میسترس سایه

1401/11/12

یک سال بود که من و سایه همخونه بودیم. پولِ پیشِ خونه رو سایه داده بود ولی اجاره رو با هم میدادیم. بیشتر دوستای همدیگه رو میشناختیم ولی با هم قرار گذاشته بودیم موقعی که دوست پسرامون میان خونه اون یکی خونه نباشه. سایه هم چند سال از من بزرگتر بود و هم پولِ پیش داده بود برای همین چهار ساعت در روز خونه دراختیارش بود و من دو ساعت. همین دو ساعت هم برای من کافی بود. مگه قرار بود چیکار کنیم؟ کار من پاره وقت بود و شیفتی. بعضی روزا هم آف بودم ولی سایه کار دائمی داشت و با وجود خستگی کار، حتی یک دقیقه از چهار ساعت خودشو هم گذشت نمیکرد. برام مهم نبود چون حقش بود. معمولا چهار ساعتی که سایه و دوست پسرش خونه بودن من با دوستام میرفتم کافه و تفریح. وقتی هم دوستام نبودن میرفتم پارک کتاب میخوندم.

داشتم چای میخوردم که زنگ خونه رو زدن. یه خانم خوشگل و خنده رو پشت در بود. برای سایه یه بسته آورده بود. میگفت پیکِ فروشگاهِ آنلاینِ اینستاگرامیه ولی بهش نمیخورد پیک باشه
-چشم من بهشون میرسونم ولی به شما نمیخوره پیک باشیدا
+نه عزیزم پیک نیستم. من مدیر فروشگاهم. قرار بود فردا پیک فروشگاه بسته رو بیاره ولی براش مشکلی پیش اومده امروز و فردا ارسال نداریم. الان خودم آوردم.
-آها. بازم مرسی. هزینه اش چقدر شد؟
+هزینه اش پرداخت شده عزیزم. فقط به سایه جون بگو امروز همین مدل چرم طبیعیش هم اومده. اگر لاتکس اذیتش میکنه من براش چرم بذارم کنار. سایه جون از مشتری های خوب ماست.
-چشم حتما میگم
کنجکاو شده بودم ببینم داخل بسته چیه. حتما لباس بود ولی چه لباسی که جنسش از لاتکسه ولی با چرم طبیعی هم میشه دوختش؟ شاید لباس ورزشیه؟ جعبه رو از داخل کیسه نایلونی درآوردم و بررسیش کردم ببینم میتونم یه جوری بازش کنم که بعد دوباره ببندم. شاید سایه ناراحت بشه. بالاخره طاقت نیاوردم و بازش کردم. یه بادی مشکی براق بود. چقدر خوشگله. فضولیم خوابیده بود. دوباره تا کردم تا بذارم داخل جعبه که متوجه شدم داخل جعبه چیز دیگه ای هم هست. این دیگه چیه؟ شبیه شلاق سوارکارهاست. سایه از هر حیوونی میترسه حالا میخواد بره سوارکاری؟ بسته رو دوباره بسته بندی کردم و گذاشتم روی میزش توی اتاق ولی مغزم درگیر شده بود.


سه روز گذشته بود ولی هنوز اون بسته از مغزم بیرون نرفته بود. برام عجیب بود چون سایه هر لباسی که میخرید جلوی من پرو میکرد و از من نظر میخواست ولی در مورد این بسته هیچ حرفی به من نزد. روز آف من بود و دراز کشیده بودم و ذهنم درگیر اون لباس و شلاق بود که موبایلم زنگ خورد. شماره محلِ کارِ سایه بود. خودش بود و گفت که موبایلشو روی میز توالت اتاقش جا گذاشته و نمیرسه بیاد خونه و برگرده. اما یه شماره تلفن از توی گوشیش میخواست که گفت مسئله کاریه و خیلی مهمه. رمز گوشیشو گفت و باز کردم. شماره رو پیدا کردم و براش خوندم و قطع کرد.

برای خودم چای درست میکردم که یه فکری به ذهنم رسید. تا حالا هیچوقت بدون اجازه سایه به اتاقش نرفته بودم اما فضولیم گل کرده بود ببینم بازم از اون لباسها داره یا نه. رفتم توی اتاقش. کمد لباساشو دیدم لباسهای معمولی بود. توی کشوی دراور هم چیز خاصی نبود اما یکی از کمداش درش قفل بود. کلیدش رو هم پیدا نکردم. همون لباس و شلاق هم توی وسایلش نبود. شاید برای کسی خریده؟ ی حس خیلی بدی اومد سراغم. رمز گوشیشو داشتم. شاید چیزی توی گوشیش باشه که بفهمم اون لباسو برای کی خریده. چقدر شماره داره. کلی مسیج باز نشده هم توی تلگرام و واتساپش هست؛ اینارو نباید باز کنم چون میفهمه. باید توی گالری گوشیش چیزی باشه. چقدر عکس و فیلم داشت. کلی هم شات واریز مبلغ های مختلف. بیشترشون دریافتی بود. چقدر سلفی لختی از خودش داشت با سوتین و شورت. حتی با همون لباس و شلاق توی دستش هم عکس گرفته بود. اندام خوشفرمش توی اون لباس چقدر جذابتر شده بود. رفتم سراغ ویدئوها یکیشو اتفاقی باز کردم…

[توی خونه خودمون بود. گوشیو گذاشته بود روی بوفه. صداش میومد که داد میزد “یالا حیوون راه برو” بعد اومدن توی تصویر. ی آقایی که لخت بود و سایه که روی کمرش نشسته بود و ازش سواری میگرفت. جفتشون ماسک زده بودن. ی شلاق قرمز دستش بود و لباس لاتکس قرمز هم تنش بود. با شلاق میزد به کون آقاهه و اونم حرکت میکرد.]

ویدئو بعدیو باز کردم…

[ گوشیو دستش گرفته بود و داشت فیلم میگرفت. آقاهه جلوی تصویر به پشت خوابیده بود روی تخت و پاهاشو داده بود بالا. با ی وسیله فلزی کیر و تخمای آقاهه رو بسته بود. دیلدورو گذاشته بود روی سوراخ کون آقاهه و داشت فشار میداد و گفت “منتظر همین بودی توله سگ؟ یالا جواب بده” آقاهه گفت “بله ارباب سایه. منو بکنید لطفا. خواهش میکنم” ]

زدم ویدئو بعدی…

[گوشیو روی میز عسلی گذاشته و از اونجا فیلم گرفته. آقاهه هنوز به پشت خوابیده و سایه نشست روی دهنش: “خوب بلیس کُس اربابتو تا خفه ات نکردم حیوون” آقاهه شروع کرد به لیسیدن و سایه ناله میکرد: “واق واق کن توله سگ” آقاهه واق واق کرد و سایه سرش داد زد بلندتر وگرنه خفه ات میکنم. بعد کامل نشست رو صورتش. بعد آقاهه شروع کرد به دست و پا زدن…]

ویدئورو قطع کردم. انگار داشت مَرده رو خفه میکرد. حالم بد شده بود. طاقت نیاوردم باید میدیدم چی شده. دوباره ویدئورو گذاشتم…

[آقاهه چند ثانیه دست و پا زد. بعد سایه از روش بلند شد و رفت سمت آشپزخونه. برده شروع کرد به سرفه کردن. انگار میخواست بالا بیاره. صدای سایه میومد: “پاشو خودتو جمع و جور کن و گمشو. پیامک واریزیت هنوز نیومده توله” آقاهه گفت: " واریز کردم ارباب. رسیدشو براتون واتساپ میفرستم" صدای سایه نزدیکتر شد: “خوبه. خسته ام و میخوام استراحت کنم. پاشو گمشو. قراره بعدیو خودم خبرت میکنم…” آقاهه بلند شد و بعد تصویر قطع شد]

پس سایه یه میسترسه. اون لباس و شلاق هم برای همین بود. به اسلیوهاش رسیدگی میکنه و ازشون پول میگیره. متوجه شدم شورتم نم زده. یه کم گالری گوشیو گشتم و یه ویدئو دیگه باز کردم…

[گوشی توی دست سایه اس که روی مبل نشسته و از ران به پایین پاهاش معلومه. یه بوت مشکی بلند پاشه و بقیه پاهاش تا ران لخته. یه زن لخت تپلی که ماسک زده داره چهار دست و پا به سمت تصویر میاد. سینه های درشتش تکون میخوره. میاد جلوی تصویر و سایه انگشتشو میکنه دهنش و اون شروع میکنه لیسیدن و میک زدن: “آفرین پیشی خوشگل من. بلیس دستمو” بعد انگشتشو از دهن زن بیرون میاره و موهاشو ناز میکنه و اشاره میکنه به پاهاش. زن میو میو میکنه و میره سراغ پاهای سایه و شروع میکنه به بو کردن و بوس کردن…]

دستم توی شورتم بود و داشتم کُس خیسمو می مالیدم که متوجه ساعت شدم. باید خونه رو مرتب میکردم. بلند شدم گوشی سایه رو گذاشتم سر جاش و اتاقشو چک کردم تا همه چی سر جاش باشه.


چند روز گذشته بود و ذهن من درگیر ویدئوهایی بود که دیده بودم. با یادآوری اون ویدئوها حس عجیبی پیدا میکردم و تحریک میشدم. توی این چند روز ناخودآگاه به اندام سایه و رفتارش خیره میشدم و زیرزیرکی نگاهش میکردم. انگار تازه فهمیده بودم که چقدر اندام جذابی داره و اون انگشت های خوشتراش زیبا. لباسامو پوشیده بودم و تا نیم ساعت دیگه باید میرفتم کافه پیش دوستام. سایه روی مبل لم داده بود و سرش توی گوشی بود. رفتم کنارش نشستم
-سایه جان؟
+جانم عزیزم؟
-فردا باید اجاره خونه رو واریز کنیم. میشه…
+آره عزیزم چرا نمیشه؟ قبلا بهت گفتم که گاهی آدم خرجش زیاد میشه. هروقت دُنگ اجاره ات جور نشد من میدم. تو بعدا به من بده. تو کارت پاره وقته عزیزم. من اینو میفهمم
-مرسی عشقم. تو چقد ماهی
لبخند قشنگش دلمو آروم کرد. دلم میخواست بهش بگم چی شده. باید میفهمید من از سر کنجکاوی اینکارو کردم و قصد بدی نداشتم.
+چرا تو فکری؟ گفتم باشه دیگه عزیزم
-سایه؟ اگه من یه کار بدی کرده باشم منو میبخشی؟
سایه گوشیو گذاشت روی میز و بهم خیره شد. چشمای مشکی و درشتش هم ترسناک شده بود و هم جذاب. ماجرارو همونجور که اتفاق افتاده بود براش تعریف کردم و اون هیچی نگفت و فقط به من نگاه میکرد. دوس داشتم چیزی بگه حتی دعوام کنه یا بگه منو بخشیده ولی فقط نگاه میکرد. از روی مبل کناریش بلند شدم و جلوی پاهاش روی زمین دو زانو نشستم. دستاشو توی دستم گرفتم و آروم بوسیدم. حس کردم میتونه توی چشمام پشیمونی و عذرخواهی منو ببینه. دست راستشو از توی دستم بیرون کشید و موهامو نوازش کرد بعد صورتمو ناز کرد و با انگشتش لبامو بازی داد. لبم رو غنچه کردم و انگشتشو بوسیدم. آروم انگشتشو توی دهنم فرو برد و من مزه اش رو چشیدم. انگار با انگشتش آرامشو به وجودم برگردوند.
+تو دیگه مال منی

تمام. 🙏 😎

نوشته: Sina101s


👍 36
👎 4
43601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

913094
2023-02-01 01:27:48 +0330 +0330

ادمین محترم؟ اسم داستانو چرا تغییر دادین؟ (اسم داستان “میسترس” بود) توی یکی از داستانهامم که فامیلی شخصیت اصلیو عوض کردین؟ برای چی بدون اجازه نویسنده توی داستانها تغییر ایجاد میکنید؟ 😕

8 ❤️

913112
2023-02-01 02:17:00 +0330 +0330

قشنگ بود.ادامه داره؟

1 ❤️

913130
2023-02-01 02:56:15 +0330 +0330

باو داری عصبیم میکنیا 😂با این قلم خوب تم درجه یک داستانا چرا فقط داستان کوتاه مینویسی خب
ملت داستان کیری مینویسن ۵ قسمت هر قسمتو دو ساعت طول میکشه بخونی بعد تو نشستی داستان کوتاه مینویسی؟؟

1 ❤️

913137
2023-02-01 03:13:08 +0330 +0330

همین؟؟؟؟

1 ❤️

913141
2023-02-01 03:40:37 +0330 +0330

Ralignb
مرسی رفیق. سعی میکنم زود به زود بنویسم 🙏 😎

2 ❤️

913142
2023-02-01 03:41:34 +0330 +0330

Kasraomidi1111
مرسی. نه اینها داستانک هستن ولی به زودی داستان بلند و دنباله دار مینویسم 🌹 😎

0 ❤️

913143
2023-02-01 03:42:45 +0330 +0330

a.r.a.h
مرسی رفیق جان. ی کم وقتم کمه ولی به زودی داستان بلند و دنباله دار مینوسم. دمت گرم 🙏 😎

1 ❤️

913144
2023-02-01 03:43:55 +0330 +0330

Mamad_bdsm
آره دیگه.داستانک همینه دیگه 😏 ولی به زودی داستان بلند مینویسم یا شاید دنباله دار 🌹 😎

0 ❤️

913146
2023-02-01 03:54:53 +0330 +0330

بیا ک منتظرم این قلمم زودم بیا
فقط با همین تم بیا بین داستانای کصشری ک تو این ژانر مینویسن تو قشنگ میدونی از کجا بزنی قلقلک بدی حس ادمو

1 ❤️

913153
2023-02-01 04:20:56 +0330 +0330

آفرین ‌. خوب و استخون دار. درضمن اسم داستان اگر فقط میسترس باشه خیلی بهتره.

1 ❤️

913157
2023-02-01 04:37:56 +0330 +0330

Halibhali
مرسی لطف داری. ❤️ 😎اسم داستان فقط “میسترس” هستش. متاسفانه ادمین سرخود اسم داستانو تغییر داده 😕

0 ❤️

913173
2023-02-01 08:03:42 +0330 +0330

Babakdad
منم همین فکرو میکردم اما به دو دلیل این نیست. اول اینکه داستانی به نام “میسترس” در سایت وجود نداره و دوم هم اینکه داستان با اسم تکراری در سایت هست و مشکلی نداره. بخش انجمنها با بخش داستان فرق داره. اینجا داستانهایی با اسم تکراری زیاد هست. مسئله سومم اینه که از نویسنده قبل از تغییرات اجازه نمیگیرن و سرخود عمل میکنن 😕

0 ❤️

913287
2023-02-02 03:11:51 +0330 +0330

Szahed
مرسی سعید جان. لطف داری رفیق ❤️ 😎

0 ❤️

913519
2023-02-03 18:48:00 +0330 +0330

عالی منم میسترس موخوام

1 ❤️

913536
2023-02-04 00:19:35 +0330 +0330

منم دنبال میسترسم

1 ❤️

913551
2023-02-04 02:29:25 +0330 +0330

یه حس دوگانگی به ارباب و برده دارم

1 ❤️

922522
2023-04-08 23:05:34 +0330 +0330

یعنی میسترس واقعی هست ؟

1 ❤️

937642
2023-07-14 15:25:41 +0330 +0330

Henry18

چرا دو گانه؟

0 ❤️