با سلام نیما هستم این داستان کون دادنم در دوران سربازیم اتفاق افتاده
من وقتی رفتم سربازی ،آموزشی افتادم یکی از شهرهای غرب کشور،من قبل سربازی چند باری کون داده بودم ولی اومده بودم سربازی دیگه کسی باهام نبود. من یخورده به تمیزی حساس بودم به خاطر همین 1ساعت مونده به اذان صبح به بهونه جنب شدن یک روز در میان میرفتم حمام. چون تو شرایط عادی هفته ای یک بار ما رو میبردن حمام.
یک شب که من داشتم میرفتم حمام به بهونه جنوب شدن و همیشه هم چند نفر بیشتر نمی آمدن یه پسره که اونم بعضی وقتها میومد منو دید به خنده گفت تو هر شب جنوب میشه من هر سری میام تو اینجا هستی منم به خنده جوابشو دادم. تا برسیم به حموم یه 10 دقه طول کشید چون حمام ته پادگان بود.باهم تو این ده دقه شوخیه سکسی گفتم من تو ذهنم گفتم چی بشه این منو بکنه ولی میترسیدم بگم . بعد رسیدیم داخل حمام .حمام پادگان خیلی بزرگ بود حدود 60 تا دوش داشت سی تا سی تا روبه روی هم بود.بین هر دوش دیوار بود ولی دیوارش کوتاه بود طوری که سرهای هم دیگرو میدید یم .آون شب کلا من و آون اومده بودیم حموم. چون روز قبل کل گردانو خیلی تنبیه کرده بودن همه خسته بودن و هیچ کس حال حموم کردن نداشت. من که اومده بودم به خاطر حساس بودنم بود.وقتی وارد شدیم آون پسره که اسمش پیمان بود بچه ارومیه بود .گفت بریم ته سالن رفتیم دوتا دوش آخر. همینگه دوش میگرفتیم باهم صحبت میکردیم. بعد من شوخیم باز شد آب میپاچیدم کف دست کردم ریختم روش پیمان بهم گفت نکن من هی با خنده ادامه میدادم بعد پیمان با خنده بهم گفت میخواری تا اینو گفت من یه جوری شدم. منم به خنده گفتم آره میخوارم با چیزی نگفت یه خورده که گذشت من داشتم خودمو میشستم یهو دیدم یکی بهم چسبیده من یهو جا خوردم از پشت منو میمالید در گوشم گفت خودت گفتی بخوارونمت. منم که باورم نمیشد .حشری شده بودم. گفتم بخوارون. از پشت گردن بوس میکرد با یه دستش سینههامو میمالید با یه دستش کیرمو 1 دقه نگذشت که بهش گفتم منو بکن تا اینو بهش گفتم انگار دنیا بهش دادن سریع شرت خودشو با منو در آورد بهم گفت بخور منم زانو زدم کیرشو میخوردم بعد منو بلند کرد گفت بکنمت؟من با سر اشاره کردم بکن گفت دستها تو تکیه بده به دیوار بعد از پشت فشار داد تو کونم راحت رفت تو کونم بهم گفت پس تو کونی هستی تا اینو گفت سریع شروع کرد به تلمبه زدن منم داشتم حال میکردم باورم نمی شد تو حموم پادگان کون بدم بعد چند دقه آبشو ریخت تو کونم بعد منو خوابوندی رو زمین روم خوابید. در گوشم گفت تو دیگه کونی منی منم گفتم آره من کونی توهم بعد بلند شدیم آون رفت سمتا دوشش منم دوش گرفتم اومدیم بیرون بعد از آون به بعد باهم دوست شدیم تو دوران آموزشی که باهم بودیم 6 بار دیگه جور شد منو تو حموم پادگان کرد خیلی بهم حال داد .الان ولی تنهام
نوشته: نیما
شمال نشدی ؟اخه جنوب چیه اولش میگی جنب بعد میگی جنوب معلومه کونت میخاره و خودت دلت فحش میخوادا… بی سواد هستی کونی هستی به بهونه جقم دو روز یه باز حموم میرفتی دیگه چی بهت بگم اخه …
جقی اصفهانی عزیز از اینکه میبینم سعی کردی سوتی لهجه مسخرت رو تو داستان نیاری اما بازم اوردی خوشحالم! ( سمتا دوشش )
اما اخه کونی غیر ممکنه توی پادگانی که حداقل 1000 تا ادم هست فقط شما دو تا هوس حمام کنید! پادگان ما همیشه خدا پر بود و چند نفر توی صف.
مسئولینشون هم اونقدر پدرسوخته بودند که منتظر یه همچین چیزی بودند که به این بهانه 1 ماه مرخصی تشویقی بگیرن!
بعد این حمام درب نداشت که ایشون یدفعه از پشت چسبید بهت؟ یعنی اینقدر الاغی که فکر کنی دیوار رو کامل میگیرن اما درب رو نصفه تا پا و سر مشخص باشه تا اگر همچین اتفاقی بخواد بیفته بفهمند ؟ ( 50 سانت از پایین آزاد هست و به طول 1.3 متر … )
بزن اما کسشعر نگو جقی
اگه میدونستن توی آسایشگاه گروهان یک کونی هست. .نصف گروهان مشتریت میشدن. .
آون رفت سمت دوشش…کیر برادرزن اوباما تو کونت