عشق و نیاز (1)

1392/07/13

سلام . اسمم صحراست. بعد از بهم زدن با یه پسر حالم بدجور گرفته بود. تمام مدتی ک با اون بودم ب اصرار خودش حرفی از سکس نمیزدیم .(فکر کنم اصلا مردونگی نداشت) منم با تمام این احوال خیلی دوسش داشتم و سعی میکردم مثل تموم دخترای پاک ایرانی خودمو کنترل کنم ک حشری نشم . بعد ازرفتنش خیلی داغون بودم. حس میکردم من یه چیزی کم داشتم ک ولم کرده .اخه بدون بهونه رفت. افتادم تو روم های مختلف و شروع کردم ب سکس چت با پسرای هرزه ای ک دنبال ی جنده بودن. وقتی کارم تموم میشد همشون میخاستن شماره یا آدرس داشته باشن ولی من فقط میخاستم ب خودم بقبولونم ک چیزی کم ندارم . مدتی ک گذشت ب فکر این افتادم ک یکیشون رو عاشق خودم کنم وانتقام کاری ک اون پسر باهام کرد وازش بگیرم (اینو بگم ک من خوشگلم.چشای روشن سبز و موهای زیتونی دارم .هیکلمم خیلی رو فرمه خلاصه راحت میتونستم کسی رو خواهان خودم کنم)
گذشت و با یکی رفیق شدم ک میگفت 23 سالشه. یادمه باراول ک رفتم سر قرار ریده بودم ب خودم ب حدی این آدم قیافش عوضی بود ک داشتم از ترس میمردم . چت میکردم ولی اهل عمل نبودم.خلاصه گذشت و خاستم باهاش تموم کنم ک افتاد ب التماس . دخترا هم ک میدونید دل نازکن . تندی باورم شد ک عاشقم شده . ب غلط کردن افتاده بودم. خلاصه برای بار دوم رفتم ببینمش . یادمه بار دومم وقتی قیافه نحسشو دیدم ب غلط کردن افتادم . اونروز اون آشغال پدر منو در آورد. اونقدر گریه والتماسش کردم تا ولم کرد . تمام مدت تو ماشین دستش رو پام بود و سعی میکرد کوسمو بماله ولی پامو جمع کرده بودم ونمیخاستم.(من دختر خیلی خیلی داغی هستم ولی اون عوضی حتی به بالای 35 ساله ها میخورد)
بالاخره ازدستش راحت شدم و سعی کردم دیگه با کسی نباشم و خیال خودمو راحت کنم تا وقتی ک خاستم ازدواج کنم.
کم کم هم بیخیال این شدم ک چیزی کم دارم و افتادم تو روم هایی ک محیطش دوستانه بود وبیشتر میرفتم اونجا واسه جک گفتن و خندیدن نه واسه جنده بازی . اونجا با یه پسر ب اسم سعید آشنا شدم . پسر خیلی خوبی بود. خیلی دوسش داشتم . یه عالمه اتفاق افتاد ک من و سعید با هم رفیق شدیم ک اونا رو نمیگم.
خلاصه همون طور که گفتم ازاونجایی ک خیلی داغ و حشری بودم کم کم خودم سر حرفو باز کردم و یواش یواش شروع کردیم با اس ام اس سکس کردن . تو بار اولی ک همدیگه رو دیدیم فقط موقع خداحافظی باهاش دست دادم که از گرمی دستاش تو اون سوز پاییز تعجب کردم.
مدت ها طول کشید تا ما دوباره بتونیم همدیگرو ببینیم و تو طول این مدت با اس ام اس تقریبا یه شب درمیون سکس میکردیم .دیگه میدونستیم کدوممون چی دوس داریم تو سکس . منم سر به سر سعید میذاشتم ک اگه ایندفعه بیای باید لباموببوسی و محکم بغلم کنی و این حرفا …
تا اینکه بعد از مدت ها خونه ی ماخالی شد و تاشب قرار نبود کسی بیاد خونه. ب سعید گفتم بیاخونه یه کم من من کرد وگفت نمیدونم میتونم خودمو کنترل کنم یا نه.
منم ازهمین حرفش داغ شدم واصرار پشت اصرار که بیاد
خودمم رفتم حموم و حسابی ب خودم رسیدم
از عمد یه بلیز خیلی نازک پوشیدم با سوتین مشکی توری ک از زیر لباسم معلوم بود. یه شالم انداختم سرم ک بیشتر موهام بیرون بود. یه آرایش خیلی معمولی هم کرده بودم و یه رژ خیلی ملایم هم زده بودم .
سعید ازهمون اول ک اومد نشست رو تخت روبه روم و خیره شد ب لبم. میدونستم تو فکر شوخیامه ک ازش میخاستم وقتی اومد ببوستم ولی نه من چیزی میگفتم ن اون . فقط ب لبام مات میشد. منم داشتم از استرس میمردم . باراولم بود با یه پسر تو خونه تنهابودم.بااینکه تو اون چندوقت خیلی ب سعید اعتماد پیدا کرده بودم ودوسش داشتم ولی بازم میترسیدم.
سعید جندبار چون میدونست قلقلکی هستم قلقلکم داد ک خودمو جمع کردم و افتادم روتخت . اومد روم ک لب بگیره ولی هربار از ترس روموبرگردوندم ونذاشتم . کم کم شالمو برداشت . چیزی نمیگفت ک چرا نمیذارم لب بگیره . اونم خیلی داغ بود ولی خوب خودشو کنترل میکرد عاشق همینشم بودم.
از استرس و ترس اینکه نتونیم کنترل کنیم و پرده منو بزنه نمیذاشتم حتی لب بگیره .نشستم رو قالیچه کوچیک تواتاقم . اومد روسرامیکا نشست وباز با عشق و یذره هوس خیره شد ب لبم
کوسم از خاستنش خیس شده بود . نفسام تنگ شده بود ولی میترسیدم .میترسیدم اینطور ک الان داره خودشو کنترل میکنه نتونه.
نگاهش حشریم میکرد . قرمز شده بودم .داغ شده بود بدنم . داشتم گر میگرفتم . میخاستم حداقل آغوششو حس کنم بلکه آروم شم . یواش یواش رفتم سمتش.منتظرم بود . دستاشوبازکرد و رفتم تو سینش . بدنم مثل کوره داغ بود . بدتر داغ شدم . پیش خودم میگفتم فقط یه بار … فقط یه بوسه . یه بوسه رولبش میزنم و دیگه ادامه نمیدم. فقط ی لحظه داغی لباشو حس کنم واسش کافیه . تو این فکرا بودم ک لبای داغمو ک واسه لباش داشت له له میزد گذاشتم رو گردنش …
یه آه عمیق کشید و بدنش انگار شل شد . گردنمو گرفت با خشونت خاصی کشیدم عقب و بلافاصله لبمو با لبش گرفت و شروع کرد ب میک زدن . دیگه رو ابرا پرواز میکردم . اولین بارم بود ک لب میدادم . واقعا لذت بخش و عاشقونه بود .
شل شدم ونرم تر تو سینش ولو شدم .آروم بلندم کرد وبردم رو تخت.خابوندم و دوباره لبشو آورد جلو .انگار منتظر بود دوباره صورتمو برگردونم ولی من چشاموبستم و منتظر شدم بازم خیسی ونرمی و داغی لبشو حس کنم . ب شدت خیس شده بودم. ضربان کوسمو حس میکردم .داشتم آتیش میگرفتم. لبشو ک دوباره رو لبم گذاشت این بار بی حرکت نموندم ومنم شروع کردم ب خوردن لبای خوشمزش.همیشه فکر میکردم از دهنی بقیه بدم میاد ولی بذاق دهن سعید اونقدر شیرین بود ک دلم میخاست تاآخر عمرم زبون و لباشو بخورم .
همونطور ک لبامومیخورد وچشامو بسته بودم گرمی دستشو روسینم حس کردم . (الانم ک فکرشو میکنم خیس شدم) واسه اولین بار یه نفر ب سینه هام دست زده بود . نفسام ب شدت منقطع شده بود . بدنم داشت از شدت نیاز میلرزید (هروقت خیلی حشری میشم و جلوی خودمو میگیرم میلرزم) کوسم خیس خیس شده بود . داشتم ب مرز جنون میرسیدم . میخاستم کیرشو رو کوسم فشار بده ک هم واسه اولین بار ابعاد و اندازه یه کیرو حس کنم هم یه کم کوسم آروم بگیره .
سعید همونطور لبامومیخورد و سینمو میمالید . کم کم دستشو برد پایین رو شکمم و شروع کرد ب ناز کردن. لباشو ازلبام برداشت ورفت تو گردنم. لبای خیس و داغش رو گردنم خیس ترم کرد.حس میکردم دارم تو آب خودم غرق میشم . دستش پایین و پایین تر رفت و از روی شلوار شروع کرد کوسمو مالیدن. یه لحظه انگار برق بهم وصل کردن . حس کردم یه عالمه آب از کوسم زد بیرون و حتی شلوارمو خیس کرد . میخاستم کیرشو بگیرم تو دستم . نازش کنم .ببینم چقدره . میخاستم بیفته روم و بهم بمالتش. میخاستم پامو بهم فشار بدم و دستشو رو کوسم اونقدر فشار بدم تا آروم شم ولی اون حس لعنتی بهم نهیب زد ک داری کنترلتو از دست میدی صحرا . تمومش کن. تو که دختری داره صبرت تموم میشه جه برسه ب اون ک پسره . همین فکر یه لحظه مثل برق و باد از سرم گذشت باعث شد خودمو بکشم عقب .
بلندشدم نشسنتم و همونطورکه از شد ت حشر نفس نفس میزدم گفتم : برو بیرون سعید. برو بیرون .
از زور حشر میلرزیدم .پامو بهم فشارمیدادم . فکرکرده بود ترسیدم . مدام عذرخاهی میکرد میگفت ببخشید ببخشید صحرا نمیخاستم اذیتت کنم . بخدا دست خودم نبود ببخشید . غلط کردم
زبونم فقل کرده بود به تنها جیزی ک فکر میکردم این بود ک میخام با تمام وجود لباشو بگیرم و بخورم . میخام تومحکم بغلش کنم و کوسمو بچسبونم روکیرش تا بلکه آروم شه . خیس عرق بودم ولی بازم خودمو کنترل میکردم . حالم خیلی بد بود .اونروز سعیدوازخونه بیرون کردم به خاطر یه ترس الکی . سعیدم فکرمیکرد چون بدم میومده انداختمش بیرون و ممکنه دیگه نخام باهاش باشم .وقتی گفتم ازاینکه نتونیم کنترل کنیم ترسیدم خیالش راحت شد .
ما هنوزم باهمیم. بعد ازاون جریان خیلی با هم بودیم ک دیگه ترسی توش نبود … اگه خوشتون اومد خاطرات بعدیم خیلی سکسی تره . البته سکس همراه با عشقه . نه سکس کثیفه نه خشن . البته اینم بگم ک من هنوز باکره ام . پس منتظر پرده زدن هم نباشین. حالا اگه دوس داشتین بازم براتون میگم ک چی کارا کردیم …
بای بای

نوشته: صحرا


👍 0
👎 0
17812 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

400661
2013-10-05 12:18:29 +0330 +0330
NA

ای بابا زیتونی رنگ فانتزیه :| هیچکی موهاش به طور طبیعی زیتونی نیست
چرا هر کی میخواد بگه خیلی خوشگله، میگه موهاش زیتونیه؟ یا طلاییه؟
این مو مشکی ها که میبینیم کین؟ توریستن؟

0 ❤️

400662
2013-10-05 13:00:47 +0330 +0330
NA

خفه بابا
مرده شور برده تایپ کردن یه حرف ه اینقدر سخته جنده بی سواد؟بی سواد باقی غلط های املاییتو کجات فرو کنم خوشت بیاد؟‌
جنده خانوم پای تلفن هر شب آب مرتیکه رو با همه جات میاوردی اونوقت وقتی به زور کشوندیش خونه که بکشیش رو خودت شال سرت کرده بودی؟ جنده به تو شرف داره

0 ❤️

400663
2013-10-05 14:55:03 +0330 +0330
NA

چقدر شما دخترا حسودین؟ :)

به نظر من داستانت خوب بود. ارزششو داره ادامه بدی

0 ❤️

400664
2013-10-05 17:33:43 +0330 +0330
NA

بنویس و ادامه بده
بنظر من که خوب بود

0 ❤️

400665
2013-10-05 17:57:32 +0330 +0330

بشین بینیم با کس نگوهرکی از راه میرسه ی کس شعری مینویسه

0 ❤️

400666
2013-10-05 18:17:09 +0330 +0330
NA

آخى فحش ندين گناه داره :))
اين حرفاى بد بد رو بهش نزنين :D
ببينيد چقدر با ادبه و اول داستان سلام كرده :))

0 ❤️

400667
2013-10-05 20:55:23 +0330 +0330
NA

خوب پسر اولی از سکس حرف نمیزد فهمیدی مردونگی نداره وقتی ولت کرد شروع کردی ب سکس چت و با یکی دوست شدی وقتی دیدیش به گوه خوردن افتادی ولی دلت براش سوخت یبار دیگم رفتی ب دیدنش که توی ماشین از بس که مردونگی داشت میخاست بکنتت که بازم گوه خوردی تا از دستش خلاص شدی بعدش شروع کردی ب جوک گفتن تو اینترنت تا با سعید دوست شدی و سر حرفای سکسی باز کردی و سعید اومد خونتون شروع کرد ب دستمالی کردنت و فهمیدی که مردونگی داره و بهش داری میدی و هنوز پرده داری و ·······
تبریک میگم ب بابات که در واقع پرده دار اصلی اونه و صددرصد باید خیلی مردونگی داشته باشه و از مادرت تشکر میکنم که نهایت نجابت رو بهت منتقل کرده و ب خودت که سکس کثیف و خشن نمیکنی بلکه سکس عاشقانه فقط میکننت.

بقول یکی از دوستان که در جواب سوال؛ چرا ازدواج نمیکنی گفته، اگر دختری میشناسی که فقط ب یک نفر اونم فقط از عقب داده باشه معرفی کن با کله برم خواستگاری.

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها