مریم، یک اشتباه درست

1392/06/03

سلام خاطره ای که می‌خوام بنویسم شاید یکم طولانی باشه از این بابت عذر می‌خوام… من با مریم چند سال پیش دوست شدم یعنی‌ زمانی‌ که سال سوم دبیرستان بودم که واسه کنکور میخوندم و کتابخونه میرفتم. ما با هم تو کیبخن آشنا شدیم و من که هیچ دختری رو تا حالا باهاش دوست نبودم تونستم با کمک راهنمایی دوستام مخشو زدم. خلاصه مثل همهٔ پسرای دیگه کار ما هم به خونه کشید. البته چون ساکن شهر کوچیک بودیم خونه قرار گذاشتن یجور اجبار بود چون امنیت بیشتری داشت و کسی‌ مارو با هم نمی‌دید.اینو لازم بگم من اصلا قصد سکس نداشتم آدم بسیار احساساتی‌ ائ‌ هستم و هدفم از رابطه بیشتر ابراز احساسات و پر کردن تنهایی‌ بود به نظر من محبت کردن مثل محبت دیدن یه نیازه. سکس ما بخاطر خجالتی بودن من بعد از مدت‌ها اتفاق افتاد و مراحل ابتدایی زیادی داشت. هدفم از نوشتن این داستان گفتن این مراحل وگرنه به نظرم عمل دخول رو همه به یه روش انجام میدان خیلی‌ تفاوتی‌ نمی‌کنه. روزای اول من فقط باهاش حرف میزدم حالا اون تو چه فکری بود نمیدونم،بعد از مدتی‌ یک روز یه خاطره تلخ واسم تعریف کرد و شروع کرد به گریه کردن منم بعد از کلی‌ تقلا با خودم رفتم و بغلش کردم،اولین‌بار بود ،کاملا خاطرم هست که چه حسی داشتم،یه بدن نرم و دوست دشتنی رو زیر دستام حس می‌کردم بجای آروم کردنش ذهنم درگیره لذت لمس بدنی متفاوت بود،این باعث شد که بغل کردنش واسم عادی بشه و دیگه خجالت نکشم البته جدا از خجالت کشیدن حس می‌کردم اگر از نظر جنسی‌ بهش نزدیک شم یا به سکس بکشمش ممکن از دستش بدم اون موقع نمیدونستم همه مثل من فکر نمیکنن راجع به سکس.روز‌ها با بغل کردنش گذشت.عاشقش شده بودم اما در کنار عشق کشش شدیدی از نظر جنسی‌ نسبت بهش حس می‌کردم و می‌خواستم باهاش سکس کنم اما با رضایت کامل اون و بدون ناراحتی‌ و پشیمونیش.یه روز که بغلم بود و داشتم گونه شو میبوسیدم در حین برداشتن لبم از رو گونه ش و رفتن به سمت گونه سمت دیگه لبمو به لبش کشیدم تا ببینم چه عکسالعملی نشون میده وقتی‌ هیچ حرفی‌ نزد فهمیدم که ناراحت نمیشه لبمو به لبش چسبوندم و پوست نازک و نرم لبشو با لبام حس می‌کردم و بیشتر لبمو فشار میدادم،به طرز وحشتناکی داغ شده بودم چشمامو بسته بودم و داشتم تصور می‌کردم که لبای نازش رو دارم حس می‌کنم،یه لحظه چشمامو باز کردم دیدم چشماش بستست بیشتر لبمو فشار دادم که متوجه شدم آروم یه ذره دهنشو باز کرد با این کار یه مقدار لبام خیس شد و حس کردم نوک زبونشو به لبم زد، منم نوک زبونمو به زبونش زدم،دیگه لبام خشک نبود و حس کردم بوسه بیشتر حالت شهوتی پیدا کرده تا عاشقانه،با اینکار با تنگتر کردن حلق دستام به خودم فشارش دادم و نرمی سینه‌شو رو سینه‌ام حس کردم اما لبمو از لباش جدا نمیکردم،فکرم درگیر بود،به لذت اینکار فکر می‌کردم و اینکه وقتی‌ تموم شد چی‌ باید بگم و اصلا چجوری تمومش کنم،با خودم گفتم دیونه عاشقشی اونم عاشقته(البته اشتباه می‌کردم)پس نگران هیچی‌ نباش اون واسه تو خلق شده و تو واسه اون،شهوتم بیشتر شد لبشو مکیدم که صدای نفساش دراومد که حالمو داغون میکرد و شهوتم بیشتر میشد،در اوج لذت بودم عاشقانه میبوسیدمش و فکر می‌کردم اونم عاشقانه میبوسه،بد از حدود یک ساعت که تمام تصورات قبلیمو راجع به لب گرفتن از یه دختر امتحان کردم همه چی‌ تا حدی عادی شد و از بغل هم درومدیم،بلافاصله قبل اینکه چیزی بگه گفتم چقدر شیرینی‌ و دوباره بغلش کردم و پیشنیشو بوسیدم و بلند شدمو گفتم میرم چایی میزارم،اون روز و روز‌های بد به همین ترتیب گذشت که درگیره مرحلهٔ بعد شدیم…بعد از گذشت چندین جلسه به همین منوال ازش خواستم مانتشو دربیاره و راحت باشه،اونم قبول کرد. وقتی‌ اینبار بغلش کردم حین لب گرفتن چشمامو باز کردم و از بالا از داخل یقهٔ لباسش به سینه هاش نگاه کردم، وای که چه صحنه ائ‌ رو میدیدم،دو تا سینهٔ سفید نسبتا بزرگ که از بالا نگاه می‌کردم و چاک سینه هاش چشمامو خیره کرده بود،اولین بار بود که خودمو اینقدر نزدیک به سکس میدیدم،دوست داشتم با لبام لمسشون کنم اما میترسیدم منو در حین دید زدن سینهش ببینه، با خودم می‌گفتم شاید خودش نخواد من ببینم،راستش اصلا نمیدونستم چجوری باید شروع کنم و سکس کنم یا اصلا راجع به این موضوع حرف بزنم. با فشار دادنش تو بغلم به خودم سعی‌ می‌کردم حسشون کنم،از این لحظه فهیدم که لب گرفتن اوج لذت نیست اگر دستم به سینه هاش برسه اوج لذت‌و میبرم اما نمیدونستم چجوری اینکارو بکنم که نشم یه آدمی‌ که به دروغ میگه دوسش دارم… اگر داستانم ارزش خوندن داره در داستانای بعدیم تا مرحلهٔ آخر که سکس کامل بود بنویسم،منتظر نظرتون هستم چه فحش باشه چه تعریف از اینکه وقت گذاشتیدو نظر دادید ممنونم، راستی‌ علت اینکه اسم داستانو گذشتم اشتباهه درست اینه که اعتقاد دارم که - اشتباه کار درستیه که نتیجهٔ دلخواه نمیده - ،،، با سپاس

نوشته: rahaa-aazaad


👍 0
👎 0
51120 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

396610
2013-08-25 21:00:52 +0430 +0430

پارادوکست تو حلقم! میخونم حوصله داشتم نظر میدم…!

0 ❤️

396612
2013-08-26 02:14:46 +0430 +0430
NA

بنویس ببینم چه کردی آخر .

0 ❤️

396613
2013-08-26 05:31:18 +0430 +0430
NA

8} 8} ahmagh

0 ❤️

396615
2013-08-26 11:08:54 +0430 +0430
NA

جالب بود ادامه بده…!

0 ❤️

396616
2013-08-26 14:57:26 +0430 +0430
NA

نخوندم هنوزخوابم ميادبعدأميخونم نظرم ميدم روجشم

0 ❤️

396617
2013-08-26 17:58:18 +0430 +0430
NA

دارم به کامنتای مسخره میخندم:-)
طرف انگار وزیز نفته از بیدارش کردن بیا اینارو لطفا بخون بعد بخواب تونه خدا واقعا بعضی وقتا قبول دارم دخترا چرت زیاد میگنو فقط میخوان بگن ما هستیم. . .
داستانم بد بود

0 ❤️

396618
2013-08-26 18:00:01 +0430 +0430
NA

دارم به کامنتای مسخره میخندم:-)
طرف انگار وزیز نفته از بیدارش کردن بیا اینارو لطفا بخون بعد بخواب تونه خدا واقعا بعضی وقتا قبول دارم دخترا چرت زیاد میگنو فقط میخوان بگن ما هستیم نصفشونم پسرن. . .
داستانم بد بود

0 ❤️

396619
2013-08-27 20:13:55 +0430 +0430
NA

بازييه تيكن2 سال 80 تازه براي play station اومده بود انقد مرحله نداشت تا به غول اخر برسي

0 ❤️