پارسا و پريسا

1396/05/01

سلام دوستان ، جقول بقول هاي عزيز
من خيلي وقته ميام اينجا و داستانهارو ميخونم
جاتون خالي كلي هم جق زدم
چه با داستانهاي واقعي و راست چه الكي ها و من دراوردي ها

تصميم گرفتم چندتا از داستانهايي كه براي خودم اتفاق افتاده رو براتون تعريف كنم: من پارسا هستم،اهـل تهـران ،قدم ١٧٨ وزنم ٨٥ ، از وقتي باشگاه نميرم شيكم اوردم بيا و ببين .كيرمم ١٧ سانته و خوش فرم و دوست داشتني،
داستان اول مال همين ٦-٧ سال پيشه ؛ توي يه شركتي كار ميكرديم ، براي برگزاري و شركت در نمايشگاه به شهر هاي مختلف ميرفتيم البته شايد سه چهار بار در سال . يكبار كه به همدان رفته بوديم كلي شيك و پيك رفتيم سر غرفه مون
همش چشممون دنبال دختر مخترا ميگشت كه مخشون رو بزنيم ، ( ديديد كه تو اينجور جاها همه دنبال مخ زني ان )ماهم چهارتا پسر شيطوووووون

يه دختر قد بلند زيبا مسئول يكي از غرفه ها درست روبروي ما بود??? اما اصلاً امار نميداد كل تيم تهران تو كفش بوديم،
دو روز گذشت و خانومه به نگاه هاي ماها لبخند موزيانه ميزد ،
شب دو از نمايشگاه برگشتيم هتل ، ديديم يه نمه بارون كه زده بود كل هتل كثيف و به گند كشيده شده بود، اينكه مسئول تيم تهران تصميم به تغيير هتل گرفت ، رفتيم يه هتل آپارتمان زيبا و شيك كه دوسه تا خيابون اونطرف تر بود
شب بچه ها بعد از شام اومدن اتاق ما، چهارتا پسر بوديم ، رفيق هاي چندساله ، مدير فروش همدان هم اومد، داشتيم سيگارو چايي و ورق بازي ميكرديم كه ديديم يكي در اتاقو ميزنه،

همه گشااااادددد ،

به زور من رفتم درو باز كردم ؛ پشمام ريخت
خود دختره بود باورنكردني بود

كبريت ميخواست !!!

درو رو بستم اومدم تو گفتم بچه هااااا هموم دختره ست
مثل تو كارتونها در باز شد چهارتا كله به ترتيب روهم چيده شد

دقيقاً مثل فيلم سوپرا شده بود خانومه نميتونست گازش رو روشن كنه،
منم كبريت به دست رفتم براش روشن كنم ???
رفتيم تو اتاقش، سر بحث رو باز كردم ؛ اسمش پريسا بود اهل كرج بود ، تواون شركت مسئول هماهنگي ها بود.
قد بلند ،هيكل ميزوون ،سينه ٨٠ -٨٥
از ماها پرسيد ،گفت چي بازي ميكرديد صداتون كل هتل اپارتمان رو پركرده ، ديد كه چهارتا جوون خوشتيپ و باهال تهروني كنارشن و دارن حال ميكنن گفت منم بازي…
اومد اتاق ما اتاقمون خيلي بزرگ بود نشستيم وسط
سلام سرباز بازي كرديم قرارگزاشتيم بازنده براش جشن پتو گرفته شه
چهارتا گرك افتاديم به جون پريساي بيچاره
با هر حركت پريسا ميباخت و پتو رو مينداختيم روش و انگوشت ميكرديم ، ميمالونديم و كلي حال و هول
خودشم پايه بود
يهو دست مينداخت كير خايه ماهارو ميگرفت! فشار ميداد ميگفت سوت بزنيم ???
به بچه ها گفتم بيايد گروپ بكنيمش
همه شق كرده بوديم ولي كسي خايه نداشت كار رو به جاهاي باريك بكشونه ،
شب شد دختره گفت ميرم تو اتاق خودم بخوابم
منم گفتم اينجا جا نيست باهات ميام
سه پيچ كردم كه الا و بلا ميام
از اون انكار از من اصرار
اخرش راضي شد رفتيم اتاقش…

ارايششو پاك كرد رفتيم تو تخت خواب
جفتمون رو به بالا كنار هم خوابيديم شروع كرديم از سرگذشتمون حرف زدن
بحث رو بردم سر مسايل سكسي
اولين سكس و پرده و اينا
كه فهميدم خيلي كوس داده، پردش حلقويه و اولين بار به همكلاسيش تو دانشگاه خودش پيشنهاد داده بود كه پردش رو بزنه !
اينارو شنيدم خيالم راحت شد كه امشب ميكنمش???
دستمم اروم اروم بردم رو كوسش
يه شلوارلي پوشيده بود ازين ضخيم ها كيري ها ، هيچ حسي نداشتم،
ولي اون نم نم حشرش زد بالا و اومد رو من
شروع كرد به مالوندن كوسش به كير شق كرده من.
هر كاري كردم شلواره رو در نياورد كه نياورد.
گفتم حداقل بزار دستم رو بكنم تو شلوارش كه به زور اجازه داد ولي از پشت شلوار با زيپ باز

با هزار و يك ترفند پسرونه خواستم شلوارش رو از تنش دربيارم نشد كه نشد.
ولي سينه هاشو در اوردم و شروع كردم به خوردن
حالا نخور كي بخور، سينه هاي نرم و بزرگي داشت همون سايز ٨٥ بود فكر كنم
نرم و سفيد و سكسي

خلاصه با مالش كوس و كونش از توي شلوار دوبار ارضا شد ساعت شد هول وهوش ٥
خوابيديم چون ساعت ٨ بايد ميرفتيم نمايشگاه.
كير من بدبخت هم به نوايي نرسيد.
صبح زودترازون ازخواب پاشدم ، شروع كردم به ور رفتن با اندامش
سينه هاش رو شروع به مالوندن كردم كه كم كم اه و نالش بلند شد و چرخيد رو به زمين و
تو همون خواب و بيداري گذاشت شلوار و شورتش رو باهم بكشم پايين
اونم فقط تا زانو هاش
خداي من چي ميديدم!!!
يه كون بزرگ و سفيد سكسي يه كوس صورتي ناز از اون لا پيدا بود
منم كه كيرم از ديشب شق بود و تو كف دريدن كوس و كون پريسا
با يه حركت مردونه
كيرمو در اوردم و شروع كردم به مالوندن رو چاك كونش و با سر كيرم ميكشيدم رو كوس صورتي و خوشگلش
خيس خيس شده بود، اروم كردمش تو كوسش و شروع كردم به تلمبه زدن
يه ده دقيقه كردمش زرتي ابم اومد، كشيدم بيرون ريختم رو كمرش
باز اومدم بكنم توش
كه نزاشت ، پاشد و رفت دوش بگيره
خواستم باهاش برم كه گير داد نه و نيا و اينا كه همونجوري رفتم تو اتاق خودمون رفتم حموم، بچه ها هم گير دادن كه چي شد چرا لختي و داستانو براشون تعريف كردم و همه راست كردن كه بكننش ولي پريسا ديگه به كسي نداد و برگشتيم تهرون

دوسه بار با يكي از دوستام رفتيم كرج برش داشتيم و تو جاده چالوس مالونديمش اما تويي نداد كه نداد
ديگه شمارشو پاك كردم
و رابطمون تموم شد

نوشته: پارسا تهروني


👍 1
👎 8
4839 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

641472
2017-07-23 22:52:15 +0430 +0430

بایدبهتر ازایناتعریف کنی
ولی درکل بهت 19 میدم
لایک اول هم تقدیمت

1 ❤️

641480
2017-07-24 00:14:43 +0430 +0430

دیگه ننویس که ننویس

0 ❤️

641491
2017-07-24 01:28:16 +0430 +0430

خوب بود ازبییت بهت سه میدم :)

0 ❤️

641495
2017-07-24 02:09:28 +0430 +0430

خوبه یکی اومد بگه موقع جلق زدن داستان نوشتم آفرین ب صداقتت.

0 ❤️

641512
2017-07-24 04:53:13 +0430 +0430

خاک تو مخ گندیدت با این داستانت از بس جلق زدی مخت مورچه خورده

0 ❤️

641516
2017-07-24 05:11:39 +0430 +0430

ننویسسسسس جقی ننویس به گا دادی قلم و …

0 ❤️

641538
2017-07-24 07:02:36 +0430 +0430

دید که چهارتا جوون خوش‌تیپ و باهال !!! تهرونی!!!
با هال نبودی ، با دستشویی بودی!!! ضمناً تو که راس میگی بچه‌ی تهرونی!! بعدشم … تو که هیچ گهی نخوردی ، اما با درآوردن پیرهنت می‌خواستی به رفیقات بگی بعلـه!!! (بدم میاد از این عقده‌ای‌هااا) تازه می‌خواد چندتا از این کوس‌شعرا رو تعریف کنه!! مثلا ً چی بود این؟! منم یه روز جنیفر لوپز رو تو تلویزیون دیدم !!!

0 ❤️

641552
2017-07-24 08:43:35 +0430 +0430

کیری تر از تو کسی نیست!

0 ❤️

641558
2017-07-24 09:34:15 +0430 +0430

شل مغز جقی…
اون شب فقط مالوندی و بعد خوابیدی
و صبح کردیش…
4 تا پسر باحال…
کبریت ب دست رفتی داخل،
بعد اون اومد داخل…

1 ❤️

641597
2017-07-24 16:47:06 +0430 +0430

کاش پاک نمیکردی

0 ❤️

641763
2017-07-25 14:46:39 +0430 +0430

بابا جانی سینز ، مطمئنی نمایشگاه بوده به شرکت برازرز سر نزدی

0 ❤️

641818
2017-07-25 21:55:13 +0430 +0430

چجوری 4تایی انگشتش میکردین پایه بود ولی نمیداد؟ باحال تهرونی کمتر بزن یا حداقل صابونتو عوض کن

0 ❤️

750941
2019-02-27 14:52:40 +0330 +0330

چجوری شد پیدا کردین همو؟ به همین راحتی و اتفاقی؟
کیرم تو تخیلاتت

0 ❤️