نمایشگاه کابینت

1390/05/05

با سلام خدمت دوستان عزیزم امیدوارم خوب و شهوتی باشید من ایمان هستم 32 ساله این داستان کاملا واقعیه من حدود چهار سال پیش یه نمایشگاه کابینت داشتم و با یکی از دوستام شریک بودم ولی اصل کارم صبح تا بعداظهر بود ابزار فروشی داشتم بابت کار کابینت کار از دوستم و سرمایه از من بود بعداظهرها تا شب کار من تو نمایشگاه بود هر روز خیلی ها برای قیمت گرفتن و پرسیدن و نگاه کردن میومدن من که کارم شده بود تو ضیح دادن به این و اون کارمون خوب نبود بازارمون خراب خراب تا اینکه یه روز یه خانم خوشگل چادری اومد نمایشگاه و گفت ببخشید شما در کابینت هم رنگ میکنی منم که بازار کارمونو خوب نمیدیدم گفتم بله فقط باید بگم همکارم برای دیدن و باز کردن درب ها بیاد آدرس گرفتم و نوشتم به دوستم آدرسو دادم اما اون نرفت میگفت حمالیه این کارا خلاصه چند روز گذشت که دیدم اومد همون خانومه در مغازه یه لبخند ملیح زدو گفت عجب فرستادی همکارتو منم که با معذرت خواهی ازش گفتم شما برید خودم میرسم خدمتتون گفتم آقاتون کی هستن اون موقع مزاحم بشم گفت ایرادی نداره میتونید هر موقع خواستین تشریف بیارین موقه رفتن یه نگاهی کردم بهش یه برقی تو کلم روشن شد سریع نرفته صداش کردم خونه باشین من تا ده دقیقه دیگه میام خلاصه رفتم زنگشونو زدو رفتم بالا دیدم یه چادر سفید سرشه ولی خیلی نازکه اول بهش توجه نکردم بعد از دیدن درهای کابینت مشغول صحبت راجب قیمتش بودم که تازه زیر نور لامپ دیدم بدنش از زیر چادر پیداست یه تاپ تنش بود تا بالای ناف و یه شلوارک تا بالای زانو من یه نیم نگاه خریدارانه کردم و خداحافظی کردمو اومدم بیرون اومدم گفتم فقط باید خودتون باز کنید بیارید برای نصبش میفرستم میانبهد رفتم در مغازه خیلی تو فکرش بودم اون هیکل زیباش همش از نظرم میگذشت انصافا هیکل توپی داشت ولی چادرشو یکمم کنار نزد تا اینکه با شوهرش برای آوردن درب ها اومدمغازه شوهر خیلی ببو بود تو یه آژانس کار میکرد البته بعد ها پرسیدم ازش شوهره گفت ببخشید بدنه هارو هم نمیشه رنگ کنید که گفتم نمیشه هزینتون میره بالا خودتون با یه اسپره سفید بدنه هارو رنگ بزنید موقع صحبت با شوهره احساس چشمای زنش روم سنگینی میکردمنم یه نیم نگاهی هم به اون داشتم بعد شوهره شماره موبایلمم گرفت و رفت تا دو سه روز من مزاحم تلفنی داشتم من که اصلا تلفنم هیچ وقت اشتباه هم نمیگرفتنش حالا مزاحمم داشتم درب ها که اومد فرستادم برای نصب که دیدم خانومه تماس گرفت و گفت این چه وضعیه اینا پوسته دادن نگو اون کوسخولا رنگ روشو از بین نبرده بودن گفتم شرمنده من باهزینه خودم برمیگردونم و مجددن بهد از از بین بردن رنگ رو براتون رنگ میکنم دیدم لبخندی بهم زد شوهرش گفت پس زحمت رنگ این بدنه هارم بکش گفتم مگه نگفتم خودتون اسپری کنید گفت کار من نیست خودتون انجام بدین هزینشو میدم موقع رفتن دیدم زنه اشاره میکنه بهم من متوجه نشدم اومدم با شوهره بیرون اونم ماشیسنشوبرداشت و رفت منم برگشتم مغازه دیدم تلفنم با همون شماره مزاحمه زنگ خورد جواب دادم دیدم صدای یه زنه خیلی یواش حرف میزد خودشو خدیجه معرفی کرد و گفت چند وقتیه تو رو تو نظر دارم و دوست دارم با شما آشنا بشم منم گفتم ببخشید اشتباه گرفتید و از این حرفا بعد اومدم قطع کنم که گفت نه قطع نکن من همون خانومه هستم که درهامونو رنگ دارید میکنید گفت ده ساله ازدواج کردم و چند سال بچم نمیشد و از این حرفا منم گفتم شرمنده من با زن شوهردار نمیتونم باشم قطعش کردم تا اینکه با شوهرش قرار گذاشتم برم بدنه هارو رنگ بزنم گفت فردا ساعت 5 بیا منم فدای اون روز ساعت 5 دوتا رنگ اسپره گرفتم و رفتم زنگ درو که زدم خانومش جواب داد گفت بفرمایید بالا رفتم درو که باز کرد هنگ کردم یه خانوم خوشگل چادری با یه تاپ که چاک سینش ازش خیلی زیبا پیدا بود داخل رفتم گفتم ببخشید آقاتون نیستن گفت نه براش سرویس گذاشتن گفته نمیام زنگ زدم بهش گفت شرمنده شما کارتونو انجام بده یه بچه 3ساله هم داشتن که خواب بود شروع کردم به رنگ کردن که دیدم چادرشو انداخت رو گردنشو هی بمن نگاه میکرد منم زیاد توجه نتمیکردم بهش اومدم کابینت ویترین رو رنگ کنم چون شیشه هاش باز نبود مجبور شدم با روزنامه بگیرم جلو شیشه گفت بده من بگیرم اومد گرفت بالاشو خواستم بزنم رفت بالای چهار پایه وقتی چشمم به سینش افتاد سیخ کردم از اینجا به بعد دیگه سکسیه رنگ کردم اومد بیاد پایین ایستادم تا باسنش رو بماله بهم خیلی ترسیده بودم جو شهوت انگیزی بود وقتی اومد پایین نگاهم کرد کپ کرده بودم یه لبخند زد چادرش از سرش افتاد منم به کارم ادامه میدادم گفت من بخدا از روزی که دیدم دیوونت شدم و از این چیزا یه نگاه بهش کردم چشام باز افتاد به سینه هاش خیلی ناز بود نزدیکش شدم و ناخداگاه لبامو گذاشتم رولبهاش سینمو به سینش فشار میدادمو کمرشو تو دستام گرفته بودم همش میگفت عشق من دوستت دارم عاشقتم منو راحت کن لبهاشو همینجور میمکیدم و موهاشو کمرشو نوازش میکردم کیرم سیخ سیخ بود چسبونده بودم بهش حالا هم ترس از اینکه شوهرش نیاد هم بچش هم شهوت همه قاطی بود گردنشو شروع به خوردن کردم تمام بالای سینه و گردنشو میلیسیدم خط سینشو با لبم میخوردم صدای شهوتش اتاق رو برداشته بود دستمو از پشت رو باسنش گذاشتم خیلی نرم و لطیف بود همینجوری به مالوندنم ادامه دادم گفت بریم تو اتاق خواب رفتم تو اتاق خیلی میترسیدم شلوارمو تا زانو دادم پایین و کیرمو که سیخ شده بود گرفت دستش و شرو به خوردن کرد خیلی خوب و با احساس میخورد گفتم عزیزم بخور قربونت برم بلندش کردم و شلوارشو درآوردم برگردوندم از پشت و شورتش رو هم در آوردم وای چی میدیدم انصافا تا به الان یه همچین کونی تو عمرم ندیدم چاک کونشو باز کردم و شروع به خوردن کونش کردم خودشو به دیوار چسبونده بود کون و کوسش در اختیارم بود اخخخخخ بخورررررررر عشق من دوستت دارممممممم از همون اول عاشقت شدم دوست داشتم منو بکنی اییییییییی جونننننننننننن صداش همینجوری تو اتاق می پیچید آخخخخخخخخ بسته بکن منو دارم میمیرم منم بلند شدم کیرمو که دیگه داشت منفجرمیشد از پشت کردم تو کوسش یه جیغ بلند کشید و شروع به تلمبه زدن کردم محکممممم جونممممم بکن عزیزم قربون کیر کلفتت برمممممممم من موقع کردن چشمم همش رو کونش بود خیلی قشنگ و زیبا بود باور کنید ار دیدن این صحنه شدت شهوتم صد برابر شد دستامو انداخته بودم رو سینهاش و از پشت فشار میدادم تو کوسش خیلی تنگ و ناز بود کیرمو کشیدم بیرون شروع به خوردن کوسش کردم داشت دیگه دیوونه میشد عزیزممممممم تو شوهرممممممییییییی مرسی جونننننن دوستدارم کیرتو زبونتو بکن تو کوسم آیییییییییی دارم میام عزیزززززززز بریزم تو دهنت منم با سر علامت تایید دادم اومدمممممممممممم جوننننننننننن کیرت رو بخورممممم آخخخخخخخخخ بخور همشو کوسم تو دهنت عزیزمممممم منم تمام کوسشو با آبش همرو خوردم نوبت من شد روی لبه تخت دست و پاشو گذاشت زمین کونشو داد بالا کیرمو کردم تو کوسش هی در میاوردم میکردم توش اونم کیف میکرد تلمبه زدنو بیشتر کردم
من: دارم میام آخخخخخخخخخخخخخ
خدیجه: بیا عزیزم
من: کجا بریزمممممممممم
خدیجه: بریز توششششششششش
وای همه آبمو با فشار تو کوسش خالی کردم افتادم روش لب گرفتم و همینجوری به بوسیدن ادامه دادم لباسامو پوشیدم ادامه کارمو انجام دادم و برگشتم نمایشگاه بعد از اون روز چند بار دیگه هم سکس داشتم که بعد تعریف میکنم فقط اینو بگم این داستان زاییده خیالم نبود عین حقیقت بود شرمنده فعلا بای

نوشته: ایمان


👍 0
👎 0
48119 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

291352
2011-07-28 00:19:28 +0430 +0430

خیانت…
خیانت…
خیانت…
خیلی کار خوبی کردی میخوای بقیه اش رو هم تعریف کنی؟

0 ❤️

291353
2011-07-28 00:40:08 +0430 +0430
NA

خیانت کردی منتظر باش که بهت خیانت بشه / وشتنت افتضاح بود اونی که نوشتی بهد غلطه بعد درسته احساس میکنم با نویسنده عشق خیانت جنایت نسبتی داری چون اونم مثل تو بعضی کلمات رو جا انداخته بود بعضی رو دوبار نوشته بود در کل دیگه ننویس

0 ❤️

291354
2011-07-28 02:06:24 +0430 +0430
NA

میگن هر دست بدی از همون دست پس میگیری . کسی که خیانت کنه خیانت میبینه . خدا بداد روزی برسه که تو زن بگیری . بعد هم این اینطور جیغ میزد بچه بیدار نشد بیاد ببینه چه خبره ؟ بس کنید این اراجیف را . چرا هر چی به ذهنتون میرسه مینویسید . خواهشا بقیش را ننویس که اونوقت فحش میخوری .

0 ❤️

291355
2011-07-28 02:44:31 +0430 +0430
NA

کار خوبی نکردی

0 ❤️

291356
2011-07-28 05:35:05 +0430 +0430
NA

خاک بر سر اون زنه با تو حروم زاده بی اراده

0 ❤️

291357
2011-07-28 06:07:22 +0430 +0430
NA

عزیزان چه خیانتی . این زنه یه جنده ی شوهردار بوده . به زور که نرفته بکنه .در ضمن این بنده خدا , پیامبر(یوسف) نیستش که آخه . یه ضرب المثل هست که میگه (ورن آشی ایچللر : آشی که دارن نذری میدن رو باید خورد)
فقط یه سوال . گفتی که اینا 10 ساله ازدواج کردن و بچه دار نمیشن . این بچه 3 ساله پس از کجا نازل شد ؟

0 ❤️

291358
2011-07-28 06:13:33 +0430 +0430
NA

باز هم سکس با زن شوهر دار. جالب نبود

0 ❤️

291359
2011-07-28 07:06:06 +0430 +0430
NA

بدبخت این وسط تو کونت پاره خیانت نکن بعد جور دامن آدم میگره بزار راه برگشتی برای خودت باقی بمونه چرا آینده خودت به چند بار یا چند وقت می خواهی به گند بکشی 8>

0 ❤️

291360
2011-07-28 07:06:53 +0430 +0430
NA

آدمین میشه اینقدر از خیانت ننویسی ؟به خدا میترسم با یکی دوست شم تین همه سکسای عاشقونرو کم اوردی ؟تو هم ادامشو بنویسی فحش رو شنیدیا

0 ❤️

291361
2011-07-28 09:25:59 +0430 +0430
NA

از خیانت حالم به هم میخوره

0 ❤️

291362
2011-07-28 10:10:45 +0430 +0430

زائیده خیالت نبود پس زائیده کجات بود .خوبه دیگه یه مشتاراجیف سرهم میکنن میشه داستان سکسی

0 ❤️

291363
2011-07-28 15:40:54 +0430 +0430
NA

میگن هر دست بدی از همون دست پس میگیری . کسی که خیانت کنه خیانت میبینه . خدا بداد روزی برسه که تو زن بگیری . بعد هم این اینطور جیغ میزد بچه بیدار نشد بیاد ببینه چه خبره ؟ بس کنید این اراجیف را . چرا هر چی به ذهنتون میرسه مینویسید . خواهشا بقیش را ننویس کسکش خر یعنی همه ی زنای ایرانی عین ننه ی تو جنده ان کس اون ننت بچه کونی کیری خر بقیشم سر فرصت میگم کثافت!

0 ❤️

291364
2011-07-28 18:03:28 +0430 +0430
NA

خااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااک تو سر تو حروم زاده ی خیانت کار

0 ❤️

291365
2011-07-28 23:29:39 +0430 +0430
NA

این زنه بچه داشت یا نه؟ خاک تو سر خرت

0 ❤️

291366
2011-07-28 23:57:53 +0430 +0430
NA

Man Ba nazare light021 mobafegham inja site shahvani hast
Na hozeieh elmiieie ghom
Inja tajrobiate va khialate sexy ro Che hanjar
Ia na hanjar be sorate Dastan minevisand
Har kas zarfiatesho nadareh mitooneh varede site nasheh
Ma faghat inja eshkalate Dastan va badi
Ia khoobish nazar midim
Ia hagh

0 ❤️

291368
2011-07-29 10:07:12 +0430 +0430
NA

ای بابا
لایت همه جا این حرفتو زدی؟یعنی برم داستان بعد دوباره باید همین کامنتتو ببینم!
جوابتو و دوستانتو که باهات موافقن رو زیر داستان کننده خواهرم دادم_حال کپی کردن ندارم؛دی

ولی همونطور که تو نظر دادی ، بقیه هم حق نظر دادن به داستان کس شعرو دارن

You jizz
شما هم حرف اون کسایی که تو داستانی که گفتم و میزنید!
نمی خوام تهمت بزنم که همه اون ایدیا واسه یه نفره
ولی باز برو کامتمو بخون که
افکار بعد مدتی به حرف تبدیل میشه و وقتی به زبون اومد تبدیل به عملی کردن افکار میشه

0 ❤️

291369
2011-07-29 10:28:29 +0430 +0430
NA

و اما داستان
درست که داستان باز هم خیانت بود!
ولی به نظر من واقعی بود
هر چند اشتباه کردی

به قول معروف کونم گهی نیست و باهاش مخالفت میکنم،چون تو شرایط بدتر از تو هم بودم،
درسته که تو شرایط بدی قرار داشتی و مثلأ مجبور شدی و با زن شوهر دار سکس کردی.
قبول دارم که شهوت چشم و عقل ادمو کور میکنه
ولی باز اگه تو میخواستی که با زن شوهر دار سکس نکنی،میتونستی جلوی خودتو بگیری

پس منتظر یه خیانت از طرف نزدیکترین کست باش
و اگه زن بگیری و بهت خیانت کنه و بفهمی چی کارش میکنی؟
اگه کامنتمو دیدی که 100%هم میبینی جواب سوالمو بده که کارت دارم

سکسای بعدیتو با اون جنده زاده ننویس

0 ❤️

291370
2011-07-29 12:59:52 +0430 +0430
NA

light021 اقا يا خانم عزيز : با حرفات موافقم ولي توي مملكت ما يا حتي ايين ما يه چيزايي مثل تابو ميمونه ! (سكس با محرم "سكس با زن شوهر دار " يا مثلا همجنس گرايي) و ازش هيچ راه فراري نيست " اين هيچ ربطي به پيشرفت جامعه ندارد !اين نظر شما يعني كه اگه مثلا مردم همه ننه هاشونو بكنن " يا زناي شوهر دار به همه بدن درست ميشه؟
من شايد نيمي از كشورهاي پيشرفته دنيا رو گشتم ! حتي در ازاد ترين كشورهاي دنيا هم سكس زن شوهر دار وسكس با نزديكان هم از بدترين كارها يك جامعه است !ولي من ميگم مثل شما اگر از اين كارها بدمون مياد"ولي حداقل با نخونيم " اگر هم خونديم توهين نكنيم!!

0 ❤️

291373
2011-07-30 06:45:35 +0430 +0430
NA

من کاملا با داداش لاور موافقم و این دلایل چرندیم که اوردی واسه خودت نگه دارو خودتو واسه لحظه ای که زنتو بقل یه کی دیگه ببینی اماده کن.

0 ❤️

291374
2011-07-30 08:52:13 +0430 +0430
NA

You jizz
نگرفتی من چی گفتم!
میخوام یه خاطره تعریف کنم در مورد افکار ادمی
در مورد خودمه

تو سن ۲۰ با رفیقام تو پارک محلمون پلاس بودیم و خب مثل ۹۰% هم سن خودم داشتیم سیگاری میکشیدیم( ۱۱ سال قبل)
۱۵نفری میشدیم که دور هم بودیم
دیدم یه مرد تزریقی اونور تر از ما رو چمن دراز کشیده
به خاطر ظاهر کثیفش ،هیچ کس بهش محل نمیداد!!
با دوتا از رفیقام رفتیم پیشش و سیگارو سیگاری تاروف کردیم و نشستیم پیشش
ازش پرسیدم که اسمت چیه ،بچه کجایی(البته ۵۰سالش میشد)
که گفت من امیر طلا م!(بماند چرا میگفتن امیر طلا)

حرف افتاد که چی حال میکنیم که گفتیم سیگاری و تل!!!
بعد ازش پرسیدم که هروئین چه حالی داره ؟ نعشگیش چطوریه؟
گفت از هروئین می ترسی؟
گفتم اره،تو همین تل و سیگاریش زائیدم
از هروئینم وحشت دارم

برگشت بهم یه حرفی زد که خیلی حال کردم،روحش شاد

گفت اگه زیاد به هروئین که میترسی فکر کنی ،ترست کمتر میشه و این غولی که ازش ساختی ،میشه یه چیز کوچیک
و به زبون میاریش
وقتی زیاد اسمشو ببری دیگه هیچ ترسی ازش نداری، و چون زیاد اسمشو اوردی ،یواش یواش میری سمتش و بعد مدتی انجامش میدی
‏&‏&&&
بله فانتزی سکس همه دارن،ولی اگه زیاد بهش بها بدی و به زبون بیاری ،حتمأ به عمل می رسونی
حرف منم اینه که این فانتزی سکس با محارم و خیانت رو ،بذارید یه غول باقی بمونه
پایان
شاید خوب نتونستم منظورمو برسونم،شما ببخشید

0 ❤️

291375
2011-07-30 11:23:47 +0430 +0430
NA

زمین نفرین شده
ﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﮔﻮﺷﻪ ﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﺍﻳﻦ ﺯﻣﻴﻦ ﮐﺮﻭﯼ: !!!
ﻳﮑﯽﮔﻮﺷﻪﯼﺍﻭﻝﻧﻌﺸﻪﺍﻓﺘﺎﺩﻩ…ﺍﺯ ﺍﻋﺘﻴﺎﺩ ﻭ… ﻳﮑﯽﮔﻮﺷﻪﯼﺩﻭﻡﻣﺴﺖﺍﻓﺘﺎﺩﻩ…ﺍﺯ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻭ… ﻳﮑﯽﮔﻮﺷﻪﯼﺳﻮﻡﺑﯽﻧﻔﺲ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ…ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪﻩ… ﻳﮑﯽﮔﻮﺷﻪﯼﭼﻬﺎﺭﻡﺑﺎﭼﺸﻤﺎﯼﺑﺎﺯ ﺑﯽﺣﺮﮐﺖﺍﻓﺘﺎﺩﻩ…ﺗﻮﻓﮑﺮ ﺧﻮﺩﮐﺸﻴﻪ… ﻭﻳﻪﻓﺎﺣﺸﻪﺑﺎﺩﻟﯽﻟﺮﺯﻭﻥ ﻭﺳﻄﺸﻮﻥﺑﺮﺍﯼﺣﻀﺮﺕِﻣﺮﮒ ﺳﮑﺴﯽ ﻣﯽ ﺭﻗﺼﻪ… ﻭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺑﻪ ﺍﻭﻧﺎ ﺧﻴﺮﻩ ﺷﺪﻡ… ﺣﺎﻟﻢ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﻬﻢ ﻣﻴﺨﻮﺭﻩ… ﺍﻳﻦ ﺯﻣﻴﻦ ﻧﻔﺮﻳﻦ ﺷﺪﻩ… ﺍﺯ ﺁﺳﻤﻮﻥ ﻳﻪ ﻃﻨﺎﺏ ﺑﻨﺪﺍﺯ ﺧﺎﻟﻖ… ﻣﻴﺨﻮﺍﻳﻢﺑﻴﺎﻳﻢﺍﻭﻥﺑﺎﻻﺭﻭﻫﻢﺑﻪﮔﻨﺪ ﺑﮑﺸﻴﻢ

کپی شده؛دی

0 ❤️

291377
2011-08-09 02:50:30 +0430 +0430
NA

كاربران (قضات)دادگاه عدل شهواني(شايد هم نماينده مستقيم خدا)

توجه كنيد تروخدا من رو ببخشيد من گناهي نكردم …اون جنده(عمه.خواهر.مادر.زن.دختر خاله.همسايه.زن شوهردار.و…) را كه برديم خونه وضو گرفتيم و نشستيم دعاي كميل و سه بار خونديم .دعاي توسل و دعاي ندبه و مفاتيح را هم يك بار دوره كرديم؟؟؟!!!
آخه كير تو چشم بغل دستي تون شما ميآئيد اينجا چه گهي بخوريد .اصلا"شما چكاره ايد مگه اينجا قوه قضائيه است كه مردم و محاكمه ميكنيد. زن شوهر دار باشه خائنند.ابجي محرمه سگن.زنش باشه جاكشه .دختر عمه باشه قرمساقه.ننش باشه ديوسه …شما كه اينقده پاكيد اينجا چكار ميكنيد و قتي هيچكدوم از اين كارها رو نميكنيد تو سكس فقط ميمونه كون دادن اومديد اينجا كون بديد دنبال بكن ميگرديد
اشتباه اومدي جانم اينجا فضاي مجازيه يه كم عشوه بيا دور و بر ميدان شوش و مولوي كلي كاسبي تا شب …آخه كسخولها چرا خودتونو زديد به…نميدونين 95% اين داستانها تو فكر و خيال اتفاق افتاده داستان از اسمش پيداست داستانه.اگه اينها همش راست بود كه ننه جون جنابعالي هم جنده بود در ضمن معمولا"از عنوانش مضمونش معلومه با هر داستاني حال ميكنيد بريد اونو بخونيد حضرات آيت ا…ها جد و آباد همه كاره ايد اگه ديگه به نويسنده اي فحش بديد…
با پوزش از ديگر كاربران فهيم

0 ❤️