میس اطلس (۱)

1401/08/15

‎سلام نیازی به دونستن اسم من نداری همین که اومدی داری داستانی که من نوشتمشو میخونی کافیه.تمام اشخاص زاییده ذهن نویسنده است…

‎۲۴نوامبر ۲۰۰۰
‎هوای سرد و بارونیه جوری که الان همه دوست دارن تو خونه های گرمشون باشن و از نوشیندنی های داغ لذت ببرن،اما خانم اطلس با پاهای تو گل و اب رفته هنوز داره دنبال یه مغازه برای لوازم موردنیازش میگرده…

‎عصر همون روز
‎درو باز کرد ،سریع طبق عادت همیشیگیم رفتم کفشاشو از پاش دراوردم و با تمام وجود سجده کردم بهش
‎خانم اطلس:بسه پاشو که خیلی کار داریم
‎چشم خانم.وارد پذیرایی شد و نشست رو مبل گفت کیسه هایی که دم در گذاشتمو بیار توله سگ
‎سریع دستورشونو اجرا کردم.
‎پاهاشونو انداخته بودند رو هم و گفتند جعبه سیگارو براشون ببرم،در جعبه رو باز کردم اونی که سرشو پیچیده بودند برداشتند و روشن کردند…
‎همینطوری حالت سجده داشتم
‎خانم اطلس:سر بی ارزشتو بیار بالا میخوام بتکونم تو اون دهنت …
‎دهنمو باز کردم اما قبلش خانم چند تا فوت غلیظ تو صورتم کردند و من یکمی احساس گُنگُی بهم دست داد.
‎دهنمو که خواستم ببندم با پاهای خیس و مرطوبشون که جورابم به پاشون بود زدن زیر چونم(این یعنی نباید دهنمو ببندم و باید باز نگهش دارم)یه تف غلیظ

‎کردند تو دهنمو گفتن کارتو شروع کن
‎اول خوب جوراباشونو لیسیدیم و بو کشیدم انگار که از همیشه بهتر به مطبوع بودنشون پی برده بودم
‎با دندونام شروع کردم به دراوردن جوراباشون که با اون یکی پاشون کوبیدن تو سرم انگار که خواستن از حالت خلسه بیام بیرون…
‎پاهاشون سرد و مرطوب بود به خاطر بیرون بودنشون
‎لبامو چسبوندم به پاهای خنکشون و تن تن شروع کردم به بوسیدن پاهای خوش فرم ارباب اطلس

‎لای انگشتای پاشونو میبوسیدم و نفس میکشیدم که اروم دستمو بردم سمت شلوارم که با پاشون محکم کوبیدن تو سرم و گفتن با اجازه کی دست نجستو بردی تو شلوارت هان؟مگه نمیدونی من مالک حقیقیه توعم ،تو هیچ چیز و هیچ اراده ای از خودت نداری
در حالی که این جمله ها از لب های نازک و معمولی خانم اطلس بیرون می اومدند من کل حواسم پرت پاهاشون بود که صورتم و بیشتر فشار میداد.

ساعت ده شب شده بود،هوای سرد و پاییزی باعث میشد بیشتر سردم بشه و سعی کنم تن تر و با انرژی بیشتر پاهای بانو اطلس و لیس بزنم تا زود تر گرم شم.

بانو اطلس در حالی که داشت با تلفنش پیام میداد و از خودش عکس میگرفت من داشتم تقریبا به زانو هاشون میرسیدم که یه دفعه گفتن هوووی چته مگه اجازه دادم بیای بالاتر؟! تو باید تنبیه بشی
من تا خانوم اینو گفتن طبق معمول همیشگی خوابیدم کف زمین و بانو دو تا پایی اومدن رو صورتم ایستادن و من باید سعی میکردم ببوسم پاهاشونو به مدت ۵ دقیقه

دوباه به حالت سجده نشستم رو به روی تمام هدف از افرینش من…
صورت و چشمامو میمالیدم به کف پاهای ارباب اطلس که یه دفعه خانوم گفتن بیا بالا تر…من از خوشحالی لیسامو انقد محکم کف پای بانو کشیدم که ایشون گفتن :خرِ همه انرژیتو هدر نده نیازم میشیی😈😈

من کمی استرس گرفتم ولی خوشحالی اینکه بالاخره بعد از ۳ هفته که تقریبا به موچ های پای باریک و کشیده بانوم عادت کردم قرار ترفیع بگیرم با حفظ وظایف قبلیم

زبونم و کشیدم تا پشت زانو های بانوم،عرق کرده و داغ بود ولی پوستش از جاهای قبلی که سه هفته مدام باهاشون بودم ظریف تر بود و نرم تر

بوس میکردم و میخوردم که بانوم گفتن فقط میخوان صدای نفسای سگشونو بشنون…

با صدای محکم و زنونه اشون با کمی شیطنت گفتن بیا بالاتر توله
من دیگه تقریبا رسیده بودم به خط زیر باسنشون که هر چقدر از زیبایی تنها یک خط بگم کم گفتم ،دوست دارید بین اون خط زندگی کنید و زندگی

بانو اطلس:تن تر زبون بزن پخمه …هوووفففف

its up to you…Y/N…?

نوشته: تِروجان


👍 5
👎 9
29401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

901878
2022-11-07 08:17:26 +0330 +0330

به به

0 ❤️

901889
2022-11-07 11:07:57 +0330 +0330

هیچ درکی از فوت فتیش ندارم
آخه مگه آدم اینقدر هونگ باید باشه

1 ❤️

901894
2022-11-07 12:40:33 +0330 +0330

حالا مگه ما گفتیم اسمت چیه که میگی نیازی به دونستن اسم من نداری …

میخوایید خاص داستان را شروع کنید ولی خاص میرینید

2 ❤️

904100
2022-11-25 08:51:35 +0330 +0330

میثم هستم از تبریز دنبال میسترس کاربلدم از تبریز باشه تماس:09147402871

0 ❤️