کلید اسرار

1391/07/19

حوصله ندارم اما همه ی قصه رو میگم همه ی قصه رو حتی اونجایی که دوست ندارم.
امروز واقعآ حوصله ندارم راستشو بخوای عصبانیم من یه دوست دارم که اسمش آرمانه من 25 سالمه دانشجوام فلسفه میخونم ولی ارمان فقط یه دیپلم زورکی داره و توی یه لباس فروشی کار میکنه خیلی دختر بازه و اگه هفته ای دوتا کس نکنه به عقیده ی خودش هفته ی خوبی نداشته آرمان همیشه به من میگه میخوای برات مخ بزنم میخوای برات جور کنم رفیق شی میخوای جنده بیارم بکنی البته خودشم جواب منو میدونه من به خاطر یه موضوع قدیمی دلم نمیخواد با هیچ دختری باشم. البته تو ادامه داستان واس شما هم تعریف میکنم که اون قضیه ی قدیمی چیه که باعث شده من واس همیشه از دخترا دوری کنم.
یه هفته ی پیش یه دختر ناز و خیلی غول به نوعی میتونم بگم یه داف شاخ اومد تو کلاس ما ولی اون رشتش فلسفه نبود اصلآ من نمیدونم اون رشتش چی بود اصلآ چرا استادا چیزی بهش نمیگفتن ولی به هر حال اون همیشه یه جایی نزدیک من میشست و همش موقع درس حواسش به من بود وقتی کلاس تموم شد من داشتم از پله های راهرو میرفتم پایین که یهو این دختره که بعدآ فهمیدم اسمش شیلا بود اومد خودشو ضد به من و یه عالمه کاغذ از لایه دفترش ریخت منم خم شدم که کمکش کنم که شروع کرد باهام صحبت کردن که اسمت چیه چند سالته ترم چندی بعدشم تا توی خیابون همینطور داشت ازم سوال میکرد منم اومدم سوار ماشینم بشم و ازش خدافظی کنم که گفت ببخشید من ماشینم تعمیرگاه میشه تا جایی منو برسونید.از همین جا بود که این رابطه شروع شد بعد از یه هفته یه روز بعد از ظهر زنگ زد گفت میخواد با من سکس داشته باشه تا اومدم حرف بزنم گفت تا شب فکراتو بکن شب اگه خواستی بزنگ که با هم باشیم اگرم نه که بای.
شب شد خدایش خیلی دلم میخواست باهاش سکس کنم اون دختری بود که هر پسری رو به تحسین وا میداشت ولی من تصمیموم گرفتم و میخواستم بهش بزنگم و بگم که من دلم نمیخواد با هیچ دختری ارتباط داشته باشم گوشو برداشتم زنگ زدم با اولین بوغ گوشیو برداشت صدای یه مرد بود که همش میخندید اول فکر کردم باباش یا داداششه ولی سریع خنده هاشو جمع کرد و گفت سیاوش ولی اون منو از کجا میشناخت خوب که توجه کردم دیدم صداش خیلی اشناس…بله آرمان بود.
بعدآ فهمیدم شیلا یکی از دوست دخترای آرمان بوده که توی دانشکده ما مخ زده بود و این بازی رو راه انداخته بود که به من ثابت کنه من چون نمیتونم مخ بزنم یه قضیه ی قدیمی رو بهونه کردم که طرف هیچ دختری نرم ظاهرآ اون پیروز شده بود اون الان فکر میکنه من اون شب زنگ زدم که قرار سکس بذارم نمیدونه که من میخواستم بگم نه به خاطر همین اول قصه گفتم امروز خیلی عصبانیم.
حتمآ واست جالبه بدونی اون قضیه ی قدیمی چیه داستان برمیگرده به پنج سال پیش وقتی که من فقط 20 سالم بود من تو زندگیم فقط با یه نفر دوست بودم اونم فرنوش بود من فرنوشو خیلی دوست داشتم اونم منو خیلی دوست داش تا اینکه بعد دو سال دوستی یه بار باهم دعوامون شد تقریبآ یک هفته هیچ خبری از هم نداشتیم تا اینکه بعد از یه هفته بهش زنگ زدم گفتم میخوام ببینمت ولی فرنوش گفت داره با خانوادش میره مسافرت تلفونو قطع کرد.
بازم تا یکی دو هفته هیچ خبری ازش نبود بازم تصمیم گرفتم بزنگم زنگ زدم ولی تلفونو قطع کرد عجیب بود اولین باری بود که اینکارو میکرد بعد از اون خیلی بهش زنگ زدم همش قطع میکرد تا اینکه یه بار از خطه رفیقم بهش زنگ زدم جواب داد خودش بود فرنوش بود باورم نمیشد یعنی فرنوش دیگه منو دوست نداشت.
از اون قضیه به بعد من تصمیم گرفتم دیگه به هیچ دختری نزدیک نشم که بهش وابسته بشم اونم یه روزی که از من خسته شد منو بذاره کنار.
از پنج سال پیش بیایم تو زمان حال یک ماه بعد شیلا بهم زنگ زد جوابشو ندادم بعد از چند تا میس کال یه مسیج داد که کار واجبی داره و خواهش کرد که جوابشو بدم دوباره زنگ زد این دفعه جواب دادم گفت ادرس خونه ی ارمانو میخواد گفتم چرا گفت یه جا قرار بذاریم بهت میگم رفتم دیدمش گفتش که ارمان از خونشون یه انگشتر دزدیده پرسیدم ارمان برا چی اومده بود خونتون سرشو انداخت پایین جواب نداد گفتم مامان باباتم میدونن وقتی خونه نیستن کیارو میاری خونه که گفت 5 سال پیش تو یه یه تصادف مامان و باباش میمیرن و الان با خواهرش زندگی میکنه که اونم تویه همون تصادف فلج میشه و باید تا اخر عمرش روی ویلچر باشه ازش پرسیدم تو چرا هیچیت نشد گفت من باهاشون نبودم.
خیلی دلم براش سوخت میخواستم باهاش احساس هم دردری کنم از جامون پاشدیم نشستیم تو ماشین که برسونمش خونشون تو راه بهش گفتم اون شب که زنگیدم هدفم این بود که بگم من اهلش نیستم اونم باور کرد حداقل تظاهر میکرد که حرفمو باور کرده رسیدیم در خونشون گفت بیا تو گفتم باور نکن من دلم نمیخواد با تو سکس کنم گفت میدونم منم نگفتم بیا سکس کنیم که فقط میخوام بیای بالا کار بدی که یه ماه پیش در حقت کردمو از دلت در بیارم توام اگه دوست داشتی اخرش ادرس خونه ی ارمانو بده گفتم باشه ماشینو خاموش کردم رفتم بالا یه بستنی اورد خوردیم ازش پرسیدم شیلا به دو تا دختره جوون که خونه نمیدن گفت تا پارسال با خالشون زندگی میکردن ولی از پارسال با هزار بدبختی اینجارو اجاره کردن همین طور داشت حرف میزد که یهو خواهرش از اتاق اومد بیرون سلام کرد جوابشو دادم
عجیب بود قیافش خیلی برام اشنا بود ولی من دختره ویلچری نمیشناختم همین طور با خودم فکر میکردم که یهو خواهرشو صدا کرد: شیلا یه لحظه میای شیلا رفت پیشش در گوشش یه چیزی گفت فهمیدم چی گفت پرسید اسم دوستت چیه شیلا سرشو اورد بالا گفت ببخشید معرفیتون نکردم
سیاوش دوست خوبم------فرنوش خواهر گلم
چی شنیدم فرنوش!!! تازه فهمیدم چرا قیافش اشناس اما چرا فرنوش من رو ویلچر بود؟؟؟؟؟
با فرنوش رفتیم توی اتاق همه چی رو برام تعریف کرد 5 سال پیش توی یه تصادف پدر و مادرشو از دست میده خودشم مجبور میشه تا اخر عمر رو ویلچر باشه و چون نمیخواسته من تو این وضعیت ببینمش جوابمو نمیداده وقتی حرف میزد مثله ابره بهار گریه میکرد اشکاشو از روی گونه هاش با دستام پاک کردم چند بار بوسش کردم بعد دودستی سرشو گرفتم و با انگشت شصتم اشکای گونه هاشو پاک کردم بعد از چند دقیقه که فقط همدیگرو نگاه میکردیم لبمو بردم جلو گذاشتم رو لبش بعد از یه لب گرفتن طولانی ولیچرشو بردم دم تخت با هزار زحمت خوابوندمش رو تخت اوفتادم روش از پاهاش شروع کردم انگشتای پاشو میکردم تو دهنم هی انگشتای پاشو میخوردم اومدم بالاتر همین صور پاشو میبوسیدم و مییومدم بالاتر رسیدم به رون پاش دیگه فقط نمیبوسیدمش رون پاشو لیس میزدم خیلی خوب بود دستمو گذاشتم رو کسش اول با دوتا انگشتام با چوچولش بازی کردم بعد از چند دقیقه انگشتمو کردم توش با انگشت اشارم می کردم تو کسشو هی در میاوردم بعد انگشت فاکمم کردم تو صداش در اومده بود اون می گففت اووووووووووووووووووف منم می گفتم جووووون انگشتمو در اوردم و شرو کردم به لیسیدن چچولش خیلی کس ناز و صورتی رنگ و تمیزی داشت ادم دلش میخواست تا صبح بخورتش فکر کنم خیلی وقت بود که داشتم کسشو میلیسیدم یهو دیدم داره میلرزه دهنمو از کسش جدا کردم که یهو ابش با فشار پاشید تو صورتم اولش خجالت کشید ولی وقتی دید من دارم میخندم اونم خندید رفتم جلو ابای صورتمو با انگشت جمع کرد منم انگشتشو خوردمو همه ی ابشو قورت دادم میخواستم از جاش بلندش کنم که گفت کجا تو که هنوز ارضا نشدی دوباره افتادم روش این دفعه همه ی شکمشو بوسیدمو لیسیدم اخ که چقدر نافش خوش مزه بود جونم خوردن ناف حتمآ یه بار امتحان کنید خیلی خوبه دوباره از هم لب گرفتیم رفتم سراغ سینه هاش اول به هرکدوم از سینه هاش چند تا چک محکم زدم که جای انگشتام موند روشون با یه دستم یکی از سینه هاشو فشار میدادم با یه دست دیگمم اون یکی سینشو گرفته بودم و داشتم لیسش میزدم اونقدر سینشو محکم فشار میدادم انگار میخواستم بچلونم پستوناشو هر چند وقت یه بارم نوکشو گاز میگرفتم فرنوشم داد میزد سیاااااااااااا نکنننننن یه خورده شلش کردم و شرو کردم به خوردنن سینش حدود یه ربع بود که راشتم سینشو میخوردم بعد دوباره ازش لب گرفتم متاستفانه نمیشد از کس کردش چون پاهاش بالا نمییومد و اگه می خواستم روش بخوابم اذیت میشد خودشم که نمی تونست وایسه به خاطر همین برش گردوندم اول لپای کونشو خوردم بعد چند تا چک محکم زدم که لپای کونش سرخ شد کونشو چرب کردم و کیرمو گذاشتم لای کونش پنج دقه همینجوری حال کردم تا این که یه ذره سره کیرمو کردم تو کونش تا کیره من تا ته بره تو فرنوش انقدر جیغ زد که نفهمیدم چی کار کردم چون فرنوش خیلی درد داشت زود اوردم بیرون اومدم پاشم که گفت میخوام توام ارضا شی گفتم من همیشه تو فیلم سوپر رو قسمت ساک زدنش خیلیی حساس بودم قبول کرد منم نشوندمش رو زمین بعد از چند دقیقه ساک زدن ابم اومد ریختم تو صورتش اونم خندید و نگام کرد.

((( این اولین و اخرین داستانی بود که من نوشتم دلم میخواد نظرتون رو حتمآ بدید چه خوب و چه بد)))

نوشته: سیاوش


👍 0
👎 0
39836 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

337939
2012-10-10 05:44:15 +0330 +0330

به جون خودم یه فیلم هندی دیدم اول تا آخرش همینجوری بود ولی تو اون فیلمه سکس نداشت به همت سیاوش خان با سکسش هم دیدیم

0 ❤️

337940
2012-10-10 06:08:35 +0330 +0330
NA

:))))
چه دست بزنيم داري شما!!! چك چرا خب??
چه ابي پاشيدين تو صورت همديگه. اون پاشيد تو خنديدي, تو پاشيدي اون خنديد. منم كلي خنديدم…
اولشو با اهنگ رضا يزداني شروع كردي فك كردم چه داستانه سنگيني قراره بخونم… واقعا خيلي هندي بود!!

0 ❤️

337941
2012-10-10 06:14:52 +0330 +0330
NA

باوركن از داستانت فقط همون حوصله ندارم خوندم، طاقت نياوردم اومدم بهت بگم:
به يك چهارم نصف تخم چپم كه حوصله نداري،كله كيري مگه برات دعوتنامه فرستادن كه بياي داستان بنويسي،شك ندارم از قوم احمدي نژادي،چون اون الاغ هم تا دهنش باز ميكنه ميرينه.

0 ❤️

337942
2012-10-10 06:51:12 +0330 +0330
NA

الان داستانت خوندم،وجدانم راحت شدكه زود قضاوت نكردم،چون داستانت هم مثل سلام كردنت بود،توهم ميزني دركنارش جلق هم ميزني؟يا جلق ميزني دركنارش توهم ميزني؟يچيز بهم ثابت شده عاشق يكي باشي بعداز چندين سال تصادفي در ٦٠كيلومتري ببينيش هرچقدرهم كس مغز باشي براي شناختنش يك هزارم ثانيه هم به مغزآكبندت فشارنمياد.
شاس گول بعدأ اين شيلا خانم سرسوزني به خواهرش نرفته بودكه حداقل تو داستانت(همون وقت كه عين شترميومد داخل كلاس) مختصري اشاره كني؟درآخر خواهر دبير ادبياتت اون دنيا يقت ميچسبه كه فرق “زد"با"ضد” دركلاس فلسفه هم نفهميدي.خدانكنه رستگارشي چون اونجاهم حوصله فك فاميل احمدي نژد ندارم.

0 ❤️

337943
2012-10-10 07:50:57 +0330 +0330

چقدر كسخول زياد شده نه؟
كليد اسرار؟
دو سال با دختره بودى بعد پنج سال كه ديديش همديگرو نشناختين؟؟
جقى آلزايمرى
بز از شما دوتا حافظه اش قوى تره

0 ❤️

337944
2012-10-10 10:03:28 +0330 +0330
NA

اخی نازی. چه جالب. اگه واقعا داستان زندگیت بود که واقعا خوشحالم برات.

0 ❤️

337945
2012-10-10 10:11:07 +0330 +0330
NA

اااااااااااااافررریننننننن

0 ❤️

337946
2012-10-10 11:08:12 +0330 +0330
NA

کیرم توحوصلت به پتای کیرم که حوصله نداری ازهمون اول فهمیدم داستانت کیریه نخوندم

0 ❤️

337947
2012-10-10 12:51:45 +0330 +0330
NA

عجب داستاني
ته خنده بود
فيلم هنديه به تمام معنا

0 ❤️

337948
2012-10-10 13:42:12 +0330 +0330
NA

با عبدل خان موافقم
البته این اولین باره

0 ❤️

337951
2012-10-10 14:47:27 +0330 +0330
NA

Yek soal shila ham az posht dar kose6o mimalido mozaheme 6oma dota morgh e6q nemishod
jaqi jon gaeedy(fuck) dastano koni dige nanevis bashee?

0 ❤️

337952
2012-10-10 14:56:13 +0330 +0330
NA

ضد بهت؟ منظورت زد بود دیگه؟ با این همه غلط املایی روت میشه بگی دانشگاه رفتی؟ برو مخ عمت رو کس فرض کن

0 ❤️

337956
2012-10-10 16:34:06 +0330 +0330
NA

آخه ابله … کسی که تصادف کنه و رو ویلچر باشه حتما نخاعش قطع شده و پایین ترین حد ممکن هم میشه بین مهره های ال2 و ال3 . بعد ال 3 دیگه نخاع نداریم . کسی هم که تو ال 3 قطع بشه از ناف به پایین حسی نداره . چه جوری انگشت کردی و پاشو لیسیدی و اونم صداش در آومد؟ یه کم آناتومی بخون بعد چرت و پرت بنویس . اون صدا بره تو کونت در بیاد

0 ❤️

337957
2012-10-10 16:38:05 +0330 +0330
NA

بیا داستانت به صورت یه رمان چاپ کنیم.مطمینم پرفروش ترین کتاب سال بشه

0 ❤️

337958
2012-10-10 16:59:58 +0330 +0330
NA

سلام “شيرجوان”
يعني تا اين حدساز مخالف ميزنم؟
دكترها كه ميگن خوب ميشم فقط بايد قرص هام سرموقع بخورم، برادر اگر رو اعصابتم ، دمم بزارم روكولم برم؟جدي جدي تعارف نكردم شما قديمي ترهستيد،احترامتون واجبه.بازهم خداروشكر حداقل يك بار تلاوت نكردم،همين يبار،يعني رو به بهبودم.داداش دمت گرم رك راست حرف ميزني چون هركس صاف صادق حرفش بزنه،ديگه محال ازپشت خنجر فروكنه.

0 ❤️

337959
2012-10-10 20:07:11 +0330 +0330
NA

به تخم چپ باباشمل و داش آکل که حوصله نداری ،!!!
هندی زاده بدبخت بی آبرو

0 ❤️

337960
2012-10-10 20:49:12 +0330 +0330
NA

این شیشه ها رونکش که توهم کیری نزنی…در ضمن،به اون دانشگاهی که تو رفتی باید رید!

0 ❤️

337961
2012-10-11 04:17:31 +0330 +0330
NA

خیلی ناز و غول بود.
کیرم تو مثالت کله کیری با این نوشتنت …ضد هاها اسگل زد. بای

0 ❤️

337962
2012-10-11 17:48:03 +0330 +0330
NA

Kosssssssssss nago

0 ❤️

337963
2012-10-11 17:56:42 +0330 +0330
NA

:Sp :Sp <blockquote

0 ❤️