من و زهرا تپلک

1392/02/23

سلام به همگی.علی هستم 27ساله این داستانی که میخوام تعریف کنم کاملا واقعی و برمیگرده به چندساله پیش…
من تازه سربازیم تموم شده بود و دوست دختر نداشتم.یه روزبادوستام سر کوچه وایساده بودیم که یهو حرف دختر ورفیق بازی شد من به یکشون که تو این کارها خبره تر بود گفتم به اولین دختری که رسیدی شماره منو بده تا منم یه دوست دخترداشته باشم اونم قبول کرد اخه من سرکار میرفتم ونه حوصله نه وقتشو

داشتم.

بگذریم…2 روزگذشت خبری نشدصبح زود روزسوم سرکار بودم داشتم چرت میزدم که یهو گوشیم زنگ خورددیدم شماره مبایل نیست شماره باجه تلفنه فکرم اول صبحی به دختر خطور نمیکردجواب دادم وااااای دیدم یه دختربایه صدای ناز که وقتی صحبت کردم باهاش خواب ازچشام پرید.اسمش زهرا بود و17سالش بود بعد ازیکم احوال پرسی قط کرد من که حاجو واج محوه صدای نازو تو دل بروش شده بودم یادمرفت بگم شماره مبایلتو بده.اون روز گذشت و دیگه زنگ نزداصابم خورد شده بودو به خودم فوش میدادم چرایادم رفت شمارشوبگیرم.پس فردا شب که با موتورم بیرون بودم گوشیم زنگ خورددوباره یه شماره شبیه شماره باجه بود جواب دادم دیدم خودشه داشتم بال در میووردم گفتم شماره مبایلتو میدی گفت هروقت رفتی خونه به همین شماره زنگ بزن شماره اتاق خودمه.باورم نمیشدکه با یه دختر اونم چه خوش صدا که دل هرشنونده ای رو اب میکرد دوست شده بودم.بعد ازچندبار صحبت کردنهای چند ساعته که از صداش سیرنمیشدم قانعش کردم که من اون پسری که شماره بهت داده نیستم وقضیه رو بهش گفتم و قانع شد.سر قرار نمیومد نمیدونم چرافکرکنم میترسدولی من زرنگترازاین حرفابودم.یه روزتو خونه بودم بعدازظهر5شنبه بودکه زنگ زدگفت بیا میدون ولیعصردونبالم با دوستم اومدم سینما.منو میگی…دل تودلم نبود که این دخترخوش صداچه شکلیه؟یه تیپی زدم که اونجا100تا دخترمنو با چشماشون میخوردن.وقی اومدباورتون نمیشه چه دخترنازی خشکلو با نمک با یه کونه گنده تودلم میگفتم چه کسیه یعنی میشه یه روز زیر من باشه.بالاخره اون روزرسوندمشو و بعد از کلی صحبتهای تلفنی و سر قراررفتن از لحاظ سکس رومون باز شده بود وبا حرفام بد جورحشریش کرده بودم.اصلا فکرشو نمیکردم که یه روزاین دختر نازوبکنم.بالاخره روز موعود رسید.بهش گفتم حیف که خونه ما هیچ وقت خالی نمیشه والا…گفت عیب نداره شب میتونی بیای خونه ما؟منو میگی!!خونه شما شب؟؟!!مگه کسی خونتون نیست؟گفت مامان و داداشم<15>سالشه پایین میخابن من اتاق بالا اتاق خودم میخابم(باباش فوت کرده بود).من که باور نمیکردم میخام باهاش سکس داشته باشم از روی دل خوشیش و اینکه کم نیارم و نمیترسم گفتم باشه.12 شب بود تورختخوابم بودم زهرا اس داد کجای؟ گفتم خونه گفت همین الان حرکت کن بیا نزدیک خونه شدی زنگ بزن من گفتم خوابیدم بزاریه شب دیگه راستییتش میترسم مامانوداداشت بفهمن زهراکه با حرفای سکسی که قبلا بهش زده بودم دیونه شده بودوحشرش زده بود تو مخش گفت خیالت راحت نترس بیا ببین دوست دخترت چه ارایشی کرده برات بدوووو زود بیا.من که از طرفی دل تو دلم نبود که میخوام اون زهرایی که وقتی میدیدمش کمرم شل میشد ودیونه میشدم با اون کون گندش که دیونش شده بودمو امشب میخوام بکنم واز طرفی میترسیدم دلو زدم به دریا ورفتم سمت خونشون.اینم بگم که با حرفام بدجور عاشق من شده بودو تو همه کاری دست رد به سینم نمیزد.نزدیک خونشون شده بودم زنگ زدم زهرا گفت بیاسمت در درو باز کردم اروم بروبالاتا من بیام.وقتی تو اتاقه نسبتا تاریکش نشسته بودم نمیدونید چه استرسی داشتم مخصوصا وقتی داشتم از پلها میومدم بالامیترسیدم الان مامانش بیدار میشه به هوای دستشوی یا اب خوردن میاد توحیاط اونوقط… . تو فکربودم که دیدم زهرای سکسی من بایه بشقاب میوه اومدتو اتاق.باورم نمیشد…توری ارایش کرده بود انگارشب عروسیشه وقتی لباشو دیدم اب از لبو دهنم راه افتاد فقط با یه دامن کوتاه که تا بالای زانوش بود(شیطون میدونست من دامن کوتاه دوست دارم)و یه سوتین تنگ که پستونای بزرگش داشت تو سوتینش میترکیداومدجلوم وایساد من که به ارزوم رسیده بودم وتا چنددقیقه دیگه میخواستم زهرا جونمو بکنم داشتم بال در میووردم اومد جلو بغلم کردتپشه قلبش ونفس نفس زدنش ملوم بود خیلی حشریه نمیتونه خودشو کنترل کنه قبلاپشت تلفن گفته بودم رو کجی بدنت حساسی گفت لبام,منو نشوندو گفت اول میوه برای عشقم پوست بگیرم بخوره که جون داشته باشه تپلیشو بکنه(چون یه کم تپل بود بهش میگفتم زهرا تپلی)خیلی میترسیدم و مدام به پله نگاه میکردم که کسی نیاد بالا وزهرا وقتی تو این حال منو میدید میگفت خیالت راحت باشه کسی بالا نمیاد خوابه خوابن.میومو که خوردم منو برد تو رختخوابش که قبل از اومدنه من پهن کرده بود نمیدونید چه حالی داشتم بوی تنش داشت منو دیونه میکردکیرم داشت شلوارمو سوراخ میکردحین قربون صدقه رفتن براش دستمو بردم پشتش چسبوندم به کونش حالااون کونی که ارزو داشتم دست بزنم بهش در اختیار من بودوااااااااااای یه چیزی میگم یه چیزئ میشنوید یه کون گنده سفت(اخه زهرا سبزه بود) بدون مو تو دستای من بود اینقدمحوه لاس زدن بودم که مامان و داداش امیرشو فراموش کرده بودم زهرا گفت نمیخوای سوتینمو در بیاری سوتینشو که بازکردم دوتاسینهاش مثل پرتغال افتاد بیرون اجب سینهایی سفتو تپل گفتم زهراتپلی تا الان کجا بودی تو میگفت دونبال یه کسی که اینارو بخوره میگشتم که قسمتش تو بودی تو دلم گفتم رضادمت گرم با این شماره دادنت شروع کردم به خوردن سینهاش به به چه سینهای …نوکشونو گاز میگرفتم زهرا میگفت یواش هول نشو همش ماله خودته یه دستمم به کونش.سینشو که خوردم رفتم سراغ نغته ضفش یعنی لباش خیلی کلنجار میرفت بالاخره لباشو کامل کردم تو دهنم حشریه حشری شده بودو نفس نفس میزدکه یهو دیدم بلند شد لخته لختم کرد کیرم که داشت تو اون شلوار میترکیدیه نفسی کشید منم نامردی نکردم دامنو شورتشو در اوردم حالا اون جولوش یه بدن سکسی با یه کیرنسبتا بزرگ میدید و من همون زهرایی که ارزوی کردنشو داشتم چه کوسی داشت عینه گلی که بخواد تازه باز بشه انگار روزش میدنسته من میخوام بیام پیشش تو حمام کل بدنشو زده بودتا کیرمو دیدبا ولع شروع کرد به خوردن و هرض چند گاهی لب میگرفت ازم داشتم دیونه میشدم بعد کوسشو گذاشت رو کیرم و عقب جلو میکردمنم که سینهاش جلو دهنم بود قافل نشدم ازشونو سینهاشو میخوردم که با یه تکون ونفس نفس زدن ارضا شد و چند دقیقه تو بغلم خوابید بدش گفت حالا نوبت عشقمه که منو جر بده(میدونست که عاشقه کونشم)رفت کرمو اورد قبل از کردن کوسه تربچشو خوردم تا دوباره حشری بشه تا کمتر دردش بیاد.بوی کوسش تو اتاق پیچیده بود از خوردنش سیر نمیشدم.کرمو مالیدم به سرکیرم و سوراخ کونش خوابوندمش پاهای تپلشو دادم بالا وااای وااای وااای یه کونه دختر17ساله بدون مو که تا حالا کیرنخورده بود جلوم بودسر کیرمو بزور جاکردم خیلی تنگ بود توش نمیرفت با اینکه میدیدم داره درد میکشه ولی انگار دوست داشت میگفت درنیار فشار بده بیاد توش منم اروم اروم کیرمو کردم توش کیرم داشت تو کونه تنگش میترکید نمیدونیدچه حالی داشتم اوج لذتم بود به زورکیرمو عقب جلومیکردم تنگ بودقبلش میخواستم بیام اسپری زده بودم حالاحالا نمیومدابم اینقدر تلنبه زدم تاجا باز کرد زهرا هم اولش درد میکشید ولی وقتی جا باز کرد بهش حال میداد نمیدونم ارضا شدیا نه کیرمو کشیدم بیرون گفتم رو زانو قنبل کن وقتی قنبل کرد کونش تازه نمایان شده بود ومنودیونه تر کرد ایندفعه سرکیرمو که گاشتم در کونش چون باز شده بود با یه هل تا ته کیرمو کردم تو اون کونه سبزه گندش15 دقیقه که کردمو هی کیرمو در میووردمو توش میکردم ابمو ریختم تو کونش که دفعه بعد هوس منو بکونه و دعوتم کنه خونشون که همینطورم شد بوسش کردمو لباشو گاز گرفتم گفتم تو مال خودمی اونم گفت بد جوری عاشقتم و دوستت دارم علی جونم از همه لحاظ هواتو دارم منم که درسمو خوب بلد بودم و دیونش کرده بودم مخصوصا تو سکس اولی بعد از اون شب 3سال با زهرا بودم و هم خونشون میرفتم هم چند بار اوردمش خونه خودمون یادش بخیر چه دورانی بود.مرسی از اینکه وقت گذاشتید داستانمو خوندید.خوشحال میشم نظر بدین.

نوشته: علی از تهران


👍 0
👎 0
39869 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

380658
2013-05-13 05:06:18 +0430 +0430
NA

cheghadr ghalat eemlaee ~X(

0 ❤️

380659
2013-05-13 13:23:10 +0430 +0430
NA

از جایی که گفتی پدرش فوت کرده دیگه نخوندمش…خودم تا حالا حداقل ده مورد دختر خوشگل و سکسی رو رد کردم چون پدر نداشتند…دختر نور چشم و عمر پدرشه…چطور میخواهی تو اون دنیا جواب پدرش رو بدی؟؟؟اگه ناراحتش کردی سرشو رو پای کی بذاره پست فطرت؟؟میدونی بچه یتیم یعنی چی؟ اونم دختر یتیم…

0 ❤️

380660
2013-05-13 14:44:36 +0430 +0430
NA

تو رو جون مادرت قسم میدم ! تو از قصد اینهمه غلط می نویسی؟؟؟ انگاری اینکارو از قصد می کنی که حرص بعضی ها (مخصوصن منو ) در بیاری! من فقط یک نفر را دیدم که می تونست انقدر حرفه ای ! غلط املائی داشته باشه؟!! یک دختر خانم جوانی بود توی همین سایت که معلوم بود کمی با ادبیات فارسی آشنائی داره و رگه هائی از طنّازی و در مجموع هنر ,هم در نوشته هاش دیده می شد ولی با وجود این غلطهای املائی فاحشی داشت که آدم شک می کرد نکنه از قصد غلط می نویسه؟! البته اون خانم برای من گفته بود چون از ابتدا اینجا درس نخونده و به اصطلاح فارسی را در محاوره یاد گرفته نه به صورت کلاسیک و آکادمیک این غلط ها را داره و بنده هم مثل همیشه ازش خواهش کردم که با کمی تمرین و خواندن کتاب و صد البته دقّت می تونه به این ضعف ِ خیلی بزرگ فائق بیاد و مثل دیگران ازش خواستم تا وقتی که این ایراد را رفع نکرده , بهتره بی خیال نوشتن بشه! که نمی دونم چقدر به حرف من گوش کرد؟!! این داستان و یکی دوتا کار دیگه این چند وقته را که دیدم با وجود اینکه امضا های مختلف و متفاوت داشت ولی منو نا خودآگاه یاد اون خانم انداخت ؟!! [جالبه ها , این نوسنده با ادبیات بیگانه نیست ولی بیچاره بی سواده! مثل تعبیر “هر از چند گاه” که نوشته “هرض چند گاه”!!! :’’( ]
صد ها بار گفته ام که انجام هر کاری ابزار مخصوص خودش را لازم داره؛ مثلن نجّاری به ارّه و رنده و میخ و چسب چوب و ماشین آلات اختصاصی و… نیاز داره و اگر اونها نباشه نمی شه نجّاری کرد . خوب نویسندگی هم حتّا اگر نه به عنوان هنر , بلکه به عنوان یک حرفه بهش نگاه کنیم ,ابزار خودش را لازم داره که مهّم ترین اونها چیزیه که بهش می گیم “سواد”!! (می دونیم که “سواد” معنی اش بسیط تر از “علم” یا “دانش” است. در بر گیرنده ی خیلی چیزها است که یکی اش “علم” است) . خوب وقتی ابزار نویسندگی یعنی سواد را نداشته باشی هر چقدر هم که خودت را در اون حرفه, صاحب ِ فنّ و بلدِکار بدونی باز هم نمی تونی بدون ابزار لازم انجامش بدی.
اگر دوستان نویسنده این عرض ساده و همه فهم من را متوجه می شدند می دیدیم که داستان ها به سمت مثبت ,سیرِ صعودی می داشتند نه مثل الان که به طرف منفی , سیرِ نزولی دارند ! و اگر نباشند یکی دو نفر دوستانی که خوب می نویسند اصلن باید در ِش را گل گرفت؟!!!
امیدوارم دوستان اینو بفهمند که غلط املائی اونهم اینهمه زیاد و ناجور در بهترین حالت مضحک و مسخره است و در حالات دیگر خواننده را منزجر می کنه

0 ❤️

380661
2013-05-13 16:14:39 +0430 +0430
NA

دمت گرم roodi2. خداييش حق با توه.آدم وقتي متنيو ميخونه اگه غلط املايي داشته باشه اصلا ازش لذت نميبره.نمونش همين داستان ها.وقتي يه داستان اينقد غلط املايي داره آدم پيش خودش ميگه بابا طرف چه بيسواديه كه اينجوري نوشته.نوشتن شخصيت آدمارو نشون ميده.

0 ❤️

380662
2013-05-14 02:28:38 +0430 +0430
NA

با رودی موافقم
بارک

0 ❤️

380663
2013-05-14 03:49:50 +0430 +0430
NA

سلام.من چطوری میتونم داستان چند قسمتی بنویسم؟اگه میشه یه نفر واسم خصوصی بفرسته.

0 ❤️

380665
2013-05-14 04:36:49 +0430 +0430
NA

vay ke in kamentaaaaaaaaaaaaaa az 100 ta dastane sexi ba hal tare dameton garm
koli hal kardam dostan

0 ❤️