گی ایمان و علی

1397/08/15

سلام دوستان من ایمانم (مستعار) 20 سالمه وزنم 80 و قدم 185 و مثل خیلی ها که اینجان نه هیکل شیش تیکه ای دارم و نه کیر بزرگی (15 سانت) این خاطره بر میگرده به دو سال پیش که با یه اکیپ رفتیم جمکران من از اول سفر یکی از دوستان دوران بچه گیم رو پیدا کردم که از همون بچه گیش هم سفید و خوش استیل بود(بهش نظر نداشتم) این رفیق ما هم وشو کار بود ویک سال از من کوچیک تر بود و هیکل روی فرم و خوش تراش با قد 175 داشت…
بریم سر اصل مطلب
رسیدیم جمکران و گفتیم بریم توی شبستان حرم بخوابیم از اونجایی که هوای قم مخصوصا منطقه جمکران خشکه واقعا سرمای سوزناکی توی پاییز داره و منم پتو نبرده بودم و به دوستم علی گفتم که من پتو ندارم اون گفت عیب نداره بیا دو تایی استفاده میکنیم منم گفتم باشه و خوابیدیم بعد از حدود یک ساعت آروم صدام کرد و منم خسته بودم جواب ندادم که دیدم بعد از لحظاتی یه چیزی امد توی شلوارم و بعد رفت توی شرتم و کیرمو شروع کرد مالوندن منم قفلی زدم عین جن از جام پریدم که دیدم رنگش پرید منم که دیدم خودش میخاره بحثو باهاش باز کردم و همونجا شروع کرد به مالوندن تا بهش گفتم در همین حد راضی یا بیشترم دوست داری گفت بیشترم پایه اتم گفتم باشه بریم فعلا بیرون تا ببینیم چی میشه .
امدیم بیرون دیدیم بچه ها ورودی در شماره سه دارن فوتبال بازی میکنن رفتیم پیششون و بازی کردیم تا بازی تموم شد و به بچه ها گفتیم که منو علی میریم یه دور بزنیم رفتیم و دنبال فرصت بودیم تای بیرون حرم و نزدیک ورودی سه یه پاساژ بود که بقلش یه کانکس بود آمارشو گرفتیم که فهمیدیم گرم خونه بوده برای زمستون الان درش بسته اس منو علی رفتیم اونجا که درش بسته بود اما قفل نبود رفتیم داخل و یه دیلم انداختیم پشت درب و شروع کردیم.
اول من شلوار علی رو کشیدم پایین و یه خورده بوسش کردم (از لب بدم میاد) بعد شورتشو کشیدم پایین و بهش گفتم علی دفعه اولته گفت اره گفتم باشه برام بخور که خیس شه گفت نه بدم میاد منم اصرار نکردم گفتم باشه و یه تف زدم سر کیرم وقتی بهش گفتم لاشو باز کنه نگاه کردم دیدم یه کون سفید با سوراخ صورتی عین بلور میمونه که حتی یه دونه موهم بهش قاچاق بود گفتم بازش کنه و اروم گردم داخلش دیدم هیچی نمیگی یه خورده عقب جلو کردم دیدم اونقدرم تنگ نیست و هیچی بهش نگفتم سر و گردنش رو دادم جلو و گفتم کمرتو خم کن و این کار رو کرد و منم شروع کردم به تلمبه زدن تا حدود ده دقیقه که گفت چرا ابت نمیاد من خسته شدم دیگه نمیدم بعد از کلی قربون صدقه رفتن گفتم چند دقیقه بیشتر نمونده وایسا تا بیاد گفت فقط پنج دقیقه گفتم باشه و تلمبه هام رو وحشیانه سرعتی کردم تا اینکه بعد از یک دقیقه دیدم داره آبم میاد و من بر خلاف تمام دوستان که میگن پرسیدم ازش ابو چکار کنم اونقدر توی اوج بودم ک اصلا فکر کار نکرد ازش نپرسیدم چکار کنم و همش رو خالی کردم داخلش و تا چند ثانیه نتونستم تکون بخورم و حتی تلمبه بزنم تا اینکه به خودم امدم و فقط تونستم بکشم ازش بیرون و ابم از بین پاهاش راه گرفت و تمیزش کردیم با پتویی که توی کانکس گرم خانه بود و امدیم بیرون بعد از اون ماجرا ازش پرسیدم گفت فقط به دو نفر به جز من داده و هنوزم میده البته من بعد از اون ماجرا دیگه ندیدمش!!
این خاطره گی منو علی بود که اتفاق افتاد و مسئولیت نقد و بررسی واقعیتش با خودتون ببخشید که کمی طولانی شد سعی کردم کاملا در جریان قرار بگیرید. (:

نوشته: ایمان


👍 2
👎 4
8002 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

728681
2018-11-06 20:46:21 +0330 +0330

زيارت قبول كسخلا :)

0 ❤️

728692
2018-11-06 21:03:38 +0330 +0330

ننه جمکرانی

0 ❤️

728812
2018-11-07 10:26:53 +0330 +0330
NA

به نظرم واقعی بود

0 ❤️

728846
2018-11-07 15:00:52 +0330 +0330

سلام عموکاندومی یسوال خدمت شمادارم.میشه باکاندوم زنانه کونداد:/

1 ❤️

729013
2018-11-08 05:14:24 +0330 +0330

اصلا حدیث داریم که هر داستانی با قد و وزن شروع شد کسشری بیش نیست

0 ❤️