لذت سکس از جونم در اومد

1393/04/15

سلام
میخوام داستان سکسمو با اولین و اخرین دوست پسرم براتون بنویسم ما قراره تا یک ماه دیگه عقد کنیم دیوانه وار همو دوسداریم البته قبلانم اومده خاستگاریم ولی ب دلایلی کارمون نشده من 18 سالمه و امیر 27 سالشه.تواین دوسالی ک رابطه داریم زیاد باهم سکس داشتیم و اولین بار هم چهارماه بعد از آشناییمون بود هر دومون داغ و حشری هسیم ولی هفته ای یکبار یا دو هفته ای یکبار بیشتر بیشتر سکس نمیکنیم و اون بیشتر میاد خونمون منم گاهی میرم خونه ی خواهرش.
من قدم حدود160 هس و وزنمم 58.امیرم175 و وزن 78.چهره ی جذابی دارم و اندامم خیلی قشنگه باسن تپل و برجسته ای دارم بقول عشقم مثل ژله هس.و تک فرزندم هستم و پدر مادرم شاغلن .اینجوریه ک اکثر اوغات خونمون خالیه.بریم سر خاطره. ک بحث اصلی دور نمونیم.
داشتم از دانشگاه میومدم خونه خیلی هم خسته بودم امیر اس داد امروز عصر بیام پیشت؟منم دو دل بودم گفتم بیا عزیزم
رفتم خونه سریع نهار خوردم رفتم حمام وقتی اومدیم بیرون مامان بابام رفته بودن سرکار و تا ساعت 9 شبم نمیومدن بابام ی مغازه ی بزرگ داره و مامانمم حسابدار یه شرکت معتبر و معروفه .زنگ زدم گفتم کجای امیر؟
گفت تا نیم ساعت دیگه اونجام
منم رفتم حسابی ارایش کردم یه تاپ دامن کوتاه هم پوشیدم با شرت توری لامبادا موهامم بستم بالا عطر جوپم زدم دیگه اماده بودم ک زنگ درو زدن. درو باز کردم میدونسم امیره .خودش از پله ها اومد بالا .خونمون دوطبقه هس طبقه ی پایین عموم زندگی میکنه.
وقتی اومد تو خونه.من تو اتاقم بودم. در اتاقمو باز کردم رفتم جلو باهاش دس دادم و همو بغل کردیم معلوم بود سردش شده بخاری اتاقمو تا اخر کشیدم بالا گفتم بیا اینجا وایسا گرم شی رفتم چایی و میوه هم اوردم یراش نشسته بودیم صحبت میکردیم و میگفتیمو میخندیدیم کیرشم بلند شده بود از رو شلوارش معلوم بود.گفت یه بوس نمیدی؟گفتم نه خییییر بوس نمیدم.اول باید کمرمو ماساژ بدی ک خیلی خستمه.گفت باشه بخاب
رو تختم رو شکم خوابیدم اونم لباسشو در اورد گفتم چرا داری لخت میشی چیزی نگفت…
فقط ی شورت پاش بود اومد رو باسنم نشست .وقتی خم شد ک کمرمو بماله کیرش روی خط باسنم حس کردم از رو شرت منم دامن کوتام رفته بود بالا ولی حواسم نبود اصلا یه لحظه آنچان حشری شدم ک یه آهههههه شهوت ناک کشیدم امیر گفت چت شد؟گفتم وااااییی باسنمو ب کیرش فشار دادم گفت جوون
بعد همینطور ک ماساژ میداد بیشتر کیرش برخورد میکرد ب باسنم کیرشم خیلی بزرگ و کلفته.داشتم از حال میرفتم تمام تنم حسابی شل شده بود و آب کسم ب راه افتاده بود.
شرتشو در اورد کیرشو گذاشت لای باسنم شروع کرد ب ماساژ دادن کونم برگشتم نگاش کردم دیدم خیلی شهوتی داره ب باسنم نگاه میکنه گفت دختر عجب کونی داری دیوانه کنندس منم حالم خراب بود گفتم بسهههه کیرتو بذار لای کسم برگشتم خابید روم شروع کرد لب گرفتن منم نفسم میگرفت اونم حسابی لب میگرفت.
لاله ی گوشمو میخورد گردنمو میلیسید .چشمامم بوسید رفت سراغ سینه هام یکی از انگشتاشو کرد تو دهنم ک خیس بشه مالید لای کسم از حاااال رفته بودم فقط اه وناله های بلند میکردم بعد انگشتشو کرد تو دهنش خیسش کرد مالید نوک سینم .نوک سینمم برجسته و سفت شده بود .افتاد ب جونشون و شروع کرد ب خوردن
تا میتونس سینه هامو خورد کیرشم از رو شرت رو کسم بود گفتم صبر کن شرتمو در بیارم گفت خودم درش میارم شرتمو در اورد لیس زد گفت واااای پف کرده بخوووورمش با دیدن کسم حشری تر شده بود پاهامو باز کرد زبونشو میکشید وسطش خجالت میکشیدم ولی خیلی لذت داشت گفتم بسه بسه بلند شد پاهامو داد هوا افتاد روم کیرشو گذاشت رو خط کسم شروع کرد تکونش دادن کیرش ک میخورد ب چوچولم انگار برق میگرفتم میپریدم بالا خیلی داشتم حال میکردم خودمم تکون میخوردم و اه و ناله میکردم یه لحظه بلند شد خابید کنارم گفت نمیخام ابم بیاد میخام باهات بازی کنم با دسش کسمو میمالد لب میگرفتیم گفت رو شکم بخاب خوابیدم از پشت گذاشت لای پام کیرش دقیقا جلوی سوراخ کسم بود جیغ زدم گفتم آااای آااااخ فشااار نده رفت توووش
یه فشار داد و آبش اومد آبش ریخت رو کسم
گفت چقد تنگییییییییی با دسمال خودمونو تمیز کردیم کنار هم خابیدیم چن دقیقه ای گذشت داشتیم همو نوازش میکردیم و حرفای عاشقانه میزدیم ک یهو زنگ خونه رو زدن…
دوتامون از جا پریدیم سریع لباسامونو پوشیدیم داشتم میمردم از ترس
قلبم داشت کنده میشد
هم در میزد هم زنگ پشت سر هم
نمیدونسیم چیکار کنیم
کلیدمم نبود ک بخوام در حالو قفل کنم
یه لحظه زنگ زدن و در زدن متوقف شد مامانمم همش داشت ب گوشیم زنگ میزد جوابش نمیدادم فکر کردم رفتن ک دیدم بعد از چن دقیقه دوباره دارن زنگ درو میزنن
یک لحظه دیدم از پله ها دارن میان بالا امیر گفت مهسا دارن میان از اتاقم رفتم بیرون در اتاقمم قفل کردم کلیدشم گذاشتم تو سوتینم دیدم زن داییمه و پسرش که حدودا شش سالشه.سلام کردم
گفت چرا درو باز نمیکردی گفتم حمام بودم تازه اومده بودم بیرون داشتم لباس میپوشیدم.
ولی موهامم خشک بود کمی هم ارایش داشتم فکر کنم فهمید دروغ میگم ولی ب روی خودش نیوورد
نشستن منم رفتم براشون چایی دم کنم سریع پشت چشمامو ک سایه زده بودم پاک کردم.گفتم شرمنده من برم سوتینمو بپوشم میام رفتم تو اتاقم پسر داییمم میخواس بیاد تو گفتم نیا میخام لباسمو عوض کنم رفتم تو دیدم امیر پشت چوب لباسیم نشسته اصلا مشخص نبود ساعتم حدود هفت شب بود.درو پشت سرم قفل کردم داشتم سوتین میپوشیدم بهم گفت یجوری ببرش بیرون تا من برم .گفتم سعی خودمو میکنم نگران نباش.داشتم فکر میکردم ک چیکار کنم ک از خونه بریم بیرون قبل از اومدن مامان بابام میخواسم اب جوش ک میخواسم باهاش چایی درست کنم بریزم رو دست خودم ک دسم بسوزه حسابی ببرنم دکتر بازم گفتم نه فکر خوبی نیس.همش از خدا کمک میخواسم میگفتم نجاتم بده.اومدم بیرون گفتم فاطمه پاشو بریم خونه ی مامان بزرگم اینجا تنهاییم مامان بابامم حالا حالا ها نمیان حوصلمون سر میره گفت نه بچم سردشه گفتم هوا ک سرد نیس پاشو بریم.گفت باشه منم لباسای مامانمو پوشیدم ک مجبور نباشم برم تو اتاقم واسه لباس پوشیدن .بچه ی داییمم میخاس بره تو اتاقم گفتم ن خیر میری چیزامو ب هم میریزی .خلاصه اماده شدیم از پله ها رفتیم پایین در اتاقمم قفل بود گفتم فاطمه صبر کن شارژم بیارم میام من دوباره اومدم بالا در اتاقمو باز کردم ب امیر گفتپ تک زنگ ک بهت زدم از خونه بیا بیرون .خلاصه از پله ها اومدم پایین درم بستمو رفتیم طرف خونه ی مامان بزرگم اخه خونشون کوچه ی بالاتر بود .گفتم کی براتون درو باز کرد ؟گفت زنگ زدم ب مامانت گفته مهسا خونه هست شاید خوابه ک درو باز نمیکنه ب برادر شوهرم ک طبقه ی پایینه بگو درو برات باز میکنه.
اخه میدونین یه دری پایین پله ها هست ک هم مامیتونیم بریم خونه ی عموم هم اونا.تک زدم ب امیر اونم سریع اومده بود بیرون.
ببخشید طولانی بود مرسی ک وقت گذاشتین داستان منو خوندید دوستان این خاطره چیزی جز واقعیت نبود ب مرگ خودم دروغ نگفتم هیچیچو.
دختر خانوما ک مثل من این ریسکو میکنید و دوس پسرتونو میارید خونه .حواستونو جمع کنید که مثل من تو درد سر نیوفتید.خدانگهدارتون .روزگارتون خوش

نوشته:‌ مهسا


👍 0
👎 0
39140 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

426013
2014-07-06 05:37:47 +0430 +0430

بعدش از کس کردت نه خونی اومد نه دردی داشت ، خیلی هم چسبید نه؟ اگر دروغ گفتی کیرم تو کونت…

0 ❤️

426014
2014-07-06 06:44:27 +0430 +0430
NA

" پدر مادرم شاغلن .اینجوریه ک اکثر اوغات خونمون خالیه">>>من از این تریبون به والدین جهت مچ فرزند گیری،توصیه میکنم>>>دوربین مخفی نصب کنین تو خونه وقتی میرین سرکار :| :D
“کیرش ک میخورد ب چوچولم انگار برق میگرفتم میپریدم بالا”>>>یکی بیاد این جمله رو تفسیر کنه :|
با تجه به داستان تو 18سالت نیست>>>مدله دستور دادنت تو سکس ماله یه دختر بی تجربه 18ساله نیست:| >>>شایدم بنده اشتباه میکنم و 18ساله ها اینکاره شدن
در کل>>>چرت بود

0 ❤️

426015
2014-07-06 07:50:10 +0430 +0430
NA

راست و دروغش مهم نیست . پسر بردن اونم توی خونه ی والدینت ررررررررررررررررررریسکه
من که هیچ وقت این کار و نکردم

0 ❤️

426016
2014-07-06 08:15:15 +0430 +0430
NA

وقتی قراره یه پسر بره خونه یه دختر یا زن باید حواسشو دو برابر جمع کنه چون دخترا زیاد تو این مسائل تیز نیستن. من یبار نزدیک بود سرمو از دست بدم بخاطر حماقت یه دختر. خلاصه سکس در خانه حریف ریسکش بالاست

0 ❤️

426017
2014-07-06 09:26:27 +0430 +0430
NA

من هم همچین خانواده ای داشتم. بعد از بلوغ تا مدتها فکر میکردم این تقصیر منه که نیاز جنسی دارم. چه میدونم، از این خزعبلات که “ایمانم ضعیفه” و “باید خویشتن دار باشم”. باور داشتم که اشتباه میکنم که سکس ذهنم رو مشغول کرده. خانواده و جامعه من رو مجبور کرد که با خودم در بیافتم و خودم رو کتمان کنم. مادرم با وجود اینکه میدونست من به عنوان یک پسر نیاز جنسی دارم هیچ وقت راجع به این موضوع با من حرف نزد و هرگز نگران من نشد که اگه من دوست دخترم رو نمیارم خونه پس کجا میرم، اصلاً کجا میرم؟ آره بچه ها، من قربانی کودک آزاریم. من عادی بزرگ نشدم. برای همین الان پر از عقده ام. پر از حقارت. پر از تناقض.

0 ❤️

426018
2014-07-06 09:51:21 +0430 +0430
NA

یکی یه لیوان اب قند بده این بنده خدا.
بالا سری ما.
آخ آخ…
منم الان که فکر میکنم…
داغونم…داغون.
بابام هم نه…مادرم چرا بهم در مورد سکس چیزی نگفت؟؟؟؟
خوبه والا…
خوب.

لت وپار

0 ❤️

426019
2014-07-06 09:54:45 +0430 +0430
NA

joop !!! :-S

0 ❤️

426020
2014-07-06 16:41:37 +0430 +0430

دروغ نگو لاشی…چقد باتجربه شدن این 18 ساله ها!!!

0 ❤️

426021
2014-07-06 17:43:45 +0430 +0430

مهسا یه کم فکر کن شاید منو بشناسی biggrin
خاک تو سرت ROFL

0 ❤️

426022
2014-07-07 01:53:03 +0430 +0430

بازم آوردیش خونه؟

0 ❤️

426023
2014-07-13 22:19:55 +0430 +0430
NA

خیلی قشنگ بود.
میمیرم برا این داستانا و این رابطه ها.

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها