بیاید تعریف کنین ببینم کیا سکس خانواده، فامیل، دوست، اشنا یا هر کسیو دیدن؟
اگر هیچکدوم اینا رو ندیدید تالا شده توی جاهای عمومی، یا جاهای خلوت بی مکانای عزیزمونو ببینین؟؟
ری اکشنتون چی بود اون لحظه؟؟؟ چند سالتون بود؟؟؟
یه بار یه پسر و دختر تو کوچه مون داشتن لب میگرفتن فقط نگاه کردم کارشونو بکنن فیلم و عکس هم نگرفتم
یه بار هم صدای سکس مامان و بابامو شنیدم آخ و اوخ مامانم
↩ Parsa ts
چه واکنشی نشون دادی ب رابطه ی مامان بابات؟ عصبی یا ناراحت نشدی؟ من زیاد دیدم ک ناراحت میشن از این صداها🫠
↩ Asal_4082
حشری شدم ولی استرس هم داشتم آب دهنمو به زور قورت میدادم عصبی نشدم
یبار دبستانی که بودم شب خواب بد دیدم
بدو بدو رفتم تو اتاق مامان بابام که پیش اون بخوابم با صحنه بدی روبرو شدم😂😑
تماشای پورن اثرات مخربی داره واما تماشای سکس دیگران هزار برابر اثرات بدتری از جمله یه سری بیماری های روانی
حیا و حرمت رو نسبت به پدر ومادرتون حفظ کنین و همچنین اگر خواهر یا برادری دارید که تو دوره نامزدی وعقد هستند
مراقب باشید بچه های کوچیک نبینن چون متوجه نیستن این کار چی هست و این کار رو بدون اگاهی روی عروسکاشون بالش یا هم بازی هاشون انجام میدن واز سنین پایین دچار مشکلات میشن اگر دچار مشکلات نشن هم صورت خوبی جلوی دیگران نداره.
↩ Asal_4082
فرداش مامانم کلی دعوام کرد گفت دفعه دیگه هم خواستی بیای حتما در میزنی قبلش😂🥺
۱۵ سال پیش حدودا همسایمون تازه ازدواج کرده بودشبا میرفتم از پشت بوم از، از ی گوشه مخصوص اتاق دیدشون میزدم .چون خونه ویلایی بود میشد تا حدودی دید .شبا مرده فیلم سوپر میزاشت و سعی میکردن مثه حرکات همون فیلم سکس کنن .چقد بهم حال میداد اون شبا
↩ محمد-کون-تپلی
🥲😂😂😂 چقد مظلوم بودی من بچگیام فضول بودم از ترس من همه جا قفل داشت 🙂😂
↩ Hesam14032024
من واقعا نشده سکس کسیو ببینم اما تالا شده ببینم شیطونی میکنن اقواممون تازه ازدواج کرده بود خیلی با حس توی اتاق لب میگرفتن ک من اومدم تو اتاق و ریدم تو حسشون🙂
↩ Hesam14032024
اون میری انجمن/ هر موضوعی ک مرتبط با تاپیکته انتخاب کن/ ایجاد تاپیک جدید پایین پنجره جستجو رو بزن توی خود سایت/ یه متن برای عنوان تاپیک انتخاب کن و بعد متن رو توی صفحه پایینی بنویس
تو همکارای ما یه خانومی بودخیلی ها دوس داشتن یه حالی باهاش بکنند یه اقایی هم بود با این خانومه خیلی صمیمی بود بعضیا میگفتن میکنتش بعضی مخالف بودن یه روزی من ساعت دهونیم صبح میخواستم از ساختمان اداره برم بیرون از اسانسور که طبقه همکف پیاده شدم اون اقا رو دیدم سلام علیک و گفت بیرون میری گفتم بله گفت من پشت ماشینت پارک کردم حالشو ندارم بیزحمت خودت جابجاش کن سویچ بده نگهبانی ماشینش پاترول بود پرده داشت داخلش تغییراتی داده بود من رفتم داخل ماشین هنوز روشن نکرده بودم نگو این خانوم تو ماشین خوابیده مثلن از بیرون اومده بودن میخواست یکساعت استراحت کنه بعد بره بالا سرکارش نشستم رو صندلی برگشت گفت علی دهنتو سرویس اون زن لاشی جندتم اینجوری میکنی بچه کونی نمیتونم از خستگی راه برم انگار ده نفر منو گایدن من مونده بودم چکار کنم ماشین روشن کردم دنده عقب رفتم و پیاده شدم رفتم طرف ماشینم دیدم از لای پرده نگاه میکنه کارمو انجام دادم برگشتم اداره علی اقا گفت فردا ناهار مهمون من هستی فردا رفتیم یه رستوران درجه یک و علی اقا گفت ما قراره بریم یه ماموریت به امریکا برای بررسی پرونده های دیوان لاهه و این خانوم هم بعنوان منشی و تایپیست قراره همراهیم کنه خواهش میکنم شتر دیدی ندیدی گفتم من کاری ندارم گفت دلم میخواد حتا صمیمیترین رفقات هم خبردار نشن چون علاوه بر کنسل شدن ماموریت ابرو مون میره و زندگیمون از هم میپاشه گفتم چکار دارم خیالت راحت این خانوم که تا قبل ماجرا ادم حسابم نمیکرد دیگه میدید کلی احترام میگذاشت بعد ماموریت هم هفت هشت قلم سوغاتی ارزشمند اوردن
↩ chibedamtobedimarzi
چه اداره خفنی کار میکنی ! ماموریت امریکا اوفف !😮
فقط یه بار دختر خالم مست کرده اومد خونمون زنم ۷ صب رفت مدرسه که موقع خواب مالیدمش که بیدارش کنم الکی خوپشو زد به خواب الانم که شوهر کرده فراریه ولی تو مجازی پرو بازی. در میاره
خب چون تو ی خونهایم احتمالا 90درصد بچهها صدای مامان باباشونو شنیده باشن منم شنیدم ریاکشن خاصیم نداشتم چون 14 15سالم بود و درباره سکس میدونستم
ولی غریبهها یکی دوبار تو خیابون و پارک دختر پسرارو دیدم لب میگیرن😉🖐🏻
↩ chibedamtobedimarzi
تو این قصه اون زنه آمنه سادادت ذبیحی پور نبود فقط اون از این کارها می کنه 😆😄😃
من خیلی دوست دارم شیطنت های دیگران را ببینم
دوست دارم ببینم چکار می کنند
چندباری توی پارک یا ماشین دیده ام که لب می گرفته اند و از روی لباس برای همدیگه میمالیدند
منم معمولا تحریک میشم و می ایستم یکم دید میزنم
ولی چیز بیشتری ندیده ام
با ماشین ایکس ۳۳ خودم پشت چراغ قرمزی رسیدم. ماشین کناریم هم یک سمند بود. یکم جلوتر از من بود و من اشراف کامل به صندلی عقب داشتم. یدفعه شناختمشون و نیم ساعت قبل مردی که سمت شاگرد نشسته بود و زنی که صندلی عقب، زن و شوهری بودند که برای اخذ وام اومده بودند و اون راننده ضامن بود. یه لحظه دیدم اون آقای راننده از فرصت استفاده کرد و دستش را از وسط کنسول اورد و مچ پای خانمه را مالوند و لمس کرد. هر دو تو آینه بهم نگاه میکردند و شوهره خانمه داشت از سمت پنجره راست بیرون را نگاه میکرد. خانمه یه لبخند زد و الکی خودش را یه تکون داد و گذاشت مرده حال کنه. مشخص بود با هم سر و سری دارند.
↩ chibedamtobedimarzi
دمت گرم
منم تقریبا یه همچین اتفاقی برام افتاده،من چون درونگرام راحت بود برام نگفتنش ولی بازم دم شما گرم که راز داری کردی
تقریبا ده دوازده ساله پیش خونه ما با خواهرزنم دو تا آپارتمان فاصله داشت کلید خونه مون رو یدکی داده بودیم بهش منم اون روز بیکار بودم نرفتم سر کار ساعت دوازده ظهر اینا بود یهو دیدم در باز شد خواهر زنم سریع اومد تو خونه به یکی هم گفت وایسا صدات میکنم،اومد تو منو دید کلا رنگش سفید شد با لکنت سلام علیک کرد گفت یه گوهی خوردم الانه که آبروم بره منم اصلا شاخ درآورده بودم گفت بایکی دوست شدم که اتفاقا بچه محله حمیدِ(اسم همینجوریه بجای اسم باجناقم) این بنده خدا اومده خونه رو ببینه واسه رنگ کاری حالا یهو حمید از سرکار برگشته اینو ببینه میشناستش بعد اینو یارو از پله ها اومده بودن پایین حمید با آسانسور رفته بود بالا ولی انگار از پنجره راه پله اینارو دیده بود بماند سریع یارو رو آورد تو چپوندش تو اتاق رفت دستشویی که آرایشش رو پاک کنه باجناقم در رو زد،در و باز کردم اصلا کوره آتیش بود هی میگفت مهسا کو مهسا(مثلا اسم خواهرزنم) کجاست گفتم از در اومد رفت دستشویی چی شده چرا عصبانی؟ یهو گفت زنه تو کو گفتم سرکارِ چطور به توچه اصلا، یخورده جو خوابید یه سه ساعتی یارو تو اتاق بود و اینا تو حال انقدر موندن که من رفتم خرید کردم خواهرزنم ناهار درست کرد،اینا رفتن منم ۱۵ دقیقه بعدش یارو رو صدا کردم که بیا برو،بعد این اتفاق قسم و آیه که نه این واسه نقاشی اومده بود خونمون،تا اینکه عید ما زفتیم سفر شمال سیل و طوفان شد بجای ۶ روز ۲ روزه برگشتیم ، ساعت ۳ و ۴ ظهر بود رسیدیم در خونه رو باز کردیم رفتیم تو دیدم اینا واسه خودشون رفتن تو اتاق ضبط و از تو حال بردن تو اتاق معلوم بود از دیشب اونجا بودن از تو حال مهسا رو صدا کردم اومد بیرون دیدم یه ساپورت سفید یه شورت لامبادا قرمز تنش با یه تاپ آبی سوتینم نداشت یه نگاه از کنار در کردم تو اتاق دیدم آره همون مثلا نقاشه به تیکه گفتم آقا خیلی ممنون خونه مارم رنگ کردید کارتون که تموم شد شماره کارتتونو بفرستید که ما بدهیمونو بدیم دیگه ریخت عنتو نبینیم با التماسای زنم یک ساعت اومدیم بیرون رفتیم ناهار تا اینا برن،من هیچوقت به روش نیاوردم با اینکه خیلی جاها پشت سر من و خانواده ام بد گفت،ته این قضیه قیافه پوریای ولی به خودم میگیرمو از ته دل به خودم فحش میدم که ای کاش حداقل یارورو میزدم