مسافر مترو (۲)

1403/03/08

سلام به دوستان گلم امیدوارم حالتون خوب باشه بابت تاخیر در ارسال ادامه داستان عذر میخوام.چند تا نکته لازمه بگم بهتون؛اول اینکه من برای این داستان ۵ قسمت در نظر گرفتم و حقیقتا از شما خالصانه میخوام در روند نوشتن داستان بهم کمک کنید حس خوبیه که با نظر مخاطبین جلو بره
و نکته دوم اینکه من در داستان قبلی نظراتتون رو خوندم و ممنونم از حمایت هاتون♥️🙏

و در آخر دوست عزیز من صرفا واسه سرگرمی این داستان رو نگاشتم فحش و حرفای بی ربط شما به کف پای ما هم نیست،اگر علاقه نداری نخون😬

ادامه داستان:
+دیدی توله سگ چطور زیرم آه و ناله میکردی،مشخص بود کلی بهت حال دادم،مگه نه؟ از این به بعد هر وقت خواستم باید بیای اینجا و در خدمتم باشی.
من که از شدت درد نفسم بالا نمیومد هیچی‌ نمیگفتم که با ضربه الهام‌ به تخمام به خودم‌ اومدم.
+مگه باتو نیستم آشغال کثافت چطور جرات میکنی به حرفام توجه نکنی؟
همون لحظه بلند شد و کف پاشو رو تخم هام گذاشت داشتم‌ از درد میمردم ولی جرات اعتراض نداشتم.
+یه بار دیگه حرفامو تکرار میکنم و دوست دارم جواب درست بشنوم،هروقت که خواستم میای اینجا و در خدمت اربابت خدمت میکنی متوجه شدی؟
*بله ارباب متوجه شدم
+آفرین سگ خوبم

دو روز بعد…

اون شب الهام منو رسوند خونه ولی تو راه دو بار دیگ براش ساک زدم و آبشو داخل دهنم خالی کرد و مجبورم کرد همشو بخورم دائم بین راه از اینکه کیرشو دندون میزنم شاکی بود.

+آشغال بی مصرف یه ساک زدنم بلد نیستی باید خوب یادت بدم چطور خدمت کنی بهم

اون شب با کلی درد خوابیدم و تا الان ک دو روز میگذره به زور میتونم راه برم و فقط واسه کار اضطراری از اتاقم بیرون میزدم.

هر وقت به دستشویی میرفتم احساس میکردم که دوباره اون سوزش و درد عجیب سراغم میاد و من بودم با آینده ای نامعلوم…

اومدم به اتاقم ک دیدم گوشیم داره زنگ میخوره الهام بود

+اشغال کثیف چرا انقدر دیر جواب اربابتو داد؟
*معذرت میخوام ارباب رفته بودم خودمو تمیز کنم
+اومم خوبه سوراخت به حد کافی باز شده که راحت برینی؟؟
و خنده های بلند و شیطانی
*به لطف شما بله ارباب
+امروز میخوام دوباره به مطبم بیای تاکید میکنم سر وقت بیای وگرنه تنبیه بدی میشی در ضمن اینم بگم بهت که اگه خطایی ازت سر بزنه و بخوای منو بپیچونی اون روی سگ منو میبینی
متوجه شدی یا نه؟
*چشم ارباب

تلفنو بدون خداحافظی قطع کرد و بلافاصله ساعت اومدنم رو به اونجا پیامک کرد من موندمو یه درد عجیب غریب دیگه
من‌ ک تازه از باکره بودن در اومده بودم به فاصله دو روز دوباره کیر الهام انتظار سوراخمو میکشید و باید اونو تحمل میکردم…

ساعت طرفای ۵ عصر بود که رسیدم مطب خیلی تلاش کردم سر وقت برسم و موفق هم شدم زنگ رو زدم.

در باز شد و در کمال تعجب چند تا مریض اونجا نشسته بودن،کلی استرس بهم وارد شد که قراره چه اتفاقی واسم بیفته…

منشی منو بدون نوبت داخل راهنمایی کرد هنوز کسی نرفته بود داخل و الهام داشت لباس هاشو عوض میکرد.

+اوه سلام عزیز دلم بیا اینجا کنارم بشین امروز میخوام یه هدیه خوب بهت بدم.
من که نمیدونستم قراره چه اتفاقی واسم بیفته بدون اعتراضی رفتم کنار میزش و روی صندلی چرخ دار نشستم.

+خانم گل مریض هارو سر نوبت بفرست داخل

+خوب گوش بده چی میگم بهت،امروز هرکاری که میگم رو انجام میدی بدون هیچ اعتراضی،کلید موفق شدنت اینکه درست انجامش بدی فهمیدی یا نه؟
*بله ارباب
+الان میتونی الهام صدام کنی
*چشم الهام

واسم باور پذیر نبود که همون زنی که چند شب پیش داشتم زیرش ناله میکردم و شخصیت میسترس گونشو نشونم‌ میداد الان انقدر مهربون شده باشه.

از خصوصیات ظاهری الهام بخوام اون روز بگم مانتوی مشکی و کوتاهی پوشیده بود با شلوار جین تنگ مثل همیشه سینه های بزرگش خودنمایی میکرد و صورت همیشه خوشگل ترش با ابرو و چشمای مشکی و بدن کشیدش ک مثل مدل های روسی بود دل هر مردی رو میبرد و اونو سمت خودش هل میداد.البته بعدش یه چیز بزرگ انتظار اون آدمو میکشید و باعث میشد تا آخر عمرش فراموش نکنه،تو همین افکار بودم که در باز شد و اولین مریض وارد شد…

●سلام خانم دکتر حالتون‌ چطوره؟مرسی ک امروز منو قبول کردی خیلی نیاز داشتم‌ ک‌ باهاتون حرف بزنم.
+سلام عزیز دلم‌ منم خیلی خوشحالم که اینجایی امیدوارم که از دیدن شاگردم سوپرایز نشده باشی امروز ازش خواستم ک اینجا باشه و یه سری مطالبو یاد بگیره ازم،از نظر تو که اشکالی نداره که؟

دختره با یه حالت خیلی تعجب آور و از سر اجبار
●نه عزیزم‌ چ عیبی داره اگر مورد اطمینان شما هست میتونن از صحبت های شما یاد بگیرن برای جلسه

من ک گیج و منگ بودم هیچی واکنشی نشون ندادم و جلسه شروع شد.

بعد از چند دقیقه دیدم الهام دستای منو گرفت و به سمت کیرش هدایت کرد اصن چجوری فرصت کرده بود که زیپ شلوارشو بدون صدا و جلب توجه باز کنه

با حرکت دستاش بهم فهموند ک کیرشو بمالونم منم خیلی آروم و بدون حرکت اضافه ای کاری ک ازش خواست رو انجام دادم
کیر سفید و بزرگش ثانیه به ثانیه تو دستام بزرگ میشد و بزرگیشو دور حلقه انگشتام حس میکردم…

کم کم وقت جلسه داشت تموم میشد و الهام صورتش سرخو سفید میشد و مشخص بود حسابی داغ کرده

وقتی مریض از اتاق بیرون رفت سریع سرمو برد پایین و منو به پایین هدایت کرد و ازم خواست که مزه کیرشو با لب هام تست کنم.فقط چند دقیقه کافی بود تا با یه ارضای کامل داخل دهنم به مرز جنون برسه.

+مریض بعدی بفرست داخل
+ازت میخوام همینجا زیر میز بشینی و تا تموم شدن جلسه آروم آروم کیرمو میخوری وای به حالت اگه حین جلسه من آبم بیاد و جلو مریض آبروم بره.

من ک هنوز مزه اسپرم های قبلیش تو دهنم مزه مزه میکرد و دهنم داغ بود دوباره با حرکت دستش به پشت سرم هدایت شدم به اون کیر خوشگلش که هر سوراخی حداقل یه بار هوس می کرد اونو داخلش جا کنه…

توی تایم جلسه به آرومی و ریلکس کیر الهامو میخوردم و یه جورایی دیگ واسم لذت بخش بود انگار داشتم از این جریانا خوشحال میشدم.الهام خیلی جلوی خودشو گرفت ک چند باری ارضا نشه و لرزش پاهاشو زیر میز احساس میکردم و سعی کردم اصلا تکون نخورم که جلب توجه نشه.
فانتزی خیلی ترسناکی بود هر لحظه امکان داشت اون مریض از حالت چهره الهام شک کنه ولی کی فکرشو میکرد به جای یه کس سفید و صورتی الهام به جاش یه کیر بزرگ داشت لای پاهاش…

به محض اینکه مریض آخری از در رفت بیرون الهام منو از زیر میز کشید بیرون و پرتم کرد رو زمین لباس هاشو کامل در آورد سریع شلوار و شرتمو در لحظه کند و افتاد به جون سوراخم و با لبای داغش سوراخمو لیس میزد که من داشتم از لذت میمردم و نبض کونم رو میتونستم حس کنم…

اینسری بدون هیچ ژل و سر کننده ای کیرشو با چند بار حرکت دادم داخل سوراخم کامل جا داد که من یه اااه بلند از سر لذت کشیدم

سریع جلوی دهنمو گرفت و مشت زد تو کمرم

+احمق الاغ دهنتو ببند اگه صدامون رو بشنوه کسی بیچاره میکنی منو

تو همون سکوت و بسته شدن دهن من با چند بار تلمبه دوباره تمام آبشو داخلم خالی کرد و این سری داخلم آتیش گرفتنت و همزمان منم بدون هیچ حرکتی آبم اومده بود…

+بیا این دستمال خودتو پاک کن عجله کن لباس هاتو بپوش امشب میای خونه من
*آخه من نمیتونم به پدر مادرم چی بگم

همین مخالفت کافی بود ک سیلی الهام رو صورتم ببینم و صورتم سرخ بشه و تا خواستم دوباره حرف بزنم یکی دیگه بهم زد و موهامو گرفت

+مگه بهت نگفتم حق هیچگونه اعتراضی نداری و فقط میگی چشم ارباب؟

*غلط کردم چشم‌ ارباب

گوشیمو ازم گرفت و به بابام تکس داد امشب باید برم خونه دوستم واسه درس خوندن و فردا میام خونه و گوشیو خاموش کرد گذاشت تو جیبش…

تو راه خونه یه توقف کوتاه کردیم و کارتشو بهم داد و گفت هرچی دوس داری واسه خودت بخر و رو کلمه هرچی تاکید کرد

وقتی وارد مغازه شدم انواع اقسام لواشک ها و خوراکی هایی که دوست داشتمو خریدم و تقریبا دو تا پلاستیک پر شد و صندوق ماشینو زد و وسایلو گذاشتم داخلش

وقتی سوار شدم کارتو بهش دادم دستشو کرد تو موهام و یه لب جانانه ازم گرفت یه پیرمرده که از جلوی ماشین رد شد با تعجب نگاهمون میکرد

+امروز کارتو خوب انجام دادی و امشب باهات خیلی آروم تر رفتار میکنم،از امشب نهایت لذتو ببر.

رسیدیم جلوی پارکینگ و از نگهبان خواست که وسایل رو برامون بیاره جلوی واحد و داخل آسانسور دوباره شروع کردیم لب بازی و چند بار این مسیر آسانسور تا طبقه آخر رو طی کردیم که الهام بالاخره راضی شد و جلوی واحد آسانسور توقف کرد…

خب دوستان اینم از این قسمت امیدوارم که خوشتون بیاد منتظر انرژی های مثبتتون هستم واسه ادامه داستان…

دوستدار شما دکستر♥️

نوشته: دکستر


👍 37
👎 4
23101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

985490
2024-05-28 23:34:56 +0330 +0330

به نظرم چستیتی و فورس فمنایزیشن و نگه داشتن در قفس رو هم بهش اضافه کن. یجورایی مرگش رو جعل کنه و برای خودش بگیرتش.

1 ❤️

985540
2024-05-29 02:52:14 +0330 +0330

قسمت دوم از قسمت اول جالب تر بود

1 ❤️

985541
2024-05-29 02:53:09 +0330 +0330

داستان مطمئنن فانتزیه و واقعی نی اما قشنگه و خوب مینویسی
به نظرم ادامه بده و کمی طولانی تر و سکسی تر و اروم تر ببرش جلو

1 ❤️

985542
2024-05-29 02:56:27 +0330 +0330

خوشمون نیومد دگ ادامه نده 😪

1 ❤️

985563
2024-05-29 06:24:57 +0330 +0330

کوتاه بود

1 ❤️

985614
2024-05-29 15:02:01 +0330 +0330

سلام رفقا امیدوارم که از داستان خوشتون اومده باشه
منتظر نظرات شما واسه ادامه داستان هستم🙏♥️

حتما بهم بگید قسمت بعد چطور باشه🙏

1 ❤️

985626
2024-05-29 17:39:20 +0330 +0330

عالی می‌نویسی
طولانی تر باشه بهتره ❤️

1 ❤️

985732
2024-05-30 10:34:37 +0330 +0330

ب نظرم گروپم کنی خوبه

1 ❤️

985750
2024-05-30 14:53:11 +0330 +0330

این کصشعرا چجوری به مغزتون میرسه؟؟

1 ❤️

986135
2024-06-02 19:52:57 +0330 +0330

قسمت اول رو پیدا نکردم خخخخ

0 ❤️

986784
2024-06-07 13:48:21 +0330 +0330

در مجموع تا اینجا داستان خوب پیش رفته. تنها جایی که به نظرم خوب نبود تو همون قسمت اول بود که یهویی الهام لحنش عوض و از لفظ توله استفاده می‌کنه. فکر کنم خیلی ناگهانی بود و جا داشت که تدریجی‌تر این روند سلطه کردن پیش بره.
تو قسمت دوم که در حضور مریض‌ها بود خیلی خوب بود.
امیدوارم ادامه بدی، چون سطح داستانت از بقیه داستانای شیمیل بالاتره.
منم ۲-۳ داستان شیمیل قبلنا نوشتم. اگه خواستی برات می‌فرستم که تو هم نظر بدی

0 ❤️