سینا از سر کار اومده بود
+پریسا عزیزم
-بله
+کجایی
-تو اتاقم
+بیا این هارو بگیر
-دارم میام
-بله عزیزم
+بیا این ودکا رو بگیر دو تا لیوان بیار تا بخوریم
خب من لیوان رو اوردم و خوردیم خوردیم تا اینکه حسابی مست شدیم سینا رو زیاد نگرفت اما منو خیلی گرفت جوری که افتاده بودم رو مبل بدون اینکه تکون بخورم
-من اینارو ببرم
+نه بشین بدجور مستی الان میری میخوری زمین خودم میبرمش
دوباره برگشم به مبل اونجا همش یک لحظه میومد جلوی زهنم
چند ساعت قبلش یک پورن انال دیده بودم که روی مبل سکس کرده بودن
همش میومد جلوی چشمم جوری که انگار داشتن جلوی من انال سکس میکردند
(کصم خیس شده بود)(نوک ممه هام سفت شده بود)(کونم انگار تشنه کیر بود)
بدنم درست مثل میدان اتیش بود مثل جهنم داغ
-سینا
+بله
-هیچی
سینا داشت با گوشی بازی میکرد
یکم خجالت میکشیدم که بهش بگم با من انال سکس کنه
اما هرچی بیشتر میومد جلوی چشمم بیشتر شهوتی و حشری میشدم
طاقتم تاق شده بود و بهش گفتم
-سینا باهام انال سکس کن روی مبل
سینا یک نگاه بهم کرد با یک لبخند و گفت
-آماده باش
نویسنده:پریسا
داستان بعدی فردا…
شما دختر باش به همه فحش بده داخل این سایت همه تایید میکنن
کسی غلط میکنه خوشش نیاد از داستان 😂
نگاه داستانی نویسندگی بخوام کنم از متوسط به پایین تر بود نوشتت
↩ Parisa.Banoo
استفاده از علامت مشخص کننده دیالوگ نشون میده از نوشتاری داستان کمی اشنا هستی
ولی اینکه اعلایم نگارشی رعایت نکردی جا تعجب داره
بعد جملات خیلی خیلی کوتاه بود که علامت مشخص کننده موجب میشد تو ذوق ادم بخوره فقط یک کلمه
ادعا نویسندگی ندارم ولی بالاخره داستان های نوشتم همینجا برگزیده شده
تو داستان پیاز داغ جملات زیاد کن جزیات نکات ریز اضافه کن تا مخاطب تجسم کنه.
سینا از سر کار اومده بودسینا بعد از ساعت ها کار کردن به خانه برگشته بود و خسته بود،به طوری که جلو پیراهن سفیدش از شلوار لی مشکیش در امده بود.
این نمونه پیاز داغ
↩ Parisa.Banoo
همین جمله من میشه ویرایش بشه تبدیل به یک جمله سه خطی بشه
↩ Parisa.Banoo
خب بس ادامه نمی دم ولی پارتنر بیشتر داستان بیشتر و قلم روان تر 😂😂
↩ Parisa.Banoo
فدای شما که اینقدر لرد منشی
این خصوصیت شما منو به وجد آورد
البته درونیه
↩ Parisa.Banoo
خوشا امشب که پایانش تو باشی
قمر در عقربو ماهش تو باشی
⭐💫🙏🌹😘🥰
↩ Parisa.Banoo
اگر ماهی چو تو در طالعم بود
نگاهم را به آنی بر نگاهت
لبانم را حبس میکردم در لبانت
چنان بر عشقبازی حاکمم من
که ساعتها فدایی میشدم من
در آن فرصت گرمایت تنم را
به دامان دلت افروخت آن دم
منم آن خاکستری که
تنت را غرق در نیازم😘🥰😘🥰💫⭐💥💋