واقعیت زندگی

1401/02/11

هر شب از فکر سکس اذیت میشم اخه تا کی میشه تنهایی و تحمل کرد، تو همین ۲۵ سال خیلی اذیت شدم ،وقتایی که حشرم بالا میزنه فقط بع این فکر میکردم ای کاش یکی بود بغلم میکرد لباشو رو لبام میزاشت و خیلی رومانتیک میبوسیدم بعدش دست میکشید و تمام بدنمو لمس میکرد . دلم ی دست مردونه ی قویی میخواست که سینه هامو با دستاس اروم فشار بده و بعد شروع به خودنش کنه بعد بیاد و لبامو ببوسه همین جور که زبونشو تو دهنم میبره و با تمام وجود منو میبوسه دستاشو ببره لای پامو کسمو ماساژ بده اما …

اما همه اینا نتیجه اعتیاد به پورن و تو زندگیه من هیچ مردی نبود که تا این مرحله برسه به نظر شما دلیلش چی میتونه باشه؟؟؟ افرین درست حدس زدید به خاطر اخلاقه گندمه هر پسری بهم نزدیک میشه بعد از ی مدت غیبش میزنه ، ولی با این حس شدید غریزی چه میشه کرد ؟؟؟!!طولانی ترین دوران دوستی من ۶ ماه بود که اونم با جنگ و دعوا گذشت و تموم شد ، دیگه اینو قبول کردم که نگه داشتن ی مرد کنار خودم نیاز به سیاست داره چیزی که من بلد نبودم . من تو خانواده عشقی ندیدم مامان بابام که همیشه با هم جنگ داشتن ما هم فقط دعوا و بزن بزن تو خونه دیدیم دیگه رسما بیخیال پیدا کردن عشق زندگیم شدم با اینکه دوستام یکی یکی داشتن ازدواج میکردن و عشق و تجربه میکردن منم خودمو با کار و درس مشغول کردم .

اما امان از این غریزه ، اخه این چه حسیه که سرکوب نمیشه هر شب کارم دیدن پورن شده بود و عجیب حس خوب بهم میداد با اینکه وقتی ارضا میشدم عذاب وجدان میگرفتم ولی راه دیگه ای نداشتم .ی زن چجوری باید نیازشو رفع کنه ؟؟ دلم میخاست ی کاری کنم میل جنسیم کم شه ولی از ی طرف هم این حسو دوست داشتم .
دلم بیشتر از هر چیزی سکس میخواست ولی تمام مردایی که بهم پیشنهاد میدادن و یکی یکی میپروندم ، خوب من مدلم اینجوری بود .

تا اینکه به ی مهمونی از طرف شرکت دعوت شدم قرار بود واسه روز مهندس همگی بریم رستوران و اون شبو با بچه های شرکت بگذرونیم . چقدر از این محیط خشن فراری بودم و تو محیط کار به زور همشونو تحمل میکردم ولی اون شب دلم خواست به اون مهمونی برم .

بهترین لباسمو پوشیدم ی مانتو ابی اسمانی که خیلی بهم میومد و با شلوار سفید و ی تاب سرمیه ای پوشیدم با ی ارایش ملایم به سمت رستوران رفتم قطعا همه از دیدن من تعجب کردن دختر اخمو بداخلاق شرکت که همیشه لباس گشاد و بلند میپوشید حالا مثل ستاره میدرخشید البته من معمولا خوش تیپم ولی تو محل کار ترجیح میدم زیاد جلب توجه نکنم .

نگاه های خیره ی مهندس هاشمی روم بود البته همه با تعجب نگام کردن ولی بعد عادی شد براشون ، ولی مهندس هاشمی رنگ نگاهش عوض شد همیشه بهم نگاه میکرد ولی نه انقدر خیره .

غدا و سفارش دادیم و اتفاق خاصی نیوفتاد تا اخر شب از پروژه و کار حرف زدیم و بیشتر از همیشه کلافه بودم‌.
وقت خداحافظی مهندس هاشمی گفت تا ی جایی منو میرسونه منم خوشحال سوار ماشینش شدم و رفتیم سمت خونه ما.

فرداش تو شرکت اکثر بچه ها رفته بودن ماموریت ی پروژه تو آمل و بقیه رفته بودن واسه بازرسی منو اقای هاشمی مونده بودیم و البته مدیر عامل و هر دو سعی میکردیم کارا زودتر تموم شه مثل هر شب بریم خونه هامون .

من سرم تو مانیتور بود و تند و تند کار میکردم و حنصفری تو گوشم بود ولی چیزی نمیخوند که گوشی مهندس هاشمی زنگ خورد .

تو همون حین مدیر عامل شرکت اقای سعیدی اومده بود گزارش کارا رو ازم تحویل بگیره و کنار من نشسته بود .

هاشمی معمولا زیاد با دوست دخترش تلفنی حرف میزد و چون فکر میکرد من حنصفری تو گوشمه مدام حرفای +۱۸ میزد .ولی الان که اقای سعیدی تو اتاقمون بود خیلی سریع تلفنشو تموم کرد و از اتاق رفت بیرون .

مهندس سعیدی ی پدرسوخته گفت و اروم خندید بعد رو به من گفت حالا خوبه مراعات تو رو میکنه و جلوی تو با دوست دخترش حرف نمیزنه .

وقتی این حرفو زد تمام حرفا و قول و قرارایی که واسه شب میزاشتن یادم اومد و خندم گرفت حتی ی روز رفتم سر کامپیوترش چندتا فایل بردارم واتساپ وبشو ناخواسته دیدم و فوضولیم گل کرد و عکس دوست دخترش و چندتا چت اخرشونو دیدم ولی ی کم که بالاتر رفتم عکس کیرشم دیدم که برای دوست دخترش فرستاده بود . سری واتساپشو بستم و رفتم سرکارم .

مهندس سعیدی اروم بهم گفت دوست پسرتو چی همین قدر هوله ؟؟؟؟!!!
_ نه اقای مهندس من دوست پسر ندارم
_ یعنی دختری که دیشب به اون لوندی بود تنهاست و تو زندگیش کسی نیست .
منم تو این شرایط باید عصبی میشدم و گلدون رو میزمو پرت میکردم تو سرش و چون حقوق خوبی بهم میدادن و شرکت پروژه های خوبی داشت که رزومه ی خوبی برام میساخت .

اروم گفتم نه اقای مهندس کسی نیست .

اون روز نگاه های مهندس سعیدی عوض شده بود و من سعی میکردم باهاش تا جایی که میشد تنها نباشم درسته دو سال با هم کار میکردیم و خیلی وقتا تا دیر وقت شرکت میموندیم ولی زیاد چهره مو ندیده بود چون نصف صورتم ماسک بود نصف دیگش عینک و بقیش ابرو های پاچه بزی و اخموی من ، کسی جرات نداشت به من نزدیک شه.
روزا سپری میشد و من شاهد توجه بیش از حد مهندس سعیدی بود از خریدن شیرینی و غدا و ابمیوه گرفته تا بردن من تو اکثر پروژه ها همراه خودش همکارامون فکر میکردن ما با همیم ولی اخه من با مردی که ۱۴ سال ازم بزرگتره چیکار داشتم .

داشتیم میرفتیم سمت پروژه ای که تو دماوند داشتیم و تو راه از زندگی و سختیایی که کشیده بود میگفت اینکه ی بار ازدواج کرده ولی فقط ۳ ماه بعد از ازدواج تونستن با هم زندگی کنن اینکه همه دخترا بخاطر پولش میخان باهاش باشن کسی خودشو نمیخاد و این اقا دنبال ی دختر نجیب و خوب میگرده و بعد به من پیشنهادشو داد . منم تمام این سناریو ها رو قبلا دیده بودم میدونستم نهایتا تا دو ماه دیگه طرف از دست بداخلاقیام و رو مخ بودنم فرار میکنه و شاید من مجبور شم به خاطر تموم شدن رابطه کارمو از دست بدم چون برنامه هام جوری بود که تا ۴ سال تو اون شرکت کار کنم و بعد که حرفه ای شدم واسه خودم کار کنم .

تصمیم گرفتم ی کم تو آب نمک بخوابونمش تا خودش بفهمه من خلو چلم بیخیال ماجرا شه و مثل قبل مثل دو تا همکار کار کنیم .بهش گفتم :
_ آقای مهندس من تازه از ی رابطه ی طولانی و عمیق بیرون اومدم الان نمیتونم رابطه ی جدیدو قبول کنم

_ اشکال نداره یاسمن جان من تا هر وقت که بخایی کنارتم و کمکت میکنم تا رابطه جدیدمونو قبول کنی
دستمو گرفت تو دستش و اروم ی بوسه زد رو دستم.

من خیلی شوکه شدم و تمام غرایز و احساسات دخترونم بیدار شد تنها اخلاق خوبی که داشتم این بود که میتونستم احساسمو مخفی کنم درسته عشقی بینمون نبود ولی من همون دختر معتاد به پورنم و حالا ی مرد همه چی تموم کنارم بود و میتونستم همه تفکرات مریضمو با بانک اطلاعاتی پورنی که داشتم روی اقای مهندس سعیدی پیاده کنم .

اون روز همه چیزو به سختی کنترل کردم و هیچ اتفاقی بینمون نیوفتاد ولی تلفنا و پیام های هادی شروع شد خیلی به هم شباهت داشتیم و همو از اعماق وجود میفهمیدیم و کم کم حس عشق تو وجودم شکل گرفت و هادی از من بدتر بود یعنی تمام خوبی بدیایی منو دیده و خواسته با من بمونه چی از این بهتر…

دیگه حرفامون از حرفای روزمره و کاری داشت به سکس میکشید شبا تا دیر وقت سکس چت میکردیم و از علایق خودمون میگفتیم وای که چقدر منتظر روزیم که تمام حرفامون عملی بشه …
من با تمام وجودم دلم میخاست با هادی سکس کنم و اونم همینطور مانعیم نداشتیم هادی خونه مجردی داشت و تنها زندگی میکرد و من گاهی میرفتم پیشش ولی فقط در حد فرنچ کیس بود که من عاشق بوسه های طولانیو عمیقش بودم طعم لباشو تو دهنم حس کنم …دلم میخاست زودتر سکس کنیم و هادی بهم گفته بود تا وقتی نخوایی بهت دست نمیزنم ، اینم چس بازی جدید پسراس مرتیکه من بیام بهت بگم بیا منو بکن!!! خودت باید بفهمی …

_ عشقم
_ بله خانومم
_تو شرکت که میبینمت دلم میخاد بیام بغلت کنم خیلی سخته که این همه دوست دارم و باید تظاهر کنم که فقط در حد همکاریم
_ عزیزدلم برای منم سخته ولی ی مدت اینجوری پیش بریم تا همه چیزو رسمی کنیم
_ یعنی چی ؟؟؟ داری بهم پیشنهاد ازدواج میدی ؟؟؟
_ معلومه عشقم تو مال خودمی
_ دوست دارم عشقم (اون هیچ حرفی از رابطه و سکس نزد ولی من دلم میخواست مخصوصا الان که قرار باهم ازدواج کنیم )
_ اخ عشق من منم خیلی دوست دارم دیگه دوریتو نمیتونم تحمل کنم
_ منم ، من الان باید تو بغلت بودمو …
_ بقیشو ننوشتی ، بغلم بودی و چی…
_ خودت میدونی
_عاشقتم 😍😍😍
نمیدونم چرا تو سکس چتامون تا به ی جایی میرسیدیم تموم میکرد و شب بخیر میگفت و من زیاد حساس نبودم دو ماه به همین ترتیب گذشت خانوادش زنگ زدن خونمون واسه خواستگاری هماهنگ کنن، مادر منم واسه پنجشنبه هماهنگ کرد اون شب خیلی از حرفارو زدیم راجب بچه ، مهریه کارو درس و …
و تقریبا همه از رابطه ی ماخبر داشتن قرار شد ی ماه بعدش بریم کارایعقدو کنیم .تقریبا ما هروز با هم میرفیم دنبال کارامون و تا اخر وقت با هم تنها بودیم ولی چرا جز لب و بوس کار دیگه ای نمیکرد با اینکه من اوکی بودم با سکسمون ؟؟؟!!!
هر چی میخواستم سریع فراهم بود برام و خیلی بهم توجه میکرد .

_ عشقم کارامون تموم شد واسه عقد سالنمونو که انتخاب کردیم لباس دو روز دیگه حاضره ، خیلی همه چیز سریع پیش رفت تا کمتر از ی هفته دیگه مال هم میشیم

_ اره عشقم خیلی خوشحالم الان بریم رستوران شام بخوریم بعد تو رو ببرم خونتون بابات شاکی نشه

_ عشقم بابام اینا رفتن شهرستان امشب پیش تو میمونم بریم خونه تو خودمون دوتایی اشپزی کنیم ی کم زندگی مشترکو تمرین کنیم .
_ باشه خانوم قشنگم هر چی تو بخایی
به محض رسیدن به خونش مانتومو دراوردم سکسی ترین لباسی که داشتمو پوشیدم امشب دیگه باید کار یکسره میشد چه الان چه ی هفته دیگه چه فرقی داره حداقل دردشو امشب بکشم هفته ی دیگه فقط لذت ببرم …

غذا ی سبک اماده کردیم و خوردیم بعدش تلوزیونو روشن کردیم و فیلم دیدیم چرا همه چیز ی جوریه ؟؟؟انگار کنار ی دختر نشستم چرا بهم دست نمیزنه ؟؟؟!!! من هزارتا برنامه داشتم برای همچین روزی

_ عزیزم من خوابم میاد پاشو بریم بخوابیم
_ بزار فوتبال ببینم بعد میام تو برو نفسم
_ عشقم من میخام پیش تو باشم منم کنارت میشینم فوتبال میبینم .
_ باشه هر جور راحتی
سرمو گذاشتم رو شونش با دستم صورتشو اوردم سمت لبم و منتظر موندم تا منو ببوسه اروم لبشو گذاشت رو لبام و خیلی اروم بوسید زبونشو وارد دهنم کرد چقدر این کارو دوست داشتم تمام بدنمون تو هم قفل بود اون رو مبل نشسته بود منم روپاش بودم سعی میکردم با بدنم کیرشو چک کنم ببینم بزرگشده یا نه !!! حسی نکردم

بوسه هامون بیشتر شد و لباسامونو دراوردیم امروز خیلی روز خاصی برام بود و به بهترین حالت داشت تموم میشد. لخت رو کاناپه دراز کشیده بودیم من زیر بودم و اون رو من بود و اصلا وزنشو رو من ننداخته بود سینه هامو ماساژ میداد چقدر حس خوبی داشتم با دستش یکیشو فشار میداد و اون یکیو میخورد کم کم اهو نالم بلند شدتو اسمونا بودم رفت پاین تر پاهامو از هم باز کرد
و سرش و برد بین پاهام و کسمو لیس میزد پس سکس اینجوریه !!!چه حس خوبیه تمام وجودم میخاست با هادی یکی شم .هادی شرتشو دراورد تعجبو تو نگام دید ولی سعی کردم خودمو جمع جور کنم
اخه این چه کیری بود خیلی کوچیک و زشت بود مگه قرار نبود مثل فیلم پورنا مثل گرز رستم باشه این چیه دیگه !!!

خیلی خورد تو ذوقم ی کیر که به زور ۱۰ سانت میشد و خیلیم باریک اخه اصلا شبیه اون چیزی که میخواستم نبود مرد به این قد و هیکل چرا کیرش ی ذرس اخه
اونم فهمید از نگاهم ولی من بهش گفتم عزیزم خیلی استرس دارم میترسم و دفعه اولمه که کیر دیدم و واقعا دفعه اولم بود . از تو شوک دراومدم و سعی کردم خودمو بسپارم به مردی که تا ی هفته دیگه قرار شوهرم شه .

دوباره شروع به بوسیدن بدنم کرد تمام بدنمو قرق بوسه کرد و خیای حس خوب بهم داد .
اروم پاهامو از هم جدا کرد و خودش رفت بین پاهام نشست و شروع به مالیدن کسم کرد و اروم کیرشو کرد توبدنم درد کمی و تحمل کردم اصلا غیر قابل تحمل نبود و وقتی کیرشو کشید بیرون چندقطره خون دور کیرش بود .

چند دقیقه بعد دوباره شروع کرد تقریبا ۴ دقیقه تو بدنم به ارومی تلمبه زد و بعد آبشو با ی دسمال پاک کرد .
من خیلی متعجب بودم اخه چرا هیچی با هم جور نبود مگه قرار نبود هر سکس حداقل نیم ساعت طول بکشه این که کلا ۵ دیقه هم نشد !!!

اون شب برام شب عجیبی بود تا صب منو تو بغلش گرفت و نوازش داد تا خوابم ببره مثل پرنسسا باهام رفتار میکرد فرداش برام رفت کله پاچه خرید با اینکه دوست نداشتم سعی کردم بخوروم چون احساس ضعف کرده بود و هادی مثل جونش باهام رفتار میکنه و مثل گل بهم دست میزنه حس اعتماد به نفس و غرور دارم از توجه و محبتش و فهمیدم زندگی مثل اون فیلمای بی سر ته نیست و دیگه اجازه ندادم اون فیلمای پورن مغزمو بگان .

نوشته: حنا


👍 22
👎 7
48201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

871519
2022-05-01 02:27:33 +0430 +0430

پس من خیلی هولم با هر دختری اشنا میشم اکثرا فرداش اماده دادن میشن چطوری دوماه نکردت🤔🤔

0 ❤️

871526
2022-05-01 02:42:12 +0430 +0430

عزیزم یه پیام بده بهم معنی واقعی زندگی رو بهت نشون بدم

0 ❤️

871529
2022-05-01 03:17:46 +0430 +0430

احتمالآ پسری
ولی تخیلت قابل تحمل بود

0 ❤️

871530
2022-05-01 03:20:36 +0430 +0430

خیلی کسشعری بود یه داستان خوب بنویسین راست دروغش مهم نیست حداقل ارزش خوندن داشته باشه👎

0 ❤️

871531
2022-05-01 03:55:02 +0430 +0430

مهندس آخه حنصفری؟؟؟؟!!!
من :؟؟؟؟؟؟؟
هندزفری :؟؟؟؟؟؟؟

1 ❤️

871550
2022-05-01 07:57:52 +0430 +0430

نتیجه اخلاقی :
اگر سایز خاص و یا شکل خاصی رو از آلت برای پارتنر زندگیتون درنظر دارید . قبلش حدامکان چک نمایید
جنس فروخته شده پس گرفته نمیشود . مرسی اه

1 ❤️

871591
2022-05-01 13:55:32 +0430 +0430

مشکلت این بوده که از محل کارت انتخاب کرده بودی! اگه از شهوانی پیدا کرده بودی لااقل سی سانت توکار تحویل می داد!

1 ❤️

871640
2022-05-01 23:32:32 +0430 +0430

Hh

1 ❤️

871713
2022-05-02 08:37:02 +0430 +0430

مرسی عزیزم. قشنگ بود. اگه کارش رو بلد باشه اندازش خیلی مهم نیست. ولی ۱۰ هم خداییش خیلی کوچیکه. شاید هم چون تصورت چیز دیگه ای بوده ب نظرت خیلی کوچیک اومده

1 ❤️

871805
2022-05-03 00:40:20 +0430 +0430

تنهایی خیلی بده
الان بگو ببینم با اون شومبول شوهرت کنار اومدی یا پشیمونی
کیر کلفت و سکس ده ساعته بخوای در خدمتما

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها