کردن پسر همسایه

1389/09/19

با سلام؛ بی مقدمه, در حال استراحت بودم ظهر بود تازه از شهرستان اومده بودم آخه روستای ما پیش دانشگاهی نداشت /اینو بگم خانه های روستا اتاقاش تکی تکی است/ صدای درو شنیدم گفتم کیه ؟ جواب داد رضام شناختمش رضا همسایمون بود در باز کردم اومد تو منم دوباره دراز کشیدم اونم اومد کنارم نشست داشتیم حرف میزدیم که احساس کردم یکی داره کیرمو از جا میکنه شاخ در آوردم سرحال شدم رضا 2 سال از من کوچکتر بود کیرمو در آورد داشت نگاش میکرد بعد کیرمو کرد تو دهنش داشت ساک میزد اولین بار بود کسی برام ساک میزد سریع پیراهنمو در آوردم داشت آبم میومد بهش گفتم گفت می خورمش شاخم شاخ تر شد یه اوفف بلند کشیدم نامرد همشو خورد بعد بلند شد گفت شب میام پیشت گفتم باشه منم خودمو جموجور کردم دیگه بیحال بودم نمی دونم چطور خوابم برد با صدای در از خواب بیدار شدم فکر کردم رضاست ولی مادرم بود گفت بیا شام بخور رفتم شام بخورم.

بعد از شام ساعت نزدیک 11/30 بود در باز بود دیگه نا امید شده بودم در باز بود رضا اومد تو بهش گفتم درو ببند اومد کنارم خوابید از لب گرفتن با همجسم خوشم نمی اومد کیرمو سفت گرفت شلوار خوابم آوردم پایین کیرمو گرفت تو دهنش داشت آبم می اومد این دفعه نذاشتم بخوره کیرمو دزدیدم اونم ناراحت شد بهش گفتم آخه داره آبم میاد می خوام بکنمت گفت نترس تا صبح باهات هستم داشتم پرواز میکردم گفتم باشه دوباره شروع به ساک زدن کرد داشت کم کم آبم میومد همشو خورد نیم ساعت بعد باز شروع کردیم این دفعه رفتم سراغ کونش بهش تف زدم کیرمو بهش مالیدم یکم فشار دادم یه آخ بلند گفت و تکون خورد سفت نگهش داشتم باز فشار دادم این دفعه تحمل کرد یادم اومد اگه دخانیات بزنم آبم دیر میاد سریع درش آوردم لباسامو پوشیدم رفتم که سیگار با حشیش بگیرم گیر آوردم رفتم سریع به طرف خونه رسیدم درو باز کردم ولی کسی نبود زیر تختو نگاه کردم نبود. اعصابم خراب شد داشتم دخانیاتارو مخفی کردم که در باز شد رضا بود گفتم کجا رفتی گفت رفتم دستشوی تا تو کثیف نشی گفتم بابا ایول لباسامونو در آوردیم دخانیاتو زدیم دیگه منگ منگ بودیم شروع کردم دیگه حالیش نبود درد نمی کشید داشتم تلنبه میزدم دیگه خسته شده بودم آخه 20 دقیقه گذشته بود کیرمو در آوردم باز کردم توش که احساس کردم داره آبم می آد بهش گفتم گفت که میخوره کیرمو در آوردم گذاشتم تو دهنش تمام آبمو خورد توی همون شب یه بار دیگه کردمش از اون موقع به بعد هر وقت از شهر میومدم باهم بودیم تعطیلات شد دیگه ازش بیزار شدم تا 2 ماه پیش که یه بار کردمش دیگه نکردمش به سلامت منتظرم داستانام باشید نام مستعار من غمگذار.


👍 0
👎 1
59262 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

269660
2011-01-20 09:52:06 +0330 +0330
NA

اي کاش من جا پسر همسايە ميشودم

0 ❤️

269661
2014-11-21 02:31:19 +0330 +0330

لاشی دروغگو

0 ❤️

269662
2014-11-21 02:36:50 +0330 +0330
NA

اى بابا …
چى بگم
دورغ خوب نيست

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها