منو از عشق پر کن

1401/06/06

اسم من جواده، من ۲۰ سال سن دارم و تو دانشگاه شهرمون تحصیل میکنم. من با مادرم که ۴۰ سال داره و طلاق گرفته، تنها زندگی میکنم. چند ماه گذشته برای هیچکدوممون آسون نبود، بعد از اینکه مامان فهمید که پدرم با همکارش رو ریخته رو هم بعد از چند ماه دعوا و شکایت بالاخره تونست ازش طلاق بگیره. خوشبختانه، به عنوان یه استاد زبان فرانسه تو دانشگاه، برای یه زندگی مستقل درآمد خوبی داره و احتیاجی به پول و مهریه پدرم نداشت

در مورد خودم حسابداری میخونم. قد متوسط، لاغر، با موهای مشکی. من تابحال با دختری رابطه طولانی و جدی نداشتم و فقط دوستی های کوتاه مدت و گذرا که بعد یه مدت از هم زده میشدیم و کات میکردیم. حقیقتش اینه که با مادرم به عنوان یه هم صحبت رابطه ی نزدیکی داشتم و ترجیحم بیشتر گذروندن وقتم با مادرم بود تا دخترای غریبه. به هر حال منم مثل بقیه مامانمو دوست دارم و اونو مهمترین زن زندگیم میدونم. اون مهربون، زیبا و دلسوز و یه مادر کامله. تنها زندگی کردن با مادرم تو چند ماه گذشته هم ما رو به هم نزدیکتر کرده بود.

بعد از ظهرِ اواخر مهر ماه سال پیش، تو یه روز جمعه بود که من تو اتاق نشیمن سرم تو گوشیم بود، در حالی که مادرم روبروم روی مبل نشسته، پاهاشو روی هم گذاشته و کتابی در مورد کارش میخوند. پرتوهای خورشید که از پنجره بزرگ خونه که پردش کنار زده شده بود، میگذشت و اتاق نشیمن رو روشن میکرد. مامان زیر نور کامل بود و من نمیتونستم چشم از تماشای جذابیتش بردارم: اون یه تیشرت طرح دار گشاد یقه باز آبی زیبا پوشیده که تا زانوهایش میرسه و یه شلوارک کوتاه. اون یه زن زیباست، با صورت زاویه دار، موهای قهوه ای که از پشت به صورت دم اسبی بسته شده، اما چیزی که بیشتر از همه نظرم رو جلب می کند زانوهای برهنه و سکسی کشیده اون بود که با روی هم قرار دادنشون زیباییش رو تکمیل میکرد. صبر کن چرا دارم در مورد مادرم این فکرا رو میکنم؟ داشتم مادرم رو که با عینک مطالعه گرد بزرگش کتاب میخوند نگاه میکردم و باورم نمیشد این زن یه استاد میانسال کلیشه ای تو دانشگاه باشه

مامان: “جواد حالت خوبه؟ به چی خیره شدی؟”

من: “اوه، آره… هیچی دارم میرم آب بخورم” [و بلند شدم]

مامان [با لبخند]: “اگه داری میری آشپزخونه برای منم یه چایی بذار، لطفا”

من در حالیکه ایستاده بودم: “باشه”

وقتی وارد آشپزخونه شدم، آب داغ رو برای چایی آماده کردم. تو فکر بودم و این اولین بار بود که مادرم رو به عنوان یک زن سکسی میدیدم، چه بلایی سرم اومده؟ حتما متوجه شد که بهش نگاه میکنم که گفت به چی خیره شدی.

به اتاق نشیمن برگشتم تا به مادرم چایی رو بدم. گذاشتمش روی میز جلو مبلی

من: “اینم یه چای دارچینی داغ. همونطور که دوس داری”

مامان: “مرسی، عزیز دلم”

وقتی خم شد که چاییشو برداره، خط سینه های بزرگش از داخل لباسش تو چشم برق میزد. اولین بار نبود که همچین صحنه ای میدیدم ولی اولین بار بود که مجذوب تماشای سینه های خوش فرمش شدم

مامان: “جواد به چی نگاه میکنی؟”

من که هیپنوتیزم سینه‌ش شده بودم متوجه نشدم که سرشو بالا آورد فهمید دارم ریز سینه هاشو دید میزنم

هول شدم و درحالیکه رفتم موبایلمو برداشتم. سریع از پله ها بالا رفتم و گفتم: “ببخشید من میرم اتاق”

چند روز گذشت و نه من و نه مامان بحث اون روز رو باز نکردیم و جوری رفتار میکردیم که انگار اتفاقی نیوفتاده و من از دانشگاه برگشتم متوجه شدم که مادرم مشغول نرمش تو خونَس. از دیدن اینکه لباس های جذب ورزشیش چقدر با بدنش تناسب داره مبهوت شدم: اون شلوارک مشکی پوشیده بود با یه تاپ نیم تنه که شکم صافش رو نشون میداد

“سلام” [وسالیمو رو میز گذاشتم]

“سلام عزیزم” [نشسته بود و سعی میکرد دستاشو به پاهاش برسونه]

نتونستم جلوی خودمو بگیرم و گفتم: “اوه اوه”

مامان با چشای گرد شده و تعجب گفت: “چی؟”

جمع کردم خودمو و گفتم: “عجب انعطاف بدنی داری مامان”

نیم تنه اش رو به جلو خم کرد و نوک دستاش رو به انگشتای پاهاش رسوند، طوری دوتا سینه بزرگش رونش رو لمس میکرد و تو همون حالت گفت: “ممنون. حالا که وقتم آزاده میخوام امروز رو بدنم کار کنم”

سرش رو بالا آورد و به من خیره شد: “میتونی چند عکس از من بگیری بفرستم برای مربی باشگام تا ازش تمرین بگیرم؟”

“عه برم اتاق لباسامو عوض کنم. باشه، حتما برم”. برگشتم، مامان تلفنش رو به من داد تا بتونم از زوایای مختلف و تو موقعیت های مختلف ازش عکس بگیرم. خیلی سکسی شده بود و وقتی پشت سرش وایسادم تا عکس بگیرم، باسن خوش فرمش درست مقابلم گرفته بود که با رون کشیدش کاملاً برجسته نشون میداد. احساس کردم کیرم دار سفت میشه

مامان در حالی که گوشی رو از من گرفت گفت: “خیلی ممنون جواد جون” که یه دفعه چشمش به شلوارک برآمده شدم خورد و فکر کنم متوجه شد که بدجوری راست کردم. چیزی نگفت و منم بدون اینکه چیزی بگم قرمز شدم به اتاقم رفتم

روی تختم دراز کشیده ام و سعی کردم عکسایی که امروز از مامانم گرفتم رو تو ذهنم مرور کنم. من واقعا نیاز دارم یه دختر پیدا کنم، تنها بودن تو خانه با مامانم منو دیوونه میکنه. پشت کامپیوترم نشستم تا سرم رو از این فضا خالی کنم، چند ویدیوی یوتیوب تماشا کنم و فیفا بزنم

شب بود که مامانم منو صدا کرد برای شام. موقع خوردن شام هردومون ساکت بودیم و بدون کوچیکترین حرفی بعد از خوردن شام به اتاق رفتم و مادر هم رفت که ظرفا رو بشوره

داشتم با کامپیوتر بازی میکردم که یدفعه صدای در اتاقو شنیدم که مادرم وارد اتاق من شد. پشت سرم اومد و دستاش رو دورم حلقه کرد

مامان: “خب چیکار میکنی؟”

من: “هیچی، دارم بازی میکنم” [به وضوح سینه هاشو پشتم احساس میکردم]

درحالیکه رفت روی تختم نشست گفت: “دانشگاه همه چیز خوبه؟”

من: “آره، چطور؟”. بازی رو استوپ گذاشتم و هدفونم رو در آوردم، احساس کردم مامان می خواد باهم صحبت کنیم

دستشو گذاشت روی تخت کنار خودش و گفت: “بیا بشین، یکم حرف بزنیم”. “میونت با دخترای دانشگاه چطوره؟”

همینطور که رفتم کنارش بشینم گفتم: “چرا این سوالا رو میپرسی؟”

مامان: “خب من دوست دارم در مورد کارای روزانت بدونم، و درسته که مدتیه ندیدم بخوای با دختر بگردی”

من: “چیزیم نیست. فقط درگیر کلاسام و یکم استرس درس و چیزهای دیگه رو دارم و وقت بیرون رفتن با دخترا رو ندارم”

مامان: “من مطمئن هستم که موفق میشی، تو خیلی باهوشی، و اگه زمانی به کمک یا مشاوره نیاز داشتی، میدونی که من اینجام” [دستشو روی پام گذاشت]

من: “میدونم مامان” [صورتم از خجالت سرخ شد و آب دهنمو قورت دادم]

مامان متوجه سرخی صورتم شد با لبخند گفت: “خب چرا سرخ میشی؟ میدونم سنت رفته بالا منم باید جلوت پوشیده تر باشم. نباید میگفتم بیای ازم عکس بگیری، ببخشید”

من: “نه مامان پوششت عالیه. من باید خودمو بیشتر کنترل میکردم نگام به اندام جذابت نیوفته”

مامان: “خندم نیار جواد، من که پیر شدم جای تعجب نداشت که بابات منو بخاطر یه زن جوونتر ول کرد رفت”

من مخالف بودم، حتی تو ۴۰ سالگی، مادرم هنوز یه زن سکسی بود که باعث می شد آب از لب و لوچه خیلی از مردا بیرون بیاد. “این درست نیست، تو هنوزم زیبا و جذابی! و میتونی دل بهترین مردا رو بدست بیاری”

مامان: “واقعا اینطور فکر میکنی؟” [به چشام زل زده بود]

ادامه دادم: “من خیلی خوشبختم که همچین مادر زیبا و همه چی تمومی دارم”

مامان بغلم کرد و گفت: “مرسی جواد، تو خیلی مهربونی” صورتمون رو به روی هم بود، لبای قلوه ای مامانم چند سانت از لبای من فاصله داشت، میخواستم ببوسمش و فکر کنم اونم همینطور. صورتمون کم کم به هم نزدیک شد و لپمو آروم بوسید"

من: “مامان دوسِت دارم”

مامان: “منم دوِست دارم پسر خوشگلم”

نمیدونم یهو چم شد که به خودم جرئت دادم و با یه دستم زیر زانوشو گرفتم و با دست بعدیم پشت کمرشو و نگاهم که از نگاهش برداشته نمیشد. دلو زدم به دریا و لبشو آروم بوسیدم"

مامانم سرخ شد و هیچ عکس العملی نشون نداد، بعد از چند لحظه خودشو کشید کنار و گفت: “خب دیگه بسه. فکر کنم زیاده روی کردیم”. بلند شد و به سمت در رفت و گفت: “شب بخیر”

با خجالت آروم گفتم: “شب تو هم بخیر”. هنوز باورم نمی شد که این اتفاق افتاده باشه که از عطش عشق لبای مادر خودمو بوسیده باشم

روز بعد طبق معمول از دانشگاه به خونه اومدم. وقتی میخواستم به اتاقم برم مامانمو دیدم که تو اتاقش مشغول تصحیح برگه های دانشجوهاش بود. رفتم دم در اتاقش و گفتم: “سلام”

جواب داد: “سلام” [یک سکوت ناخوشایند طولانی وجود داشت]

من: “مامان در مورد دیشب خواستم بگم…” حرفمو قطع کرد و گفت: “جواد، دیشب حرفایی که زدیم و اون کارت اشتباه بود، من نباید اون حرفا رو بهت میزدم و نه تو باید اون کارو میکردی. درسته بعد طلاق من یکم تنها شدم و درد و دلامو با تو میکنم ولی نباید دیگه تکرار کنیم و در موردش حرفی هم نمیزنیم”. در حالی که ایستاده بود اینو گفت و یک تی شرت آبی با یک دامن بلند مشکی پوشیده بود]

در حالیکه بهش نزدیکتر شدم گفتم: “این حرفو نزن مامان. منم از این موقعیت سو استفاده کردم ولی این چیزیه که دوست دارم. اگه درد و دلاتو با من نگی پس به کی بگی؟”

مامان با طعنه گفت: “تو هم که بدت نمیومد منو ببوسی!”

من: “معلومه که نه. مگه بوسیدن مادر زیبام اشتباهه؟”. رفتم و گونشو بوسیدم و با خودم فکر میکردم که من همیشه مادرمو به همه کل زنای دنیا ترجیح میدادم

مامانم اما خم به ابرو نیاورد و گفت: “معلومه که اشتباه نیست اگه بعدش پررو نشی” و سریع بحثو عوض کرد و گفت: “میخوای امشب فیلم ببینیم”

من: “آره، حتما”

اون درحالیکه دو تا دستاشو رو کمرش گذاشت گفت: “امشب واقعا حال شام پختنو ندارم. خودت یکاریش بکن. من برم به کارام برسم و بعدش فیلممونو ببینیم”

من در حالیکه به آشپز خونه میرفتم: “باشه تو برو استراحت کن شام امشب با من”

شام به خوبی گذشت و در حال تماشای تلویزیون با مامانم بودم که یکدفعه سرشو روی شونه های من گذاشت. اون تغییر کرده بود مث همیشه نبود و یه تاپ دوست داشتنی آبی تیره پوشیده بود. و البته فیلم هم کمدی رمانتیکی پالم اسپرینگ بود که خودش انتخاب کرده بود. من دوست داشتم اونو نزدیک خودم احساس میکردم، می‌تونستم سینه‌های درشتش رو از بالای سرش ببینم که به بازوهام فشارش میداد و پاهای بلندش که روی پای من قرار گرفته بود و دستش ک دور سیمن گذاشته بود. با این کارش دوباره حس کردم دارم راست میکنم. بوسه دیشب دوباره جلوی چشمام بود، اونو به عنوان زنی که به من زندگی داده نمیدیدم، بلکه به عنوان زنی که تنها عشق زندگیم باشه میدیدم

این فیلم با بوسیدن دو شخصیت اصلی در مقابل غروب خورشید به پایان رسید. مامان منو نزدیک خودش نگه داشت و من فقط میتونستم اشکی رو از روی گونش ببینم که سرازیر میشه

اونو توی بغلم گرفتم که گفت: “جواد عزیزم. این کاری که داریم انجام میدیم درست نیست. بس کن” خودشو عقب کشید، اما من میخواستم ادامه داشته باشه

در حالی که جرئت پیدا کردم گفتم: “من عاشقتم مامان” که چشماشو گشاد کرد و از حرفم تعجب کرد

مامان چشم غره ای زد و گفت: “جواد این حرف چیه میزنی، من مادرتم، خجالت نمی کشی، من تو رو بزرگت کردم”

مستقیم تو چشماش نگاه کردم و دستاشو گرفتم و گفتم: “پس چی؟ من تو رو دوست دارم، همین. و برام مهم نیست چند سالته”

مامان در حالیکه دستی که گرفته بودمش گذاشت و گفت: “عزیزم، می فهمم چه احساسی داری، اما باید بفهمی که یک پسر نباید به مادرش حس داشته باشه، این اشتباهه، میدونی اگه مردم بفهمن چه فکری میکنن”

تو اون لحظه تصمیم گرفتم هرچی که تو دلمه رو بگم، یا امشب یا هرگز، باید همه چیزو تغییر بدم

“گوش کن مامان، من اینو شوخی نمیگم، من واقعاً دوسِت دارم، تو این چند روز تو رو به عنوان زن زندگیم دیدم و نه به عنوان مادرم دیدم، تو خیلی زیبا، جذاب، مهربونی. به دخترای هم سن و سالم اهمیت نمیدم، میبینم که از جدایی با بابا غمگینی، فقط میخوام با تو عمرمو بگذرونم تا خوشحالت کنم”

قطره اشکی روی گونه زیباترین زن دنیا غلتید و گفت: “واقعا اینطور فکر می کنی؟”

بی صدا سری تکون دادم. مامان نفس عمیقی کشید و دوباره لباشو بوسیدم‌، اما اینبار مادرم بود که سرم رو بین دستاش گرفت. دستامو روی کمرش گذاشتم و آروم کمر و شکمش رو نوازش میدادم. خودم پیشقدم شدم و درحالیکه روی پام نشوندمش سینه هامو به سینش چسبوندم. کیرم تو سفت ترین حالتش بود. شروع کردم به گذاشتن دست هام روی ران های دوست داشتنیش و میخواستم بالاتر برم که مادرم دستمو گرفت و گفت: “اینقد عجول نباش مرد من”

با تعجب گفتم: “مامان!”

مادرم جلو زانو زد و گفت: “بلند شو”. درحالیکه هنوز تو شوک این وضعیت بودم پاشدم

با شهوتی که بعد از جدایی از پدرم سرکوب شده بود. شلوارکمو کشید پایین و گفت: “میخوام ببینم چقدر بزرگ شده؟” کیرمو با دستای نرمش گرفت و آروم آروم دستشو حرکت میداد. دست نرمش روی کیرم حس عالی بهم میداد. اما بهترین اتفاق هنوز نیوفتاده بود. سرش را جلو برد و به آرامی شروع به بوسیدن کیرم کرد و بعد آروم داخل دهنش برد

مادرم که با دستاش رون هام رو گرفته بود، داشت واسم ساک میزد. دهنش خیلی داغ بود و احساس لب های دلپذیرش روی کیرم باورنکردنی بود

در حالی که به آرومی موهاشو نوازش میدادم گفتم: “اووففف مامان…” مامان نگاهی سریع به من انداخت و گفت: “جان مامان” بعد سرعتش رو بالا برد. شاید به یک دقیقه نکشیده بود که برای منی که داشتم برای زود ارضا نشدن مقاومت میکردم خیلی طولانی بود. که خودمو عقب کشیدم و گفتم: “بسه مامان دارم میشم”

بعد از اینکه نفسی تازه کرد، مامان هم بلند شد و بدنشو محکم بدن من فشار میداد

مامان با شیطنت گفت: “چطور بود؟”

با بوسه ای روی لباش بهش گفتم: “عالی بودی مامان. ممنون. حالا نوبت منه”

برای چند ثانیه ساکت به من نگاه کرد. با اینکه هنوز لباسش تنش بود. گرمای بدنش رو حس میکردم. مامان به من لبخند زد و به سینه اش نگاه کرد و گفت: “نمیخوای ببینیشون؟”

سرمو تکون دادم و پیراهن و سوتینشو درآوردم. سینه برجسته، بزرگ، سفت، به شکل قطره اشک با دو نوک سینه صورتی زیبا. با دستام گرفتمشون، مثل نوزادی که منتظر شیره تو همون حالت سر پا میمکیدمشون. مامان به گرمی سرمو بغل کرد

هنوز محو مکیدن سینه های مادر بودم که سرمو با دستاش عقب کشید و گفت: “دیگه بریم اتاق” و همینطور سینه هاش تو بالا تنه ی لختش با لرزیدن خودنمایی میکرد به سمت اتاق رفت و منم پشت سرش وارد اتاقش شدم

درحالیکه دامنشو درآورد و روی تخت خوابیده بود محو تماشای چیزی شدم که باور نمیکردم و فقط با تعجب میتونستم نگاش کنم که گفت: “نمیخوای با مامانت عشق بازی کنی؟”

رفتم روی تخت و بالاسرش قرار گرفتم و گفتم: “چشم خانوم خوشگلم. امشب من مال توام مامان” و کیرمو با کوسش میمالدم که یه شورت کیرمو از کوسش جدا میکرد

کمی از مالیدن کیرم روی کوسش و مالیدن سینش با دستم گذشت که با نگرانی گفتم: “مامان کاندوم ندارم”

مامان با نگاه عاشقانش به من خیره شد. “نمیخواد، من میخوام خودتو توم احساس کنم” چی میتونستم بگم به چنین زن زیبایی که اینقدر کیر منو داخل واژنش میخواست

شورتشو در آوردم و کیرمو به روی کوسش چسبوندم و آروم داخل هل دادم. پاهاشو دور کمرم حلقه کرده بود و دستام دو طرفش ستون شده بود. بدون اینکه کیرمو عقب بکشم آروم تا ته کردم داخل که احساس کردم سر کیرم به یه چیز نرم و خیسی خورد که فهمیدم به دهانه رحمش رسیدم و یه آه بلند کشیدم که مامان درحالیکه ابروهاشو گره کرده بود و با دستاش جلوی شکممو گرفته بود گفت: “آی جواد یواش دردم گرفت”

کیرمو کشیدم بیرون و دوباره آروم به داخل هل دادم، اما اینبار نه خیلی عمیق و آروم آروم داخل کوس خیسش حرکت میدادم. کیرم هیچوقت تابحال همچین جای نرم و خیسی رو تجربه نکرده بود، حسی بود که نمیخواستم ازش خارج شم.

مامان دست هاشو دور گردنم انداخت و آروم آه میکشید. من تو رویا بودم، من و مادر زیبام در حال عشق بازی واقعی بودیم. دو سینه بزرگش رو روی صورتم چسبونده بودم و با بوسه هام به گردن و گوشش رسیدم و با یه دستم سینشو و با اون دستم رونشو گرفته بودم و تلمبه میزدم

حرفی نمیزدیم و از لحظه لذت میبردیم. صدای آه ناشی شهوتمون بود که فقط تو اتاق شنیده میشد. مامان سینه هام و پشتمو نوازش میکرد و صدای ناله هاش اتاقو پر کرده بود و کیرم داخل کوسش میلغزید. کم کم سرعتمو بیشتر کردم که صدای برخورد تخمام به واژنش هم به صدای ناله های شهوت آمیزمون اضافه شد، که یکباره دستاش از حرکت ایستاد و با لرزش بدن و صداش بهم فهموند که به ارگاسم رسیده. منم کمری از باقی نمونده بود بعد از چند لحظه احساس کردم که دیگه نمیتونم مقاومت کنم، برای اولین بار داشتم با بهترین زن زندیگم ارضا میشدم

گفتم: “مامان آبم داره میاد”

گفت: “بریز توش جواد. مامانتو از عشق پر کن”

نتونستم جلوی خودمو بگیرم و به خودم اجازه دادم داخل واژنش ارضا بشم. لذت فوق العاده ای بود، مادرم میخواست من بهترین لذتو ببرم، هرگز نمیتونستم تصور کنم چقدر حس خوبی داشت انگار که کل روح و انرژیم از بدنم خالی شد. وقتی توش خالی شدم، مادرم محکم منو بغل کرد و جفتمون در حالیکه لبامون به گوشای هم نزدیک شده بود یه آه بلند کشیدیم

من و مامان چند دقیقه کنار هم روی هم نفس زنان استراحت میکردیم و نفسی تازه میکردیم ولی بعد از سکس سکوت بینمون حکمفرما بود.

داشتم به این فکر میکردم که نکنه مامان باردار بشه. سکوت رو شکستم و گفتم “مامان، ممکنه باردار بشی؟”

به آرومی سینم رو نوازش کرد و در گوشم گفت: “از لحاظ شدنش که بله احتمالش هست” و برای لحظه ای طولانی مکث کرد و گفت: “اما نگران نباش، قرص پیشگیری هست، میخورم” بالاخره مامان آغوش منو رها کرد و بعد از پوشیدن دوباره لباساش به سمت دسشویی رفت و بعد چند دقیقه بیرون اومد برای خوردن قرص به آشپزخونه رفت

رفتم پیشش که بهم گفت: “تو هیچوقت نباید در مورد امشب به کسی چیزی بگی؟ میفهمی عزیزم؟”

در حالی که به پشتش ایستادم دستمو روی باسنش گذاشتم گفتم: “مطمئن باش خانومم. هیچکس قرار نیست بفهمه که من و تو رو قضاوت کنه” و آروم موهاشو کنار زدم و پشت گردنشو بوسیدم

از آشپز خونه خارج شد که به اتاق خوابش بره که برگشت و گفت: “آقای عاشق، نمیای بریم اتاقمون بخوابیم خیلی خستم”

با خستگی وارد اتاق شدم، اتاقی که دیگه منم صاحبش بودم و کنار زن رویاهام رو تخت دراز کشیدم و درحالیکه به پشتم خوابیده بود، دستمو دور کمرش حلقه زدم و سختی داشتم رویایی که به حقیقت پیوستو باور میکردم تا با همین فکر خواب رفتم…

نوشته: JJ


👍 56
👎 8
130801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

892427
2022-08-28 01:54:29 +0430 +0430

نگارشت قشنگ بود هرچند که من از موضوع داستان خوشم نمیاد ولی دلیل نمیشه دیگران بدون بیاد.
ضمنن بنظر من مادری که اتفاقاً استاد دانشگاه به این راحتی (البته اگه خیانت شوهرش و شکست عشقی رو در نظر نگیریم) راضی به رابطه با پسر خودش میشه شک نکن کسی با دست خالی و کمر پر از پیشش برنمی‌گرده.

5 ❤️

892428
2022-08-28 01:55:25 +0430 +0430

اولین کامنت🤣
بنظر من جالب بود و تونستم باورش کنم حداقل کصعشر توش نبود اگه داستانم بود خوب نوشته بودی

2 ❤️

892448
2022-08-28 02:58:23 +0430 +0430

کیرم به کون مامانت محارم ننویس رواج نده

0 ❤️

892455
2022-08-28 03:29:41 +0430 +0430

سبک نوشتنتو دوس داشتم ولی کیرم تو موضوعت

0 ❤️

892475
2022-08-28 05:24:17 +0430 +0430

چقدر هم به سفارش مامانت عمل کردی وبرای هیچکس تعریف نکردی چی بینتون گذشته ورازدار بودی

1 ❤️

892525
2022-08-28 12:31:04 +0430 +0430

خجالت بکش کون کش سگ برینه تو دهنت کثافت با این تفکر احمقانه

0 ❤️

892533
2022-08-28 13:40:32 +0430 +0430

بیشتر به متن کامیک میخورد تا داستان.
متن کامیکی بدون تصاویرش جذابیتی نداره.

2 ❤️

892538
2022-08-28 14:35:16 +0430 +0430

عالی بود
اگه ادامه دار بشه هم خوب میشه

0 ❤️

892554
2022-08-28 16:28:59 +0430 +0430

خااااک بر سر فرهنگ این مملکت. چقدر به گا رفتیم آخه. این چه سمی است؟ این چه کثافت و لجنی است که مغز ما رو پر کرده؟ استاد دانشگاه به پسرش کُس میده؟ یعنی اینقدر قحطی کیر آمده؟ اینقدر کُس کمیاب شده؟ قربان همه جقی هایی که پوست کیرشون رفت اما درگیر سکس خانوادگی نشدند. بس کنید. مشخص است که این متن توسط آدم باسوادی نوشته شده است و همین بسیار خطرناکترش می کند.

0 ❤️

892555
2022-08-28 16:32:51 +0430 +0430

اصلا کاری با واقعی یا تخیلی بودنش ندارم
خوب و روان نوشتی
، جزییات رو هم اندازه تعریف کردی که ادم لذت میبره از خوندش
یه چندتا نکته :
از قسمتی که با مادرت عاشقانه لب بازی کردی یه و خسلی زود افتادی تد قسمت سکس
موقع ساک زدن تو ابت کم مونده بوده بیاد ولی مدتی تلمبه زدی که مادرت زودتر از تو ارضا شده
نو کس مادرت و نخوردی و هیچ توضیحی هم درباره اش ننوشتی

1 ❤️

892610
2022-08-29 01:52:51 +0430 +0430

داستانت شبیه داستان سریالی مامان من بابامم بود خلاقیت داشته باشید تکراری و قابل پیش بینی ننویس

0 ❤️

892649
2022-08-29 06:08:15 +0430 +0430

دمت گرم عالی بوود

0 ❤️

892722
2022-08-29 19:30:53 +0430 +0430

کیر سگ تو دهن خودت
تو یه کونی جقی هسی
از مادرت مایه نذار

0 ❤️

892860
2022-08-30 11:33:25 +0430 +0430

تا حدی غیر واقعی بود چرا جدید روی مادر مانور میدهند دوستان ؟ سکس سوژه های خوبی میتونید برای نوشتن پیدا کنید که تحریک کننده تر هم هست . مثال سکس با زنی که شوهرش هم هست ولی ناگهان مجبورش کنید ببینه و نتونه حرف بزنه

0 ❤️

893210
2022-09-01 20:23:58 +0430 +0430

اخه جقی تویی که سر دو دیقه با ساک زدن داشت ابت میومد چه جوری تو اون تایم سکس کردی و مادر جندتم ارضا کردی ایناس که ادمو متوجه نوشتن یه کستان از یه جقی متوهم میکنه

0 ❤️

893455
2022-09-03 13:19:32 +0430 +0430

خوب بود
می تونس کشش بیشتری هم داشته باشه

0 ❤️

893694
2022-09-05 02:02:19 +0430 +0430

عالی بود حال کردم ❤️
منتظر قسمت بعدی هستم 👍

0 ❤️

893856
2022-09-06 00:34:55 +0430 +0430

دسخوش

0 ❤️

894409
2022-09-09 09:13:36 +0430 +0430

میشه شماره مادرتو بدی منم فکر کنم عاشقش شدم قول میدم خوب بکنم

0 ❤️

894437
2022-09-09 15:41:50 +0430 +0430

رفتی با مادرت سکس کردی با افتخار هم تعرف میکنی خجالت نمی کشی
احمق جقی 👎 😬 🤮

0 ❤️

894643
2022-09-10 20:30:50 +0430 +0430

مادرت استاد زبان فرانسه بود اسم پسرشو گذاشته جواد؟ 😁

0 ❤️