گی عاشقانه با شایان

1397/08/08

آروم کلید رو توی در چرخوند امد داخل من که رو مبل نشسته بودم بر گشتم و نگاش کردم مثل همیشه وقتی دیدمش چیزی تو دلم فرو ریخت با چشمای عسلیش داشت منو نگاه میکرد خوشکل وجذاب بود به ته ریش کوتاه هیکل پر و ورزشکاری کلید هارو رو جا کلیدی گذاشت و امد طرف من .
دلم براش تنگ شده بود از دیروز تا حالا ندیده اش بودم نزدیک من که رسید منم همزمان بلند شدم
اول یکم نگاش کردم بعد خودمو تو بغلش گم کردم سرم رو سینه اش بود و صدای قلبش که دیونه وا به قفسه سینه اش میخورد رو گوش میدادم
یکم که تو همون حالت موندیم تا من انرژی از دست رفته مو باز پس گرفتم ازش جدا شدم.
رفت تو اتاق تا لباس عوض کنه من رو مبل خیره به در تا بیاد بیرون.
بعد یه ربع در حالی که از موهاش اب می چکید امد بیرون یه حواله هم رو شونه اش بود لباس فقط یه شلوارک جذب مشکی پوشیده بود امد کنار من نشست حوله رو برداشت و اروم نم موهاش رو گرفتم
رفتم اشپزخونه و دوتا قهوه ریختم اوردم گذاشتم رو میز همین جور خیره به رو به رو تو فکر بود دیدم فضا خیلی داره رومانتیک میشه هیچی حرف نمیزنه!!
گفتم این وسط حیفه کرم نریزم
اروم چند قدم بهش نزدیک شدم نگاهی به فنجون های کریستال کردم که نقش عجق و جق هنرمندانه روش بود
همزمان با داد و قالی که کردم سینی رو هم ول کردم
یه صدای وحشت ناکی درست شد که بدبخت شایان نیم متر پرید هوا چند لحظه منگ و گنگ اطراف رو نگاه کرد و نگاهش رو لبخند و چشای شیطون من قفل شد
کم کم فهمید چه خبره با دادی که زد فرار رو بر قرار ترجیح دادم و فلنگ رو بستم
+اااررررررررشــــــــــیا میکشمت
دویدم تو اتاق و در خواستم ببندم که پاشو گذاشت لای در مسلما زور اون بیشتر بود و در رو هول داد امد داخل یواش یواش یه قدم به سمت من بر میداشت منم یه قدم میرفتم عقب تا جای که خوردم به دیوار پشت سرم
با چشمای که شیطنت توش موج میزد دست هاشو عین جادوگرا تو هوا تکون داد و گذاشت دو طرف من رو دیوار.
منم رسما تو بغلش زندونی شدم
گفتم الان که یه کاری بکنه ترجیح دادم خودم شروع کنم
-شایان غلط کردم دیگه از این کارا نمی کنم قول میدم دفعه اخر باشه تو روخدا شایان…

من داشتم برا خودم نطق میکردم دیدم اون ساکته
نگاهمو اروم از رو سینه عظلانی و برهنه اش بالا کشیدم و به چشماش دوختم
که دیدم نگاهش خیره رو لبامه

اروم سرش جلو امد تا یه سانتی صورت من متوقف شد نگاه عسلیش رو به چشمام دوخت
منم از مستی چشماش خمار شدم و اروم چشمام بسته شد وبا تماس لب هاش به خلسه ی شیرینی فرو رفتم…
دستش هاش یکیش پشت سرم و یکیش هم رو گودی کمرم نشست
منم دستامو دور گردنش قفل کردم و از بهشتی که توش قدم گذاشتم نهایت لذت رو می بردم.
شایان خیلی ماهرانه لبامو میخورد زبونش رو رو لبامو می چرخوند و گاهی هم زبون منو میک میزد
کم کم داشت بدنم شل میشد از داغی تنش گر می گرفتم واسه خودم تو ابرا سیر می کردم که یهو جیغم هوا رفت
شایان بیشعور لبمو تا بیشترین حد گاز گرفت
بعدم دو حالی که از اتاق خارج میشد گفت:
+اینم تلافی کاری که کردی
عین خل ها از کاری که کرده خیره به جای خالیش
و دستم رو لبم بود
اما اینو مطمعن بودم کارش بی تلافی نمی مونه…

نوشته: ارشیا


👍 14
👎 3
13350 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

727214
2018-10-30 20:58:33 +0330 +0330

دوباره همون حس ششم تخمی

جالب بود و در عین حال غلط املاییاش اعصابمو بهم ریخت
ادامه بده و بیشتر دقت کن

1 ❤️

727227
2018-10-30 21:12:33 +0330 +0330

قشنگ بود
یکم غلط نگارشی و املایی داشت ولی می شد ازش گذشت…

بازم بنویس ?

لایک دوم

1 ❤️

727235
2018-10-30 21:18:00 +0330 +0330

قشنگ بود اما آدم تا میومد تو حس داستان غرق بشه تموم شد.بهتر بود یه کم ادامه میدادین

0 ❤️

727239
2018-10-30 21:21:08 +0330 +0330

قشنگ بود اما آدم تا میومد تو حس داستان غرق بشه تموم شد.بهتر بود یه کم ادامه میدادین.ضمنا اسم داستان هم اگه مثلا بوسه عاشقانه من و شایان بود بهتر بود.با این عنوان ،آدم همش منتظر صحنه های سکسی تریه.بهر حال موفق باشین .جذاب بود

1 ❤️

727263
2018-10-30 22:20:48 +0330 +0330

بد نبود. لایک کردم.

0 ❤️

727273
2018-10-30 22:56:43 +0330 +0330

خوب بود خیلی میتونست بهتر باشه و یه چیزی که عصبیم میکرد این بود که جمله ها تموم میشد ولی پشت هم اومده بودن بدون کاما, یا از حرف ربط ک اصلا استفاده نکرده بودی جمله در میرفت از دست آدم و به قول دوستمون تا میومدی تو بحر داستان بری تموم شد

0 ❤️

727360
2018-10-31 07:37:00 +0330 +0330

اولین دیس رو کوبیدم برات تا بفهمی که خیلی فرقه بین کونی بودن و همجنسگرا بودن چاقال نفهم کونیا زیاد شدن شورش کنن کشور و گرفتن چه باحال میشه
الان باز نیاین پیغام خصوصی که عزیزم مرسی فرق گی و با کونی میفهمی خودت پایه ای کیرت چند سانته فاعلی یا مفعول جان خودم اینسری ببینم از این پیغام خصوصیا گی میشما

1 ❤️

727377
2018-10-31 10:51:40 +0330 +0330

کم بود کونی

0 ❤️

727414
2018-10-31 17:16:04 +0330 +0330

قشنگ بود… میدونی حس خیلی خوبی داشت

0 ❤️

727439
2018-10-31 19:44:53 +0330 +0330

خیلی وقتا مخاطب ها نظر منفی میدن چون فکر میکنن هر داستانی اینجا آپ میشه باید واقعیت داشته باشه و سعی میکنن از داستان سوتی بگیرن!!
ولی واقعا لزومی وجود نداره این یه داستان واقعی بوده باشه (نویسنده هم ادعای خاصی در این مورد نداشته) فقط یه پاره ای کوچیک از زندگی عاشقانه دو تا مرد کنار همدیگست

0 ❤️

728669
2018-11-06 18:47:08 +0330 +0330
NA

خوب بود لایک 12

0 ❤️