روایت فتح (۲)

1402/10/20

...قسمت قبل

یک ماهی میشه که من حوزه علمیه ام به همه چیز عادت کردم تو این یک ماه تجربه های عجیبی را از سر گذروندم و حس میکنم با تمام وجودم عاشق سعید شدم تقریبا هر شب تو بغل هم هستیم و این موضوع هم منو میترسونه و هم خوشحال میکنه حس غریبی است برام، حس گناهی لذت بخش که نمیتونم ازش دست بکشم چند شب پیش برای اولین بار وسط سکس سعید کیرم و کرد دهنش و حسابی خیسش کرد و بلند شد نشست روش مثل این که نیاز داشت بهش اولین بار بود که کسی را میکردم چنتا پایین بالا که شد از هیجان و لذت ارضا شدم اما انگار اون ارضا نشده بود باز منو برگردندوند و محکم تر همیشه سوراخمو گایید نفساش را پشت گردنم حس میکردم که تند و تند تر میشد و سوراخم با کیر بلند و باریکش پر و خالی لذتی وصف نشدنی تا آب گرمش را و نبض کیرش را توی سوراخم حس کردم برای من بهترین حس دنیا بود، همون جا تو بغل هم خوابمون برد حالا چند شبی بود که منم سعید را می کردم و داشتم کم کم یاد میگرفتم چطوری خودمو کنترل کنم که آبم در لحظه نیاد سه شنبه صبح بود که هر دو برای نماز صبح رفتیم من کلاس داشتم رفتم کلاس و تایم نهار رفتم آشپزخونه نهار خودم و سعیدو بگیرم که متصدی گفت سعید نهارت را گرفته رفتم اتاق با این که کلید داشتم در زدم سعید درو باز کرد ولی تنها نبود همیشه موقع نهار یا شام چندتا از دوستای اون یا هم دوره ای های من می اومدن پیشمون ولی مهمونش را نمیشناختم کنار اتاق دو تا چمدون هم بود یه اقای حدود 25 سال بلند شد و اومد استقبالم سفره پهن بود باهام دست داد گفت من رضام سعید گفت برادر مجتبی رضا هم اتاقی من بود تعریفشو کرده بودم یه لحظه شوک شدم نمیدونم اصلا حواسم نبود که ما یه هم اتاقی دیگه هم داشتیم و شهرشون بود و حالا برگشته بود بیشتر به این فکر میکردم که وای خلوت من و سعید خراب شد و دیگه راحت نمیتونیم… این قدر رفتم تو فکر که یادم رفت جواب سلام رضا را بدم با حرف سعید به خودم اومدم که بیا بشین سفره پهنه غذای تو را هم گرفتم روی میزه بیار سر سفره هنوز توی شوک بودم جواب سلام اقا رضا را دادم رفتم کتابا رو گذاشتم رو میز و ظرف غذامو اوردم و نشستم سر سفره رضا گفت چطوری مجتبی جان برادر سعید ازت خیلی تعریف کرده گفتم ممنون اگه بخوام از رضا بگم یه جون قد بلند و چهارشونه بود که هیکلی دو برابر من و سعید بود با مو و محاسن مشکی پوست جوگندمی چهره معمولی داشت و ته لهجه اصفهانی میدونستم که مال اطراف اصفهان هست ولی نمیدونستم کجا چون مرتب با سعید تلفنی صحبت میکردن و من حرفاشون را می شنیدم ولی چرا سعید بهم نگفته بود امروز میاد ، نشستم سر سفره و مشغول غذا شدم رضا هم داشت با سعید در مورد دوستای مشترکشون که بعضیاشون را من می شناختم حرف می زد ولی من غم غریبی وجودمو فرا گرفته بود من و سعید سفره را جمع کردیم رضا رفت سراغ چمدوناش که گوشه اتاق بود و مشغول باز کردن و چیدن لباس ها … شد من کلاس داشتم باید می رفتم از رضا و سعید خدافظی کردم و اومدم بیرون رفتم سر کلاس ولی همش حواسم پیش سعید بود که رابطمون الان چه شکلی می شه سر نماز مغرب تو نماز خونه سعید اومد پیشم و رفتیم صف اول دیدم رضا پیش نماز ایستاده همه میان باهاش سلام و احوال می کنن معلوم بود که شخصیت محبوبی داره بعد نماز سعید گفت اگه می خوای تو برو شام بخور برو اتاق من و رضا یکم می مونیم نماز خونه بعد میایم دلم نمیخواست سعید و تنها بزارم گفتم نه می مونم با هم می ریم گفت باشه رضا و هم دوره ای هاش مونده بودن داخل نمازخونه و داشتن حرف میزدن من و سعید هم نشستیم کنارشون یه چهل دیقه ای که گذشت همه پاشدیم رفتیم آشپزخونه همونجا شام خوردیم رضا به سعید گفت میره اتاق یکی از دوستاش و میاد من و سعید رفتیم اتاق همون لحظه که رسیدیم اتاق و در و بستیم لبمو گذاشتم روی لبای سعید گفت اخی چه خبره گفتم الان چی میشه گفت چی ، چی میشه گفتم رضا یه نیشخند زد و گفت هیچی من میخوام برم یه دوش بگیرم میای گفتم اگه رضا بیاد گفت نترس اون بره اتاق رفیقاش چونش گرم بشه حالا حالا نمیاد لباس هاشو در اورد و رفت توی حمام هنوزم دیدن بدن لختش برام جذاب بود صدای دوش آب که باز شد منم لخت شدم رفتم توی حمام پیشش از پشت بغلش کردم برگشت سمت من لبامون بهم گره خورد کیر هردومون راست شده بود باصابون بدنمو شست و یه دسته تیغ برداشت و یکم مویی که بالای کیرم دراومده بود را زد هم زمان برام جق میزد برم گردوند و با تیغ موهای پشت کمر و باسنم با این که خیلی کم بودن را زد و ابکشی کرد یه دسته تیغ دیگه داد به من و منم موهای کمرشو و … زدم خواستم همونجا سکس کنیم که گفت نه بریم بیرون .
اومدیم بیرون هنوز حوله تن هر دو تامون بود سعید رفت سمت کمدش که جلوش زانو زدم و کیرش و شروع کردم به ساک زدن نزدیک ارضا شدنش که بود کیرشو در اورد و گفت بسه باقیش باشه بعد خیلی بد خورد تو ذوقم دفعه اولی بود که این کارو می کرد حالا من هم حسابی حشری بودم سعید لباس پوشید و گفت میرم ببینم رضا کجاس گفتم باشه داشت به رضا حسودیم میشد قبلا همه توجه سعید مال من بود ولی الان از تو کمدم یه شلوار و بلوز در آوردم بنا به عادت هر شب دیگه لباس زیر نپوشیدم سرم رفت تو گوشی یکم مامانم زنگ زد و یکم صحبت کردیم خدافظی کردم هنوز هم حشری بودم هم خوابم می اومد که صدای در اومد سعیدکلید داشت رفتم درو باز کردم رضا بود اومد تو سلام کردم گفت علیک گفتم سعید اومد دنبال شما گفت اره الان میاد اومد تو هنوز حضورش برام عادی نشده بود رفت سمت کمدش که تا دیروز درش قفل بود و باز کرد و یه شلوار و بلوز سفید در آورد منم نشستم و سرم رفت باز تو گوشی ولی زیر چشمی حواسم به رضا بود رضا رفت سمت حمام و گفت من برم مجتبی جان یه دوش بگیرم زحمت میکشی یه چایی درست کنی و رفت داخل حمام پاشدم رفتم سر وقت چای ساز متاسفانه خالی بود و باید یا از دست شور سرویس پرش میکردم یا میرفتم تو حیاط رفتم سمت در که در باز شد و سعیدم اومد گفت کجا گفتم میرم کتری چای سازو آب کنم گفت چرا بیرون گفتم رضا حمومه گفت بیا بابا رفت در حموم در باز بود گفت رضا اقا مجتبی میخواد بیاد کتری را آب کنه رضا گفت بیا برادر، سعید گفت این برادر ما یکم خجالتیه صدای کشیدن پرده حموم اومد قسمت حمام ما یه پرده داشت من که نفهمیدم چی شد هنوز کتری به دست ایستاده بودم سعید رفت سمت کمد که لباس عوض کنه رو کرد به من و گفت برو آبش کن دیگه رفتم سمت حمام رضا پرده را کشیده بود حموم و بخار گرفته بود دمپایی پوشیدم ورفتم تو کتری را گذاشتم زیر شیر و شیر و باز کردم که صدای رضا در اومد برادر مجتبی یخ کردیم که ، راست میگفت فشار آب کم میشد و آب سرد میشد پرده را کشید کنار وای بدن سبزه و ورزیده ای داشت سینه های پر مو و جذاب نصف بدنش را از پشت پرده اورده بود بیرون و گفت ببند اون شیرو برادر برگشتم شیر را بستم و اومدم بیرون خجالت کشیده بودم کتری را بردم گذاشتم روی دستگاه و روشن کردم سعید نشسته بود پای کتاباش نشستم کنارش که رضا از حمام اومد همون پیراهن و شلوار سفید تنش بود و لباس های تنش را هم شسته بود سعید بلند شد و لباسارو ازش گرفت و گفت می برم بیرون یه قسمت حیاط بود که یه بند برای ما بود که همه روش لباس و … پهن می کردن صدای کتری برقی در اومد که آب جوش بود رضا رفت سمت کمدش و یه قوطی و یه جعبه در اورد و رفت سمت میز سعید هم برگشت عطر چایی خاصی که بعد فهمیدم چای به بود اتاق پر کرد تا حالا چایی با میوه به نخورده بودم رضا چای ریخت با گز اصفهان آورد و تعارف کرد من برداشتم نشست کنار ما رو کرد به من و گفت که از بچه ها شنیدم که خانواده پدریت هم همین حوزه بودن گفتم آره عمو هام ، یکم صحبت کردیم سعید استکان هایی چایی را برد شست و گذاشت روی میز رضا رو کرد به سعید و گفت خونه که بودم اصلا فرصت نشد که کاری بکنم و کلی از درسام عقبم شما و برادر مجتبی بخوابین من میرم اتاق مصطفی اینا با اونا درس بخونم که مزاحم خواب شما نشم آخر شب برمیگردم سعید یه خنده ای کرد و گفت منم اتفاقا خیلی عقبم با هم بریم که من پریدم وسط حرفشون گفتم نه بابا بمونید همین جا اقا رضا با هم میخونیم
رضا یه نگاهی بهم کرد چیزی نگفت سعید خندید نفهمیدم چرا رضا گوشیش را برداشت و یه زنگ زد به هم دوره ایش مصطفی و گفت برادر ایشالا یه شب دیگه مزاحم میشیم .
پاشد رفت سمت کتاب خونه و دو تا کتاب آورد و مشغول شد سعید هم رو کرد به من و گفت اگه میخوای ما هم یکم لمعات بخونیم تا وقت خواب یک ساعتی به سکوت گذشت سر یه مسئله یه سوال از سعید در مورد هبه بود و انواع هبه پرسیدم که رضا خیلی جالب و کامل جوابم را داد و تفهیمم کرد کتابش را بست و گفت من خسته راهم اگه موافقین بخوابیم برادرا سعید پاشد کتابش و گذاشت کتابخونه، من و سعید تا دیشب کنار هم می خوابیدیم سعید سه تا تشک را آورد وسط اتاق و کنار هم پهن کرد تشک من اول بود خودش وسط و رضا اخر و سریع خوابید توی تشک خودش من رفتم کتابم وگذاشتم رضا رفت سمت سرویس داشت وضو می گرفت اومد و سجاده اش را پهن کرد فهمیدم که میخواد نماز شب بخونه من رفتم دراز کشیدم رضا چراغ را خاموش کرد نور کمی از حیاط به داخل می اومد و به آرومی ایستاد به نماز جو عجیبی بود دستم و از زیر پتو بردمو دست سعید و گرفتم رو کرد بهم و یه لبخند زد و دستم را داشت می مالید شهوت همه وجودمو گرفت اما روبه روم یه نفر داشت نماز شب میخوند و این پارادوکس برام قابل حضم نبود چشمام و بستم و نفهمیدم کی و به چه شکل خوابم برد .
دستم و بردم سمت تشک سعید ولی خالی بود چشمام و باز و بسته کردم نمیدونم خواب بودم یا بیدار ولی یکم دقت کردم دیدم رضا نشسته بود و سعید دراز کشید بود بین پاهاش و داشت کیرشو می خورد دیالوگی رد و بدل نمیشد سعید هنوز متوجه بیدار شدن من نشده بود ولی با رضا چشم تو چشم شدم قلبم داشت هزار بار در دیقه میزد فضای اتاق تاریک بود نمیتونستم درست ببینم رضا سر سعید و بلند کرد از رو کیرش و با نگاه بهش فهموند که من بیدار شدم سعید چرخید اومد سمت من لخت بود لباشو گذاشت روی لبام لباش خیس خیس بود شوکه شدم میخواستم بگم داری چیکار میکنی که لبام بهش گره خورد پیراهنمو در اورد و رفت سراغ نقطه ضعفم سینه ها و گردنم را می مکید و نالم رفت بالا با رضا چشم تو چشم شدم لبخند رضایت روی صورتش نقش بسته بود رضا جابه جا شد و اومد رو تشک سعید هنوز پیراهنش تنش بود ولی دکمه هاش باز پاهاشو نمیدیدم دستش را برد سمت کون سعید و شروع کرد با کونش بازی کردن سعید هم داشت سینه های من و میمکید داشتم دیونه میشدم که سعید رفت پایین تر و شلوارمو کشید پایین و کیرمو کرد دهنش رضا به طرف من خم شد و لباشو گذاشت روی لبام وای چه زبون داغی داشت کیرم تو دهن سعید بود و دهنمو زبون رضا پر کرده بود سعید کیرمو در اورد و رفت بین پاهای رضا و براش مشغول ساک زدن شد من هنوز کیر رضا را ندیده بودم رضا داشت گردنمو با شهوت تمام لیس میزد و شروع کرد با نوک سینه های کوچیکم بازی کردن اومد در گوشم گفت شمام بفرما برادر مجتبی نزار همشو سعید بخوره چرخیدم به پشت و رفتم پایین کنار سعید وای توی اون تاریکی سایه کیر رضا اندازه مچ دست خودم بود باورم نمیشد سعید با دو تا دستش گرفته بود و فقط سرش تا نصفه توی دهنش جا میشد تا حالا چنین چیزی ندیده بودم ترس و شهوت هر دو داشت من و دیونه میکرد سعید کله کیر کلفت و بزرگ رضا را از دهنش در اورد و اومد سمت من لباشو گذاشت روی لبام و دستم و گرفت و گذاشت روی کیر رضا وای یه کیر به کلفتی دست خودم خیس و گرم توی دستام بود ناخود اگاه لبامو از سعید کندم و رفتم سمتش مزش عالی بود گرمای کیر به اون کلفتی توی دهنم بهترین حس اون ساعت بود سعید رفت سراغ تخمای بزرگ و پف کرده رضا کارمون ناله رضا را در اورد هر دفعه از هم یه لب میگرفتیم و با ولع تمام اون کیر بزرگ را میخوردیم رضا سعید را بلند کرد و یکم لباش و خورد خمش کرد سمت کیرش و سرش برد بین کون سعید و شروع کرد به خوردن سوراخ سعید، سعید هم با من کیر رضا را لیس میزد توی گوشم گفت برو خودتو تمیز کن بیا مات و مبهوت پاشدم رفتم سمت سرویس چند دیقه ای طول کشید تا به خودم اومدم که چی شده خوابم یا بیدار چند باری با اب کونم پر خالی کردم و شستم و اومدم بیرون ،دیدن اون صحنه تو تاریکی شب داشت دیونم میکرد رضا دراز کشیده بود و سعید داشت کیرش را ماساژ میداد آروم بلند شد و سوراخش را با اون کیر کلفت تنظیم کرد و ذره ذره داشت کیر رضا را توی خودش جا میداد من مات این صحنه شدم، میشد درد و لذت را تو چهره سعید با هم دید لحظه ای که تا تخماشو جا داد بدنشون با هم تماس پیدا کرد رضا یه اهی کشید سعید با هام چشم تو چشم شد به رضا گفت صبر کن یکم جا باز کنه رضا با یه شهوت خاصی که تو صداش بود گفت حتما من رفتم سمتشون همون جور که ایستاده بودم سعید بهم اشاره کرد برم جلو کیرم که خوابیده بود را کرد تو دهنش و شروع کرد برام ساک زدن همزمان دستای بزرگ رضا داشت کونم را نوازش میکرد سعید شروع کرد به پایین و بالا شدن روی کیر رضا و ناله کردن زبون رضا هم باز شد بهش گفت دلت تنگ شده بود نه سعید با ناله های سکسی جواب میداد اره خیلی رضا کمرم و گرفت و با اشاره بهم فهمون بشینم با انگشت شروع کرد نوازش سوراخ و سرم را هل داد سمت کیر خوابیده سعید که براش ساک بزنم با ریتم پایین بالا شدن سعید رو کیر رضا منم براش ساک میزد که یهو رضا زبونش را گذاشت روی سوراخم وای مثل ذغال ذاغ بود زبونش شروع کرد به لیسیدن و مکیدن سوراخم کیر سعید را در اوردم و نشستم رو صورت رضا داشتم از انگشت شدن و خوردن سوراخم ارضا میشدم که رضا بلندم کرد گذاشتم کنار سعید را از روی کیرش بلند کرد خوابوند توی تشک و پاهاشو گذاشت روی شونش تا دسته کیرش را کرد تو کون سعید و شروع کرد به تلنبه زدن صدای ناله سعید و خالی پر شدن کونش با کیر رضا اتاق و پر کرده بود رفتم سمت سعید لبمو گذاشتم روی لباش تا حالا سعید رو این جوری ندیده بودم رضا تلنبه هاشو محکم تر کرد یهو دیدم صورتم خیس شد سعید بدون این که به کیرش دست بزنیم ارضا شد، من خیلی با سعید سکس کرده بودم ولی این بار فرق داشت تا حالا ندیده بودم این جوری ارضا بشه تمام بدنش پر شده بود از آب تا صورت من هم پاشیده بود رضا کیرش و کشید بیرون و بلند شد رفت سمت سرویس سعید نایی براش نمونده بود از بالا سرش دستمال برداشتم و بدنش را پاک کردم ،وای سوراخ صورتیش به اندازه دهنش باز شده بود و آب کونش راه افتاده بود چشماش را بست و تو همون حالت دراز کشید رضا از سرویس اومد از نوک کیر کلفتش که حالا داشت برق میزد اب میچکید ایستاد روبه روی من و بهم گفت که برم تو کارش کیرشو با دو تا دست گرفتم و شروع کردم براش به ساک زدن فکر این که این کیر کلفت چجوری تو کون کوچیک سعید جا شده شهوتیم میکرد ولی ترس اینو داشتم که نکنه بخواد منم … من تو دستای رضا مثل یه بچه بودم بلند کرد تکیه داد به دیوار جوری که راه فراری نداشته باشم و کیرش را هل داد تو دهنم و شروع کرد به گاییدن دهنم تا نصفه شاید هم کمتر تو دهن من جا میشد جلوم زانو زده بود و داشت دهنمو میگایید سعید چشماشو باز کرد و چرخید سمت من و کیرمو کرد دهنش و انگشتاشو خیس کرد و شروع کرد به باز کردن سوراخم، دهن و کونم داشت با هم گاییده میشد دو تا انگشتش را که جا داد گفت حاجی آمادس رضا کیرش و کشید بیرون رفت پایین یکم کیرمو کرد دهنش و شروع کرد به ساک زدن از قوطی که کنارش بود یه جور چربی یا کرم مالید سر انگشتش و دور سوراخم هم زمان برام ساک میزد انگشت کلفتش را کرد تو سوراخم نالم رفت بالا رو کرد به سعید گفت جون مثل اوایل تو میمونه کیرمو از دهنش در آورد و پاهامو بلند کرد سعید پاشد رو زانو ایستاد و پاهامو نگه داشت و با دستش با کیرم بازی میکرد سر کیر کلفت و داغ رضا را روی سوراخم حس میکردم چند باری عقب و جلو کرد ولی من تنگ تر از اون بودم که این کیرو تو خودم جا بدم سعید پاهامو بالا نگه داشته بود و رضا بالاخره سر کیرش را هل داد تو سوراخ تنگم چشمام داشت سیاهی می رفت درد را استخونم حس کردم همه بدنم تیر میکشید و رضا داشت ذره ذره کیرشو تو سوراخ کوچیک من جا میکرد ناله های من که بیشتر شد سعید پاهامو ول کرد و اومد لباشو گذاشت روی لبام که صدام کمتر بشه ولی نمیشد تحمل اون کیر برای من غیر ممکن بود سعید لبامو میخورد بیحس شدم تا این که تخمای بزرگ رضا خورد به بدنم باورم نمیشد که همه اون کیرو توی من جا کرده چند لحظه بدون حرکت نگه و داشت و شروع کرد به عقب و جلو کردن حرکت کیرش را توی خودم کامل حس میکردم تا زیر نافم پر و خالی میشد رضا رو کرد به سعید و گفت دمت گرم برادر خیلی وقت بود همچین کون تنگی نکرده بودم و شروع کرد به گاییدن من و بازی با کیرم که از درد خوابیده بود اروم اروم داشت درد به لذت تبدیل میشد برام لبای سعید روی لبام بود با نوک انگشتاش با سر سینه هام بازی میکرد و انگشتای رضا روی کیرم می رقصید و سوراخم داشت با کلفت ترین کیر ممکن پر و خالی میشد داشتم با بند بند وجودم گاییده شدن را حس میکردم تلبه های رضا سنگین تر و تند تر شد داشت جوری منو میگایید که همزمان با اون من و سعید هم عقب جلو میشدیم سعید از دیدن گاییده شدن من باز راست کرده بود ولی کیر من هنوز خوابیده بود رضا تا دسته کیرش را جا داد تو سوراخم و با یه نعره ارضا شد تو سوراخم نبض اون کیر کلفت را توی سوراخم حس می کردم که داشت شیره داغ وجودشو تو کون من خالی میکرد کیرشو کشید بیرون و افتاد روی من و سعید لباش به لبای سعید گره خورد یکم با سعید لب بازی کرد و پاشد سعید که حالا از دیدن گاییده شدن من راست کرده بود رفت بین پاهام سوراخ گاییده شدمو دید زد یه لبخند زد پاهامو گذاشت رو شونش و کیرش کرد تو سوراخم اصلا کیرش را حس نمی کردم فقط عقب جلو میشد کم کم دستش را حلقه زد روی کیرم رضا از سرویس اومد دراز کشید کنارم با دستاش شروع کرد بازی با سینه هام و گردنمو میخورد تلنبه های سعید هم تند تر شد همزمان منم داشتم ارضا میشدم نبض کیر سعید را توی خودم حس کردم که آبشو ریخت توی سوراخم همزمان ارضا شدم تا حالا انقدر آب ازم نیومده بود چشمام سیاهی رفت و بیهوش شدم .
ادامه دارد

نوشته: مجتبی


👍 25
👎 3
18601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

966073
2024-01-11 00:14:43 +0330 +0330

بر منکرش لعنت،تمام آخوندا کونی هستن،اصلا اگه کون ندن لباسو عمامه ی کسکشی رو بهشون نمیدن.ولی حاج مجتبی نمیخاد دیگه بنویسی،خودمون میدونیم ب کل حوزه علمیه باید کون بدی.

5 ❤️

966077
2024-01-11 00:27:39 +0330 +0330

خدا شما آخوندها رو لعنت کنه توی حوزه کون هم میذاشتید و لذت میبردین حالا هم دهن مردم رو گائیدین و دارین مردم رو عذاب میدین .

1 ❤️

966091
2024-01-11 00:51:53 +0330 +0330

عالیه
ادامش بده🤌

2 ❤️

966105
2024-01-11 01:37:28 +0330 +0330

آخونده ها تمامی کونی کونده هستن

0 ❤️

966126
2024-01-11 04:19:19 +0330 +0330

بله پیش بینی که در داستاقبل کردم داره به حقیقت می‌پیوندد به تمام حوضه کون خواهیداد فقط سریع تر زییس حوضه را به فیض برسون یک مسئله هم ذهن منو در گیر گرده سعید چگونه لبش رو رولب سعید گذاشت

0 ❤️

966162
2024-01-11 12:31:31 +0330 +0330

عه این همون داستانس که شاه ایکس میکوبوند تو سر ایکاروس

1 ❤️

966173
2024-01-11 15:31:21 +0330 +0330

دلم خواست

0 ❤️

966200
2024-01-11 20:57:24 +0330 +0330

تریسام همیشه یکم ضد حال داره
قسمت قبلی بهتر بود برادر مجتبی ازت انتظار داریم😂

0 ❤️

966212
2024-01-11 22:59:45 +0330 +0330

الحق که ولایت مطلقه فقیه را عیناً قبول داری علی گدا اوبی شما هم اوبی

0 ❤️

966286
2024-01-12 04:46:29 +0330 +0330

من سال ۸۸ با ی طلبه کونی بتور اتفاقی هم اتاقی شدم . اونهم مثل شما کونی از اب در امد با اینکه من خودم گی بودم ولی تا اون روز با هیچ کسی که از قبل اشنایی باهاش نداشتم گی نکرده بودم اون شب تو خواب احساس کردم کیرم داره داغ میشه وانگار جایی گیر کردیا چیزی مهکم گرفتتش تو حالت خواب وبیداری باترس وباعجله دستم را بردم سمت کیرم تا ازصحت قضیه اتمینان پیدا کنم که در کمال نا باوری با کله طلبه عزیز مواجه شدم که با خون سردی گفت ببخشید برادر نتونستم خودمو نگه دارم مجبور شدم اخه خجالت کشیدم بیدارت کنم گفتم بهتره خودت بیدارشی اخه من من من … از جوونای خوشگل وخوشتیپ نمیتونم بگزرم اگه ناراحت نمیشی دوست دارم با این خوشگله ات یه حالی به پشتم بدی راستش اول کمی خجالت کشیدم وبعد مردد شدم که باهاش کنار بیام یا نه ولی وقتی چراغ را روشن کرد بدنش رو دیدم خودمم دلم خاست که بکنمش وقبول کردم ولی حقیقتش را بخاین چشام که به کیرش میفتاد بیشتر دلم میخاست که منم کیرشو تو خودم حس کنم .اخرشم نتونستم تحمل کنم بلند شدم برقو خاموش کردم و تا نزدیکای صبح بدون هیچ صحبتی با تمام توان وشهوت نوبتی بهم حال دادیم وبعد از ارضا هردو نای بلند شدن نداشتیم صب هم بعد خوردن صبحانه با یه خدا حافظی عادی هرکدام رفتیم دنبال زندگی خودمان وتا العان هم دیگه ندیدمش . اینم بگم یادم نرفته اون شب با اینکه تعجب کرده بودم که اینکه ملا بود پس چرا .یا من اشتباهی میدیدمش .ازش پرسیدم اخه حاج اقا مگه شما ملا نیستی ؟گفت مگه ملاها نمیتونن از این کارا بکنن ؟چرا میتونن از همه هم بهتر میتونن !!

حالا من کاری به راستو دروغ داستان ندارم ولی بجز تجربه خودم چندین بار هم از دیگران داستان سکس با یک ملای گی را شنیدم

1 ❤️

966298
2024-01-12 06:34:57 +0330 +0330

هر چی بگم در حقت کم گفتم 👍👌🫶🌹

0 ❤️

966447
2024-01-13 08:43:51 +0330 +0330

کس شعر بود

0 ❤️

972421
2024-02-24 13:11:08 +0330 +0330

آخوند تبار هستند و کونی زاده

0 ❤️

977925
2024-04-02 16:40:06 +0330 +0330

ادامشو بنویس دیگه🥲

0 ❤️

979780
2024-04-15 03:13:56 +0330 +0330

پس ادامش کو؟

0 ❤️