آدم...

1400/07/17

پدری با پسری گفت به قهر
که تو آدم نشوی جان پدر

حيف از آن عمر که ای بی سروپا
در پی تربيتت کردم سر

دل فرزند از اين حرف شکست
بی خبر از پدرش کرد سفر

رنج بسيار کشيد و پس از آن
زندگی گشت به کامش چو شکر

عاقبت شوکت والايی يافت
حاکم شهر شد و صاحب زر

چند روزی بگذشت و پس از آن
امر فرمود به احضار پدر

پدرش آمده از راه دراز
نزد حاکم شد و بشناخت پسر

پسر از غايت خودخواهی و کبر
نظر افکند به سراپای پدر

گفت گفتی که تو آدم نشوی
تو کنون حشمت و جاهم بنگر

پير خنديد و سرش داد تکان
گفت اين نکته برون شد از در

من نگفتم که تو حاکم نشوی
گفتم آدم نشوی جان پدر
…!

محمدعلی شریفی

390 👀
6 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2021-10-09 00:33:48 +0330 +0330

چارلی چاپلین به فرزندش گفت:

من در شعبده بازی روی طناب راه رفته‌ام،،،،
می‌دانم این کار چقدر دشوار است،،!
اما به جرات می‌گویم که آدم بودن و روی زمین راه رفتن، از این هم سخت تر است…!!!

2 ❤️






‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «