سلام این داستان روبراتون تعریف می کنم تامثل من آبروتون نره وگول بعضی ازحرفهارونخوریداسم من جمال هست من ازدوران نوجوانی خیلی حشری بودم وتونخ تمام زنهای فامیل می رفتم وتاچندروز باخاطرات اونهاجلق می زدم تااینکه ازدواج کردم اما هنوزهم حشری بودم وزنم نمیتونست من روارضا کنه خانواده زن من باایمان هستند وحجابشون روکاملا حفظ می کنن اما طبق روال گذشته من برای خودم داستانهایی رو میبافتم وبا قصه هایی که اینجا خوندم خودم رودرحال سکس باخواهرزنم تصور می کردم خواهرزن من اسمش فریده هست و3سال هست که ازدواج کرده ویکسال بزرگترازمنه ومن بدجورتوکفش بودم البته میگم اون حجاب داشت مشکل ازمن وتصورات غلطم بود بالاخره یک روز که خونه مادرزنم دعوت بودیم شوهرش زودتر رفت خونه وگفت همسرش همراه برادرش بیاد من هم ازفرصت استفاده کردم ودورازچشم بقیه بهش علامت دادم که بیادتوی حیاط وبعد بهش گفتم برای پرکردن فرمهایی که قبلا ازمن خواسته بودبرای یک کار اداری براش بگیرم همراه من بیاد وبه بردارش بگه که من اونو می رسونم که اون هم قبول کرد وقتی مهمونی تموم شد من وزنم وخواهرزنم رفتیم که توی مسیر زنم رو خونه مادرم پیاده کردم وگفتم فریده رو می رسونم وبر می گردم رفتیم تابه خونه رسیدیم ومن رفتم تو اما اون دم راهرووایساد وگفت فرمها رو همینجا پرمیکنه من که حشری شده بودم وهیچی جلو دارم نبودم یک نقشه ای کشیدم رفتم تو اتاق بالای لحاف ها و الکی خودم رو پرتاب کردم پایین وصدای آخ ونالم هوارفت که اون هم سریع اومد پایین که بهش گفتم فرمها بالای لحاف ها وپشت تاقچه هست ومن زانوم درد گرفته توبرو بیار اون ازخدا بی خبرهم رفت بالا که من هم کم کم بهش نزدیک شدم وخودم روچسبوندم بهش که یهو جاخورد واومد توی هال بعد فرم رو دادم پرکرد اما از ترس داشت می لرزید وصداش قطع و وصل میشد بعد از اون ماجرا دیگه به عنوان یک آدم عوضی به من نگاه می کنه (البته هستم که این کاروکردم)وماجرارو هم برای زنم تعریف کرد اما نگفته بود که من به کونش چسبیدم فقط گفته بودهوای شوهرت رو بیشتر داشته باش یک حرکت اشتباه آبروی من رو پیش اون و زنم بردکه تا آخر عمر نمیتونم توصورتشون نگاه کنم امیدوارم این داستان درس عبرتی باشه برای من وامثال من که گول داستانهای تخیلی رونخورند
نوشته: اشتباهی
برو بجای نصیحت کردن دروغ نگوکه خدا هیچ کسیو دشمن خودش خطاب نکرده الا دروغگو
ریدی رفیق…یا نباید میچسبیدی یا وقتی چسبیدی همونجا میخوابوندیش.م ن تجربه دارم یکبار.البته خواهرزاده زنم بود و ۱۹ سالش بود و اونم جا خورد و داشت سکته میکرد ولی تا اومد بفهمه چی شده کیرم از روی شلوار لاپاش بود و تقلا کرد که تقلاهاش فقط کمک کرد راحت لختش کنم.بعدم دیگه خدا بده برکت…الانم چند وقته که انگار بدش نمیاد دوباره امتحان کنه.آخه میاد ریاضی پیش دانشگاهی درسش بدم.خونه خلوت شه اینبار زدم توووووش براش
فکر کنم اگه یکی هم اینجا داستان واقعی نوشته باشه همین دوست جقی خودمون هست. موفق باشی رفیق جقی من
به اوسکلایی مثل تو میگن شُشی
تو همون جقتو بزن لاشــــــــــے
تاثیرات بعد جقه خخخخخ
تا داره میزنه نقشه میکشه و میماله و میکنه تا آبش ریخت کف دستش فاز عوض میشه و میره تو فاز نصیحت
جمال تو رو به جمالت قسم نزن، بخدا اون ور بزنی یار گله داره این ور بزنی ما گله داریم
کسخل تقصیر خود بیعرضهات بوده که نیمه کاره ولش کردی بره… یا نباید میکردی یا باید همون شب تا تهش میرفتی… اگر همون شب توی اتاق به زور لختش میکردی و میکردیش الان یه کون خوب و همیشگی ذخیره داشتی… حالمو بهم زدی از بیعرضگیت… اینجور کارها عرضه میخواد که تو نداشتی
اگه راستشو گفتی که خیلی کسخلی و کس مغز.اگه هم دروغ گفتی و داری حین نوشتن جق کم تف میزنی مراقب باش که توهماتت به گات نده
اگه بکنب وبمالی میشی لاشی و بی غیرت
اگه نکنی میشی بی عرضه وجقی
باخودتون چندچند هستید؟ (inlove)
سلام واقعا لذت بردم از این داستان آموزنده ات چون این سایت هدفش فقط دادن اطلاعات جنسی نیست بلکه تخریب دین و سیاست و هویت ایرانی هم هست بیشتر داستانها هم تخیلی هستند و واقعیت ندارند ? ? (clap) (clap)
اینی که نوشتی فقط یه نصیحت و درس اخلاق بود اونم با اون طرز فکر پس مانده ای که داری! لابد هر کسی که چادر سرش نمیکنه ایمان نداره و جنده هم هست دیگه!!! هر کسی هم که با حجابه بقول شما, خیلی با ایمانه و مثل شیر پاکه!!! از قضا ما تا حالا هر چی جنده آوردیم بلااستثنا همه شون با حجاب کامل بودن تو بیرون برا اینکه کسی بهشون شک نکنه!!! از ذهنت این مزخرفات آخوندی رو دور بریز. نجابت و پاکی به داشتن یا نداشتن حجاب و چادر نبوده و نیست.
توام میخاست حاشا کنی بگی اون میخاست مخ منو بزنه ابروشو ببری.خخ
یا بگی بکنم یا میگم میخاستی اخفالم کنی خخ
شوخی کردم خیانت نکن برادر خخ
یعنی داستان نیست اینا خلاقیت تخماته در حال جقدیدن