کونی بودن و بی غیرت شدن

1402/07/12

سلام دوستان این ماجرائی که میخوام براتون بنویسم کمی طولانیه و البته کمی هم فانتزی چاشنیش کردم امیدوارم از خوندنش لذت ببرید.
خب اول از خودم بگم اسمم یونس هست 45 سالمه قدم 178 هست و متاهلم و دوتا پسر دارم یکیش 16 و دومی هم 10 سالشه زنم اسمش مهشید هست 40 سالشه و قدش 172 هست و وزنش 75 هیکل خیلی خوبی داره سینه هاش سایزش 75 . خب وقتی دبیرستانی بودم اولین بار تو عمرم کون دادم راستش اون موقع درد زیادی کشیدم ولی همون دوستم چند بار دیگه منو از کون کرد یه جورائی کم کم از کون دادن داشتم لذت میبردم خب اون موقع چون زیاد موقعیت نداشتیم زیاد هم نمیتونستم کون بدم شاید اون زمان کلا هفت هشت بار بیشتر بهش کون ندادم البته کیرش هم خیلی معمولی بود فقط اولین بار خیلی درد داشتم که خب اون موقعیت دیگه تموم شد و رفتم دانشگاه که تو یه شهر دیگه خوابگاه گرفته بودم و اونجا هم با یکی دوست شدم که هم اتاقیم نبود ولی گاهی اوقات که موقعیتی پیش میومد میرفتم پیشش و بهش کون میدادم که کیر این دوستم یکمی بزرگتر و کلفتر از کیر اولی بود که بازم خب بیشتر دردم میگرفت و ولی بعدشم بیشتر کیف میکردم دیگه یه جورائی کونی شده بودم و دوست داشتم از هرکی خوشم میاد بهش کون بدم ولی خب نمیشد که راحت به همه کون بدم و برام بد تموم میشد دیگه با این دوستمم چندین بار باهاش خوابیدم حسابی هم اون حال میکرد هم من که درسمون تموم شد و دیگه رابطه ام با اینم تموم شد و بعدشم که دنبال کار بودم یه شرکتی استخدام شدم و بعدشم ازدواج کردم دیگه نشد که با کسی از کون حال کنم ولی در عوض وقتی با مهشید ازدواج کردم طعم و مزه کس رو چشیدم و دیگه راستش کون دادن را فراموش کرده بودم چقدر با زنم حسابی از کس باهاش حال کردم . دیگه زمان همینطوری برامون میگذشت و بچه دار شدیم بعدشم بچه دوممون هم بدنیا اومد راستش دیگه سکسهای منو مهشید هم یکمی کمتر شده بود اون اوایل که هنوز بچه نداشتیم توی سکس مهشید حسابی آه و اوه میکرد و حسابی سر صدا میکرد ولی از وقتی بچه هامون بدنیا اومده بودن خب دیگه نمیشد مثل قبل راحت با هم حال کنیم تا اینکه میخواستیم جابجا بشیم و بریم خونه جدید برای همین یه روز مهشید گفت این خرت و پرتای توی انباری را بدیم بره دیگه با خودمون نبریم اون خونه منم گفتم باشه و گفتم پس بزار پنجشنبه با هم بریم ببینیم چی بدرد میخوره چی بدرد نمیخوره مهشید هم قبول کرد . پنجشنبه که برگشتم خونه مهشید گفت پسرهارو ببر خونه مامانت یه کمی هم کار داریم نمیدونستم منظورش چیه ؟ منم پسرا رو بردم خونه مادرم گذاشتم و برگشتم چند وقتی هم بود سکس نکرده بودیم . وقتی برگشتم با مهشید رفتیم پائین که انباری رو بریزیم بیرون تا هرچی بدرد نمیخوره بدیم به این وانتی ها که میان داد میزنن وسایل خونه خریداریم . مهشید یه تاپ تنش کرده بود که سینه هاش نصفش بیرون بود و یه شلوار استرج که هروقت خم میشد کاملا کون قلمبه اش از عقب خود نمائی میکرد منم چند وقتی بود باهاش سکس نکرده بودم موقع کار کردن وقتی مهشید خم میشد دستمو میکردم لای کس و کونش و براش میمالیدم اونم هی میگفت نکن دیونه حشری میشم اینجا جاش نیست ولی من ول کن نبودم هی با کس و کونش بازی میکردم که صدای یکی از اینائی که میخریم میخریم داشت میومد مهشید گفت بدو برو بهش بگو وایسه اینارو بدیم بره منم دیگه اصلا فکر نکردم که الان کی میاد و زنم اینطوری جلوش هست رفتم و به یارو وانتیه گفتم وایسه اونم وایساد و یکمی رفته بود جلو دنده عقب گرفت و اومد دیدم یه پیر مردیه بهش گفتم یکمی وسایل انباری داریم بیا ببین چند برمیداری؟ یارو هم گفت باشه و ماشینشو خاموش کرد بهش می خورد 60 -65 سالش باشه لاغر بود قیافه اش یکمی آفتاب سوخته بود ولی چندش نبود معمولی بود شاید یه چند سانتی هم از من بلندتر نشون میداد شایدم بخاطر لاغریش بود که قدشو بلندتر نشون میده هرچی بود یه پیرمردی بود . آوردمش تو پارکینگ تازه اونجا وقتی زنمو دیدم که با تاپ و شلوار تنگ هست یکمی به خودم اومدم که چرا قبلش به مهشید نگفتم اینطوری لباس نپوشه ولی دیگه کاری بود که شده بود و یارو هم زنمو اینطوری دیده بود . اینم بگم که این ساختمونی که ما توش ساکن بودیم همیشه ساکت و آروم و خلوت بود اون روز هم مهشید برای همینکه کسی نمیاد تو پارکینگ اینطوری اومده بود دیگه یارو پیره مرده وقتی زنمو دید یه سلامی بهش کرد مهشید هم بهش سلام کرد قشنگ دیدم پیره مرده همون اول داره زنمو با چشماش میخوره مهشید هم به پیره مرده گفت اینارو چند برمیداری ؟ یارو هم مثلا هی وسایل رو نگاه میکرد هی نگاه زنم میکرد بازم با وسایل ور میرفت بلاخره گفت مثلا فلان قیمت که مهشید هم شروع کرد به چک و چونه زدن با یارو بلاخره کم کم انگار یارو داشت نرم میشد که قیمت بهتری بده همش با مهشید چشم تو چشم حرف میزد و حتما نگاه سر سینه زنم میکرد بعد یارو گفت دیگه چی دارید؟ بیارید خوب برمیدارم که مهشید هم گفت یکمی هم بالا وسایل داریم اگر خوب میخری بگم شوهرم بیاردشون گفت اره بگو بیاره برمیدارم مهشید هم رو کرد به من و گفت عزیزم میشه بری اون وسایل که نمیخواستیمشون بیاری ؟ منم یکمی مردد شدم برم یا بگم خود مهشید بره بیاره ولی نمیدونم چرا انگار دوست داشتم اینارو با هم تنهاشون بزارم یه حسی اینو بهم هی تو گوشم زمزمه میکرد تنهاشون بزارم گفتم باشه عزیزم بعد دیگه زنمو با اون پیره مرده تنها گذاشتمو رفتم از پله ها برم بالا ولی یه پاگرد رفته بودم که نمیتونستم دیگه برم بالا یه حس کنجکاوی اومده بود سراغم که نمیتونستم برم بالا برای همین پا برهنه شدم چون دمپائی پام بود اگر با دمپائی میرفتم پائین صدای پامو میشنیدن پا برهنه شدم و پاورچین رو پنجه پام خیلی بی سر صدا رفتم پائین از توی راه پله اگر سر خم میکردی میشد توی پارکینگ را دید منم یواشکی جوریکه دیده نشم یه سرک کشیدم دیدم زنم هنوز داره یکمی وسایل از انباری درمیاره و قشنگ وقتی خم میشه توی انباری کون قلمبه و گردش توی اون شلوار تنگ جلوی چشم پیر مرده قرار میگیره نمیدونم از قصد اینکارو میکرد یا نه ولی دو سه بار حسابی کونشو به یارو نشون داد که دیگه پیره مرده انگار طاقتش تموم شده باشه میخاست مطمئن بشه کسی نیست یه نگاه دور و برش انداخت منم سریع قایم شدم تا منو نبینه بعد یهوئی صدای مهشید رو شنیدم که ای ولم کن چکار میکنی عوضی ولم کن ولی صداش خفه شد یه نگاه کردم دیدم از پشت چسبیده به زنم و دم دهنشو گرفته مهشید هم داره سعی میکنه از دستش دربیاد ولی اون محکم گرفته بودتش یکمی مهشید تقلا کرد ولی فایده نداشت پیره مرده با اون یکی دستش انداخت دور شلوار مهشید و با شورتش تا رو زانوش کشید پائین و با همون دست شلوار خودشو هم با شورتش کشید پائین از اون فاصله فقط میتونستم ببینم چسبیدن به هم و از کمر به پائین هردوشون لختن . همینطوری که جلوی دهن زنمو گرفته بود با اون دستش داشت کیرشو هدایت میکرد تا بکندش تو کس زنم منم داشتم نگاهشون میکردم گاهی مجبور میشدم قایم بشم تا لو نرم دیگه سر صدائی شنیده نمی شد مطمئن بودم یارو داره زنمو میکنه منم داشتم از شدت هیجان سکته میکردم اصلا باورم نمیشد که از دیدن گائیده شدن زنم لذت ببرم کیرم حسابی سیخ شده بود دوست داشتم بیشتر ببینم دارن چکار میکنند؟ بازم به سرکی کشیدم دیدم به به دیگه زنم خودش خم شده و دستاش به دیوار تکیه داده پیرمرد هم حسابی داره تو کس زنم تلمبه میزنه . صداشون واضح نبود انگار مثل دم گوشی با هم حرف میزدن ولی کاملا مشخص بود که زنمم داره از کس دادن بهش لذت میبره چون خودشو حسابی خم کرده بود و کونشو براش قمبل کرده بود اونم هی محکم تو کس مهشید تلمبه میزد از بس داشتن حال میکردن که دیگه به اطرافشون هم نگاه نمیکردن منم یکمی راحت تر میدیدمشون وای چه صحنه ای رو می دیدم زنم کونش لخت و یه پیرمرد لاغر داشت از پشت کس زنمو میگائید داشتم از دیدنشون بینهایت کیف میکردم ، پیر مرده دیگه داشت تند تند تو کس زنم تلمبه میزد و گاهی هم یه سیلی میزد رو کون سفید مهشید که مهشید سعی میکرد جیغ نزنه با یه دستش دهنشو گرفته بود و کونشو میداد سمت مرده تا محکمتر کسشو بگاد دیگه یارو هم انگار داشت آبش میومد که ناله هاش بلندتر شده بود شاید اگر یکی از همسایه ها یهویی میومد بیرون کلا بی آبرو می شدیم ولی خوشبختانه تا وقتی کارشون تموم نشده بود هیچ کسی از همسایه ها نیومد بیرون . دیگه پیر مرده انقدر محکم میکردش که یهوئی از حرکت ایستاد و خودشو چسبوند به دم کون زنم و هی میلرزید نفس نفس میزد کون زنمو چنگ میزد و میزد در کونش دیگه منم دیدم بهتره برم و یکی دو دقیقه دیگه بیام تا اینا خودشونو جم و جور کنن منم سریع یواشکی رفتم بالا و یکمی صبر کردم و با سر و صدای بلندتر برگشتم پائین تا مهشید رو دیدم اونم انگار هنوز تو حس و حال کاری بود که کرده بود یه نگاهی بهم کرد و هیچی نگفت و رفت بالا به یارو پیرمرد گفتم چی شد به خانمم چیزی گفتی انگار عصبانی بود ؟ یارو هم گفت نمیدونم من چیزی بهش نگفتم نمیدونم از چی عصبانی بود ؟ یه نگاهی به کیر یارو کردم دیدم انگار هنوز شقه و یه وری توی شلوارش باد کرده بود . نمیدونستم چی بگم یکمی همدیگرو نگاه میکردیم یه چیزی درونم می گفت بزار بره ببرش خونه هم تو رو بکنه هم مهشید و بازم یکمی به کیرش نگاه کردم پیر مرده هم همینطوری بهم نگاه میکرد رفتم جلوتر یارو داشت با تعجب بهم نگاه میکرد هیچی نداشتم بهش بگم ولی همه وجودم داشت التماسش میکرد برای همین دیگه بدون اختیار دستمو بردم و کیرشو مالیدم یارو جا خورد گفت چیکار میکنی ؟ گفتم حرف نزن دیدم چطوری داشتی زنمو میکردی اینو که گفتم یارو نیشش باز شد گفت دیدی ؟ گفتم اره دیدم ، بعد همینطوری که کیرشو داشتم از روی شلوارش میمالیدم گفتم دوست دارم ببینم کیرت چقدره ؟ که زنم اونطوری داشت بهت حال میداد ؟ اونم گفت ای به چشم و داشت شلوارشو برام باز میکرد شلوارشو داد پائین و وای چی میدیدم بد مصب کیر نبود دسته تبر بود باورم نمیشد چنین کیری داشته باشه . یه کیر که باور کنید راحت 22-23 شایدم 24 سانت بود کلفت و رگ دار نه به اون لاغریش نه به این کیر هیولائی که داشت کیر من 15 سانته . همیشه فکر میکردم کیر با حالی دارم ولی کیر این مرتیکه منو سر افکنده ام کرد اینقدر کیرش خوشگل و با حال بود که بدون اینکه اون ازم بخواد خودم جلوی کیرش زانو زدم و کیرشو براش ساک میزدم وای نصف کیرش و میتونستم تو دهنم بکنم نصف دیگه اش بیرون میموند یارو هم خر کیف شده بود هم زنمو گائیده بود هم من داشتم براش ساک میزدم هی میگفت جون بخور کسکش بخور با همین کیر کلفتم کس زنتو گائیدم و گشادش کردم جون بخور کیرمو منم حسابی دیوونه کیرش شده بودم خوب مک میزدم . مزه آب منیش میومد توی دهنم روی کیرش که آب کس زنم چسبیده بود حسابی داشتم باهاش حال میکردم نمیدونم چقدر براش ساک زدم اونم که تازه آبش اومده بود دیگه ارضا نمیشد بعد بلند شدم تو چشمش نگاه کردم انگار داشت با نگاهش تحقیرم میکرد کیرشو گرفتم و براش مالیدم گفتم کیرتو دوست دارم میشه بیائی بریم خونمون اونم که از خدا خواسته گفت بریم که دلم میخواد جفتتونو با هم بکنم . گفتم پس زود اینارو بندازیم تو انباری و بریم بالا خودمم باورم نمیشد دارم یه غریبه رو دعوتش میکنم تو خونه ام تا هم زنمو دوباره بکنه هم خودمو . سریع همه چیز رو ریختیم تو انباری و یارو گفت بزار برم ماشینو قفل کنم خنده ام گرفته بود یه وانت درب و داغون داشت ولی میترسید بدزدنش . رفت و برگشت گفتم راستی اسمت چیه ؟ گفت حسن گفتم حسن خیلی شانس داریا امروز من حالم این مدلیه ولی فکر نکن هر روز میتونی بیائی بهت حال بدیم حسن هم گفت باشه هر چی تو بگی منم اسممو بهش گفتم . بعد با هم رفتیم بالا در واحدو باز کردم فکر میکردم مهشید تو پذیرائی باشه ولی نبود صداش کردم جوابی نشنیدم رفتم جلوتر دیدم صدا از حمام میاد یهوئی به فکرم زد که با حسن بریم تو حموم و همون جا با مهشید حال کنیم به حسن گفتم یالا لباسهاتو در بیار هم اون هم خودم کامل لخت شدیم وای وقتی کیرشو میدیدم کیف میکردم حسن کیرش شق شده بود و انگار داشت لحظه شماری می کرد تا زودتر بپره تو حموم و بازم با زنم حال کنه داشت کیرشو میمالید . بهش گفتم صبر کن و صدات در نیاد من اول میرم تو تو بعدش بیا . من در حموم را زدم و مهشید گفت توئی یونس ؟گفتم اره عزیزم منم میخوام بیام حموم مهشید گفت صبر کن من بیام بیرون بعدش بیا ولی من در حموم را باز کردم و رفتم داخل که حسن هم اصلا منتظر نموند پشت سر من وارد حموم شد مهشید هم زیر دوش بود و پشتش با ما بود تا برگشت و حسن رو لخت توی حموم دید یه جیغی زد و منم سریع بغلش کردم و گفتم نترس عشقم نترس چیزی نیست ولی مهشید شوکه شده بود که چرا این یارو لخت اومده توی حموم منم هی داشتم ارومش میکردم مهشید هم دیگه برگشت بهم گفت یونس دیونه شدی چرا این یارو را اوردیش خونه منم برای اینکه دیگه این قضیه را تمومش کنم به مهشید گفتم عشقم میخام یه چیزی بهت بگم من دیدمتون وقتی داشتین توی پارکنیگ با هم حال میکردین مهشید هم دیگه وقتی اینو از من شنید ساکت شد بعدش دیدم حسن اومد جلوتر و دست زنمو گرفت و گفت دیگه ادا در نیار بیا که میدونم هنوز دوست داری با کیرم حال کنی مهشید و از بغلم در اورد و مهشید هم یه نگاهی به من کرد منم با یه لبخندی بهش اوکی دادم حسن با دستش گذاشت رو شونه مهشید و فشارش داد تا بشینه براش ساک بزنه مهشید هم نشست جلوی کیر حسن بازم بهم نگاه کرد منم گفتم مهشید جون بی خیال همه چیز امروز یه روز متفاوته برامون به هیچی فکر نکن مهشید هم با دست کیر حسن را گرفت و کیرشو کرد تو دهنش حسن هم هی میگفت جون جون شما دوتا عجب جنده هائی هستین منم نشستم پیش مهشید مهشید هم کیر حسنو اورد و گفت بیا میخواهی ساک بزنی ؟ منم گفتم اره عشقم منم کیر حسنو جلوی زنم ساک میزدم مهشید هم بهم نگاه میکرد و میخندید همینطوری یکمی من ساک میزدم یکمی مهشید تا اینکه حسن مهشید را بلندش کرد گفت دستاتو بزار رو دیوار تا به کست حال بدم مهشید هم همین کارو کرد و کس و کونشو داد عقبتر و کمرشو قوس داد حسن هم کیرشو کرد لای رونهای زنم و بهم نگاه کرد و گفت خیلی حال میده جلوی تو دارم زنتو میکنم بعد یه فشار داد و مهشید یه آه بلندی کشید و فهمیدم داده تو کس زنم همینطوری هر چند ثانیه یک بار کیرشو میزد تو کس زنم و مهشید آه میکشید بعد دوتا کپل زنمو گرفت توی دستش و شروع کرد تلمبه زدن تو کس زنم و که مهشید هم داشت از گائیده شدن کسش توسط کیر کلفت حسن کیف میکرد و حسابی توی حموم داشت آه و ناله میکرد حسن چنان محکم کس زنمو میگائید که من اینطوری تو کسش تلمبه نزده بودم زنمم هرچی اون محکمتر میگائیدش انگار بیشتر لذت میبرد هی میگفت اخخخخخ واااایی جوووننننن کسمو بگا کسمو بگا ، حسن یه چند دقیقه ای محکم کس زنمو جلوم گائید کشید بیرون بهم گفت بیا بخورش کسکش منم نشستم کنار مهشید کیر حسن رو کردم توی دهنم و براش ساک میزدم وای که نمیدونید چقدر لذت میبردم قشنگ مزه اب کس زنم را از کیرش میچشیدم بعد دوباره جلوی چشم کیرش و با کس زنم تنظیم کرد محکم زد تو کسش تا بیخ کیرشو کرده بود تو کس زنم هی فشارش میداد و زنم ناله میکرد و دوباره شروع کرد تلمبه زدن تو کس مهشید ابش هم قرار نبود بیاد قشنگ سه چهار بار توی حموم مهشید را سر پا گائیدش که مهشید دیگه گفت نمیتونم وایسم ، بیچاره حسابی کسش گائیده شده بود چندین بار هم پشت سر هم ارگاسمش کرده بود دیگه به حسن گفتم یکمی امان بده زنم یه استراحتی بکنه میبینی که نمیتونه وایسه حسن هم خندید و گفت باشه ولی بهتون بگم امروز جفتتون مال منید منم گفتم باشه حسن جان ولی خب یکمی هم بزار زنم نفس بکشه ، مهشید هم که دیگه حسابی ارگاسم شده بود یکمی بی حال شده بود گرفتمش و یه ابی به تنش زدم تا سر حالتر بشه مهشید گفت وای یونس کسمو جر داد هیچی بهش نمیگی میزاری زنتو جر بده ؟ منم گفتم عشقم نترس چیزی نمیشه داریم لذت میبریم با هم ، مهشید گفت تو خیلی بیغیرتی مگه نه؟ منم گفتم اره عشقم وقتی کس دادنتو دیدم بیغیرت شدم تو هم داری حال میکنی دیگه مگه نه؟ مهشید هم گفت اره خیلی حال میده کیر غریبه کسمو میگاد ، دیگه سه تائی یه دوشی گرفتیم و اومدیم بیرون . و با حسن رفتیم توی اتاق خوابمون و حسن مهشید رو برد رو تخت و خوابوندش و رفتم سراغ کسش و کس زنمو میکرد دهنش و لیسش میزد و کیف میکرد و با دستای بلندش هم هر دوتا سینه زنمو گرفته بود توی دستاش و مثل انار میچلوندشون مهشید هم زیرش حال میکرد و هی اه و اوه میکرد که دیگه مهشید داشت التماسش میکرد تا پاشه و بکندش ، حسن هم با کیر کلفتش نشست جلوی کس زنم بین رونهاش و کیرشو فرو کرد تو کس زنم و افتاد روش و د بکن خیلی وحشیانه محکم داشت کس زنمو میگائید و همش بهم میگفت دارم زن خوشگلتو جلوت میکنم حال کن زنت چه کسی داره؟مهشید هم حسن رو بغلش کرده بود و هی ناله میکرد یکمی روی مهشید از روبرو گائیدش بعد مهشید رو به پهلو خوابوندش و یه پاشو اینقدر اورد بالا که تقریبا پاش نسبت به بدنش عمود شده بود و کیرشو از بغل چپوند تو کس زنم که مهشید جیغش دراومد و حسن پای مهشید رو حسابی از هم بازش کرده بود و داشت کسشو میگائید و مهشید هم همش جیغ و اه و ناله میکردو با یه دستش هم داشت خودش کسشو میمالید معلوم بود داره بینهایت حال میکنه از این سکس با کیر بزرگ و کلفت یه پیره مرد غریبه هی با اه و ناله میگفت اخ جرم بده جرم بده ، حسن هم مثل اسب داشت کس زنمو میگائید . حسن هم دستاش بیکار نبود یا میزد روی پستونای مهشید و نوک پستوناشو میگرفت و فشارشون میداد یا از پشت میزد رو کون سفید و نرمش . دیدن مهشید وقتی اینطوری داشت گائیده میشد خیلی حشری کننده بود منم رفتم جلو و نشستم جلوی صورت مهشید و کیرمو دادم برام ساک بزنه مهشید هم کیرمو میخورد و گاهی هم که خیلی از کسش لذت میبرد کیرمو درمیاورد و به حسن میگفت اخ جرم بده جرم بده شوهرم نمیتونه اینطوری جرم بده کسم باید با کیرت جر بخوره وای بزن بزن بزن حسن بزن حسن کسمو جرش بده و بعد کیر منو میکرد دهنش و محکم مک میزد . حسن کیرشو از کس مهشید درآورد گرفت توی دستش و تکون تکونش میاد بهم گفت بیا کیرمو بخور کسکش منم خم شدم سمت کیر حسن و کیرشو کردم دهنم و براش ساک میزدم مهشید کیر منو میخورد منم کیر حسن را میخوردم بعد کیرشو دارودرم و خودم کیرشو گذاشتم لای کس زنم و حسن هم خنده ای کرد و کیرشو محکم زد تو کس مهشید که بازم جیغشو درآورد و هی میگفت وای یونس خان کس زنت گائیدن داره بخدا هی تند تند با همون پوزیشن از پهلو داشت زنمو حسابی میگائید منم سرم نزدیک کس زنم بود و داشتم از نزدیک گائیده شدن کسشو میدیدم و لذت میبردم که یه کیر گردن کلفت داره زنمو میکنه . یه چند دقیقه ای هم توی این پوزیشن حسن زنمو خوب کرد بعد کیرشو کشید بیرون و مهشید رو دمرش کرد بیچاره مهشید از بس گائیده شده بود نا نداشت و مثل یه تیکه گوشت توی دستای حسن افتاده بود و حسن هم هر جور که عشقش میکشید با زنم حال میکرد . وقتی حسن مهشید را دمرش کرد دو سه تا سیلی خوابوند در کون زنم که مهشید با هر چکی که به کونش میخورد جیغش میرفت هوا واقعا هم بیشرف همچین میزد رو کون خوشگل زنم که جای انگشتهاش رو کون سفیدش میموند منم که واقعا کیف میکردم یکی داره وحشیانه با زن خوشگلم حال میکنه خودم هیچوقت توی سکس کتکش نزده بودم همیشه سکسمون رمانتیک و آروم بود ولی حسن که عین خیالش نبود معلوم خیلی هم بکنه و حشری یه بار توی پارکینگ ابشو تو کس زنم ریخته بود و توی حموم هم اینقدر کسشو گائید تا چندبار پشت سر هم ارضاش کرده بود ولی هنوز آبش نمیومد نمیدونستم چطوری میتونه اینقدر جلوی خودشو بگیره بیشرف با اینکه سن و سالی ازش گذشته بود از منم حشری تر و قویتر بود من بود ده بار آبم اومده بود ولی حسن یکبار فقط آبش اومده بود و نزدیک به یک ساعت بود داشت زنمو حسابی میکرد . دیگه حسن مهشیدو که دمر کرده بود پاهاشو از هم بازش کرد و رفت رو کون مهشید و کیر دراز و کلفتشو با چاک کس زنم میزون کرد و کرد تو کس مهشید و همینطوری که رو کون و کمر مهشید افتاده بود داشت تو کسش تلمبه میزد مهشید بازم زیر حسن هی اه و ناله میکرد مثل یه تیکه گوشت زیرش ولو شده بود و حسن هم هی میگائیدش و بازم کیرشو درمیاورد و بهم میگفت بیا بخورش منم براش میخوردم و میکرد تو کسش بعد که یکمی افتاده بود رو مهشید از روی کمرش بلند شد و هی با پنجه های بزرگ و انگشتاای لار کشیده اش کون مهشیدو چنگ میزد و هر در کونی میزد رو کون مهشید و کسش میگائید و ازش میپرسید دوست داری جنده خانم خوب میکنمت مهشید هم ناله میزد و میگفت وای آره آره آره بکن فقط بکن وای کیرت داره میره تو شکمم کسکش چرا اینقدر کیرت درازه وای کسمو گائیدی بیشرف کسمو گائیدی دیگه جون ندارم ولم کن تورو خدا ولم کن دیگه نمیتونم بهت کس بدم کسم درد گرفته بسمه تورو خدا ولی حسن میخندید و ولکنش نبود همینطوری که زن بیچاره ام زیرش داشت ناله میزد حسن بهم اشاره کرد منم رفتم نزدیکش دم گوشم گفت برو وازلین بیار میخام زنتو از کون بکنم وای منم دیگه اصلا عقلم کار نمیکرد زودی رفتم از کشو میز توالت مهشید وازلین را برداشتم مهشید که دید من از میز چیزی برداشتم با خستگی و بی رمقی گفت یونس اون چیه اون چیه منم گفتم هیچی عشقم تو بخواب و قوطی وازلین رو دادم به حسن ، حسن هم در قوطی را بازش کرد با انگشت اشاره اش که فکر کنم راحت 12-13 سانتی میشد یه انگشت از وازلین رو برداشت و برد لای کون مهشید و شروع کرد مالیدن رو سوراخ کونش که مهشید انگار متوجه شد که میخاد باهاش از کون سکس کنه هی میخواست تقا کنه تا از زیر حسن خودشو دربیاره که حسن با ارنج دست دیگه اش افتاده بود رو کمر زنم و با انگشت چربش کرد تو کون مهشید بیچاره از درد جیغ دراومد و حسن هم کامل زنمو زیر خودش مهار کرده بود و با انگشتش داشت تو کون زنم را چربش میکرد و کیرشم که همچنان تو کسش بود دیگه خودتون این صحنه را تصور کنید که زنم هی جیغ و اه و ناله التماس که یارو ولش کنه و حسن هم که دیگه فهمیده بود هیچ بخاری از من بلند نمیشه و دارم با شهوت به زنم نگاه میکنم که حسابی باهاش سکس کرده و هرکاری هم با زنم میکنه من اصلا مانعش نمیشم دیگه راحت واقعا داشت یه جورائی بهش تجاوز میکرد . وقتی چند دقیقه همینطوری با آرنجش روی کمر مهشید بود و داشت کونشو برای کیر کلفتش آماده میکرد مهشید هم که میدید من هیجکاری نمیکنم براش هی فحشم میداد و میگفت کسکش داره زنتو جر میده مادر جنده بیا نزار به کونم دست بزنه ولی من نشسته بودم و فقط تماشا میکردم دیگه مهشید جد و اباد منو فحش بارون کرد و انگار کونش هم دیگه آماده گائیدن شده بود که با یه حرکت حسن کیرشو از کسش دراورد و وازلین مالیش کرد و مهشید هم که خسته و بی جون بود از بس هم تقلا کرده بود و هم کس داده بود فقط دمر خوابیده بود حسن هم دو طرف کونشو گرفت و از هم بازش کرد و مهشید هم دیگه جون نداشت مانعش بشه حسن هم کیرشو گذاشت دم سوراخ کون زنم و فروش کرد تو کونش که اینبار دیگه جیغ مهشید کر کننده بود وای مطمئن بودم همه همسایه ها اگر خونه بودن حتما میشنیدن صدای جیغ زنمو حسن کامل همه کیرشو تا ته کرده بود تو کون مهشید و خوابید روش بیچاره مهشید تشکو چنگ میزد و بالشتو گاز میگرفت از درد کونش داشت جونش درمیومد اشکش سرازیر شده بود و هی التماس میکرد تا کیرشو دربیاره ولی حسن عین خیالشم نبود و کامل زنمو مهار کرده بود و خوابیده بود روش با اینکه هیکل لاغری داشت ولی کسکش خوب زوری داشت . دیگه شاید نزدیک هفت هشت ده دقیقه همینطوری حسن رو کون و کمر زنم خوابیده بود اولش مهشید خیلی فحش میداد و التماس میکرد ولی هی رفته رفته هم خسته تر شد هم انگار میدید که من که براش کاری نمیکنم و از پس حسن هم برنمیاد دیگه داشت آروم میگرفت و حسن هم که دید مهشید دیگه چیزی نمیگه اونم کم کم شروع کرد تو کون زنم تلمبه زدن که بازم مهشید انگار درد میکشید ولی به حسن میگفت تورو خدا یواشتر یواشتر کونم داره پاره میشه خدا بکشدت حسن هم میگفت جووووووووووونننننننننن بخدا هیچ وقت چنین کونی نکرده بودم لامصب اخه تو همه چیزت عالیه لعنتی از وقتی تو پارکینگ برام قمبل کردی به خودم قول دادم که هرطور شده باید از کون بکنمت مهشید هم میگفت خب حالا بسه نمیخاد تعریف کنی حسن هم میخندید و راحت داشت کون زنمو میگائید هی تا نصف میکشید بیرون و میکرد تو کونش و میدیدم زنم زیر کیر حسن وقتی داره از کون میکندش داره لذت میبره و به بکنش میگه وای جون بکن حسن جون وای کونمو مثل کسم داری جرش میدی ف مهشید رو کرد به منو گفت کسش بین زنتو چطوری داره جر میده بدبخت بیغیرت باید مادر و خواهرتو هم بدی همین حسن بکندشون جنده هارو مهشید داشت دق دلی مادر شوهر و خواهرشوهرشو توی سکس با تحقیر کردنم به روم میاورد حسن هم همش کیف میکرد و میزد رو کون زنم و به مهشید میگفت برات میکنمشمون مهشید جونم این شوهر کسکشت که از تو که زنشی گذشته و تورو داده بهم بکنمت حتما مادر و خواهرشم میده تا اونارو هم جرشون بدم مهشید هم تو چشام نگاه میکرد و میگفت اره حسن جون دوست دارم اون خواهر جندشو اینقدر بکنیش تا جر واجر بشه حسن هم بلند بلند میخندید و میگفت باشه باشه مهشید جون همشونو میکنم منم کیر به دست نشسته بودم نگاهشون میکردم و کیف میکردم راستش دیگه هیچی برام اهمیتی نداشت چه خواهرمو بکنه چه مادرمو البته مادرم بیچاره دیگه سنش بالا رفته بود ولی دوتا خواهر داشتم مثل ماه که مومئن و چادری بودن و اهل این چیزا نبودن که دیگه حسن اینقدر زنمو از کون گائیدش که هردوشون ارضا شدن مهشید که چندین بار و حسن هم آبش اومد و همشو ریخت تو کون زنم و خوابید روش نفس نفس میزد هی کیرشو فشار میداد تو کون زنم مهشید هم که مثل جنازه ولو شده بود . دیگه حسن هم اخرین تکونهاشو رو کمر مهشید زد و اونم ولو شده بود روی مهشید یکمی همونطوری خوابیده بودن که مهشید از اون زیر به حسن گفت تورو خدا درش بیار دیگه سوراخ کون برام نزاشتی ، حسن هم کیرشو از تو کون زنم دراورد و خوابید رو تخت کیرش لامصب هنوزم شق بود . یه نگاهی به سوراخ کون مهشید کردم اوف اندازه چی باز شده بود سوراخش مهشید هی سعی میکرد سوراخشو جمع کنه که آب منی حسن ازش سرازیر میشد و میرفت لای چاک کسش و سر میخورد میرفت پائین . یه نگاهی به کیر حسن انداختم که کم کم دیگه داشت میخوابید سریع پریدم و رفتم سراغ کیرشو کردم توی دهنم چه مزه ای میداد مخلوط مزه کون مهشید و آب منی و عرق تنشون ولی منم اینقدر دیونه شده بودم که از هیچی بدم نمیومد و حسابی داشتم کیر بکن زنمو براش میلیسیدم و مک میزدم حسن هم میخندید و میگفت آفرین آفرین بخور کیر مو این کیر قرار خاندانتو بگای عظما ببره بخور کسکش بخور مادر جنده زنتو که حسابی جلوت گائیدم خواهر و مادرتم جلوت میگام کسکش بخور بخور منم با این حرفها فقط بیشتر تحریک میشدم تا اینکه ازش بدم بیاد اینقدر کیرشو براش خوردم که نزاشتم بخوابه و دوباره سرحالش کرده بودم قوتی وازلین هنوز روی تخت کنار مهشید بود برش داشتم و سوراخ کونمو چربش کرد و کیر حسن رو چربش کردم و سوراخ کونمو با کیرش تنظیم کردمو آروم آروم نشستم رو کیر حسن و اونم میخندید و میگفت جون جون وای تو دیگه کی هستی هم بیغیرتی هم کونی هستی وای جون یونس جون قربون کونت بشم با این حرفها مهشید هم که دمر خوابیده بود برگشت به من نگاه میکرد که نشستم رو کیر حسن و دارم رو کیرش آروم بالا و پائین میکنم مهشید هم بهم خندید و گفت از اول هم معلوم بود که کونی هستی میدونستم ولی میگفتم اشتباه فکر میکنم ولی دیگه الان مطمئن شدم و به حسن گفت حسن جون همونطوری که کون منو گائیدی کون این بی وجود و هم براش بگا تو دیگه صاحب کس و کون منو کون این بی وجود هستی حسن آقا ، منم به زنم نگاه میکردم و داشتم از اینکه بعد از مدتها کون میدادم کیف میکردم و لذتشو میبردم . مهشید هم انگار از دیدن کون دادن من خوشش اومده بود یه جون تازه ای گرفته بود بلند شد و اومد و کونشو کرد سمت من و گفت بلیسش شوهر کسکشم کس و کونمو که آب حسن اقا توشه برام بلیسش منم که مدل سجده ای نشسته بودم و کیر کلفت حسن داشت جرم میداد ولی لذت میبردم از کلفتی کیرش سرمو کردم لای کون زنم و مشغول لیسیدن و مک زدن سوراخهای گائیده شده زنم شدم که هنوزم آب منی ازش در میومد حسن هم با دیدن ما دوتا انگار حشریتر شده بود و دو طرف کون منو گرفته بود و داشت محکمتر تو کونم تلمبه میزد نفهمیدم چقدر طول کشید ولی کمتر از اونی بود که داشت با زنم حال میکرد شاید خیلی از کون هم جنس خودش خوشش نمیومد که با اون تلمبه هایی که میزد صداش بلند شد و داشت نعره میزد که فوران آبشو تو کونم حس کردم و حسن دیگه انگار نا نداشت و اخرین ضربات رو هم تو کونم زد و کیرشو کشید بیرون و افتاد رو تختمون منم که حسابی حال کرده بودم از کونی که ازم گائیده شده بود مهشید هم دراز کشیده بود و بهم گفت که کسشو براش بلیسم منم داشتم کس زنمو براش میخوردم دیگه از بوی گندی که توی اتاقمون پر شده بود نگم که همش بوی عرق و بوی کون و بوی کس و بوی آب منی همه جا رو پر کرده بود تنمون بوی گند میداد ولی با این حال من داشتم از لیسیدن بدن زنم که بوی سکس میداد لذت میبردم دیگه حسن یکمی رو تختمون استارحت کرد و اصلا به ما کاری نداشت مهشید هم اروم ناله میکرد و هر چی دلش میخواست میگفت از فحش و تحقیر تا دادن خواهرام به حسن تا بکندشون . حسن هم بلند شد و رفت توالت و خوشو تمیز کرد و برگشت و لباسهاشو تنش کرد منو زنمم نگاهش میکردیم و هیچی نمیگفتیم چون دیگه کاری نداشتیم با هم اون حسابی به جفتمون حال داده بود . حسن همینطوری که لباسشو تنش میکرد نگاهش روی مهشید بود وقتی دیگه آماده رفتن شده بود برگشت به مهشید گفت میخواهی شمارمو داشته باشی تا بازم بهت حال بدم؟مهشید هم که لخت روی تخت خوابیده بود گفت آره حسن جون شمارتو بده یونس تا بهت زنگ بزنه ، حسن هم یه خنده ای کرد و گفت آقا یونس گوشیتو بده شمارمو برای زنت بزنم تا هماهنگ کنی دوباره منم بلند شدم و گوشیمو دادم دستش و اونم شمارمو زد تو گوشیم و داد دستم گفت پاکش نمیکنی ها منم گفتم نه بابا خیالت راحت باشه حسن جان بعد رو کرد به مهشید و گفت راستی اگر خواهر شوهرهات هم کس و کونشو میخاره میتونم براشون بخارونم مهشید هم خندید و گفت اونکه حتما حسن جون تو دیگه جزئی از خانواده ما شدی امروز بهرتین روز زندگیم شد با تو این بی عرضه هیچوقت نتونسته بود مثل تو کس و کونمو حال بده ممنونم ازت بعد مهشید به حسن گفت میموندی حالا بعد میرفتی حسن هم خندید و گفت از کار و کاسبی انداختین منو ولی دمتون گرم یه حال اساسی کردم باهاتون بعد حسن دستی به شونه من زد و گفت دم تو هم گرم که گذاشتی زنتو بکنم واقعا قدر زنتو بدون خیلی با حاله و دیگه ازش خداحافظی کردیم و اونم رفت . بعد از رفتن حسن نمیدونستم عکس العمل مهشید چی میتونه باشه مهشید بلند شد و بدون اینکه چیزی بگه رفت حموم منم موندم و نشستم به فکر کردن که واقعا الان مهشید رابطه اش با من چطور میشه مثل قبل بازم همدیگرو دوست داریم یا نه ؟همش نگران این موضوع بودم بعد میگفتم مهشید شاید دیگه مثل قبل منو دوست نداشته باشه ولی بخاطر بچه هامون جدا نمیشه . دیگه مهشید از حموم اومد بیرون بهش گفتم عافیت باشه عزیزم مهشید هم با لبخندی بهم گفت مرسی عزیزم و فهمیدم که باهام قهر نیست و وشحال شدم گفتم منم برم دوش بگیرم تنم واقعا بوی بدی گرفته مهشید هم گفت آره برو بین تختو چکارش کردیم و نگاهی به تخت کردیم وای رو تختی چند جاش لکه های منی بود کثیف بد بو شده بود مهشید گفت اینو ببر بندازش ماشین لباسشوئی لباسهامونو بعدا بنداز لباسشوئی من خیلی خسته ام میخوام بخوابم جون ندارم دیگه شام هم بگیر و بعدا برو بچه هارو بیار منم گفتم چشم عشقم تو فقط دستور بده عزیزم فدات بشم مهشید هم گفت مرسی یونس جون که اجازه دادی با حسن سکس کنم ازت ممنونم منم ازش پرسیدم خوشت اومد ازش اونم با لوس بازی گفت خودت چی فکر میکنی منم گفتم مطمئنم که خوشت اومده مهشید گفت اجازه میدی بازم باهاش سکس داشته باشم ؟منم گفتم آهر عشقم کس و کون مال توئه تو اختیارشو داری بعد مهشید گفت توهم خوب کون میدادیا بد جنس رو نکرده بودی منم خندیدم و گفتم بزار برم حموم تر تمیز کنم بیام برات تعریف میکنم و رفتم حموم و اونجا هم از خوشحالی داشتم میمیردم که بلاخره یه نفری رو پیداش کردیم هم به من حال بده هم به زنم و نمیدونستم حسن با خواهرهای خوشگل و نازنینم هم میتونه سکس بکنه یا نه اینطور که مهشید براشون نقشه کشیده بود که احتمالا جفت خواهرهای چادری و مذهبیم قرار بود زیر کیر کلفت حسن اقا گائیده بشن و از این تصویر ذهنی لذت میبردم . دیگه اگر فرصتی بشه براتون تعریف میکنم که مهشید چکار کرد تا حسن بتونه هردو آبجی نازمو که مثل پنجه اقتاب بودن را زیر کیرش بخوابونه بگادتشون .

نوشته: یونس


👍 28
👎 21
51001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

951196
2023-10-04 23:49:36 +0330 +0330

کسخل بیغیرت ریدم وسط وحودت

2 ❤️

951220
2023-10-05 01:14:19 +0330 +0330

شاهنامه نوشتی

0 ❤️

951225
2023-10-05 01:23:19 +0330 +0330

کس دادن زنت دیدی دوس داری کون دادن پسرت ببینی خبر بده هم خودتو بکنم هم پسرتو

0 ❤️

951243
2023-10-05 04:30:57 +0330 +0330

یعنی کل کسخلای ایران جمع بشن نمیتونن به اندازه نویسنده این داستان یک تنه کسشعر بنویسن

تبریک میگم بهت تو به درجه سپهبد کسخلی نائل شدی و الان فرمانده کل کسخولای ایرانی

1 ❤️

951254
2023-10-05 08:09:39 +0330 +0330

تو ژانر خودش که از اول هر داستانی تو این سایت معلومه چیه. واقعا عالی بود و همه اون لذت های بی غیرتی رو کامل و خوب تصویر سازی کرده بودی و ایرادهای جز هم داشتی که مهم نیست ادامه بده. و این کامنت های منفی رو از اون کسایی که ابشون با داستانت سری اومده و مجبور شدن برن بخوابند جدی نگیر و. درکشون کن که از بی غیرتهایی هستند که حتی با خوندن این داستان ارضا شدند و سر نویسنده با فحاشی خودشونو خالی میکنند

1 ❤️

951267
2023-10-05 10:30:20 +0330 +0330

معلومه ازت نه خانواده داری ، نه زن ، اما مطمئنم پدر و مادرم نداری ، وگرنه حتی به فرض کونی‌ بودنت چطور می‌تونی اجازه بدی کسی که خودتو زنتو کرده خواهراتم بکنه؟ تف تو قیافه‌ت ، البته حیفه تف!

1 ❤️

951281
2023-10-05 12:40:04 +0330 +0330

یونس جون خیلی دلم میخواد جای حسن باشم هر دو شما رو بکنم

0 ❤️

951282
2023-10-05 12:40:37 +0330 +0330

عالی بوود لذت بردم

0 ❤️

951293
2023-10-05 14:46:03 +0330 +0330

یونس جان شما فانتزی من رو گفتی . دوست داری دوست بشیم ؟

0 ❤️

951339
2023-10-05 21:03:39 +0330 +0330

چون اغراقش زیاد بود فکر کنم همش فانتزی بوده ولی اگه خواستی فانتزی هات عملی بشه خودم درخدمت خودت وخانمت هستم

0 ❤️

951400
2023-10-06 03:12:06 +0330 +0330

خوب بود

0 ❤️

951413
2023-10-06 05:01:44 +0330 +0330

چرا همش چرت مینویسین خوب

0 ❤️

951423
2023-10-06 07:55:44 +0330 +0330

کاش از این بی‌غیرت ها یکی گیر ما بیاد بتونیم زنش رو جلوش پاره کنیم

0 ❤️

951476
2023-10-06 15:37:30 +0330 +0330

شما وسایل خونه رو برده بودین چطوری رفتین روتخت خواب کسکش جرقی

0 ❤️

951503
2023-10-06 22:28:44 +0330 +0330

امان از این کیرای ۲۰ چند سانتی جادویی شهوانی که سن و سال هم سرشون نمیشه پیرمرد ۶۵ ساله هم سه بار بدون خوابیدن کیر می‌تونه بکنه ، همه زنها هم جنده تشریف دارن تازه از کون دادن بدون دست زدن به کص ارضا میشن .
خودت که گفتی فانتزی چاشنی کار کردی فقط نگفتی که قسمت بیوجودی و کونی بی بخار بی عرضه… اصل جنس بود ، الباقی داستان هم ، تراوشات یک ذهن جلقی ، کونی ، بی عرضه بیمار هست که تو هپروت داستان نوشته .
بهتر تا بیشتر به گای سگ نرفته مخ پلید کثیفت ساقیت عوض کنی کونی .

0 ❤️

951505
2023-10-06 22:40:51 +0330 +0330

آفرین نهههه آفرین .ازت نویسنده فیلمنامه پورن خوبی در میاد. مطمئنا واقعی نیست یا میشه گفت فانتزیته که نمیتونی بهش برسی یا فقط نبوغ نویسندگیته تلاش کنی فیلمنامه رو به شبکه های پورن میتونی بفروشی 👍 😂

0 ❤️

951838
2023-10-08 22:24:54 +0330 +0330

ابله بیمار 🦓🦓🦓🦓

0 ❤️

952673
2023-10-14 19:13:49 +0330 +0330

داستان بعدی آرزومه ماجرای خواهر ها و مامان چاقت باشه که مامانت به حسن با ساپورت تنگ کون میده

0 ❤️

953168
2023-10-17 21:06:27 +0330 +0330

من تجربه مشابهی مثل حسن داشتم
ولی همون اول برام اتفاق نیوفتاد که با هردوشون باشم

0 ❤️

970191
2024-02-09 08:35:46 +0330 +0330

عالی بود منظر دومیشیم

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها