عطر ژاله (۲)

1403/03/07

...قسمت قبل

اوضاع به همین طور می گذشت 3 هفته یا یک ماه گذشته بود
من صبحا میرفتم سرپروژه بعد از ظهر که برمیگشتم یا میرفتیم بیرون یا تو خونه خودمونو سرگرم میکردیم بعضی شب ها هم بساط سکس به راه بود با این وجود فاطمه چندباری بهم گفته بود لباس زیرامو جابه جا نکن خوشم نمیاد ولی من اصلا دست بهشون نزده بودم و چون لباسامون جای مشترکی بود فکر میکردم دست زدم یادم نیست یا هرچی.
در کل اوضاع خوب بود تا اینکه یروز که از سرکار برگشتم دیدم ناراحت نشسته تو خونه و درم قفل کرده بود اومدم تو دیدم خیلی پکره اومدم نشستم باهاش صحبت کردم و میگفت که خوبه و هیچیش نیست منم با خودم فکر کردم حتما دلتنگ خونه شده و غربت بهش فشار آورده منم تنهاشم گذاشتم و رفتم توی اتاق که لباس عوض کنم موقع برگشتن دیدم داره گریه میکنه ، یکمی منتظر موندم تا گریه اش تموم شد و رفتم بغلش کنم تا شاید کمی اروم شه و بهش گفتم هر چیزی هست میتونی باهام صحبت کنی من شوهرتم و… بعدشم رفتم به مهدی گفتم تا بره واسمون غذا بیاره 3 تا پیتزا گرفتیم با سیب زمینی شب که می خواستیم بخوابیم فاطمه لباساشو در نیاورد و سریع گرفت خوابید منم خوابیدم.
2 3 روزی فاطمه همینطوری بود ولی داشت بهتر میشد منم سعی میکردم ببرمش بیرون تا حالو هواش عوض شه و یکم تاثیر داشت
یه روز که قرار بود صبح زود برم شبش به مهدی گفتم ماشینو نمیبرم و حواست به فاطمه باشه من فردا باید صبح زود برم هر جایی خواست بره باهاش برو. اونم با یه خنده شیطانی گفت چشم آقا و رفت به کارش برسه . صبح ساعت 5 5 و نیم بود که بیدار شدم تا برم که یهو دیدم پیام داده چون جاده خراب شده کامیون امروز نمیرسه و میفته فردا منم یکم عصبانی شدم و بهش پیام دادم چرا زودتر اعلام نکردی و از این صحبت ها، بعد از اون دیگه خوابم نمیومد دلمم نمیاد فاطمه رو بیدار کنم با خودم گفتم یه سر میرم جوزی تا ساعت 7 8 یه جوری خودمو سرگرم میکنم بعدش میرم سر پروژه و زود برمیگردم وقتی رفتم تو جکوزی نمیدونم چیشد شدیدا خوابم گرفت و همون شدکه من تا ساعت 8 9 شاید گرفتم خوابیدم بیدار که شدم و یه نگا به ساعت کردم سریع بلند شدم رفتم تو آشپزخانه که یه چیزی بخورم فک میکردم فاطمه هم تو آشپزخانه باشه از نبودش تعجب کردم و ابو گذاشتم که جوش بیاد بعدش رفتم سمت طبقه بالا تو راه که داشتم میرفتم یه ناله های خفیفی به گوشم رسید نمیدونستم صدای چیه. انگار دو نفر داشتن باهم حرف میزدن هرچی نزدیک تر میشدم صداها واضح تر میشد و افکاری تو ذهنم شکل میکرفت… مهدی… فاطمه؟ منم که قرار بود سرکار باشم هجوم این افکار به مغزم داشت دیوونم میکرد اما تنها قسمت بدنم که دچار جنب و جوش شده بود مغزم نبود… نمیدونم چرا ولی وقتی که حتی نمیدوستم جریان چیه و به سکس مهدی و فاطمه فکر میکردم با وجود خشم سرشار کمی از شهوت توی من قلقلک می خورد مثل وقتیه که خیلی عصبانی هستی اما بازم کیرت شق میشه و نمیتونی هیچ کاریش کنی
اروم اروم طوری که صدایی ازم نیاد داشتم به سمت اتاق مستر میرفتم هرچقدر نزدیک میشدم صداها واضح تر میشد و من بیشتر مطمئن از اینکه چیزی در جریانه تا جایی نزدیک شدم که کلماتو به صورت واضح میتونستم بشنوم…
مهدی میگفت جووون قربونت این کوصو کونت بشم جنده خانوم حیفه این کصو کون فقط مال اون مهندس کصکش باشه…
عاشق ممه هات شدم عزیزم… حاضر بودم همه چی مو میدادم تا تو مال من باشی…بعد با حالت عصبانیتی گفت انقدر وول نخور دیگه جنده اهه…
حالا کیرم شق شده بوده … نمیدونم چرا ولی داشتم لذت میبردم
حتی با وجود اینکه فقط صدا بود که به گوشم میرسید
قشنگ حس میکردم کیرم داره بلند میشه… از طرفی میخواستم برم جفتشونو بزنم و از طرف دیگه پاهام سست شده بود …تو اون لحظات همه چی داشت از جلو چشمام رد میشد سکس های منو فاطمه شیطون بازی هاش… نفس هام داشت تند تر میشد دچار حالتی از عصبانیت شهوتناک شده بودم… نمیدونستم باید چیکار کنم…در واقع میدونستم …ولی نمیدونم چرا دوست نداشتم انجامش بدم… با همه اینا منتظر موندم پشت در و صداهای بعدی که شنیدم صحبت های فاطمه بود…
با داد و ناله خفیف داشت میگفت حرومزاده عوضی من شوهرم دارم گمشو برو اونور مادر به خطا… حالم ازت بهم میخوره … حروم زاده دستامو ول کننن… سرمو ول کن دارم خفه میشممم واییی ولم کننن…
اینجا بود که کیرم منفجر شد… مثل یه تخته سنگ سفت شده بود سرمو از لای در کمی بردم تو…چیزی که داشتم می دیدم برام باور نکردنی بود… مهدی لباسای فاطمه رو پاره کرده بود… انداخته بودش لبه تخت و دوتا دست فاطمه رو با یه دستش گرفته بود و با دست دیگه سرشو فشار میداد به روی تخت تا صدای کمتری تولید کنه و با کیرش محکم تو کس فاطمه تلمبه میزد…
فاطمه هرچی بیشتر بهش فحش میداد اون سریعتر تلمبه میزد
اشک های تو چشم فاطمه رو میدیم که داره میریزه ولی… حتی عصبانیتم هم کم شده بود… جاشو به شهوت داده بود…

بعدش مهدی گفت از همون شب اولی که تو اون ست قرمز به همون شوهر بی عرضه ت روی همین تخت کص دادی عاشق خودتو بدنت شدم… نمیدونستی بدون این اتاق دوربین مخفی داره… هر شبی که به اون شوهر منگولت کس دادی و واسش ساک زدی رو دیدم و باهاشون جق زدم تا وقتی که نتونستم دووم بیارم… باید این کصو کون رو میکردم…و الانم دارم میکنم …جنده خانوم شل کن و لذت ببر از این کیر خوشگل… اگرم بخوای چیزی به اون شوهرت بگی همه فیلماتونو میریزم روی اینترنت تا همه از دیدن کس و کونت لذت ببرن حتی این فیلمم میذارم تا بدونن چه جنده ای هستیی…
من از شنیدن این حرفا داشتم تعجب شاخ در میاوردم ولی کیرم از دیدن اون صحنه داشت ارضا میشد… چه حس کوفتی و مزخرفی بود حدود 10 دقیقه ای تو همون پوزیشن داشت مدام تلمبه میزد
اخراشم فاطمه دیگه کم اورده بود هیچی نمیگفت فقط اشک میریخت… اون اشکا و اون صحنه و دیدن و شنیدن تلمبه هایی که توی اون کس تپل میخورد با اون پوست سفیدش و مهدی که پوست تیره تری ازش داشت… کاری کرد بدون دست زدن به کیرم ارضا شم…اخرشم مهدی ابشو ریخت روی کمر عشقم و دستمالو انداخت جلوش تا خودشو تمیز کنه
منم به سرعت و آرومی از صحنه خارج شدم یه لباس گیر اوردم پوشیدمو و از خونه رفتم بیرون… رفتم سر پروژه که اصلا حواسم نبود بهش و مدام داشتم به فاطمه و مهدی فکر میکردم و کیرم هرزگاهی یه تکونی میخورد… در نهایت برگشتم خونه و خودمو زدم به نفهمی فاطمه هم باز ناراحت بود… اون موقع بود که فهمیدم این اولین بار نبوده…

نوشته: خاقان

ادامه...


👍 17
👎 8
23101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

985387
2024-05-28 00:02:33 +0330 +0330

این سایت شده یه مشت داستان تخملی تخیلی

0 ❤️

985395
2024-05-28 00:37:52 +0330 +0330

کسشعر

0 ❤️

985396
2024-05-28 00:38:03 +0330 +0330

این همه غیرت زیادی بود یخورده کم میکردی از بس غیرتی شده بودی زنت رو میکردن تو ارضا شدی کسخول خالی بند

0 ❤️

985406
2024-05-28 01:48:29 +0330 +0330

خیلی خوب بود ممنونم
ادامه بده لطفا.
فقط زود به زودتر بزار داستانتو لطفا. ممنون

0 ❤️

985441
2024-05-28 08:04:05 +0330 +0330

اصلا قابل قبول نیست ادای باغیرت ها رو بازی کنی ولی ببینی تا سرانجام این تجاوز کثیف چه خواهد شد و هیچ عکس العملی نشون ندی. حالا بماند این ماجرا چه بسا تخیلی به احتمال قوی باشد …عجب

0 ❤️

985445
2024-05-28 11:23:59 +0330 +0330

گذشته ازاین که واقعی بودیا تخیلی، اون حس خشم آمیخته باشهوت ،خیلی حس غریبیه،طوریکه یک کشش خاصی هم ایجادمیکنه وهمینه که شخص روتوی بروز واکنش با مشکل مواجه میکنه وهرآن به لحظه بعدوبعدش موکول میکنه

0 ❤️

985477
2024-05-28 21:55:54 +0330 +0330

کسکش بی وجود تجاوز رو دیدی تحریک شدی؟ بیشتر بهت میاتد یه حرومی بی وجود باشی وگرنه دیدن اینطور صحنه ها موقعی برای طرفداراش لذت داره که زنش راضی باشه نه مثل تو. چیزی که مشخصه قطعا تو کونی بودی و از عقدت اومدی اینارو نوشتی ننویس دیگه ریدی

0 ❤️

985530
2024-05-29 02:18:29 +0330 +0330

شاس مغز ، زنت و بزنن و گریه کنه اما تو کیرت راست شه ؟!!!
خوب بنویسید کوص شعر ننویسید
باورپذیر بنویسید کونیا

0 ❤️

985726
2024-05-30 09:18:31 +0330 +0330

کیر تو داستانت لااقل یه جوری داستانو بنویسید آدم یکم باور کنه همه آدمای داستان اولش سکسی و غیرتی بعد تو یه لحظه تعقیر مود میدن و بی‌غیرت میشن دیوس داخل داستان داره به زنی که میگی زنته تجاوز میشه حتی اگه زن خودت هم نبود باید جلوی متجاوز رو میگرفتی و خاهرشو میگاییدی حالا اگه زن داستان خودش پا داده بود یه چیزی

0 ❤️

987213
2024-06-10 23:39:46 +0330 +0330

دوست داشتم ادامه بده

0 ❤️