همسرم لیلا در سفر

1401/08/22

ماجرا از روزی شروع شد که همسرم لیلا با 4 نفر از همکارانش قرار شد یک هفته از طرف شرکتشون برای اداره غرفه در نمایشگاه به ماموریت به دوبی برن. ما هر دو کارمند یک شرکت خصوصی هستیم من در کارخونه کرج و لیلا در بخش مدیریت بازرگانی شرکت در تهران مشغول به کار هستیم. درآمد لیلا با سمت مهمی که در بخش فروش داشت از من بیشتر بود و مهم بود که کار کنه چون هزینه های زندگی و قسط آپازتمان مون بیشتر از حقوق من می شد و مجبور بودیم هر دو شاغل باشیم. من 30 و همسرم 24 سال داره و از یک سال پیش که با هم ازدواج کردیم با همدیگه زندگی خوبی داریم. من خیلی در مورد نوع پوشش و رفتار لیلا در جمع همکارانش حساس نبودم. گاه گاهی که دنبال لیلا به دفتر تهران می رفتم ، می دیدم که با همکاران مردش خیلی راحت هست. پارسال بعد ار ازدواحمون برای ماه عسل ده روز رفته بودیم آنتالیا و اونجا کنار دریا و ساحل لیلا با بیکینی بود و من هیچ مشکلی با این موضوع نداشتم. حتی یک شب توی دیسکویی کنار ساحل هر دو حسابی مست شدیم و ساعتها با همدیگه و چند تا از دوستان ایرانی که اونجا پیدا کرده بدیم رقصیدیم. یادم هست یک زوج که اونشب با ما بوند اسمشون مریم و علیرضا بود . بیشتر من با مریم و علیرضا با زنم اونشب رقصید و آخر شب که لیلا و علیرضا تانگو می رقصید و خودشون رو به هم می مالیدن و من اصلاً احساس بدی نداشتم چون همون موقع داشتم باسن زن علیرضا رو می مالیدم و هر از گاهی سینه های مریم رو لمس می کردم. ماجرا در اون شب از این فراتر نرفت و ما همه اینها رو به حساب مستی گذاشتیم. شب بعد لیلا شب به من اعتراف کرد که علیرضا لبش رو بوسیده و تنش رو هنگام رقص لمس کرده و گفت «خاک تو سرم اگه توی مستی تقاضای های دیگه ای کرده بود چطور باید توی چشمات نگاه می کردم.» من هم بهش گفتم که تمام کارهایی که گفتی تو مستی و در زمان سفر بوده و ما هم برای خوشگذرونی به سفر اومدیم. هر اتفاقی اینجا توی سفر بیافته همینجا می مونه و تاثیری توی زندگی ما نداره حتی اگه بدتر از چیزهایی باشه که دیشب تجربه کردی! تا زمانی که بهت خوش گذشته باشه من راضی هستم. لیلا اخم کرد و رویش را برگردوند. انتظار چنین واکنشی را از من نداشت . اما چند دقیقه بعد با بغل کردنش یک سکس جذاب باهاش داشتم و هر دو کیف کردیم و همه چیز یادمون رفت.
دو هفته بعد همه برنامه های سفر لیلا به همراه همکاراش جور و راهی شد. هر روز با هم در تماس بودیم. وقتی تصویری از نمایشگاه با من تماس می گرفت با دیدن هیکل زیباش توی اون کت و دامن نسبتاً تنگ و آرایش ملیح کیف میکردم. اونو می دیدم که در بین همکارانش به جمعیت بازدیدکنندگان نمایشگاه در مورد محصولات شرکتمون توضیح می داد ، به خودم می بالیدم که چنین زن خوشکلی دارم. صبح ها در غرفه مشغول کار بودند. ساعت کار نمایشگاه از 9 صبح تا سه بعد از ظهر بود و بعد از اون هم با همکاراش این ور اون ور می رفتن و شب دوم گفت که قدری مشروب هم با همکاراش خورده. سعی نمی کردم خیلی طولانی باهش صحبت کنم و خواستم قدری اونجا آزاد باشه. روز سوم که باهاش صحبت می کردم. گفت که یکی از همکارای شعبه دوبی شرکت به اسم مهران خیلی توی نخش هست . من هم گفتم عزیزم ، می خواهم اونجا که هستی خوشحال باشی و بهت خوش بگذره و اگه در حد رقص ، لاس زدن و حتی بیشتر هم خواستی باهاش باشی نیاز نیست به من چیزی بگی . لیلا هم لبخندی زد و گفت باشه. بعد جمله ای که توی سفر آنتالیا بهش گفته بودم رو دوباره تکرار کردم. « هر اتفاقی توی سفر و درمخصوصاً زمان مستی می افته همونجا می مونه و تاثیری توی زندگی ما نداره» خلاصه بعد از ده روز از سفر برگشت و رفتم فرودگاه دنبالش و به سمت خونه رفتیم. کنجکاو بودم که در مورد ماجراهایی که اونجا براش اتفاق افتاده بود بپرسم. و اینکه آیا اتفاقی بین اون و همکار مردش افتاد یا نه؟ اما اصلاً نیاز نشد که خودم سوال کنم. چون چند دقیقه بعد از اینکه از فرودگاه حرکت کردیم خودش گفت در مورد اون فردی که گفتی می تونم باهاش لاس بزنم باید یک چیزی بهت بگم. و بعد از کمی مکث گفت «باهاش خوابیدم و اما الان اون موضوع برام تموم شده.» در اون لحظه افکار مختلفی از فکرم گذشت اما نهایتاً از اینکه گفت اون موضوع براش تمام شده است آرامشی به من دست داد. بعد از چند لحظه همانطور که رانندگی می کردم دستش رو گرفتم و بوسیدم وبعد به صورتم فشردم. البته دیگه تا نزدیک خونه با هم صحیتی نکردیم. تا اینکه در مورد آب و هوای این چند روز تهران جمله ای گفتم و کم کم یخمون باز شد. بعد از اینکه به خونه رسیدیم هم یک سکس داع با هم داشتیم و کم کم موضوع رو پذیرفتم. هرچه باشه خودم بهش گفته بودم که می تونه هر کاری بکنه و اون موضوع هم الان تموم شده بود و توی سفر اتفاق افتاده بود. شب بعد وقتی موقع خواب شد و بدن لختش رو توی بغلم گرفتم و شروع کردم به خوردش سینه هاش. کمی بعد کیرمو رو کسش کشیدم و خیسی مطبوعی رو اونجا احساس کردم. بعد از کمی خوردن گردن و مالیدن بدنش منتظر بود که کیرم رو توی بهشتش بفرستم اما من امتناع کردم. توی چشام نگاه کرد و گفت می خوام. منم گفت که همینطور که می مالمت باید داستان دوبی و ماجراهای خودت با اون مهران رو برام تعریف کنی. یهو جشمش گرد شدو گفت مطمئنی که می خوای بشنوی؟ من هم گفتم آره .ازم پرسید که چی می خوای بدونی ؟ من گفتم همه چیز رو بهم بگو من می خواهم همه جزئیات رو بدونم . به من گفت راست می گی به جان لیلا؟ گفتم به جان خودم و تو. اینطوری بود که اون شروع به تعریف ماجراهای اون روز کرد:
بعد از ظهر روز پنجم بعد از تعطیل شدن نمایشگاه به هتل برگشتیم و همه گروه به اتاقهای خودشون رفتند و تا استراحت کنند. قرار گذاشتیم که ساعت پنج همگی به استخر هتل بریم. وقتی به محوطه استخر رفتم همه اونجا بودن و اول از همه احساس کردم بدن سفیدم توی اون بکینی بدجوری توجه مهران رو به خودش جلب کرده. بعد از کمی شنا در کنار استخر قدری مشروب هم خوردیم و در همین حال متوجه شدم که مهران گاهی توی آب خودشو به من می ماله. یکی از دفعاتی که به من نزدیک شده بود یواش و با لبخند بهش گفتم این هلویی که دهنتو آب انداخته شوهر داره، میدونی؟ اونم خندید و دستمو گرفت و بوسه جنتلمنانه ای به پشت دستم داد. باید البته باید بهش حق می دادم که توجهش به من جلب بشه. چون توی اون مایو دو تکه خوشکلی که از هتل خریده و پوشیده بودم، فقط برجستگی سینه ها و باسنم برای دیونه کردنش کافی بود. اما سعی کردم رفتارش رو نادیده بگیرم. وقتی بعد از اینکه با کل کل همکارام یک کمی دیگه نوشیدم شوخی ها، توجه و لمس اتفاقی بدنم توسط مهران کم کم داشت روی من تاثیر می گذاشت. بعد از اینکه همگی از شنا و بگو بخند خسته شدیم و تصمیم گرفتیم تا زمان شام از هم جدا بشیم. قبل از اینکه هر کس به اتاق خودش بره مهران ازم پرسید که می خوام یک نوشیدنی دیگه با هم بخوریم؟ من قبول کردم و اونو به اتاق خودم دعوت کردم. وقتی به اتاقم بر می گشتم همه چیزی که پوشیده بودم فقط یک تاپ بدون سوتین و یک دامن تا سر زانو بود راستش اون موقع از خودم مطمئن بودم که از خط قرمز هام رد نمی شم و برنامه ام این بود که حین خوردن یک لیوان آبجو دیگه کمی با مهران که به شدت شوخ و خوش مشرب بود بگو بخند کنیم. اما متعجب شدم که در آسانسور بغلم کرد و گونه ام رو بوسید. این رو به حساب محبتش به من و تاثیر سالها زندگی اون در دوبی گذاشتم و با خودم گفتم فرهنگ اینها چقدر با ما متفاوته! اما وقتی وارد اتاقم شدیم ، همینکه در را پشت سرمون بستیم منو به دیوار فشار داده و لبم را بوسید. چشمام رو بستم تا یک بوسه طولانی و رمانتیک داشته باشیم که باعث شد کسم کمی مرطوب بشه. بعد مهران کمی از من فاصله گرفت با لبخند و تحسین به هیکلم خیره شد. خجالت کشیدم چون انگار داشت با نگاهش من رو می خورد. با خودم گقتم دیگه بسه فقط یک مشروب می خوریم و تموم میشه . همون طور که شوهرم گفته یک لاس خشکه با همکار مرد خودم نباید اشکالی داشته باشه. مهران دستم رو گرفت و به سمت مرکز اتاق برد. به پشت من رفت و بغلم کرد. بعد شانه های لخت و سپس گردنم رو بوسید. یک دفعه زانو هام شل شد که باعث شد برم و لبه تخت بشینم. مهران روی تخت رفت و پشت سرم قرار گرفت و شروع به ماساژ دادن شونه هام کرد. همینطور که داشت اینکار رو می کرد یواش یواش و ریز ریز گردنم رو می بوسید. برگشتم و بهش گفتم مهران جان من شوهر دارم. اونهم گفت فقط یک کمی ماساژ هست که خستگیت در بره! اما همینطور که نشسته بودم شونه هام رو می مالید ، گردنم را چرخاند تا لبهامون رو هم قرار گرفت. در اون لحظه احساس کردم کسم حسابی خیس شده . عقلم می گفت بوسیدن یک مرد غریبه برای من که یک زن شوهر دار هستم اشتباهه. اما یادم اومد که همسرم به من گفته که سعی کنم تو این مسافرت بهم خوش بگذره و به خودم گفتم که ما که در حال سکس کردن نیستیم. و این کار هایی که دارم با مهران می کنم فقط لاس زدن هست و اشکالی نداره. البته الکل هم در بی خیال شدن و مقاومت نکردن در برابر نوازشها بی تاثیر نبود. بعد از اینکه خوب گردنم رو بوسه باران کرد سینه هام رو از پشت در دستش گرفت و به آهستگی وملایمت شروع به ماساژ دادنش از روی تاپم کرد. بعد دستش رو به زیر تاپ برد و سینه های لختم رو توی دستش گرفت که با اینکارش نفسم بند اومد. وقتی بند های تاپم رو از شونم پایین انداخت و سینه ، شکم و همه بالاتنه لختم رو شروع به نوازش کرد احساس کردم مک خلسه ای در وجودم رخنه کرده که توان مقاومت در برابرش رو از من گرفته. خودم رو از پشت توی بغلش انداخته بودم و فقط لذت بود که از نوازش هاش داشت به بدنم منتقل می شد. جریان هوای آزاد رو که از کولر اتاق به سمتم می اومد روی سینه های برهنه ام احساس می کردم که باعث می شد نوکشان برجسته بشه و از مالیدن دست های گرمش به ممه هام احساس خوبی به من دست بده. بعد شروع کرد با دو انگشتش نوک سینه هایم رو که کاملاً برانگیخته شده و بیرون زده بود رو لمس کردن. بهش گفتم سردم شده ، منو خوابوند و پتویی روی من انداخت و خودش هم بعد از چند لحظه با من به زیر پتو آمد و شروع کرد به ادامه مالیدن بدنم. با برخورد بدنش به من فهمیدم هیچ چیز الان بحز شورتش تنش نیست و کاملاً لخت شده. چند دقیقه بعد به آرامی با دستش دگمه و زیپ دامنم رو باز کرد و با دریافت کمی کمک از من ، لختم کرد. الان من فقط یک شورت بندی توی تنم بود و موقعی که بدنم رو می مالید کیرش رو روی باسنم احساس می کردم. هنوز به خودم می گفتم که این لمس ها فقط لذت بردن از شرایط پیش امده بین دو همکار و در اثر مشروبی هست که خوردیم و حتی اگه لخت باشیم تا زمانی که به دخول و نزدیکی منجر نشده کار اشتباهی انجام ندادیم. مهران دوباره شروع به بوسیدن گردنم کردو سینه هام رو مالید. در این وضعیت جدید می تونستم کیرش روکه بزرگ و سفت شده بود و به باسنم چسبده بود رو احساس کنم.
متوجه شدم خیلی از لمس بدنم لذت می بره و اصلاً عجله ای برای اینکه از حدودی که براش مشخص کرده بودم فراتر بره نداره. نیم ساعتی به همین ترتیب زیر پتو بودیم که بدون پیشروی بیشتر به آرامی بدنم رو نوازش کرد. بعد متوجه شدم که مهران شورتش رو در آورده و شروع به مالیدن با سنم از روی شورت نازکم با کیر لختش کرده . یک کمی که دیگه که کیرش رو رو به لای باسنم مالید. احساس کردم گرمم شده و دیگه نمی تونم زیر پتو بمونم. پس بلند شدم و روی تخت نشستم مهران هم نشست و دوباره منو از پشت بغل کرد و به مالیدن سینه و بوسیدن گردنم ادامه داد.
من هم دستام رو به پشت سرم بردم و تا جایی که دستم می رسید شروع به نوازش کمر، باسن و ران پاش که منو در برگرفته بود کردم. بعد به خودم جرات دادم و دستم رو به سمت کیرش بردم . همچنان به خودم می گفتم که چون در حال کردن نیستیم به شوهرم خیانت نمی کنم. این فقط یک مالش و وقت گذرانی معمولی بین دو دوست مست هست که برای هر دو لذتبخشه. ولی می دانستم که دارم قدری خودم رو زیادتر از حد ول می کنم و اجازه کارهایی رو به مهران میدم که در زندگی تا حال با فردی به جز شوهرم انجام ندادم. این موضوع منو هیجان زده کرده بود. داشتن چندین بار تجربه عشق بازی و حتی ارضا شدن بدون اینکه به سکس کامل منجر بشه در یک سال شوهر داری، منو به این خیال انداخته بود که بعد از این لذتی من و مهران از لمس بدن هم برده بودیم ، چند دقیقه دیگه بدون اینکه اتفاق جدی بیافته می تونه کارمون تموم بشه. اون زمان مطمئن بودم این قدر قوی هستم که بتونم جلو وسوسه هامو قبل از اینکه کار به به مرحله نزدیکی کامل برسه بگیرم. . همینطور که پشتم به مهران بود احساس کردم که دستاش رو از سینه هام کم کم به پائین تر می کشه و شکمم رو می ماله. مهران میدونست که من به شوهرم متعهدم. بنابراین درخواست سکس از من رو یک جور ریسک حساب می کرد که ممکن بود بیرون کردنش از اتاقم منجر بشه. احساس دستهای گرمش روی پوست سردم لرزشی رو در بدنم ایجاد می کرد که باعث می شد در کس آبدارم لذتی رو احساس کنم. درست قبل از اینکه مالش دستهاش به کسم برسه مالیدنم رو متوقف کرد و فهمیدم دستش به دو طرف بدنم رفته و داره بند های شورتم رو باز می کنه. خواستم بهش بگم که کارش رو متوقف کنه ولی دوباره به خودم گفتم حالا که تا اینجا پیش رفتیم بذارم یک کمی دیگه جلو بره و خیلی اشکالی هم نداره شورت نداشته باشم. وقتی که شورتم رو درآورد بلافاصله کیر لختش رو روی باسنم احساس کردم.
ناخوداگاه پاهایم را بازتر کردم تا کیرش بهتر بتونه بین باسنم قرار بگیره. اون اول کمی از من جدا شد و بعد کیرش رو به سمت بین رانهایم فشار داد. وقتی فهمیدم کیر مهران بلند تر و کلفت تر از کیر شوهرم هست ناخودآگاه هوس در وجودم بیشتر شد. وقتی که کیرش رو روی کسم احساس کردم باز هم قدری فاصله زانوهام رو همونطور که چمباتمه زده بودم بیشتر کردم و خم شدم به شکلی که کسم بیشترین تماس رو با جلو عقب شدن کیر مهران داشته باشه. اون کیرش رو مرتب به سمت جلو و بالا هل می داد که بدین ترتیب کیرش به وسط شیار کسم کشیده می شد و بین لبهای بیرونی کسم جلو وعقب می رفت. برخورد کیر لخت و کلفتش در هر با جلو عقب شدن با کلیتوریسم لذتی زیادی به من داده بود. اینکه بدون خیانت به شوهرم به یک چنین لذتی رسیده بودم برام خیلی هوس انگیز و راضی کننده بود. از شدت لذت چشمهام رو بستم و سرم به سرم را به سمت بالا و عقب خم کردم. مطمئنم در این لحظه مهران متوجه شده بود که من تا چه حد حشری شدم ولی نمی دانست که من به او اجازه پیشروی بیشتر می دم یا نه. سپس مالیدن کسم با کیرش رو متوقف کردو دوباره یک چند دقیقه ای شروع یه مالیدن سینه هام کرد. دوست نداشتم لذتم متوقف بشه. با این ماجراهایی که در حال وقوع بودم کسم کاملاً خیس شده و آب زیادی از من در اومده بود که ران پام و تشک تخت رو خیس کرده بود. در همین حین دوباره احساس کردم که کیر مهران هم سفت و بلند ، نزدیک کسم قرار گرفته و گاهی بهش مالیده میشه. بعد دوباره با کیر 20 سانتی خودش رو به کسم بیشتر کسم می مالید. کم کم احساس می کردم که نوک کیرش به طرز خطرناکی نزدیک و نزدیک تر به شکاف ورودی کسم میشه. هر دفعه که سوراخ کسم نوک کیرش رو می بوسید من آه می کشیدم. در این لحظه احساس کردم بدنم منو به سمت اینکه کیرش رو توی کسم فرو کنم سوق میده . با خودم فکر کردم که الان دیگه باید جلو ادامه کارش رو بگیرم ولی باز یادم اومد که تو گفته بودی که سعی کنم این چند روزه رو خوش بگذرونم. با هر تکون خوردن کیرش به کسم اراده ام برای مقاومت در برابر حرکاتش ضعیف تر می شد. من خیلی خیلی کسم خیس و لیز شده بود و پیش اب کیرش هم مزید علت بود که یک حرکت اشتباه از طرف هرکدممون می تونست کیرش رو در یک حرکت به داخلم فرو کنه. البته ظاهراً همچنان مهران هیچ عجله ای نداشت و از برخورد کیرش به کسم و مالش سینه هام و بدنم لذت می برد و به جلو و عقب کردن کیرش ادامه داد. تصمیم گرفتم بهش بگم که دیکه هر کاری کردیم کافیه و مثل دو تا دوست خوب از هم حدا بشیم و همه چیز رو فراموش کنیم . هین که حاضر شدم به خودم تکونی بدم و از بغلش در بیام نوک کیرش یک کمی توی کسم رفت. با فشاری که به باسنش آوردم محکم نگهش داشتم و بهش فهموندم که دیگه تکون نخوره که از این بیشتر از خط قرمزم رد نشم. بعد از جند لحظه احساس کردم مهران یک تکونهای ریزی به خودش میده. احساس کردم یهویی عقلم را از دست دادم چون با حرکات ریزش شروع به همراهی باهاش کردم و خیلی کم همزمان با حرکت اون خودم را به عقب فشار دادم. احساس کردم یک کمی بیشتر از کیرش توی کسم فرو رفت که باعث شد صدای آه از هر دو ما دربیاد. در این لحظه من خودم تمایل پیدا کردم که مقدار بیشتری از کیرش رو توی وجودم حس کنم. جالبه اینجاست که همچنان با خودم می جنگیدم و می گفتم باید این کار رو همیجا تموم کنم، مغزم به من می گفت که یک زن متاهل باید جلو فرو رفتن بیشتر یک کیر جدید رو بگیره ولی بدنم چیز دیگه ای رو در وجودم فریاد می زد. پس دوباره سعی کردم. کنترل خودم رو به دست بیارم و به همین دلیل روی چهار دست و پا به سمت جلو خودم رو خم کردم تا نوک این کیر کلفت که همین الان کمی توی کسم داغم بود از توش دربیاد. اما این باعث شد در همون لجظه مهران برای بوسیدن دوباره گردنم روی من خم بشه و به این ترتیب یک کمی بیشتر از کیرش توی کسم فرو بره. مهران دوباره آه کشید و من یک کمی تونستم دوباره خودم رو به جلو بکشم به شکلی که دوباره فقط نوک کیرش توی کسم باشه. بهش گفتم: «مهران جان متاهلم، یادت هست؟» اون گفت: «باشه باشه.» دوباره گفتم «بیشتر از این نه» که منظورم این بود فقط نوک کیرش توی کسم باشه. کم کم احساس کردم دوباره با جلو عقب رفتن های کوچیک داشت امتحان می کرد که چقدر می تونه پیشروی کنه. محکم منو گرفته بود و بعد از اینکه کیرش رو توی کسم کمی فشار میداد دوباره بیرون می آورد تا فقط نوکش اونجا باشه. وقتی مهران دید که در عمل مقاومتی در برابر این کارش از خودم نشون ندادم . هر باز سعی می کرد مقدار بیشتری از کیرش رو به داخل بفرسته و دوباره بیرون بکشه تا فقط نوکش اون تو باشه. وقتی با این روش موفق شد بعد از بارها تلاش نیمی از کیرش رو واردم کنه من دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم و یک دفعه خودم رو به سمت عقب هل دادم تا تمام کیرش به یکباره توی کسم فرو بره. بلافاصله اون منو روی تخت خوابوند و روی پشتم خوابید و شروع کرد کیرش رو تا ته توی کسم جلو عقب کردن. در این لحظه کیرش رو با تمام ماهیچه های کسم احساس می کردم. بعد از چند دقیقه سرعت کردنش رو بیشتر کرد و احساس کردم کیرش دراز تر و قطور تر شده و من بعد از اینهمه برانگیختگی طولانی یک ارضای عیمق و کامل رو تجربه کردم. نفس نفس می زدم و از شدت هوس می لرزیدم. در همین وقت صدای آه کشیدن مهران رو شنیدم و حدس زدم اون هم در حال ارضا شدن هست. برای اینکه جلوی ارضا شدن اون توی کسم رو بگیرم اون رو از روی خودم کنار زدم و اون رو به پشت خوابوندم . بعد روی اون قرار گرفتم ، کیرش رو توی دستم گرفتم و آهسته پایین تر اومدم تا کیرش توی کسم فرو بره. اینطوری می تونستم هر وقت که احساس کردم داره ارضا میشه خودم رو از روش کنار بکشم تا آبش توی کسم نریزه. بعد شروع کردم روی کیرش بالا پائین رفتن و در همین حا که با ماهیچه های کس خیسم کیرش رو می مالیدم شروع به نوازش زیر خایه هاش کردم. می تونستم احساس کنم که ارضا شدنش خیلی نزدیک هست. او خواهش کرد که بگذارم توی کسم ارضا بشه اما من نمی تونستم چنین احازه ای بهش بدم. خوشبختانه با نگاه کردن به چهره ام فهمید که تقاضای زیادی ازم کرده و من نمی تونم اینکار رو براش انجام بدم و پذیرفت. پس تلاش کرد که از جاش باند بشه و من از روش پائین بیام تا کیرش رو بیرون بکشه. نمی دونم چطوری یک دفعه اتفاقی در من افتاد و این چه حسی بود که منو وادار کرد که روی سینه اش فشار بدم و با سرعت بیشتری روی کیرش بالا و پائین کنم. شنیدم که به من گفت یواش تر و گرنه آبم توی کست میریزه. همین حرفش منو به سمت یک ارضای دیگه نزدیک کرد پتییئن آمده و محکم خودم رو به شکمش فشردم. مهران چشمهاشو بست ، باسنم رو گرفت و خودش رو تا حد ممکن بهم فشار داد و آبش رو توی من ریخت و این کارش باعث شد که من دوباره ارضای شدیدی رو تجربه کنم. فوران آبش توی کسم بقدری زیاد بود که با دیواره های کسم پاشیدنش رو حس می کردم. چند لحظه بعد که از کسم کیرش رو بیرون کشید در حالی که هنوز به شدت نفس نفس می زدم خروج قسمتی از آبش رو از کسم دیدم و بعد خودم رو روی بدنش انداختم.
داستان دادن زنم به همکارش که تمام شد بلافاصله کیرم رو توی کسش کردم. برای اینکه بتونم داستانش رو تا آحر گوش کنم در تمام این مدت همه جای بدنش رو عاشقانه مالیده بودم تا با آرامش بتونه همه جزئیات رو برام تعربف کنه. بعد از جند دقیقه با هم ارضا شدیم و منم آبم رو ته کسش ریختم.

نوشته: بهروز


👍 84
👎 20
250601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

902618
2022-11-13 01:20:58 +0330 +0330

بابا کیرم تو دهن زنت. از یک چاهاروم داستان به اینور، داستانت کتابی شد. کیرم خوابید کلا. کونکش خررررررررررر

7 ❤️

902626
2022-11-13 02:12:21 +0330 +0330

خب خداروشکر که زنت تدم متعهدی هستش و‌ نمیخاد بهت خیانت کنه وگرنه الان صاحب پنج تا فرزند بودی از ونج تا از همکاراش

6 ❤️

902632
2022-11-13 02:54:41 +0330 +0330

خدا رو شکر که هر لحظه یادت بود که متأهلی و خط قرمزها رو رد نکردی!!!
واقعاً خوشحالم که میبینم شما اینقدر به زندگی زناشویی پایبندی 😂😂😂😂
شرمنده یادم رفت بپرسم شما میخواستی خطوط قرمز رو رد کنی چیکار میکردی؟؟؟؟؟

8 ❤️

902633
2022-11-13 03:09:31 +0330 +0330

عااالی بود کیرم راست شد در حد دسته بیل

1 ❤️

902640
2022-11-13 04:28:33 +0330 +0330

یکی از داستانهای خوبی بود که خوندم تا حالا

5 ❤️

902645
2022-11-13 06:05:26 +0330 +0330

خیلی عالی بود ادامه بده

3 ❤️

902664
2022-11-13 08:56:42 +0330 +0330

والا ما هم تو شرکت کار میکردیم که بخش فروش داشت ولی هیچ وقت ندیدم که بخش فروش یه مسولیت مهی را به یه دختر 24 ساله بده اخه یه دختر 24 ساله چه تجربه ای میتونه در بخش مهمی مثل فروش داشته باشه ؟ مگر اینکه خیلی خوشگل و جنده باشه که توسط همین دو حربه بتونند مشتری را خرش کنند .

5 ❤️

902670
2022-11-13 09:54:09 +0330 +0330

داستانت و قلمت خیلی خوب بود دمت گرم

0 ❤️

902680
2022-11-13 12:33:43 +0330 +0330

عالی بود عالی فقط یه کاکولد میتونه یه کاکولد دیگه رو درک کنه و لذت سکس همرش با یه مرد دیگه رو با تمام وجود حس کنه 💜

2 ❤️

902697
2022-11-13 16:22:12 +0330 +0330

خط قرمز جالبه یارو تادسته کرده تو کوسش بعدش میگه خط قرمز و یه چیز دیگه شما هم مثل من توجه کردی کیر دوس پسر از شوهر کلفت تر و درازتر می باشد جالبه مگه نه

2 ❤️

902700
2022-11-13 16:42:56 +0330 +0330

من تا اونجایی خوندم ک کیر یارو لای کونت بود ولی احساس خیانت نمیکردی
جالب نبود

2 ❤️

902703
2022-11-13 17:24:08 +0330 +0330

كصکش این کصشرا چیه نوشتی بچه۱۰ ساله بهترت می نویسه

1 ❤️

902712
2022-11-13 19:37:23 +0330 +0330

مرسی خیلی عالی بود

0 ❤️

902714
2022-11-13 19:52:33 +0330 +0330

من موندم این چرت و پرتا چیه هر خری یه چیزایی رو می‌دونه مست کردی طرفم پیشنهاد داده بریم اتاق خالی و … بعد بگی سرش رفت تو خیانت نیست آب نریزه خیانت نیست با سر تو کص و کونم بره خیانت نیست خوش گذرونی و لاس هست و… لطفاً چرت نگو بگو زنم کرم دادن داره منم ببغیرتم اونم اندازه پشماش حسابم نمیکنه می‌ره هر کیر بزرگی دید میده کص و کون یکی کنن منم برگ چغندر سیب‌زمینی په په
پلشت
این شده آخر و عاقبت ملت شهید پرور و جمبوری اسهالی

2 ❤️

902768
2022-11-14 05:53:02 +0330 +0330

خواننده داستان رو دقیقا چی فرض میکنید؟؟؟؟

0 ❤️

902788
2022-11-14 09:36:53 +0330 +0330

اخ چه حالی کردی. کاش زن منم به همکارانش کوس میداد و منم میشدم یه زنجنده واقعی

2 ❤️

902819
2022-11-14 15:59:01 +0330 +0330

خیلی عالیه که زنتو تشویق میکنی و اونم به زندگیش متعهد هست دمتون گرم، یه گوز یه گوز رفت تا کامفیروز 😂😂

1 ❤️

902835
2022-11-14 18:48:50 +0330 +0330

دست راستت تو سر من
کاش زن من اینجوری میداد

1 ❤️

902844
2022-11-14 21:38:36 +0330 +0330

داداشم یه مسافرت هم بفرست خونه ما ممنونت میشم

0 ❤️

902912
2022-11-15 07:34:44 +0330 +0330

دمت گرم قشنگ نوشتی👑👑👑👑
آدم بعضی وقتا دلش یه چیزی رو می خواد ولی بخاطر خطوط قرمزش و اعتقاداتش نمیتونه بره سمتش، وقتی شرایط مهیا میشه که ناخنک بزنه هی خودش رو توجیح میکنه که اینکه خیانت نیست و یا الان اوضاع تحت کنترلمه و هی گام به گام جلو میره تا اینکه میبینه تخته گاز تا تهش رفته از اونیکه خط قرمز نگه نمیداره هم رد شده😂😂😂😂

1 ❤️

902991
2022-11-16 00:25:18 +0330 +0330

زنت رو با ما هم بفرست سفر

0 ❤️

903383
2022-11-19 03:40:52 +0330 +0330

داستانت خیلی خوب بود آفرین

0 ❤️

903647
2022-11-21 12:42:45 +0330 +0330

عالی بود
دوست دارم‌خانوم‌خوشگل منم همچین‌تجربه‌ای داشته باشه
البته‌ما تجربه های متفاوت و لذت بخش دیگه‌داشتیم ولی هر کاری و‌تجربه ای اذت خاص خودش رو‌داره توی این‌فانتزی

0 ❤️

904152
2022-11-25 21:17:45 +0330 +0330

نزدیک بود راستش کنی نیمه راست شد سریع خوابید کیرم ای بابا اه بدرد نمیخورد

0 ❤️

904153
2022-11-25 21:19:28 +0330 +0330

ولی احتمال میدم تو اون سفر همه همکاراش ب فیض اکمل رسیده باشن

0 ❤️

904302
2022-11-26 20:06:22 +0330 +0330

این خط قرمز زنت،چرا انقدر عقب نشینی میکرد؟ 😁

1 ❤️

915288
2023-02-14 22:25:27 +0330 +0330

خوب بود، خوشم اومد
مرسی

0 ❤️

940706
2023-08-04 02:56:20 +0330 +0330

خدا رو شکر که الحمدلله ، وگرنه استغفرالله

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها