عشق ممنوع من و نینا

1393/11/24

درود دوستان !
من علیرضاهستم که این اسمه مستعاره !
من در حال حاضر 22 سال دارم و این داستان که مینویسم برمیگرده به 8 سال پیش !
و عشقی که واقعا جاودانه شده بود !
این داستان اصلا صحنه سکسی نداره و تنها خاطرات تلخ من در سال های پیش هستش !
======== من اون روزا 14 سالم بود !
رفقام میرفتن به فیسبوک ولی من هرگز نمیخواستم به سایت دوست یابی و اینا قدم بزارم !
بچه مثبت و درسخون بودم !
فیلم عاشقانه میدیدم ولی دیگه هیچوقت به فکر عشق نیافتاده بودم !
یه روز به اصرار دوستم یه فیلترشکن قدیمی و کهنه که به زور کانکت میشد پیدا کردم و یه حساب تو فیس باز کردم !
واقعا اون روزا جالب بود !
روزها گذشت !
تا اینکه با یه دختری به اسم نینا آشنا شدم !
چون فیلترشکن و سرعت نتم تعریف نداشت مجبور به شماره دادن و شماره گرفتن شدیم !
من اهل تبریزم !
نینا اهل تهران بود !
واقعا دوسش داشتم !
اون روزا من تو مدرسه سمپاد درس میخوندم و ماه های اول سال همیشه شاگرد ممتاز کلاس بودم !
ولی بعد از گذشت روزها من هربار بیشتر وابسته نینا میشدم و از اون طرف نمرات یواش یواش میومد پایین !
دلیلشوهم خوب میدونستم !
ولی چاره نبود !
عاشقش بود !
یک عشق واقعا پاک !
دقیقا خوب یادمه 9 شهریور بود که باهم آشنا شدیم و 27 اسفند بهم اس داد و گفت که با خونوادش واسه عید میره کیش !
واسه من عادی بود !
خب داش با خونوادش میرفت مسافرت !
نینا یه برادر هم داش به اسم نیما که میگفت کنارش نمیتونه اس بده و … عید رد شد !
4 فروردین بود که اس داد بهم و گفت گوشیش رو برادرش میگیره و نمیتونه تا 7 بامن حرف بزنه !
من ساده هم حرفشو باور کردم !
دریغ از اینکه این دختر خانوم یواش یواش داره با دل بنده که دیگه 15 سال بیشتر نداشتم بازی میکنه !
من دوسش داشتم !
واقعا واسه اولین بار تو زندگیم عاشق شده بودم !
هر روز واسش شارژ میفرستادم و میخواستم به نوعی عشقم رو بهش برسونم !
از کیش برگشت خونه اشون تهران و بازم اس !
گاهی میشد که تا روزی 6 ساعت باهم تو اس میحرفیدیم !
آوردن پول 6 ساعت اس واسه من سخت بود !
علاوه بر اینکه واسه اونم میخریدم !
بازم از یکی از دوستام شنیدم که تو ایران هم شبکه اجتماعی هست و … !
آوردمش به “ایرونی” که یه شبکه اجتماعی داخل کشور بود !
حرف و حرف و حرف !
یه روز رفتم به پروفایلش و دیدم یه نفر پست گذاشته که چرا جواب خصوصیامو نمیدی و … که انگار نینا این پیامارو ندیده بود و من زودتر رسیدم !
بهش اس دادم و گفتم همین الان رمزتو بده !
بهونه آورد که تو به من اعتماد نداری و از این حرفا که یواش یواش رابطه من با نینا شکر آب شد !
روزها گذشت !
تو همون ایرونی یه دوست ؛دختر واسه خودش پیدا کرد !
از طریق اون دختر که اسمش هم مریم بود باهاش در تماس بودم !
نینا واقعا خوشگل بود و ازمن 1 سال بزرگتر بود !
ازش حدودا یه 40 تا عکس داشتم !
ولی واقعا عاشقش بودم !
========= 2 سال از اون عشقی که دیگه جواب همو نمیدادیم ولی مطمئن بودم دوسم داره گذشته بود !
دیگه حتی به خاطر اس هام شمارشو هم عوض کرد !
من یه پسر 17 ساله که از سمپاد اخراج شدم و خدا میدونه چقدر فش و ناسزا به خاطر اون عوضی کشیدم !
بازم مدرسه…این بار مدرسه عادی… تصمیممو گرفتم…میخواستم به زندگیم ادامه بدم !
ولی ته دلم هنوز شعله های اون عشق روشن بود !
دقیقا 3 سال بود که باهم حرف نزده بودیم و این من تنها بودم که هر روز بیشتر از دیروز به عکس هاش خیره میشدم و اشک پشت اشک !
فراموشش کردم !
یه زندگی جدید !
خیلی زود نمره هام دوباره اومد بالا !
خواهرمم تو تهران زندگی میکرد !
خوشبختانه کار و کاسبی دامادمون تو تهران گرفته بود و آبجیم تو منطقه نیاوران تهران زندگی میکرد !
تعطیلات تابستون بود که با پدر و مادرم رفتیم دیدن خواهرم !
تو خونه نمیدونم چی لازم بود که رفتم از بقالی بگیرم !
تو کوچه راه میرفتم که یهو نینا روبه روم ظاهر شد !
10 ثانیه به هم خیره شدیم و دقیقا زبونم بند اومده بود !
قرمز شده بودم !
اونم مثل من !
تاحالا همدیگه رو از نزدیک ندیده بودیم !
فقط عکس و صدا و اس !
رد شد رفت !
به هرحال من رفتم و فکر کنم مربا رو خریدم و اومدم خونه !
گوشیمو برداشتم !
هنوزم شمارش تو گوشیم سیو بود !
زنگ زدم بر نداشت !
اس دادم که من هنوزم دوست دارم و … 2 روز گذشت !
تو دوروز چشم روهم نزاشتم !
بلاخره جواب داد !
دقیقا این بود پیامش !
بیش از صدبار خوندمش و کلا مثل زندگینامه ام حفظم: “علیرضا من واقعا متاسفم ولی من نمیتونم باهات باشم؛من با یکی دیگه دوستم و همدیگرو دوست داریم و قراره بزودی بریم اتاق عقد.” اون اتاق عقد رو که خوندم خورد شدم !
بی هوا شروع کردم به گریه کردن…آروم اشک میریختم !
خواهرم موضوع رو فهمیده بود و هی سوال میکرد !
جواب من این بود:آشغال رفت به چشم هیچی نیست" و پشتش یه لبخند تلخ !
هه… برگشتیم تبریز !
بازم درسام که چه عرض کنم… بازهم روزها گذشت… این دفعه خودش اس داد !
چرا دست از سرم برنمیداشت واقعا؟همه اینا واسم سوال بود… بازم شروع به حرف زدن کردیم و همون عشق سابق 5 ساله تو جون و دلمون اوج گرفت !
حداقل واس من !
دیگه من بزرگ شده بودم !
19 سالم بود !
با رفیقام به بهانه مسافرت قبل کنکور و اینا زدیم بیرون !
مستقیم به تهران !
یعنی راضیشون کردم !
اونا هیشکدوم تهرونو نمیخواستن !
من فقط واسه خاطر نینا میرفتم !
رسیدیم به تهران !
یه مسافر خونه نسبتا خوب تو میدان خراسان !
بعد از یه روز استراحت زنگ زدم به نینا و گفتم که تهرانم و میخوام ببینمت !
قبول کرد !
اون دیگه دانشگاه بود و رشته کامپیوتر تو امیرکبیر میخوند !
منم قرار بود اونسال کنکور بدم !
قرارمون تو یه کافیشاپ بود !
این دومین دیدار من با نینا بود !
زیبا…ایندفعه خیلی با کلاس و شیک…احساس میکردم خودشو واسم زیبا کرده !
کلی حرف زدم !
دلم پر بود !
واقعا پر !
جواب اون همه زجری که کشیدم رو میخواستم بگیرم !
واقعا حق من اون نبود !
دلم میخواست واقعا همونجا دفنش کنم !
از طرفی هم دوسش داشتم !
یه حس انتقام عشق آلود که وجودمو میخورد !
اون روز تموم شد !
بازم برگشتیم تبریز !
کنکورو دادم و تو این یکی انگار شانس آورده بودم !
رشته داروشناسی تو دانشگاه امیرکبیر !
واقعا استعدادشو داشتم !
تو پوست خودم نمیگنجیدم !
احساس میکردم حقمو گرفتم !
و در کمال تاسف تو همون روز اعلام نتایج خط ایرانسل من که هنوزهم برام سواله سوخت !
:| یکی از دوستام گفت که با نینا هم دانشگاه شدم و … این یکی یادم نبود !
شانس بیشتر از این میشد؟ خدا به روم واقعا خندیده بود !
ولی بدبختانه شماره نینارو نداشتم که بهش اطلاع بدم !
من شماره نینارو حفط نبودم !
خطمم سوخته بودم !
به هر حال…اون روز انقدر خوشحال بودم که اون کار هیچ ارزشی تو شادی نداشت !
… روزها گذشت !
4 ماه بود که با نینا حرف نزده بودم !
تو اینترنت هم پیداش نمیکردم !
رفتم تهران واسه ثبت نام و … !
کلاسهامون شروع شد و بعد از گذشت 3 روز از دانشگاه !
نینا رو دست تو دست یکی دیگه بیرون دانشگاه دیدم !
آخه این حق من بود؟ طوری غمگین بودم که تصور دوباره هم برام سخته !
اصلا شما یک لحظه جاتونو جای من بزارید !
الان دو سال میگذره !
من و نینا همچنان تو یه دانشگاهیم !
من ترم دوم داروشناسی و اون ترم سوم کامپیوتر !
هردفعه که اونو تو حیاط دانشگاه میبینم !
میشکنم…میفهمی؟انگار عشق برام ممنوع شده بود… و بازم هم اشک…همدم شبهای بیخوابی من…هه !
توکه میدونستی من تکیه گاه محکمتم بگو با من دیگه چرا د آخه نوکرتم؟؟ اسم واقعی من میلاد است !
باتشکر از وقتی که گذاشتیت !

نوشته: میلاد


👍 0
👎 0
36441 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

453245
2015-02-13 15:22:34 +0330 +0330
NA

داداشی غصه نخور همه ی دخترا هینن شماهم حواستو به درسات بذار شاید قسمت شد ی دختر زیباتر از اون گیرت بیاد منم دردتورو کشیدم اما تلافیش رو سرش دراوردم پس توهم بیخیالش شو

0 ❤️

453246
2015-02-13 15:52:04 +0330 +0330
NA

میگن هیچ عشقی تو دنیا ، مثله عشقه اولین نیست
میگذره یه عمری اما ، از خیالت رفتنی نیست

نمیدونم واسه بقیه هم اینطوری بوده یا نه … ولی عشق اول خیییلی خوبه ، حسش خیلی قشنگه . نمیدونم به خاطر سن و سال کممون هست توی اون موقعیت، یا اینکه چون دفعه ی اولمونه

منم یه داستان شبیه این دارم . مشکل این بود که اون عشق اول من بود ولی من عشق اول اون نبودم ! اخرش هم ول کرد و رفت ! sorry2
۱۰ سال گذشته هنوز شمارشو حفظم !
یه پروفایل فیسبوک هم داره چند وقتیه پیداش کردم ! بعضی وقتا بهش سر میزنم

اصن یه وضی … scratch_one-s_head

1 ❤️

453247
2015-02-13 16:42:16 +0330 +0330
NA

بگم تقدیره چرت گفتم
باهرکس خوب باشی باهات بد میشه و باهرکس بد باشی باهات خوب میشه هیچوقت برای چیزی که از دست دادی غصه نخور گل پسر منم 5 سال انتظار کشیدم اما دختره الان توی شهرم معروف شده به نوشین سه پیکی و هرخری باهاش خوابیده
داداش گل ناراحت نباش
نمیخوام بگم همه دخترا بد هستند اما داداش اعتماد کردن به هرکس درست نیست
همیشه سعی کن با عقلت تصمیم بگیری نه با دلتووووو قبل از هرچیز بگم که آدم موفق همیشه با عقلش تصمیم گرفته
هیچوقت هیچوقت ناامید نشو خدا رو داری نترس ی روزی اینقدر دورت شلوغ میشه که خودتم تعجب میکنی

0 ❤️

453248
2015-02-13 17:54:19 +0330 +0330
NA

نمیدونستم امیرکبیر داروشناسی( همون داروسازی) داره؟ biggrin

1 ❤️

453249
2015-02-14 02:37:58 +0330 +0330
NA

سلام
داستانت جالب بود … دقیقا مثل منی ولی خب باید هر کاری بکنی تا اونو فراموش کنی و یکی بهتر و پاک تر از اون گیرت بیاد داداش

0 ❤️

453250
2015-02-14 02:51:31 +0330 +0330

تنها تجربه من تو این دنیا اینه که هیچ زن یا دختری لیاقت عشق پاک و واقعیو نداره به هر کی محبت کردم فقط ضربه خوردم تو هم به کسی دل نبند زنها خیلی راحت پاشونو روی عشقت و عاطفت میذارن این حرف منه دلشکسته رو آویزه گوشت کن پسر

3 ❤️

453252
2015-02-14 07:10:43 +0330 +0330
NA

Kos. Nanat.
Maghloogh

2 ❤️

453253
2015-02-14 08:14:35 +0330 +0330
NA

چه واقعی چه دروغ
خود من بخاطر عشقم 7 سال جنگیدم خانوادش خیلی بلاها سرم آوردن اما تسلیم نشدم چون ((دوستم داشت))
ولی اگه توی رابطه بفهمی طرفت دوستت نداره یا داره بهت خیانت میکنه بهترین راه فراموش کردنه و نابود کردن تمام چیزهایی که تو را یاد اون میندازه give_rose

0 ❤️

453254
2015-02-14 20:19:24 +0330 +0330

منم داشتم یه مورد توی اول راهنمایی. چند سالم عاشقش بودم ولی الان که یاد اونروزا میوفتم میخندم به گریه های اونموقعم .
مدرسه ی سمباد ؟ مدرسه ی علی بابا هم هست اونجا؟
مگه داریم؟

0 ❤️

453255
2015-04-15 12:48:01 +0430 +0430
NA

نمیدونم راست بود یا نه!
ولی نگارشش قابل تحمل بود.
اگر واقعی بوده باشه، باید بهت بگم هنوز خیلی راه داری تا طعم واقعی شکست رو بچشی.
نه خاطره ای باهاش داشتی نه یادگاری ازش برات مونده. پس پاشو خودتو جمع کن پسر جون.
شکست رو من تجربه کردم که با یکی 4 سال زیر یه سقف زندگی کردم، تو غم و شادی کنار هم بودیم، تو سختیا پشت هم بودیم ( البته بیشتر از طرف من) و وقتی پای محکم کردن رابطه پیش اومد، بخاطر تفاوت طبقاتی و مسائل مادی بهم گفت تو به درد من نمیخوری.
برو فکر نون باش جوون که خربزه آبه!

0 ❤️

864747
2022-03-20 23:36:14 +0330 +0330

میدونم داستانت خیلی قدیمیه ولی منم یه همچین چیزی برام اتفاق افتاد عیب نداره
قارداش عیب یوخدی همشهری😂

0 ❤️