لذت سکس ضربدری در یهو اتفاق افتادن آن است (۲)

1401/08/02

...قسمت قبل

با سلام
آخرین پاراگراف قسمت اول درباره شب آخرمون در هتل اشاره ایی کردم ولی ترجیح میدم از جای دیگه قسمت دوم رو شروع کنم.
بعد اون مسافرت ، مدتی منو حمید انگارتو کما بودیم و مکافات بعد جنایت اومده بودبه سراغمون ویا بهتر بگم عذاب وجدان شدیدی داشتیم،ولی بخاطر عشقی که به زندگیمون داشتیم از هم نپاشیدیم، هر کدوم به تنهایی در حال آبدیت کردن خودمون بودیم .
با تمام اینکه با محسن و الهام با روی خوش از هم دیگه جدا شده بودیم،ولی نه تماسشونو جواب میدادیم نه پیامشونو تقریبا تا دوماه محسنو الهام هفته ایی سه چهار باری زنگ میزدند از پیامهاشونم که نگم براتون،یکی از پیامهایی که محسن به خط من داد این بود:
میدونم پشیمون هستید از سکس ضربدری مخصوصا حمید،ولی چاره داره این وضعیت شما که از این کابوس دربیایید و چاره اش دست منو الهام .خواهش میکنم جواب بدین.
با حمید درمیون گذاشتم پیام محسن رو ،حمید بدون معطلی بهم گفت بهش پیام بده بزودی همدیگرو میبینیم.
دو سه روزبعد اون پیام که روز پنج شنبه بودبچه هامون رو گذاشتیم خونه مادرم بعد یکی دوتا کاری که حمید داشت رفتیم خونمون وبعد ازچند ماه از قبل برنامه ریختیم برای سکسمون ،ولی قبل از این هم سکس داشتیم ولی سکس های یواشکی و سریع و به قولی سکس های بزن در رویی .
تو این مدت حتی یکبار هم منو حمید درباه اتفاقهایی که در ترکیه برامون افتاد حرف نزدیم ،وتو این مدت قربون صدقه رفتن هر دو مون به همدیگه بیشتر شده بود ،بلاخره حمید بعد سکسی که بدون بچه هامون تو خونه ی خودمون داشتیم سکوتش درباره اتفاق ترکیه رو شکست و ازم پرسید ببینم به محسن پیام منو رسوندی ؟ گفتم نه عزیزم مگه قراره ببینیمشون که جوابشو بدم ؟ حمید پیامهای الهام و محسن رو نشونم داد که درباره زندگیمون هشدار داده بودند که اگه با این منوال زندگی کنیم بزودی زندگیمون به انتهاخواهد رسید همانطور که برای خیلی از زوجها بعد سکس ضربدری به انتها رسیده،
گفتم حمید دوست دارم حقیقت دلتو بهم بگی دنبال چی هستی ؟
حمید:دنبال درست کردن افکارم هستم
من:با دیدن محسن و الهام افکارت رو ترمیم میکنی ؟
حمید: نمیدونم چه اتفاقی میافته ولی میدونم با اونا وارد این ماجرا افتادیم ، اگه قرار از این فشار که تو سرمون هست رها شیم فقط با خود محسن و الهام ازش رها میشیم و اگه رها نشدیم تکرارش میکنیم که برامون عادی شه شاید خومون رو رها کنیم ازین فشار روحی.
(چه قرارهایی اونشب منو حمید گذاشتیم از نظر دیدن محسن و الهام ،و چه جوری بعد مدتی جواب ندادنه زنگهای محسن و الهام باها شون حرف زدیم بماند از اولین قرارمون با محسن و الهام داستانم روادامه میدم.
تو کشمکش های گذاشتن قرار که هر دفعه توسط حمید کنسل میشد ، حمید شوهرم با یکی از همکاراش در شمال که سالها با هم کار و تجارت میکردند اختلاف حساب پیدا کرده بود که میخواست تنها یک روز بره و برگرده ،و بعد اون با محسن و الهام قرار بزاریم که با پیشنهاد من که شوهرم استقبال کردقرار شد با محسن والهام در شمال قراربزاریم.
در اون شهر شمالی و ساحلی سر قرامون دوساعت زودتر رسیدیم ،من استرس داشتم که توام با شهوت بودولی حمید آروم بود
(تو اون شهر پدر حمید باغچه ویلایی داشت که کلیدش دست یک آقایی حدودا ۶۰ ساله که قابل اعتماد پدر شوهرم بود وگه گاهی اجاره هم به مسافران میداد و اگه از خانواده ‌کسی میخواست بره اول با آقا کاظم هماهنگ میکرد که همان مرد معتمد پدر شوهرم بود،
محسن و الهام بعد دوساعتی که برای خلاصی گذاشته بودیم هنوزنیومده بودند،و تلفن هاشونم در دسترس نبود، در نتیجه حمید با همکارش که اسمش رو صدا میزد حاج علی حدود ساعت ۱۲ ظهر قرار گذاشتن ک اومد دنبال حمیدوبعد از خوش وبش کردن بامن حمید رو برداشتو رفت و من داخل ماشین نشستم منتظر الهام و شوهرش،حدودساعت سه بعداز ظهر بلاخره مسافران ما رسیدن ، محسن جلوی ماشین ما پارک کردهردوشون پیاده شدند که من هم پیاده شدم با دیدن محسن چنان شهوتی بهم دست داد که تو این مدت هیچ وقت تجربه نکرده بودم اول الهام به من رسیدرو بوسی کرد بعدشم محسن اومد جلو من فقط دست دراز کردم که دستمو کشید جلو به طرف خودش و رو بوسی کرد باهام .تشریفات اولیه ی احوال پرسی انجام شد من به حمید زنگ زدم که اطلاع بدم اومدن بچه هارو که حمید بهم گفت: بشین پشت فرمون برو ویلا منم میام،و حرفی که اصلا انتظارشو نداشتم بهم زد گفت:عزیزم شلوغ نکنی ها تا من بیام،که منم با کلمه ی:واااا! این چه حرفیه جوابشو دادم وگوشیو قطع کردم.جریان رو در حالی که به محسن و الهام داشتم میگفتم محسن پرید تو حرفم و گفت ما مهمون داریم، درب عقب ماشینشون باز شد و پسری جوون از ماشین پیاده شد حدود ۲۳ ۲۴ ساله که معرفی کردپسر خاله الهامه،واییی چقدر جذاب بود چشم و ابرویی مشکی وموهای به رنگ پر کلاغی و صاف که از وسط فرق باز شده بود با من دست داد و با گفتن تعریف شما رو خیلی شنیده ام دست شو یکمی دیر ول کرد
و به چشام خیره شدکه الهام با خنده گفت:یحیی نخوریش زن مردم رو برو پشت فرمون بشین ماریا با میاد که گفتم نه نه من بهتر با ماشین خودمون بیام و نیازی نیست یحیی جان به زحمت بیافته که دیدم یحیی پشت فرمون نشسته و خیلی عادی انگارسالهاست منو میشناسه با ادا و کج کردن سر و صورتش گفت بیا بشین خودتو لوس نکن دیگههههه!
الاهم گفت یحیی بیافت جلو ما ویلاتون رو نمیشناسیم یحیی که حرف الهام تموم نشده حرکت کردش با عکس العمل شدید من طرف شد و وایستاد پیاده شدم تا الهام اینا رسیدن گفتم قرار بود بریم ویلای ما الهام گفت برو بشین با حمید اوکی هستیم آدرسو داره خیالت راحت .
رفتم تو ماشین زنگ زدم به حمید اول برنداشت بعد ۵ دقیقه خودش زنگ زد سلام نکرده گفت رسیدید گفتم کجا ؟گفت:ویلای پسر خاله ی الهام گفتم پس تو جریانی گفت اره برو آدرسو دارم میام خیلی زود.
نیم ساعتی طول کشید تا به ویلای پدر یحیی برسیم که تو این مدت یحیی با حرفایی که میزد انقدر خندون منو که از خنده به قولی روده بر شده بودم و چشام از خنده اشکش در اومده بود.یحیی تو راه چندین بار دستشو گذاشت تو رون پام هر دفعه تا میخواستم عکس العمل نشون بدم دستشو بر میداشت
همین کافی بود برای شهوتی شدن من .
جلوی ویلایی یحیی وایستاد ساعت تقریبا ۵ بعد از ظهر بود وارد ویلایی شدیم طرف جنگل که سر و ته نداشت و از بیرون بیستا ماشین هم تو حیاط باشه دیده نمیشد،البته سرایدار هم داشتن که با زنشو بچه اش اونجا زندگی میکرد ،و اصلا سرایدار درب ویلا رو باز کرد یحیی بعدازپارک کردن ماشین بهم گفت بیا ی چیزی نشونت بدم که خوشت میاداز ماشین پیاده شدیم دسته کلید ویلا رو بطرف محسن پرت کرد گفت برید تو الان ما میاییم بلافاصله دست منو گرفت به طرف پشت ساختمون حرکت کردیم پشت ساختمون ی سوییت بودخیلی زیبا و مدرن بود والبته خیلی نقلی یحیی کلید انداخت وارد سوییت شد من ایستاده بودم گفتم تو نمیام گفت بیا نترس پشیمون نمیشی
من بی اراده وارد سوییت شدم وارد که شدم یحیی در سوییت و بست جلوی درگاه دوباره دستمو گرفت کشید به طرف جلو تا بخودم بیام وایستاد جلوم زل زد به چشام واقعا اصلا نفهمیدم که لباشو زبونش چه جوری به کار افتادن داخل دهنم و لبای من اصلا یک ثانیه هم مقاومت نکردم مانتو رو خودم درحال لب دادن از تنم در اوردم انداختم زمین با دستش تاب نازک کاموایی منو از کمرم داد بالا ویهو به طرف خودش ی فشار اورد هنوز سرپابودیم که یهو شلوار اسلش خودشو کشید یخورده پایین واییی من چی میبینم ی کیر کلفت بیست و دو سانتی که نفهمیدم کی گرفته بودم تو دستم یحیی که هنوز از لب گرفتن سیر نشده بود لبامو کشیدم از وسط لب های یحیی رو زانوهام نشستم شروع کردم به خوردن کیرش دوباره از زیر بغلهای من گرفت بلندم کرد دوباره لبامو گرفت و شروع کرد به خوردن
لبام که منم معطل نکردم شلوارمو در اوردم که بخاطر تنگی شلوارم بر عکس از طرف پشت شلوار که یحیی مجبورشد لبامو ول کنه و شلوارمو در بیاره حالا روتخت دراز کشیده بودم و یخورده زانوهامو بطرف شکمم چسبوندم که کوسمو از دیدش پنهون کنم که خودش با دستاش زانوهام رو از هم بازکرد افتاد روم بقدری از من دوباره لب گرفت که به شعاع دو سانت دور لبام سرخ شده بود با سر کیرش چندین بار به کوسم ضربه زد و با کلمه جون گفتن سر کیرشو کرد تو کوسم وایی لذت در کنار درد بود ولی بدردش توجه نمیکردم چون جوانی خوش اندام وفوق با نمک با اون کیر بزرگش روم بود که درست بیست دقیقه تو کوسم تلمبه زد و واقعا میخواستم حین سکس بکنمش تو وجودم یحیی رو من با داد بلند که اون لحظه خودم لباشو گرفتم تو لبام زیباترین و لذت بخش ترین سکس و ارگاسمو تجره کردم یحیی هم بلافاصله بعد من به ارگاسم رسید که آب منی یحیی تا موهای من رسید و از سرم تاصورتمو سینه هام و شکمم پر از آب یحیی شد .اصلا دوست نداشتم از روم بلندشه .

ادامه...

نوشته: ماریا


👍 22
👎 8
102901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

900062
2022-10-24 02:15:58 +0330 +0330

طولانی نبود کم بود ولی عاااالی
ادامشو بزار

1 ❤️

900078
2022-10-24 05:38:49 +0330 +0330

خیلی عالی ادامه بده

0 ❤️

900102
2022-10-24 09:10:37 +0330 +0330

خوب بود ولی دیر به دیر چرا میزاری

0 ❤️

900106
2022-10-24 09:29:37 +0330 +0330

ادامه بده عزیزم قشنگ مینویسی افرین

0 ❤️

900138
2022-10-24 18:48:54 +0330 +0330

عالی نوشتی نمیدونم داستانه یا خاطره واقعی رو نوشتی اما هر چی هست بی صبرانه منتظر ادامه اش هستم ❤💜❤💜

1 ❤️

900147
2022-10-24 21:59:23 +0330 +0330

قسمت قبلی رو بیشتر دوس داشتم

0 ❤️

900150
2022-10-25 00:15:12 +0330 +0330

اینکه توی قرار ملاقات اول هم طرف و هم خودت مخ میکنین و کس میدی و کس گفتی ، قرار بود روابطتون درست شه بیشتر خراب جنده بازیت شدیم ، شوهرت تاکید داشت ندی از جنده بودنت مطمئن شد ، تو قسمت قبل تلاشت برای اینکه بگی پولدارین و رفتین ترکیه ستودنی بود ، انقدر گفتی ازمیر و تور و ترکیه و …
این قسمت همونقدر رو جنده بودنت تلاش کردی خانم کس هنوز شمالی بیام پیشت

0 ❤️

900359
2022-10-26 13:31:16 +0330 +0330

عالی و با احساس خوب
ادامه بده قبل اینکه پیدات کنن😊

0 ❤️

901632
2022-11-05 21:21:04 +0330 +0330

واقعا زیبا نوشتی

0 ❤️