سلام داستان منو همسایه کاملاواقعیه وهرکسم باور نمیکنه میتونه باور نکنه ولی داستان من کاملا واقعیه اسم من امیر بدن روفرمی دارم باشگاه بدن سازی میرمو داستان از اونجایی شروع میشه که من رفته بودم بالا پشت بوم تابستون هوام گرم بود داشتم میرفتم یدفعه همسایمون که اسمش نازی دیدم با تاپ و شلوارک تو حیاط بود منو نمیدید منم که تو کف بدن سفید برفی این مونده بودم نازی سنش 23سالش 170قدش شوارکم که نازوکو چسبیده بود پاش حشره من زد بالا اون روز گذشت منم توکفش مونده بودم هر روز سعی میکردم خودمو پیشش خوب جلوه بدم بعد ی سال که کاملا روش مسلط شده بودم و کاملا راحت حرف میزدیم شماره شم که از گوشی مامانم ورداشته بودم حرف میزدیم.
یه روز خونه نشسته بودم تنهایی بابام سرکار بودو مامانم رفته بود بیرون در زدن از آیفون دیدم نازی نمیدونم تاجلوی در چه جوری رفتم درو باز کردم یدفعه با چادو واستاده بود باتاپ بود سینش دیده میشد چادورو شل گرفته بود سلام احوال پرسی گفتم ازاین ورا گفت براتون ی زحمتی دارم گفتم چی شده شما مراحمین گفت این آنتن ما خراب شده حوصلم سر فته خونه مجیدم دیر میاد مجید شوهرشه شب کار کارمیکنه منم از خدا خواسته واسه دید زدن رفتم رفتم بعد یه ربع تلویزیون درست کردن گفت بفرما چای آقا امیر تا برگشتم چایو ور دارم اور زدم چادر سرش نبودبا تاپ بود بودسوتین نپوشیده بود خم شده بود چایو بده به من سینه هاش دیدم هنگ کردم یدفه دیدم میگه آقا امیر آقا امیر چای نمیخوری یا توفکر چیز دیگه ای منم که به خودم آمدم دیگه بگایی داده بودم از خجالت آب شدم چایو ورداشتم رفت رو مبل نشست گفت بیا خسته شدی بیا چای بخور عجله ای نداریم که رفتم نشستم سرم پایین بود هنوز خجالت میکشیدم گفت چرا خجالت میکشی اشکال ندارد تغصیرمن بود که لباس مناسب تنم نبود منم که روم یخش بااین حرف باز شد گفتم نبابا این حرفا چیه من اصلا این جور پسری نیستم نزاشت حرف بزنم گفت آقا امیر من شمارو خیلی وقته میشناسم شما پسر گلی هستین حالا بعضی وقتا شیطون ادمو قول میزنه دیگه دست شمام نی حق میدم من شمارو جای برادرم میبینم منم که دیگه دیدم وضع فعلی خراب گفتم نازی خانوم من از شما معذرت خواهی می کنم نیت خواصی نداشتم ببخشین گفت دشمنت شرمنده منم گفتم تلویزیون درست شده بی زحمت من میرم نازی گفت بودی حالا داشتیم گپ میزدیم گفتم انشالا دفعه بد گفت دفعه بدی شاید نباشه ها منم که فهمیدم کرم میریزه گفتم انشالا دفعه بعد جبران میکنیم خدا حافظ رفتم بعد یک ماه که روز جمعه بود جلوی در بودم دیدم نازی آمد گفت سلام آقا امیر نیستی دلمون واست تنگ شده بود من تعجب کردم گفتم من کیم که دلش واسه من تنگ شده گفتم چطور نازی خانم چی شده مگه گفت هیچی همین جوری گفت مامانتون خوبه خانواده خوبن گفتم شکر بد نیستم سلام دارن رفتن شهرستان یکی از اقوام دورمون فوت کردن رفتن اونجا تا فردا هم نمیان گفت اخی خدا رحمت کنه بس شب شام میزارم بیاین منم تنهام گفتم زحمت میشه میرم بیرون گفت مگه من مردم که برین بیرون غذای بخورین من میگم شام میاین خونه ما توم میگی باشه منم که توکونم عروسی بود با ی افاده ای گفتم حالا که اصرار میکنین باشه گفت شب منتظرم بای منم با خوشحالی رفتم حموم موهای کیرمو زدم به خودم رسیدم ساعت 7رفتم خونشون درو زدم باز کرد رفتم خونه رسیدم با تاپ شلوارک آمد پیشم سر جام قفلی زدم پشمام ریخت جوری به خودش رسیده بود چی بگم موها ریخته بود بغل چاک کون سینه هاشو منو 1000بارمردم زنده شدرفتم نشستم جوری نگاه میکردم که 4تا چشمم قرض کردم نگاش میکردم رفت چای اوردو بازخم شد چای بده سینه هاشو دیدم کیرم خود بخود سیخ شد داخل شلوار داشت جر میدادشرتو گفت امیر آقا خوشگل شدم گفتم نازی خانوم میدونی چیه آخر شما منو دیونه می کنی آقا اینو گفتم مرد از خنده گفت چیکار کنم خو می خوای برم لباس مو عوض کنم دیدم بگارفتیم گفتم نبابا از لباس شما نی از بس خوشگلین شما گفت واقعا آره بابا منم که تو کف پاهاش وسینش بودم هی نیگاش میکردم شامو اوردو خوردیم منم که کیرمو بزور کنترولش کرده بودم جمع کردو رفت ظرفارو بشوره تو آشپز خونه رو میز غذا خوری نشسته بودمو داشتم به کون خوشکلش نگاه میکردم که ی فکری زد به سرم رفتم از پشت چسبیدم بهش لیوان برداشتم آب بخورم که کیرم رو شلواری رفت لای کونش کونش خیلی نرم بود انگار ژله بود پنبه مهکم فشار دادم که دادش در آمد گفت بد نمگذره منم با کمال پرویی گفتم خیلیم خوش میگذره گفت گوه خوردی منم که خندم گرفت از فرصت استفاده کردو برگشت گفت کوفت میخنده پسره پرو منم منم که چسبیده بودم بهش چشماشو نگاه کردم ی لبشو نگاه کیرمم که داشت خودشو جر میداد دستم انداختم دور کمرش چشمامو بستم لبمو گذاشتم رو لبش احساس خوبی داشتم بعد چند ثانیه ی کشیده ی مهکم خورد صورتم نفهمیدم چی شد ول کردو رفت تو اتاق درم مهکم بست منم که دستو پامو گم کرده بودم رفتم جلوی در نازی خانوم صدا زدم چند بار صدا زدم جواب نداد که نداد درو باز کردم رفتم تو دیدم رو تخت نشسته بغض گرفته تش منم یواش رفتم نشستم جلوش گفتم نازی خانوم گوه خوردم غلط کردم تورو خدا منو ببخش که شمارو رو ناراحت کردم ترو جون هر کسی دوست داری منو ببخش دیدم نیش خند زدو گفت بخدا دست خودم نبود تومنو ببخش زدم تو صورتت ولی خدایی بد زد پشمام ریخت ی دست کشید رو صورتم گفت جدیدنم گوهم میخوری ها منم که نمیدونستم چی بگم منم که جلوش نشستمو هی نگاش میکنم دیدم راضی دستمو انداختم دور گردنش گفتم لامصب بد جوری میخوامت پریدم روش دراز کشیدم روشو هی لب میرفتم سینشو میک میزدم آنقدر زد بالا که زدم تاپشو پاره کردم خودمم نمی دونم چه جوری ولی پاره کردم بدنشو هی لیس میزدم تا این که رسیدم جای خوبش شلوارکو کشیدم پایین با سر رفتم توش جوری میخوردمش که این خر ناله میکرد بعد ی عالمه لیس زدنو خوردن وقتش بود که بکنم توکسش کیرمو تف مالی کردمو زدم توش بدم زدم تلمه میزدم در حد المپیک گفتم حالتو عوض کن یواش یواش گذاشتم تو کونش آنقدر فشار آوردم که داد میزد بعد یساعت کردن ابم آمد ریختم تو کونش افتادم روش لب بازی کردنو ی عالمه حرف زدیم منم که لش کرده بودم این باراون کوتاه نمی آمد دراز کشیدم نیشست رو کیرم کسش بد جور داغ بود بد جوری هشرش زده بود بالا بعد نیم ساعت رفتیم حموم دو نفری گفتم من بدن تو رو میشورم توم بدن منو انم گفت باشه شامپو رو ریختم روش گفتم دراز بکش دمر خوابید کیرمو کفی کردم کونشو مالیدم یواش گزاشتم توش ی اه یواشکی کردو منم فقط میزدم توش جاتون خالی من اینو بد گایدم کیرمو شستمو دادم برام ساک بزن این شتر ساک میزد نمیدونم کیر به این بزرگیو کجا جا میداد بعد خوردنش تا صبح تو رخت خواب باهم بودیم خیلی خوش گذشت هنوز که هنوز بعضی وقتا میرم باهاش حال میکنم امیدوارم که شمام خوشتون آمده باشه
نوشته: امیر
از اعتماد به نفست خوشم اومد
فقط ی سوال چجوری لعنتی؟چی فکر کردی این داستانو نوشتی؟ لطفا دفعه بعدی اول جقتو بزن بعد بیا داستان بنویس
به بدنسازی و هیکل روفُرم که رسیدم، ادامه ندادم.
چرا هرکی فکر میکنه یهبار -اونم اتّفاقی- از جلوی باشگاه بدنسازی ردّ شده باشه، هیکلش روفُرم میاد؟ خوشهیکل میشه و همه نگاهش میکنن؟
دمبل و هالترهای همون باشگاهی که اتّفاقی از جلوش ردّ شدی، حوالهت بادا.
خوشم میاد همه هم ی ساعت حداقل میکنن توش…آره همه خوبن و کمرسفت…خروس شهوانی هم منم فقط 😏
همون که شماره رو از گوشی مامانت برداشتی دیگه نخوندم
مجبورت کردن داستان بنویسی؟؟
برم سر اصل مطلب کُس گفتی سرمون درد گرفت
اول اینکه شیطون قول نمیزنه کیر میزنه.
دوم اینکه فکر خواصی نداشتی یا فکر غواصی کردن نداشتی؟
سوم اینکه کنجکاوم بدونم اون حشره ات که اول داستان بلند شد چی بود مگس بود یا پشه و آیا هنوز زنده اس یا زدی با حشره کش کشتیش؟
چهارم نمیدونم خودت رو مورد عنایت قرار بدم یا معلم ادبیاتت رو با این املا و نگارش!!!
سرتاپای داستانت پر از تناقض و حرف مفت بود اول میگی باهاش حرف میزدم حتی شمارشم داشتم زنگمیزدم باهاش حرف میزدم بعد میگی رفتم خونش از خجالت مردم که فهمید به سینه هاش نگاه کردم آخه احمق کسی که اینهمه با طرف رابطه نزدیک داره این جوری استرس میگیره؟ شام دعوتت کرد خونه با تاپ و شلوارک اومده جلوت قر اومده و اطوار ریخته بعد که رفتی چسبیدی بهش زده تو گوشت ؟؟؟؟ ای که تو قوه خوردی جناب آقای بدنساز همون هالتر اسکات پا به همه کلفتی و درازیش تو کونت
بدجورعقده داری سرزنه یاشوهرش معلومه عین بدبختای کفگیرخورده تعریف میکردی اخراشو,عین خروعین شتروبدگایدمویعنی انقدرواضح بودکه دلت بدجورپره ازشون داری عقده گشایی میکنی
اخه مجبورت کردن مگه بیایی داستان بنویسی همه برینن به هیکلت اینطوری
تازه میگه واقعی کستانم … خ خخ خخخ
اینقدر واقعی نوشتی که یه دونه لایک هم نزدن ، از اخر داری اول میشی
کیرم تو غده ی لیمبیک مغزت آقا امیر
دیوس کور شدی اینقدر جلق زدی .
من موندم چرا تو کل داستان ها طرف با چادر میاد دنبالشون واس کار بعد که رفتن تو خونه چادرشو در میاره با تاب و شلوارک:/
من که باور کردم البته اگر اسمت باور باشه .
ببینم حالا چرا روی میز غذا خوری نشینی ؟ مگه صندلی نداشتن پشت میز مثل آدم بشینی ؟
آنقدر هم خوش هیکل هستی که کل اهل محل توی کف تو هستن خصوصا اینکه فهمیدن چقدر هم خوب میکنی . اصولاً باید تو رو یک دوره برای آموزش فرزندان این مرز و بوم استخدام کرد اگر استخدام هم امکانش نبود که نیست خودت و کرد . البته بنده که همجنسباز نیستم ولی دوستان خودت و میکنند منم ابجی تو رو اگر مورد مناسبی بود .خخخخ لایک اول هم من …ندادم … جوگیر نشو تو که لایک نمیدونی چیه پس حرومش نکردم . بچه پر رو دیگه ننویس و جای یک داستان خوب و با ارسال این چرندیات پر نکنید .خواص چیه ؟ تو رو جون مادرت ننویس ما که گناه نکردیم این بلا رو سرمون می اوری . شکنجه بود باور کن
فک کنم سکس حیوانات میخوندم توش خر بود شتر بود راستی قولم بود.
یه سوال شامپو ریختی روش کیرتو کفی کردی و یواش یواش کردی توش بد بخت اگه اینکار رو بکنی اول اون به گا میره بعد خودت یه ذره کف شامپو میره تو چشت کونت پاره میشه حالا حساب کن بره تو کون به اون حساسی 😬 برو جقی برو اینجا جایی برا شما نیست.این دیگه چه گوهی بود خوردی
اول نمیخواستم باور کنم ولی گفتی واقعیه باور کردم
آره خلاصه تا صبح تو بقلش بودی
که یهو میبینی یکی دست میکشه رو کونت ، میگی عه نازی نکن
نازی ای در کار نبود آقا مجید از سره کار برگشته بود
و دیگه عاقلان دانند
بیا پایین بچه بیا پایین کم کصشر بگو سرمون درد گرفت
من مخالف فحش دادن به نویسنده ها هستم ولی انصافا هر چی به تو بگن حق دارن
آدمین گرامی، والا به الله، هوش زیادی لازم نیست که آدم بفهمه این جفنگیات هست نه داستان !!!
اومدم دیدم هزاران نقد و نظر منفی داره این داستان
کلا کاری به خود داستان ندارم. چون نخوندم
ولی جواب چند نفر رو میخام بدم.
1 - قرار نیست همه داستان ها واقعی باشه ، منم موقعی که از سکس یا خود ارضایی لذت نمیبرم داستان ها و فانتزی های مورد علاقم توی ذهنم میارم تا راحت تر ارضا بشم. در کل اگر واقعی هم نباشه ذهن خلاقی داشتع که این داستان رو نوشته هرچند هنوز پخته نیست و جا داره.
2 - سر در قوانین نوشته که اینجا حکم آزادی بیان داریم. میتونیم از چرند ترین و مضخرف ترین داستان هارو از مغز یک جقی تا بهترین داستان های ادامه دار رو از زبان یک نویسنده مشاهده کنیم.
ادمین حق نداره داستان هایی که ساعت ها زحمت برای نوشتنشون کشیده شده حذف کنه و فقط مجاز هست که تاپیک ها و داستان های اسپم و بر خلاف قوانین رو حذف کنه.
3 - نقد منفی میتونه مفید باشع و باعث بشه نویسنده خودش رو جمع و جور کنه. اما وقتی نویسنده نگون بخت میبینه که هزاران فحش و بی ادبی براش ارسال شده ، عطایش رو به لقایش میبنده و دیلیت اکانت میکنه و میره.
و اینجوری میشه که هر روز بیشتر از 10 داستان جدید منتشر نمیشه :)
موفق باشید.
ی روززززز مامانت اینا نبودن بعد اومد در زد گفت بیا چون شبا شوهرش شب کار؟
شب کار کار رفتم رفتم منم منم؟ توغار داری مینویسی اکوداره؟یا داری با دست بر سر مبارکت میکشی؟
شیطونم که قولت زد و نیت خووووواااصصصصصیییی نداشتی؟ کلا چندمی عمویی خاص
گفتی ببخشید گفت دشمنت شرمنده؟
خودتو کنترووووووووووول کن
(چشماشو نگاه کردم ی لبشو نگاه کیرمم که داشت خودشو جر میداد)خواهسا اینم ترجمه کن
یه ساعتم که تلمهههه زدی چون هشرش زده بود بالا
کسکش کیرتو با شامپو کفی کردی بعد کردی توش؟ چقدر کس میگی برو انگشتتو شامپویی کن بکن تو کونت ببین چی میشه و چطور از درد ب خودت میپیچی کسی مجبورت کرده کس بگی؟
کیرم تو مغرت تمام
تو گفتی ما هم باور کردیم صبح زود هم شوهرش اومد یه ساعت تو کونت تلمبه زد مرتیکه دیوس یه دروغی بگو قابل باور باشه
اونجا که شمارشو از گوشی مامانت برداشتی بیزحمت با همون گوشی مامانت یه میس برام بنداز شماره مامانت برام بمونه چاقال😅
ایول امیر خان ایول
همه کسخل های حشری شهر یه طرف ، امیر خان هم همون طرف.
عزیزمن مگه شاش داری که اینقدر عجولی؟ صبر کن سه سال دیگه که هجده سالت شد بشین از اینجور داستانهای بی تربیتی بنویس . جوجه خروس که همینجوریش هم صداش از ته کونش در میاد وای بحال اینکه وازلین هم درش مالیده باشن دیگه چی میشه .
راستی مگه تو المپیک رشته تلمبه زنی داریم که این خاخول تو داستانش خودش رو پهلوون میدونه؟ 😎
لاکغلطگیر
آقای محترم وقتی یه مطلبی رو تا آخر نمی خونی حق اظهار نظرم نداری.هر داستانی میخونم میبینم کامنت اولش مال جنابعالیه که نوشتی تا اینجا خوندم تا اونجا خوندم.ای بشر تو واقعا رو اعصابی .تو حتما از اون آدم های بی ادبی هستی که وسط حرف مخاطب میپرن و حرف های قلمبه سلمبه میزنم.اصول اولیه اظهارنظر اینه که به اون موضوع اشراف داشته باشی.وقتی کامل نخوندم که میخوری با جد و ابادت نظر میدی.سیهدیر گوراخ
تو گوه خوردی با نازی خانم هر دو
راستی میتونی بگی چه وقتایی شیطون ادمو قول میزنه!!؟
لابد همون وقتایی که نیت خواصی نداری!!؟
ریقو آخه تو رو چه به داستان نوشتن
کیرم تو دهنت رکورد غلط املایی را شکستی، کیرم تو چشمات رکورد جفنگ نوشتن را هم شکستی و در آخر کیرم تو کونت همینجوری برای اینکه حالت عوض بشه وگرنه سگ نمیکنم.
ورزش کردن خوبه ولی قبل از باشگاه یه معلم فارسی و ادبیات بگیر یه کم فارسی ات بهتر بشه.
داستانت سرتاپا دروغ جفنگیات باغلط املایی زیاد.ففط بودن این نازی روباورمیکنم.احتمالابهش نگاه چپ انداختی شوهرش به کونت گذاشته اومدی با داستانت انتقام بگیری .
قول
ان
بیشعور و بیسوادی رو با هم یدک میکشی، خداقوت پهلوان
یکساعت کردی دیگه، ما هم که باور کردیم
فقط یک کلام
خر خودتی
بد جوری هشرش زده بود بالا بعد نیم ساعت رفتیم حموم دو نفری گفتم من بدن تو رو میشورم توم بدن منو انم گفت باشه شامپو رو ریختم روش گفتم دراز بکش دمر خوابید کیرمو کفی کردم کونشو مالیدم یواش گزاشتم توش ی اه یواشکی کردو منم فقط میزدم توش جاتون خالی😳😳😳
بقرعان این نمیرینه تو بخوری عنشو
اونوقت تو این توهم ها رو زدی عقب مونده ننه کیر دزد؟؟؟
اون پدر کصکش ات چرا کونت نمیذاره تا آدم شی؟؟؟؟؟
تو همین فکرا بودم که یهو اقا مجید شوهر نازی خانم با سرعت کیرشو از کونم کشید بیرون و دوتا زد در کونم و گفت کجایی امیر جان به چی فکر کنی؟
کاملا مشخص بود آخرای داستان شدت جلق زدنت رفته بالا و ذوق زده شدی و دیگه نمیفهمیدی چی داری مینویسی
هم خوشمون اومد هم باور کردیم🤣🤣
توهم قول نخوری یوقت 😂😂😂