به زیرِ نم نمِ باران، دوتایی ، آی می چسبد
هوایت باشد و من هم هوایی ، آی می چسبد
قدم برداشتن بی چتر زیرِ نم نمِ باران
تو با من تا تهِ دنیا بیایی ، آی می چسبد
پیاده رویِ خیس از شعر و خش خش هایِ برگ و تو
بدونِ بال و پر، شوقِ رهایی ، آی می چسبد
سلامی شرمگینانه به یادِ اولین دیدار
مرورِ خاطراتِ آشنایی ، آی می چسبد
تپش هایِ دلم کوکِ مژه برهم زدن هایت
به سازِ عاشقانه همصدایی ، آی می چسبد
بزن یکسو شلالِ گیسوان از شانه یِ مرمر
که در تاریکیِ شب روشنایی ، آی می چسبد
بغل وا کن، مرا جا کن که سهمِ من از این دنیا
همین محدوده یِ جغرافیایی ، آی می چسبد
مرا از گرمیِ بوسه لبالب کن که با هر پیک
شرابِ میوه هایِ استوایی ، آی می چسبد
لبت را چاپ کن مجموعه شعری رویِ لبهایم
به طرحِ جلدِ بوسه، رونمایی ، آی می چسبد
چه زیبا میشود با عشق، دنیایی که ما داریم
دل از من، از تو عمری دلربایی ، آی می چسبد
غزل آماده و در باز و رقصان پرده در مهتاب
اگر امشب به خوابِ من بیایی ، آی می چسبد…!
شهراد_میدری
↩ سالومه۲۸
منو به یاد این ترانه انداختی بانو
میون یه دشت لخت
زير خورشید کوير
مونده یک مرداب پیر
توی دست خاک اسیر
منم اون مرداب پیر
از همه دنیا جدا
داغ خورشید به تنم
زنجیر زمین به پام
من همونم که یه روز
می خواستم دريا بشم
می خواستم بزرگترين
دريای دنيا بشم
آرزو داشتم برم
تا به دريا برسم
شبو آتیش بزنم
تا به فردا برسم
اولش چشمه بودم
زير آسمون پیر
اما از بخت سیاه
راهم افتاد به کوير
چشم من
چشم من به اونجا بود
پشت اون کوه بلند
اما دست سرنوشت
سر رام یه چاله کن
توی چاله افتادم
خاک منو زندونی کرد
آسمونم نباريد
اونم سر گرونی کرد
حالا یه مرداب شد
یه اسیر نیمه جون
یه طرف میرم به خاک
یه طرف به آسمون
خورشید از اون بالاه
زمینم از این پایین
هی بخارم می کنن
زندگیم شده همین
با چشام مردنمو
دارم اینجا میبینم
سر نوشتم همینه
من اسیر زمینم
هیچی باقی نیست ازم
قطره های آخره
خاك تشنه همینم
داره همراش میبره
خشک میشم تموم میشم
فردا که خورشید میاد
شن جامو پر میکنه
که میاره دست باد
↩ vahid_judo
وااای گوگوش نازنین ❤❤❤❤🌺🥰🙏
بعد یک سال بهار آمده، می بینی که؟
باز تکرار به بار آمده، می بینی که؟
سبزی سجده ی ما را به لبی سرخ فروخت
عقل با عشق کنار آمده، می بینی که؟
آن که عمری به کمین بود، به دام افتاده
چشم آهو به شکار آمده، می بینی که؟
حمد هم از لب سرخ تو شنیدن دارد
گل سرخی به مزار آمده، می بینی که
غنچه ای مژده ی پژمردن خود را آورد
بعد یک سال بهار آمده، می بینی که؟…
فاضل_نظری
↩ سالومه۲۸
خسته و در به در شهر غمم شبم از هر چی شب سیاه تره
زندگی زندون سرد کینه هاست رو دلم زخم هزار تا خنجره
چی میشد اون دستای کوچیک و گرم رو سرم دست نوازش میکشید
بستر تنهایی و سرد منو بوسه گرمی به آتش میکشید
چی میشى تو خونه کوچیک من غنچه های گل غم وا نمیشد
چی میشد هیچکسی تنهام نمیذاشت جز خدا هیچکسی تنها نمیشد
من هنوز در به در شهر غمم شبم از هر چی شبه سیاه تره
زندگی زندون سرد کینه هاست رو دلم زخم هزار تا خنجره
↩ vahid_judo
🌺🥰🙏
بعد از این شبهای دلتنگی بهاری میرسد
من نباید تا تو را باحرف دلگیرت کنم…
↩ سالومه۲۸
تقدیم حضور پر از محبت شما:
مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید
که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زدهام فالی و فریادرسی میآید
↩ vahid_judo
امروز تکیهگاه تو آغوش گرم من
فردا عصای خستگی ام شانه های تو
در خاک هم دلم به هوای تو می تپد
چیزی کم از بهشت ندارد هوای تو…
↩ vahid_judo
چقدر گوگولیند 😍😍😍
"یک پیرهن فاصله " بین تو با من است…
در حسرت تو پیرهنم درد می کند !
↩ سالومه۲۸
واسه همین گذاشتم حظ ببریم: 🌹
گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی
چون نیک بدیدیم، به حقیقت به از آنی
↩ vahid_judo
نگاهم ڪردولرزیدم خجالت میڪشم از او
بگویید عاشقت گفتہ:نگاه محشرے دارے
↩ سالومه۲۸
حضرت دوست قبول کنند از این حقیر:
با من صنما دل یک دله کن
گر سر ننهم آنگه گله کن
مجنون شدهام از بهر خدا
زان زلف خوشت یک سلسله کن
سی پاره به کف در چله شدی
سی پاره منم ترک چله کن
مجهول مرو با غول مرو
زنهار سفر با قافله کن
ای مطرب دل زان نغمه خوش
این مغز مرا پرمشغله کن
ای زهره و مه زان شعله رو
دو چشم مرا دو مشعله کن
ای موسی جان شبان شدهای
بر طور برو ترک گله کن
نعلین ز دو پا بیرون کن و رو
در دست طوی پا آبله کن
تکیه گه تو حق شد نه عصا
انداز عصا و آن را یله کن
فرعون هوا چون شد حیوان
در گردن او رو زنگله کن
↩ vahid_judo
🥰🌺🙏
بعد از این
لطفے ندارد حڪمرانی بر دلم!
شهرِ ویران_گشته فرماندار
مے خواهد چه ڪار ؟!
اصغر_عظیمی_مهر
↩ سالومه۲۸
با صدای فروغی نوش کن
یک نفر میاد که من منتظرِ دیدنشم
یک نفر میاد که من تشنه ی بوییدنشم
مثل یک معجزه اسمش تو کتابا اومده
تن اون شعرای عاشقانه گفتن بلده
خالیِ سفرمونُ پر از شقایق میکنه
واسه موجای سیاه دستا رو قایق می کنه
مثل یک معجزه اسمش تو کتابا اومده
تن اون شعرای عاشقانه گفتن بلده
همیشه غایبِ من زخمامُ مرهم میذاره
همیشه غایب من گریه هامُ دوست نداره
نکنه یه وقت نیاد صداش به دادم نرسه
آینه ها سیا بشه کور بشه چشم ستاره
مثل یک معجزه اسمش تو کتابا اومده
تن اون شعرای عاشقانه گفتن بلده
♫♫♫♫
خشمِ این حنجره ی خسته همیشه غایبه
کلید صندوق در بسته همیشه غایب
نعره ی اسب سفیدِ قصه ی مادر بزرگ
بهترین شعرای سر بسته همیشه غایبه
مثل یک معجزه اسمش تو کتابا اومده
تن اون شعرای عاشقانه گفتن بلده
مثل یک معجزه اسمش تو کتابا اومده
تن اون شعرای عاشقانه گفتن بلده
مثل یک معجزه اسمش تو کتابا اومده
تن اون شعرای عاشقانه گفتن بلده
↩ vahid_judo
روحش شاد و یادش گرامی باد 🖤🌹
انسان عاشق که میشود
حساس تر میشود
بی تاب تر میشود
و دلتنگی را برای بار اول
از نوعِ قشنگ تری حس میکند.
انسان عاشق که میشود
خودش را بیشتر دوست خواهد داشت
و «او» را بیشتر از خودش…
(جواب دکتر شریعتی رو اینجا دادم)
↩ سالومه۲۸
از این حاضر جوابی ها خوشم میاد دلم خواست 😎
دردسر عشق
علیرضا پهلوان
زکوچه باغ محبت گذرنداری ،دوست
مگرزحال دل من خبرنداری ،دوست
دلم اسیرخیال توگشت ومی دانم
که دست ازسردیوانه برنداری .دوست
حضورسبزتورادرخزان دل دیدم
بهارسرزده،میل سفرنداری، دوست؟
به شوق دیدنت ازجان خویش می گذرم
نگاه لطف بدین مختصرنداری ،دوست
دلم زدردسرعشق حرفهادارد؟
اگرچه حوصله دردسرنداری، دوست
↩ vahid_judo
ای که از کوچه ی معشوقه ی ما می گذری
بر حذر باش که سر می شکند دیوارش…
↩ سیا۶۰
اگه کسی تا حالا به شما نگفته ،
من میگم :
شما خارقالعاده هستین و چشاتون
دست کم برای یک نفر حکم بهشت رو داره.
لبخندتون قشنگترین حس دنیا رو بهش میده.
به خودتون ایمان داشته باشین.
و استعدادهای بینظیر خودتون را
فعال کنین.
و پلههای موفقیت رو یکی یکی بالا برین.
اگه کسی تا حالا بهت نگفته،
من میگم:
تو به اندازه کافی دوستداشتنی و
زیبا هستی !
↩ سالومه۲۸
من خودم سرشو میشکنم که جرأت کرده از کوچه… 😎
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هرکجا هست خدایا به سلامت دارش 🙏
↩ vahid_judo
من خیام رو خیلی دوست دارم ولی هر وقت این رباعی رو میخونم احساس میکنم خیام داره بشین پاشو میده بهم 😄
برخیز و مخور غم جهان گذران…
بنشین و دمی به شادمانی گذران…
در طبع جهان اگر وفایی بودی…؛
نوبت به تو خود نیامدی از دگران…
خیام_نیشابوری
↩ سالومه۲۸
من عاشق خیام از نوجوانیم دقیقا همین حسو شمارو من با این رباعی دارم چرا اونوقت:
فکر میکنم داره منو پامرغی میدوونه:
خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش
خیام_نیشابوری
↩ vahid_judo
ناکرده گنه در این جهان کیست بگو
آن کس که گنه نکرده و زیست بگو
من بد کنم و تو بد مکافات دهی
پس فرق میان من و تو چیست بگو
↩ سالومه۲۸
خداوندا!
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایه ی دیوار بگشایی
لبت بر کاسه ی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرفتر
عمارتهای مرمرین بینی
و اعصابت برای سکه ای این سو و آن سو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.
خداوندا تو مسئولی.
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است …
کارو
↩ vahid_judo
غصه میسوزد مرا، باران ببار
کوچه میخواند تو را، باران ببار
ابرها را دانه دانه جمع کن
بر زمین دامن گشا، باران ببار
خاڪ اینجا تشنه دلتنگے است
آسمان را کن رها، باران ببار
باغبان از کوچه باغان رفته است
ابر را جارے نما، باران ببار
↩ سالومه۲۸
آی می چسبد پائیز و یار موافق و غروب خورشید و شراب ناب از شاملو:
میگردانمت در بُرجِ ابریشم نمیرقصانمت بر صحنههایِ عاج
شبِ پاییز میلرزد به رویِ بسترِ خاکسترِ سیرابِ ابرِ سرد
سحر، با لحظههایِ دیرمانش، میکشاند انتظارِ صبح را در خویش…
دو کودک بر جلوخانِ کدامین خانه آیا خوابِ آتش میکُنَدْشان گرم؟
سه کودک بر کدامین سنگفرشِ سرد؟
صد کودک به نمناکِ کدامین کوی؟
نمیرقصانمت چون دودی آبیرنگ
نمیلغزانمت بر خوابهایِ مخملِ اندیشهیی ناچیز
حبابِ خندهیی بیرنگ میترکد به شب گرییدنِ پائیز اگر در جویبارِ تنگ،
وگر عشقی کزو امید با من نیست
درین تاریکیِ نومید ساید سر به درگاهم …
دو کودک بر جلوخانِ سرایی خفتهاند اکنون
سه کودک بر سریرِ سنگفرشِ سرد و صد کودک به خاکِ مردهیِ مرطوب.
↩ vahid_judo
چقدر تلخ و غم انگیز ولی حقیقت!
خلق عشق مسئلهای نیست،
حفظِ عشق مسئله است.
عاشق شدن مهم نیست،
عاشق ماندن مهم است.
عاشق شدن حرفه بچههاست
عاشق ماندن هنرِ مردان و زنان و دلاوران!
سست عهدیهای عشاق باعث شده که
بسیاری از داستانهای عاشقانهٔ مبتذل
در جایی تمام شود که
عاشق به معشوق میرسد
حال آنکه مهم، از این لحظه به بعد است…!
مهم، پنجاه سال بعد است
دوامِ عشق، دوامِ زیبایی و شکوه عشق…
نادر_ابراهیمی
↩ سالومه۲۸
به قول سیروس میمنت تو نون خ:دروووووووووووود بر شرفت بانو 😎
ز سگان کویت ای جان که دهد مرا نشانی
که ندیدم از تو بوی و گذشت زندگانی
دل من نشان کویت ز جهان بجست عمری
که خبر نبود دل را که تو در میان جانی
ز غمت چو مرغ بسمل شب و روز میطپیدم
چو به لب رسید جانم پس ازین دگر تو دانی
به عتاب گفته بودی که برآتشت نشانم
چو مرا بسوخت عشقت چه بر آتشم نشانی
همه بندها گشادی به طریق دلفریبی
همه دستها ببستی به کمال دلستانی
تو چه گنجی آخر ای جان که به کون در نگنجی
تو چه گوهری که در دل شدهای بدین نهانی
دو جهان پر از گهر شد ز فروغ تو ولیکن
به تو کی توان رسیدن که تو گنج بی کرانی
همه عاشقان عالم همه مفلسان عاشق
ز تو ماندهاند حیران که به هیچ می نمانی
چو به سر کشی در آیی همه سروران دین را
ز سر نیازمندی چو قلم به سر دوانی
دل تشنگان عاشق ز غم تو سوخت در بر
چه شود اگر شرابی بر تشنگان رسانی
اگر از پی تو عطار اثر وصال یابد
دو جهان به سر برآرد ز جواهر معانی
↩ vahid_judo
🙏🥰🌺
در من جا ماندهای!
جوری که خواستن دیگر کفاف این عشق را نمیدهد و بودنت را میخواهد…
که بنشینی وسط چهار دیواری خانهمان…
که اگر صبحها چشم باز کردم، دلم از نبودنت، هُری نریزد…
که این فاصله بیمروت اندوه ناتمام را آوار نکند روی سرم…
این عشق، بودنت را میخواهد…
سیما_امیرخانی
↩ سالومه۲۸
امضإ دار دل هستین بانو باز تشکر از بابت این دریچه بسیار زیبا از استاد امیرخانی.
آرزوی روی تو جانم ببرد
کافریهای تو ایمانم ببرد
از جهان ایمان و جانی داشتم
عشق تو هم این و هم آنم ببرد
غمزهات از بیخ وز بارم بکند
عشوهات از خان و از مانم ببرد
شحنهٔ عشقت دلم را چون بخواند
از حساب جعل خود جانم ببرد
عقل را گفتم که پنهان شو برو
کین همه پیدا و پنهانم ببرد
گفت اگر این بار دست از من بداشت
باز باز آمد به دستانم ببرد
انوری چند از شکایتهای عشق
کو فلان بگذاشت و بهمانم ببرد
این همه بگذار و میگوی انوری
آرزوی روی تو جانم ببرد
↩ vahid_judo
خیلی زیبا بود 🙏🥰🌺
میگویند
آدمهای خوب به بهشت میروند
اما من میگویم
آدمهای خوب هر کجا که باشند آنجا بهشت است…