایم باشگاه.
    با موهای نم دار بیرون میاد و بهم خیره میشه ؛همیشه دیوونه این لبخندش بودم که دنیام اروم میشد.
    اومد جلوم وایستاد دیگه خجالتی نداشتم و لبام به لباش چسبوندم.دستم و پشت گردنش گذاشتم زبونشو میخوردم.دستشو گرفتم و کشوندم روی مبل نشوندم.خودم هم نشستم روی پاش و لم دادم تو بغل.
    روی مبل لش کرده بود سرشو تکیه داده بود. دستش روی پام و دست دیگه اش کمرمو نوازش میکرد.
    -من ساقی؟
    +اوهوم تو ساقی
    سیع میکردم پیک هارو به ی اندازه پر کنم.هیچ وقت سمت مشروب های الکل بالا نمیرفتیم،شراب و هم گه گاهی میخوردیم ولی بیشتر زمستون میخوردیم.
    بیشتر از نیم شراب و خوردیم و دیگه کم کم داشتم سرخوشیم فول میشد بیشتر از هر بار خورده بودم .خودمو از بغلش کندم به چشم های خمار هم خیره شدیم.
    طعم لباش با میکس شرابی بهترین طعم عمرم بود .به زحمت بلند شدم دستشو کشیدم و بلندش کردم .
    +دیگه وقتشه…
    بوسه بارون شد صورتم پیشونیم ،بینیم و کم کم پایین رفت نقطه ضعفم،گردنم از بوس به گاز تبدیل شد منم دستمو گذاشته بودم پشت سرشو حمایتش میکردم.
    تحریک شده بودم پاهام لغزید کم مونده بود بخورم زمین که بغلم کرد منم پاهام دور کمرشو و دستامو دور گردنش حلقه کردم و هین رفتن ب سمت اتاق داشت گردنمو میخورد و دیوونم میکرد صدای نفسام داشت به ناله تبدیل میشد.
    انداختم رو تخت و خیمه زد روم وحشیانه داشتم لباشو میخوردم .از پایین رکابیمو جمع کرد و ازتنم دراورد .
    سینه هامو نیش گاز میزد باهر دندون دیوونه میشدم و چشامو بسته بودم پلکامو از شدت لذت بهم فشار میدادم.دیگه ناله هام شرو شدن .
    شرتمو در اورد .
    یکمی بازی کرد و فوت میکرد .منم چشامو بستمو ملحفه رو چنگ میزدم ، که ی گرمای شدید حس کردم .
    هربار که به بالا مکیده میشد انگار روحم از اون قسمت کشیده میشد.دیگه چیزی به ارضا شدنم نبود و من نباید ارضا میشدم
    سعید هنوز ارضا نشده بود.
    نشستمو سر سعیدو گرفتم شروع کردم با اشتیاق خوردن لبهاش.برشگردوندم و نشستم روش گرماش از توی شورت روی بیضه هام داشت هارم میکرد . از لاله گوشش شروع کردم، گردنشو نمیبوسیدم،گاز میگرفتم .
    بدون مقدمه دستگرفتم و شروع کردم به خوردن . یکم سخت بود برام میدوستم نباید دندون بزنم اما خب بزرگ بود برامو منم کاربلد نبودم …چیزی بود که توی فیلم دیده بودم.
    طعم خوبی داشت دوسش داشتم .از پایین به صورتش نگاه میکردم که چطور چشماشو بسته و لبهاشو ازلذت گاز میگیره منم وحشیتر میشدم و بیشتر میمکیدم.
    حسابی خیسش کردم و پریدم بغلش .بین پاهام و بیضه هام تنظیمش کردم شروع کردم کمر زدن سعید کوچولو بین پاهام بود و رها کوچولو هم بین بدن من و سعید.
    دستام زیر کتفش بود و بالا پایین میکردم سرمو محکم چسبونده بودم به سینه اش .
  • قربونت برم من عشقم ،وای خداااا رها تو دیوونه ای،
    با حرف هاش و چنگ هایی که به پشت و کمرم میزد داشت روحم و ارضا میکرد .
    +سعید ؟
    -جون سعید؟
    +کی ارضا میشی ؟
    -هروقت تو ارضا شی،پاشو کارت دارم
    پوزیشن و خودش برام تنظیم کرد داگی ؛ روی زانوهام سرم و روی تخت گذاشتم کمرم و تا حد ممکن قوص دادم.
    خیالم راحت بود که انال نمیکنه اما اگه هم میخواست کاملا راضی بودم.
    وقتی سر زبونش رو از پشت بیضه هام تا نزدیک سوراخم کشید نفسم برای چند لحظه قطع شد .
    انگار روی زمین نبودم .زبونشو می رقصوند توی اون مسیراز صدای جیغ هام معلوم بود که کجای کارم.بدون این که دستی بزنم نزدیک ارضا شدنم بود .
    که گرمای شدید تر سعید کوچولو بین پاهام ارضام کرد و روحم به پرواز در اومد ،بعد چند لحظه سعید هم ارضا شد.همش مثل ی خواب گذشت،ی خواب خوب که فقط دعا میکردم ادامه دار باشه.
    سعید لامپو خواموش کرد و منو کشید تو بغل خودش فقط بوس و نوازش های سعید حس میکردم .حتی دست وپا هام مال خودم نبودن.ذهنم خالی بود به هیچی فکر نمیکردم ،به هیچی فقط میخواستم بغلم کنه بخوابم.
    صبح که چشم باز کردم برام ی روز جدید بود ، یه زندگی تازه .
    با تکون خوردنم سعید سر پنجه هاشو پشتم نوازش میداد فهمیدم که بیدار شده.با صدای دورگه مردونش
    -صب بخیر اقا رهام
    +صب توم بخیر اقایی
    چرخیدم پشت بهش کردم و دستشو گرفتم حلقه کردم دورم که خودشو چسبوند بهم بغلم کرد و چنتا بوسه پشت گردنم زد و نفس عمیقی کشید.
    +سعید ؟
    -جونم
    +راضی بودی
    -چرا نباید باشم وقتی تو برای ارضا کردن من تلاش میکنی و من برای ارضا کردن تو ازاین بهتر نداریم مطمعن باش.
    خیالم راحت شد و دستمو ازپشت به موهاش رسوندم و بازی دادم
    -هنوز خوابت میاد؟
    +اوم.تو کارداری؟
    -نه امروز جمعه س بعدشم روز اول ازدواجمه هرکاری باشه تعطیله.
    چشامو بستم دستشو تو دستام گرفتم و بوسیدم بغلشون کردم ،صدای اروم ومنظم نبض بازوش زیر سرم لالاییم بود .
    -رهام ؟ رهاااااااااام؟!
    +ها؟! بله؟
    -باز تو فکری؟!بارون بند اومد،بریم پارک؟
    +آره بریم
    دل کندن از کافیشاپ با اون هوا سخت بود. بارون بند اومده بود اما دل آسمون هنوز پر بود مهم نبود که دوباره بارون بگیره.
    یه یار و همدم و مهربون ، ی شریک خوش قلب و ی خونه پر از عشق، ی بغل امنیت تو کشوری که خنده و شادی درش جرمه و ما تا ابد مجرمیم.
    آرزو نمیکنم که فردای شادی داشته باشید؛ من گی ام امید وارم که زندگی شاد و فردای خوب بسازید.

با تشکر rooham.07


داستان های دیگه ی من:

گی نیستم اما عاشقشم (1)

یک فرشته از جنس مرد (1)


👍 8
👎 2
14123 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

735694
2018-12-15 21:13:56 +0330 +0330

زن متاهل خوش اخلاق اگر هست پیام بدهد

0 ❤️

735703
2018-12-15 21:36:00 +0330 +0330

خیلی قشنگ بود یه داستان ایده‌آل? منتظر قسمتی بعدشم هستم

0 ❤️

735710
2018-12-15 22:12:02 +0330 +0330

چه عجب, بالاخره اومد

0 ❤️

735725
2018-12-15 23:29:14 +0330 +0330
NA

گی نیستی ولی عاشقشی . ؟؟!! :)
دوستون دارم

0 ❤️

735734
2018-12-16 00:01:44 +0330 +0330

عالی بود ، ادامه بده رهام عزیز

0 ❤️

735750
2018-12-16 05:30:22 +0330 +0330

خیلی قشنگ و عالی بود .یه حس خوبی به ادم دست میده بعد از خوندن داستانت.به امید اینکه یه روزی همه به اون چیزی که میخوایم برسیم

0 ❤️

735797
2018-12-16 13:05:53 +0330 +0330

شش…

0 ❤️

735805
2018-12-16 15:42:36 +0330 +0330

بسیار با احساس و عالی .آدم گریه اش میگرفت

0 ❤️